فاطمه زهرا (س) بندر ترکمن

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اولین کسی که روزه گرفت چه کسی بود؟

اولین کسی که روزه گرفت چه کسی بود؟
 

بر اساس برخی از روایات، اولین فردی که روزه گرفت، خود حضرت آدم علیه السلام بود. روایت در این باره چنین می‌گوید: «إِنَّ آدَمَ ع لَمَّا أَکَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ بَقِیَ فِی بَطْنِهِ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَى ذُرِّیَّتِهِ ثَلَاثِینَ یَوْماً الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ وَ الَّذِی یَأْکُلُونَهُ بِاللَّیْلِ تَفَضُّلٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ وَ کَذَلِکَ کَانَ عَلَى آدَمَ علیه السلام…»؛[1] هنگامی که حضرت آدم علیه السلام از میوه درخت ممنوعه خورد، آن میوه سی روز در شکمش باقی ماند. پس از آن بود که خداوند بر حضرت آدم و نسل او سی روز‏ گرسنگی و تشنگی را واجب نمود. و اگر در شب چیزی می‌خورند تفضلی است از جانب پروردگار.

 

 

 


این روایت تصریح دارد به این‌که اولین فردی که در تاریخ بشر روزه گرفت، خود حضرت آدم علیه السلام بود و تاریخ وجوب روزه بازگشت به خلقت آدم  می‌کند.

اما طبق برخی از روایات، اولین شخصی که از پیروان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از مسلمانان روزه گرفت، امام علی علیه السلام بود: «…قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه وآله وسلم بِمَکَّةَ إِذْ وَرَدَ عَلَیْهِ أَعْرَابِیٌّ طَوِیلُ الْقَامَةِ عَظِیمُ الْهَامَةِ مُحْتَزِمٌ بِکِسَاءٍ وَ مُلْتَحِفٌ بِعَبَاءٍ قُطْوَانِیٍّ قَدْ تَنَکَّبَ قَوْساً لَهُ وَ کِنَانَةً فَقَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وآله وسلم یَا مُحَمَّدُ أَیْنَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ قَلْبِکَ فَبَکَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم بُکَاءً شَدِیداً حَتَّى ابْتَلَّتْ وَجْنَتَاهُ مِنْ دُمُوعِهِ وَ أَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ وَثَبَ کَالْمُنْفَلِتِ مِنْ عِقَالِهِ وَ أَخَذَ بِقَائِمَةِ الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیٌّ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطَحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ سَیِّدِ کُلِّ أَبْیَضَ وَ أَسْوَد وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَکَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ حَمَلَ الرَّایَتَیْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَیْنَ ثُمَّ لَمْ یَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَیْنٍ قَالَ فَغَابَ الْأَعْرَابِیُّ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم لِأَبِی سَعِیدٍ یَا أَخَا جُهَیْنَةَ هَلْ عَرَفْتَ مَنْ کَانَ یُخَاطِبُنِی فِی ابْنِ عَمِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب…»؛[2] ابو سعید خدری می‌گوید؛ با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مکه بودم که مردی اعرابی بلند قامت… وارد شد، گفت ای محمد… پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گریه‌ای شدیدی کرد به گونه‌ای که اشک بر صورت حضرت جاری شد… بعد از فرمود ای اعرابی… اولین کسی که روزه گرفت، زکات داد، صدقه داد، به سوی دو قبله نماز خواند، دوبار بیعت نمود، دوبار مهاجرت کرد… امام علی علیه السلام بود.

 


 


پی نوشت:

[1]. ابن بابویه، محمد بن على، ‏من لا یحضر الفقیه، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، ج 2، ص 74، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.‏

[2]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن‏، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین‏، ج 2، ص 331، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق.‏
۰ نظر  ۰   ۰۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۰:۵۶
 
روزه در ادیان مختلف


روزه عملی عبادی و هماهنگ با روح و روان انسان است که در صورت تحقق دقیق با توجه به شرایط و معیارهای یک روزه واقعی نتایج گرانی را در امور روحی، روانی، معنوی، بهداشتی، اقتصادی و … برای فرد و اجتماع به ارمغان می‌آورد.

روزه ظهور در پیروان ادیان الهی دارد، چون ناشی از مبدا ایمان و امر خدا می‌باشد و نیروی مقاومت را افزایش می‌دهد تا انسان را به مقام تقوا برساند.

روزه ضمن وجوب در ادیان الهی، انگیزه فطری نیز داشته زیرا بشر تعالی طلب که نمی‌خواست تا سطح حیوانات پایین بیاید و یکسره محکوم تمایلات و شهوات حیوانی گردد، روزه را وسیله و سپری برای مقاومت در برابر این گونه تمایلات قرار داده تا خود را به کمال برساند.

چنانکه پیامبر می‌فرماید: امت من وقتی روزه گرفتن نیروی شهوت و هوا و هوس در آنها ضعیف شده و دیگر گرد اعمال زشت نمی‌گردند.

روزه گرفتن در میان ادیان الهی، تاریخی بس طولانی دارد و از جمله عبادات دیرینی است که پیدایش آن را می‌توان با رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت مقارن دانست.

بعضی مفسران می‌گویند که خداوند روزه روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه را بر آدم صفی واجب کرد، علت آن بود هنگامی که آدم به زمین آمد از گرمی و تابش آفتاب سوخت و سیاه شد ولی پس از روزه بدنش سفید شد و به این جهت آن سه روز را ایام البیض خواندند.

صوم در لغت به معنای خودداری از عمل است البته در معنای آن این قید را اضافه کرده‌اند که به معنای خودداری از کارهای مخصوصی است که دل آدمی مشتاق آن باشد و اشتهای آن را داشته باشد.

اما صوم در فرهنگ و شریعت دینی عبارت از خودداری و پرهیز از چیزهایی خاص در زمان معین است.

خداوند در قرآن می‌فرماید: ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بر شما روزه نوشته شد همانگونه که بر اممی که پیش از شما بودند، نوشته شد.

این آیه نشان می‌دهد که روزه بر مسلمانان و بر امتهای پیش از آنان نیز واجب بوده است. در روایات اسلامی آمده که کتابهای بزرگ آسمانی همچون تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن در رمضان نازل شده اند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: تورات در ششم ماه رمضان، انجیل در دوازدهم ماه رمضان، زبور داود در هجدهم ماه رمضان و قرآن در شب قدر نازل شده است.

امیرمومنان در این باره می‌فرماید: روزه عبادت قدیمی است که خدا هیچ امتی را از آن معاف نکرده است. اما لزومی ندارد که روزه وضع شده برای پیشینیان شبیه روزه مسلمانان باشد.

تفاوت روزه در ادیان از جهت تعداد روزها و چگونگی روزه‌هاست، هرچند در ادیان مختلف جزئیات و کیفیت روزه تفاوت دارد اما اصل حکم روزه وجود دارد و هدف آن بطور کلی تهذیب نفس و ایجاد طهارت و پاکی معنوی و رفع رنج و بلاست.

غرض از ذکر مطالب یاد شده این است که باید بدانیم در بررسی پرهیز و روزه در ادیان دیگر، باید ذهن خود را از معنای مصطلح آن در اسلام و آنچه در شرع اسلام مبطل روزه محسوب می‌شود بخصوص خوردن و آشامیدن فراتر ببریم.

این فرانگری باید عوارض و لوازم آن را نیز دربگیرد، برای مثال روزه سکوت که به واسطه نذر، سوگند و … واجب می‌شده و در میان قوم یهود متداول بوده به روزه مسلمانان شباهتی ندارد.

با این اوصاف درمی‌یابیم که اکثر ادیان بزرگ دنیا از جمله صائبین، مانویان، بودائیان و اهل کتاب روزه‌های واجب و مستحب دارند.

پس از این مقدمه توجه این مقاله بر مسئله روزه در دو دین یهود و مسیحیت بطور مفصل و بر دیگر مذاهب به صورت اشاره خواهد بود.

 


1- روزه و روزه‌داری در دین یهود
واژه عبری برای کلمه روزه، لفظ صوم است؛ در آئین یهود روزه جزئی از مجموعه اعمالی است که یک یهودی برای ذلیل ساختن تن و رنجور ساختن آن انجام می‌دهد.

روزه در تمام اوقات در میان هر طایفه و ملت و مذهب موقع ورود اندوه و رحمت غیرمترقبه معمول بوده است (یونس5:3) و می‌توان گفت که حکم طبیعت است که در این مواقع پرورش و نمو را ترک می‌کند.

در عهد قدیم (کتاب مقدس) به هیچ وجه اشاره‌ای نشده که قبل از ایام موسی روزه بطور صحیح معمول بوده، همچنین در تورات به وجوب روزه و حدود آن تصریحی نیست ولی روزه‌داران را ستوده است.

قوم یهود غالباً در موقعی که می‌خواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمایند روزه می‌داشتند تا گناهان خود را اعتراف نموده و به واسطه روزه و توبه رضای حضرت اقدس الهی را تحصیل نمایند. (داوود 26:20)

 

مخصوصاً در مواقع مصیبت عام روزه غیرمرسوم قرار می‌دادند و در این صورت اطفال شیرخوار و گاهی حیوانات را نیز از چرا منع می‌کردند. (یوئیل 16:2)

 

 

عهد قدیم از روزه داشتن فردی، همچون روزه داشتن داود، عزرا، الیاس، دانیال و جمعی بسیار سخن گفته که بیانگر یک ارب دینی کاملاً متداول برای نیل به هدف مورد نظر در میان یهودیان بوده است.

 


برای نمونه چند عبارت از کتاب عهد قدیم را آورده‌ایم:
« …. پس داود برای (سلامت) طفل از خدا استدعا کرد و داود روزه گرفت و داخل شده تمامی شب را بر روی زمین خوابید». (دوم سموئیل باب 12/16/15)

«و در روز بیست و چهارم این ماه بنی اسرائیل روزه دار و پلاس در بر و خاک بر سر جمع شدند». (نحمیا باب 9/1)

در تورات برای اولین بار دستور تعنیت (روزه) برای روز کیپور (بخشش گناهان) در دهم ماه تیشری ذکر شده ولی روزه‌های دیگر تاریخ یهود با یادبود اتفاقاتی که در مسیر خرابی بت بیت المقدس (همیقداش) روی داد، مناسبت پیدا می‌کنند.

روزه‌های مهم یهودیان عبارت است از:


1- یوم کیپور بزرگترین روزه یهودیان است که با نامهایی چون یوم ادیر یعنی جلیل و باعزت، یوم مقادوش یعنی روز مقدس و یوم عاسورا خوانده می‌شود.

2- روزه 10 طوت آغاز محاصره اورشلیم توسط بخت النصر

3- روزه 17 تموز خرابی دیوار اورشلیم و توقف قربانی و فتح اورشلیم توسط تیطس سردار رومی

4- روزه‌ی 9 آو خرابی دوباره بت همیقداش و یادآوری مصیبت ویرانی بیت المقدس

5- روزه 3 تبشری سقوط یهود و کشته شدن جدلیا حاکم یهودا.

هاگس در کتاب قاموس مقدس می‌نویسد: روزه کفاره روزه مهم سالیانه‌ای است که آرامی و استراحت و روزه دهم ماه تیشری یعنی پنج روز قبل از عید خیمه‌ها نگاه می‌دارند.

2-1- فلسفه روزه یهود
کتاب عهد قدیم تاکید دارد که روزه هدف نیست بلکه وسیله‌ای است که از طریق آن انسان قادر است از گناهانی که مرتکب شده است اظهار ندامت و توبه کند و قلب خود را برای خداوند متواضع گرداند و با تغییر در رفتار و عمل خود توبه حقیقی از گناهان را متجلی سازد.

تعنیت (روزه) در دین یهود اهداف خاصی از جمله توبه، طلب بخشش و یادآوری سوگواری را در پی دارد.

از نگاه دین یهود صوم تنها به معنی پرهیز از خوردن و آشامیدن نیست بلکه خودداری از لذایذ جسمانی است.

کتاب مقدس یهودیان بر این مطلب تاکید دارد که روزه داشتن بدون توبه‌ای صمیمی و حقیقی بی‌ارزش و بی‌محتواست و صرف توجه به ظواهر روزه کارساز نیست.

این امر که فلسفه روزه صرفاً اجتناب از برخی نیازهای طبیعی و پرداختن به اموری دیگر چون دعا و … عبارت – بدون ایجاد اثری مثبت در قلب و روح مومنان- نیست منحصر به آیین یهود نیست و دردیگر ادیان نیز مورد توجه قرار گرفته است.

قوم یهود در موارد مختلفی مبادرت به روزه گرفتن می‌کردند که از جمله آنها موارد زیر می‌باشد:


1- بر سرلطف آوردن خداوند به منظور پیشگیری پایان بخشیدن به یک مصیبت الهی.

2- هنگامی که یک تهدید یا حمله از سوی دشمنان و یا مصیبت طبیعی متوجه می‌شد به روزه عمومی توجه می‌کردند.

3- روزه داشتن به منظور کسب آمادگی برای قبول امری خطیر یا ملاقات با ارواح مردگان.

آداب و رسوم روزه‌داری


در دین یهود دختران از سن 12 سالگی و پسران در 13 سالگی موظف به گرفتن روزه می‌شوند و بیماران و زنان باردار و شیرده از روزه گرفتن معاف هستند.

 


آنها همراه روزه بعضی از اعمال را انجام می‌دهند مانند:


1- بیرون آوردن تورات از جایگاه بدون پوشش اصلی.

2- قرائت تورات، خواندن دعا و اعتراف به گناه.

3- زیارت قبور.

4- نواختن شوفار.

5- خوابیدن روی زمین.

6- خودداری از صحبت کردن و شنیدن موسیقی.

بر اساس یک طبقه‌بندی دوره‌های مرسوم در آیین یهود را می‌توان به سه طبقه اصلی تقسیم کرد:


1- روزه‌های حکم شده در کتاب مقدس یا روزه‌های ایجاد شده به مناسبت تذکار وقایع مطرح شده در کتاب مقدس مانند: روزه یوم کیپور، روزه نهم آو، روزه 17 تموز و … 


2- روزه‌های تعیین شده از سوی ربی‌ها مانند: روزه اولین دوشنبه پس از عید فصح، روزه آخر هر ماه موسوم به یوم کیپور کوچک و ….

3- روزه‌های شخصی که اشخاص در مناسبتهای مختلف خصوصی به آن مبادرت می‌کنند، که این روزه‌ها وقت مشخصی ندارد و با توجه به رخداد پیش آمده برای افراد از سوی آنها روزه گرفته می‌شود مانند: روزه برای فوت والدین یا معلم، روزه عروس و داماد در روز ازدواجشان و … در روز یوم کیپور و روزه نهم آو، وقت روزه از غروب آفتاب تا شامگاه روز بعد است ولی در دیگر روزه‌ها مدت روزه از هنگام طلوع آفتاب تا شامگاه همان روز است. همچنین اگر یکی از روزه‌ها به استثنای روزه یوم کیپور با روز شنبه مصادف شود، روزه به یکشنبه موکول می‌شود.

 


2- روزه و روزه‌داری در دین مسیحیت
تاریخ روزه‌داری در دین مسیحیت به قبل از قرن هشتم می‌رسد، روزه در تقویم کلیسا هم ثبت شده و جزو آداب فقهی به شمار می‌رود.

در انجیل آمده که: آنگاه عیسی به قوت روح به پایان برده شد تا ابلیس او را امتحان کند، پس چهل شبانه روز روزه داشته و نهایتاً گرسنه گردید.

در اناجیل به وجوب روزه تصریح شده و روزه‌دار را ستوده و او را از ریا برحذر داشته است.

سنت یهودی تا زمان حضرت عیسی – در صورتهای مختلفش- یعنی پرهیز از خوراک، پرهیز از سخن و… رایج بوده و پس از او هم میان حواریان و کسانیکه مبلغ پیامش در مناطق مختلف جهان شدند، رواج داشته است. بطوری که روزه‌داری از خصوصیات حواریون و رسولان پیام عیسی بوده است.

این امر نشانگر آن است حضرت عیسی خود به روزه عملاً و قولاً توجه داشته و شاگردانش نیز پس از وی به امر روزه توجه داشته‌اند. جیمز هاکس در این باب می‌گوید: حیات حواریون و مومنین- (مسیحی) ایام گذشته ، عمری مملو از افکار، لذت و زحمات بی‌شمار و روزه‌داری بود.

حضرت عیسی بی‌شک پیش از آغاز رسالتش، همچون یک یهودی، ایام روزه‌داری در دین یهود مثل روزه یوم کیپور را مراعات می‌کرده و به نظر برخی ، او تنها اصول را بیان کرده و وضع قوانین را به عهده کلیسا نهاده است.

چند نکته‌ای که در این دین حائز اهمیت است، این است که اولاً در مسیحیت دو واژه روزه و پرهیز وجود دارد که بین این دو تفاوتی وجود دارد به این نحو که در ایامی که باید پرهیز را رعایت کرد، تنها از مصرف گوشت پرهیز می‌کنند ولی در ایام رعایت روزه همراه با پرهیز از گوشت غذای مصرفی و دفعات وعده غذا هم محدود می‌شود، دوماً یکی از روزهای مهم در مسیحیت روز عید پاک یا the easter day است که به مناسبت قیام عیسی از قبر گرامی داشته می‌شود. هفته پیش از این روز «هفته مقدس» گفته میشود که در تعیین بسیاری از روزه‌ها هم نقش مهمی دارد.

2-1- فلسفه روزه در مسیحیت
برخی می‌گویند که روزه و دعا وسایلی برای مقابله با وساوس شیطانی است و روزه حقیقی آن است که هیچ بدی مرتکب نشوی و با قلبی خالص خود را وقف خدمت به خداوند کنی.

مسیحیان معتقدند که روزه ظاهری نیست بلکه باطنی و معنوی است و هدف اصلی آن این است که با فروتنی به خدا تقرب جویند و هدایتهای او را بطلبند. همچنین در کتاب اشعیاء نبی، فصل 58، آیات 6-9 در این باره چنین آمده که: «مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت را بگشائید و گره‌های یوغ را باز کنید و مظلومان را آزاد سازید و هر یوغ را بشکنید؟ مگر این نیست که نان خود را بین گرسنگان تقسیم کنی و فقیران رانده شده را به خانه آوری و چون برهنه را بپوشانی و … آنگاه دعا خواهی کرد و خداوند توبه را اجابت خواهد فرمود و استغاثه خواهی نمود و او خواهد گفت که اینک حاضر هستم».

روزه مسیحی به منظور صواب و ریاضت و یا به دست آوردن دل خدا و نجات از گناه به جا آورده نمی‌شود زیرا آنان معتقدند با ریخته شدن خون مسیح بر صلیب و مرگ و دفن و قیام او از مردگان نجات از گناه و طریق راه یافتن انسان به حضور خدا مهیا گردیده است.

بعضی از دلایل روزه گرفتن مسیحیان به شرح زیر می‌باشد:


1- اینکه دل در حضور خدا نرم و فروتن شود. 


2- مسیحیان به صدا و هدایت حضور خدا حساس باشند.

3- نفس سرکش ضعیف و سرکوب باشد.

4- پرستش و دعای مسیحی قوی‌تر و موثرتر باشد.

آنها می‌گویند روزه مسیحی کمک می‌کند که یاد بگیریم از خودخواهی انسان دوری و از خودگذشتگی داشته باشیم و بیشتر قدر و ارزش فداکاری عظیم را درک کنیم.

همچنین باید از ریاکاری و هرگونه ظاهرسازی و خودنمایی به دور باشد. چرا که عیسی در (انجیل متی فصل6، آیات 18-16 ) بدان اشاره کرده و می‌فرماید: «وقتی روزه می‌گیرید مانند ریاکاران خودتان را افسرده نشان ندهید. آنان قیافه‌های خود را تغییر می‌دهند تا روزه دار بودن خود را به رخ بکشند. اما تو وقتی روزه می‌گیری سرت را روغن بزن و صورت خود را بشوی تا مردم از روزه تو باخبر نشوند بلکه فقط پدر تو که در نهان است آن را بداند».

روزه در مسیحیت جامع احکام مذهبی نیست به همین دلیل روزه مسیحی در زمان و تحت قوانین خاصی نیست، آنها آزادند در هر زمان و با هدایت روح خدا بطور فردی و جمعی برای یک یا چند روز و حتی برای چند ساعت روزه بگیرند.

 


روزه‌های مهم مسیحیان عبارت است از:


1- روزه روز جمعه قبل از عید پاک که در قرن دوم متداول بود.

2- روزه غیرکامل دوشنبه تا پنجشنبه هفته مقدس

3- روزه چهل روز قبل از عید پاک 


4- روزه چهل روز قبل از هفته مقدس

5- روزه چهارشنبه و جمعه هر هفته؛ به مناسبت روز توطئه یهودیان برای دستگیری عیسی و روز جمعه بدلیل به صلیب کشیدن عیسی

6-روزه‌های فصلی

7- روزه، بعنوان کفاره گناهان

روزه روزهای یکشنبه روز عید پاک، روزه در روز نیطیکاست- بدان سبب که روز جشن و شادمانی است- ممنوع است.

سه فرقه کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان در مسیحیت روزه‌های خاص به خود را دارند و روزه‌هایشان با یکدیگر فرق می‌کند که در زیر به بعضی از آنها اشاره شده است:

1-2-2-کاتولیک‌ها


آنها روزه روز چهارشنبه و جمعه الصلیب را می‌گیرند بعلاوه تمامی روزهای جمعه ماه انابت را که به دوران توبه و تعمق معروف است را روزه می‌گیرند، و در این دوران دو نوع غذای ساده و یک غذای معمولی می‌خورند و از خوردن گوشت پرهیز می‌کنند.

2-2-2-ارتدوکس شرق


آنها نیز ماه انابت، روزه رسولان، روزه معراج مریم به آسمان، روزه ویژه میلاد مسیح و چند تا روزه یک روزه دارند بعلاوه تمامی روزهای چهارشنبه و جمعه که در این دوران از خوردن گوشت، لبنیات ، تخم مرغ و ماهی پرهیز می‌کنند.

3-2-2-پروتستان

 


روزه آنها به خود افراد، کلیساها و سازمانها بستگی دارد و در این مدت بطور کامل از لب زدن به آب و غذا خودداری می‌کنند و برخی مایعات را نمی‌خوردند و از خوردن یک یا چند وعده غذا صرف نظر می‌کنند.

همانطور که قبلاً اشاره شد روزه به عنوان یک مقوله دینی و عبادی امری نیست که به چند دین محدود باشد و اثری از آن در ادیان نباشد. شواهد تاریخی حاکی از آن است که اگر اختلافی هست در صورت و کیفیت توجه به آن است نه در اصل آن و در میان اقوام مختلف در گذشته و حال، روزه و پرهیز جایگاه خاصی برای خود داشته و دارد.

 


روزه در ادیان و فرق


- صائبین یا مندائیان (پیروان حضرت یحیی) در روزهای ویژه‌ای از سال که آنها را مبطل می‌نامند از خوردن گوشت، ماهی، تخم مرغ خودداری می‌کنند از جمله این روزها 26 و 27 و 28 و 29 و 30 ماه سمبلتا، روزهای ششم و هفتم ماه دولا و روز دوم ماه هطیا است.


آنها روزه واقعی را روزه‌دار بودن اعضا و جوارح آدمی می‌دانند که در کتاب کنزاربا یا صحف آدم مقدس‌ترین کتاب مندائی‌ها آمده است:


«ای مومنان برایتان گفتم که روزه بزرگ فقط نهی از خوردن و آشامیدن نیست بلکه دیدگانتان را از نگاههای هیز و شیطانی و گوشهایتان را از شنیدن حرفهایی که مردم در خانه خود می‌زنند برحذر دارید و زبانهایتان را به گفتارهای دروغ و ناپسند نیالائید و …. ».

- زاهدان پیرو آئین جین و آئین هندو برای ایجاد آمادگی روحی خود برای برخی جشن‌ها و اعیاد روزه نگه می‌دارند، همچنین پارسایان آئین جین بهترین مرگ را مرگ در اثر پرهیز کامل از غذا و آب می‌دانند و بسیاری از آنها داوطلبانه راه روزه‌دار را در پیش می گیرند تا بدین طریق به زندگی خود پایان بخشند.

- بسیاری از راهبان و راهبه‌های بودایی مذهب، تنها به یک وعده غذا در روز اکتفا می‌کردند و اول ماه و نیمه ماه را روزه کامل می‌گرفتند، امروزه مردم عامی بودائی هر ماه چهار بار روزه داشته و به گناهان خود اقرار می‌کنند و در استقبال از سالروز فوت بودا مدت پنج روز از خوردن گوشت خودداری می‌کنند.

- لامائیست‌ها در هر ماه روزهای 14 و 15 و 29 و 30 تنها از غذای آردی و چای تناول می‌کنند ولی پارسایان این مذهب در طول این چهار روز تا غروب آفتاب هیچ نمی‌خورند.

- مردم تبت مراسمی به نام نانگ نس (روزه مدام) دارند که چهار روز طول می‌کشد. آنها دو روز اول را بادعا، اقرار به گناهان و تلاوت متون مقدس به سر می‌آورند و روز سوم پرهیز شدیدی را رعایت می‌کنند و هیچ نمی‌خورند و حتی آب دهان خود را هم فرو نمی‌برند واین روزه را با دعا و اقرار به گناهان تا طلوع آفتاب در روز چهارم ادامه می‌دهند.

- در میان چینیان کهن بخصوص پیروان مذهب تائو روزه قلب وجود داشت و بر آن بیش از روزه تن تاکید دارند، پیروان مکتب کنفوسیوس روزه‌داری را بعنوان آماده سازی خود، برای بهتر به انجام رساندن اوقات پرستش ارواح نیاکان مورد توجه داشتند.

- در مصر کهن، پس از مرگ پادشاه رعایای او روزه می‌داشتند و از مصرف گوشت، نان، گندم، شراب و هر تفریحی پرهیز می‌کردند و نیز از استحمام، تدهین (مالیدن روغن به موی سر) و بستر نرم خودداری می‌کردند.

- قبایل بومی آمریکا معتقد بودند روزه گرفتن در کسب هدایت و راهنمایی از روح اعظم موثر است و از جمله مراسم عزاداری آنها پرهیز غذا بوده است.

همچنین در نزد بسیاری از اقوام کهن پرهیز از آشامیدن و خوردن به عنوان ابزار ندامت به درگاه خدا (یان) و به عنوان فدیه و کفاره گناهان انجام می‌شد؛ مردم کهن مکزیک امساک از غذا را به عنوان کفاره گناهان بجا می‌آوردند و مدت آن از یک روز تا چند سال متفاوت بوده است و پارسایان آنها در هنگام بروز مصیبتی عام، ماهها راه امساک را در پیش می‌گرفتند.

- زرتشتیان پس از مرگ یکی از نزدیکان، مدت سه شب از پختن یا خوردن گوشت پرهیز می‌کردند.


منابع:

1 - بوترابی، خدیجه، دائره المعارف تشیع، ج 8، نشر محبی، ص 371
2- طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج3، دارالعلم، ص8
3- سوره بقرة، آیه 183
4-مویدی، احمدرضا، روزه در ادیان، رمضان تجلی معبود، سازمان تبلیغات اسلامی ، ص196
5- کتاب مقدس یهودیان از 39 کتاب در حجمهای مختلف تشکیل شده که 5 کتاب اول موسوم به اسخار خمسه به تورات مشهور است و مجموعه 5 کتاب و 34 کتاب دیگر کتاب عهد قدیم یا کتاب مقدس یهودیان نامیده می شود.
6- هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، ج 1، ص 427
7- همان
8- مویدی، همان، صص 208-207
9- بوترابی، همان، ص 373
10- هاکس، همان، ص 428
11-fasting
12-abstinence
13- holy week
14- این ایام روزه و توبه به lent معروف است و چیزهایی از جمله گوشت و دخانیات در این مدت ترک می شود.
15- مویدی، همان، ص 218
16- جعفری، یعقوب، پژوهشی درباره صائبین، هجرت، ص 95
17- برنجی، سلیم، قوم از یاد رفته،‌ دنیای کتاب، ص 268
18- مویدی، ص 219
19- همان، ص 220

بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران

28 خرداد 1398 توسط غریبی فر

بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران

 

 
انقلاب کبیر اسلامی ایران در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت سر گذاشت و قدم به دهه‌ی پنجم حیات خود نهاد که اگرچه دشمنان مستکبرش گمان‌های باطلی در سر داشتند اما دوستانش در سراسر جهان، امیدوارانه آن را در گذر از چالش‌ها و به دست آوردن پیشرفت‌های خیره‌کننده، همواره سربلند دیده‌اند.
در چنین نقطه‌ی عطفی، رهبر حکیم انقلاب اسلامی با صدور «بیانیه‌ی گام دوم انقلاب» و برای ادامه‌ی این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دهه‌ی گذشته پرداخته و توصیه‌هایی اساسی به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» ارائه فرموده‌اند.
بیانیه‌ی «گام دوم انقلاب» تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و به‌ویژه جوانان که به‌مثابه منشوری برای «دومین مرحله‌ی خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد.
این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) هست» نزدیک خواهد کرد.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است.

بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله‌ الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.

 ورود انقلاب اسلامی به دومین مرحله‌‌ی خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی (۱)
از میان همه‌ی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که به‌پاخاسته و انقلاب کرده‌اند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و به‌جز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّه‌ی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه‌ی وسوسه‌هایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود.

 پیروزی انقلاب اسلامی؛ آغازگر عصر جدید عالم
آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونه‌گون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجلِ محتوم خود نزدیک‌تر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانه‌ی انقلاب و چهل دهه‌ی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دست‌وپنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود.

 شعارهای جهانی، فطری، درخشان و همیشه‌زنده‌ی انقلاب اسلامی
برای همه‌چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه‌ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.

 دفاع ابدی از نظریه‌ی نظام انقلابی
انقلاب اسلامی همچون پدیده‌ای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آماده‌ی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بی‌عمل میشمارد، امّا به هیچ بهانه‌ای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّه‌ی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.

 جمهوری اسلامی و فاصله‌ی میان بایدها و واقعیتها
جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیده‌ها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندی‌های خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بی‌مبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بی‌شک فاصله‌ی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمان‌خواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصله‌ای طی‌شدنی است و در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است و بی‌شک در آینده، با حضور نسل جوان مؤمن و دانا و پُرانگیزه، با قدرت بیشتر طی خواهد شد.

 انقلاب اسلامی؛ مایه‌ی سربلندی ایران و ایرانی
انقلاب اسلامی ملّت ایران، قدرتمند امّا مهربان و باگذشت و حتّی مظلوم بوده است. مرتکب افراط‌ها و چپ‌روی‌هایی که مایه‌ی ننگ بسیاری از قیامها و جنبشها است، نشده است. در هیچ معرکه‌ای حتّی با آمریکا و صدّام، گلوله‌ی اوّل را شلّیک نکرده و در همه‌ی موارد، پس ‌از حمله‌ی دشمن از خود دفاع کرده و البتّه ضربت متقابل را محکم فرود آورده است. این انقلاب از آغاز تا امروز نه بی‌رحم و خون‌ریز بوده و نه منفعل و مردّد. با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان و گردنکشان ایستاده و از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است. این جوانمردی و مروّت انقلابی، این صداقت و صراحت و اقتدار، این دامنه‌ی عمل جهانی و منطقه‌ای در کنار مظلومان جهان، مایه‌ی سربلندی ایران و ایرانی است، و همواره چنین باد.

 برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت
اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بنده‌ی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل درباره‌ی گذشته است.

عزیزان! نادانسته‌ها را جز با تجربه‌ی خود یا گوش سپردن به تجربه‌ی دیگران نمیتوان دانست. بسیاری از آنچه را ما دیده و آزموده‌ایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است. ما دیده‌ایم و شما خواهید دید. دهه‌های آینده دهه‌های شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید. برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربه‌ها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزه‌ای قوی، تحریف و دروغ‌پردازی درباره‌ی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همه‌ی ابزارها برای آن بهره میگیرند. رهزنان فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیاده‌نظامش نمیتوان شنید.

 آغاز انقلاب و نظام اسلامی از نقطه‌ی صفر
انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطه‌ی صفر آغاز شد؛ اوّلاً: همه‌چیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه ‌بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی بودن، اوّلین رژیم سلطنتی در ایران بود که به دست بیگانه -و نه به زور شمشیر خود- بر سرِ کار آمده بود، و چه دولت آمریکا و برخی دیگر از دولتهای غربی، و چه وضع بشدّت نابسامان داخلی و عقب‌افتادگی شرم‌آور در علم و فنّاوری و سیاست و معنویّت و هر فضیلت دیگر.

ثانیاً: هیچ تجربه‌ی پیشینی و راه طی‌شده‌ای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند و ترکیب جمهوریّت و اسلامیّت و ابزارهای تشکیل و پیشرفت آن، جز با هدایت الهی و قلب نورانی و اندیشه‌ی بزرگ امام خمینی، به دست نیامد. و این نخستین درخشش انقلاب بود.

 تقابل دوگانه‌ی جدید «اسلام و استکبار»؛ پدیده‌ی برجسته‌ی جهان معاصر
پس آ‌نگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سه‌قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانه‌ی جدید «اسلام و استکبار» پدیده‌ی برجسته‌ی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانه‌ی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادی‌خواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینه‌ورزانه و بدخواهانه‌ی رژیم‌های زورگو و قلدرهای باج‌طلب عالم، بدان دوخته شد. بدین‌گونه مسیر جهان تغییر یافت و زلزله‌ی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنی‌ها با همه‌ی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزه‌ی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشده‌ی امام عظیم‌الشّأن ما، تاب آوردن در برابر آن‌همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکان‌پذیر نمیشد.

 مدیریت جهادی و اعتقاد به اصل «ما میتوانیم»؛ عامل عزت و پیشرفت ایران در همه‌ی عرصه‌ها
به‌رغم همه‌ی این مشکلات طاقت‌فرسا، جمهوری اسلامی روزبه‌روز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشت. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفت‌آور در ایران اسلامی است. عظمت پیشرفتهای چهل‌ساله‌ی ملّت ایران آنگاه بدرستی دیده میشود که این مدّت، با مدّتهای مشابه در انقلابهای بزرگی همچون انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی و انقلاب هند مقایسه شود. مدیریّتهای جهادی الهام‌گرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل «ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همه‌ی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همه‌ی عرصه‌ها رسانید.

* برکات بزرگ انقلاب اسلامی:
انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور که در دوران پهلوی و قاجار بشدّت تحقیر شده و بشدّت عقب مانده بود، در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت؛ در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردم‌سالاری تبدیل کرد و عنصر اراده‌ی ملّی را که جان‌مایه‌‌ی پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد؛ آنگاه جوانان را میدان‌دار اصلی حوادث و وارد عرصه‌ی مدیریّت کرد؛ روحیه‌ و باور «ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد؛ به برکت تحریم دشمنان،‌ اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد:

 یک) ثبات و امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران
اوّلاً: ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها را که آماج تهدید جدّی دشمنان قرار گرفته بود ضمانت کرد و معجزه‌ی پیروزی در جنگ هشت‌ساله و شکست رژیم بعثی و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی و شرقی‌اش را پدید ‌آورد.

 دو) موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی
ثانیاً: موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالنده‌ی آن روزبه‌روز فراگیرتر میشود. هزاران شرکت دانش‌بنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزه‌های عمران و حمل‌ونقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیون‌ها تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، ده‌ها طرح بزرگ از قبیل چرخه‌ی سوخت هسته‌ای، سلّول‌های بنیادی، فنّاوری نانو، زیست‌فنّاوری و غیره با رتبه‌های نخستین در کلّ جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، ده‌ها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فنّاوری بومی، برجستگی محسوس در رشته‌های گوناگون مهندسی از جمله در صنایع دفاعی، درخشش در رشته‌های مهم و حسّاس پزشکی و جایگاه مرجعیّت در آن و ده‌ها نمونه‌ی دیگر از پیشرفت، محصول آن روحیه و آن حضور و آن احساس جمعی است که انقلاب برای کشور به ارمغان آورد. ایرانِ پیش ‌از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت به‌جز مونتاژ و در علم به‌جز ترجمه هنری نداشت.

 سه) به اوج رسانیدن مشارکت مردمی و مسابقه‌ی خدمت‌رسانی
ثالثاً: مشارکت مردمی را در مسائل سیاسی مانند انتخابات، مقابله با فتنه‌های داخلی، حضور در صحنه‌های ملّی واستکبارستیزی به اوج رسانید و در موضوعات اجتماعی مانند کمک‌رسانی‌ها و فعّالیّتهای نیکوکاری که از پیش ‌از انقلاب آغاز شده بود، افزایش چشمگیر داد. پس ‌از انقلاب، مردم در مسابقه‌‌ی خدمت‌رسانی در حوادث طبیعی و کمبودهای اجتماعی مشتاقانه شرکت میکنند.

 چهار) ارتقاء شگفت‌آور بینش سیاسی آحاد مردم
رابعاً: بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بین‌المللی را به گونه‌ی شگفت‌آوری ارتقاء داد. تحلیل سیاسی و فهم مسائل بین‌المللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بخصوص آمریکا، مسئله‌ی فلسطین و ظلم تاریخی به ملّت آن، مسئله‌ی جنگ‌افروزی‌ها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملّتها و امثال آن را از انحصار طبقه‌ی محدود و عزلت‌‌گزیده‌ای به نام روشنفکر، بیرون آورد؛ این‌گونه، روشنفکری میان عموم مردم در همه‌ی کشور و همه‌ی ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتّی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت.

 پنج) سنگین کردن کفه‌ی عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور
خامساً: کفّه‌ی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد. نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به دلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بی‌همتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بی‌عدالتی در این چهار دهه، با هیچ دوره‌ی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست. در رژیم طاغوت بیشترین خدمات و درآمدهای کشور در اختیار گروه کوچکی از پایتخت‌نشینان یا همسانان آنان در برخی دیگر از نقاط کشور بود. مردم بیشتر شهرها بویژه مناطق دوردست و روستاها در آخر فهرست و غالباً محروم از نیازهای اوّلیّه‌ی زیرساختی و خدمت‌رسانی بودند. جمهوری اسلامی در شمار موفّق‌ترین حاکمیّتهای جهان در جابه‌جایی خدمت و ثروت از مرکز به همه‌جای کشور، و از مناطق مرفّه‌نشین شهرها به مناطق پایین‌دست آن بوده است. آمار بزرگ راه‌سازی و خانه‌سازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و واحدهای دانشگاهی و سد و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخارآفرین است؛ بی‌شک این همه، نه در تبلیغات نارسای مسئولان انعکاس یافته‌ و نه زبان بدخواهان خارجی و داخلی به آن اعتراف کرده است؛ ولی هست و حسنه‌ای برای مدیران جهادی و بااخلاص نزد خدا و خلق است. البتّه عدالت مورد انتظار در جمهوری اسلامی که مایل است پیرو حکومت علوی شناخته شود، بسی برتر از اینها است و چشم امید برای اجرای آن به شما جوانها است که در ادامه بدان خواهم پرداخت.

 شش) افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق در فضای عمومی جامعه
سادساً: عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونه‌ای چشمگیر افزایش داد. این پدیده‌ی مبارک را رفتار و منش حضرت امام خمینی در طول دوران مبارزه و پس ‌از پیروزی انقلاب، بیش ‌از هر چیز رواج داد؛ آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایه‌های مادّی، در رأس کشوری قرار گرفت که مایه‌های ایمان مردمش بسی ریشه‌دار و عمیق بود. هرچند دست تطاول تبلیغات مروّج فساد و بی‌بندوباری در طول دوران پهلوی‌ها به آن ضربه‌های سخت زده و لجنزاری از آلودگی اخلاقی غربی را به درون زندگی مردم متوسّط و بخصوص جوانان کشانده بود، ولی رویکرد دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، دلهای مستعد و نورانی بویژه جوانان را مجذوب کرد و فضا به سود دین و اخلاق دگرگون شد. مجاهدتهای جوانان در میدانهای سخت از جمله دفاع مقدّس، با ذکر و دعا و روحیه‌ی برادری و ایثار همراه شد و ماجراهای صدر اسلام را زنده و نمایان در برابر چشم همه نهاد. پدران و مادران و همسران با احساس وظیفه‌ی دینی از عزیزان خود که به جبهه‌های گوناگون جهاد می‌شتافتند دل کندند و سپس، آنگاه که با پیکر خون‌آلود یا جسم آسیب‌دیده‌ی آنان روبه‌رو شدند، مصیبت را با شکر همراه کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بی‌سابقه گرفت. صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهاد سازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار آکنده شد. نماز و حج و روزه‌داری و پیاده‌روی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همه‌جا بویژه میان جوانان رونق یافت و تا امروز، روزبه‌روز بیشتر و باکیفیّت‌تر شده است. و اینها همه در دورانی اتّفاق افتاده که سقوط اخلاقی روزافزون غرب و پیروانش و تبلیغات پُرحجم آنان برای کشاندن مرد و زن به لجنزارهای فساد، اخلاق و معنویّت را در بخشهای عمده‌ی عالم منزوی کرده است؛ و این معجزه‌ای دیگر از انقلاب و نظام اسلامی فعّال و پیشرو است.

 هفت) ایستادگی روزافزون در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان
سابعاً: نماد پُرابّهت و باشکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهان‌خوار و جنایت‌کار، روزبه‌روز برجسته‌تر شد. در تمام این چهل سال، تسلیم‌ناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشته‌ی آن در مقابل دولتهای متکبّر و مستکبر، خصوصیّت شناخته‌شده‌ی ایران و ایرانی بویژه جوانان این مرز و بوم به‌شمار میرفته است. قدرتهای انحصارگر جهان که همواره حیات خود را در دست‌اندازی به استقلال دیگر کشورها و پایمال کردن منافع حیاتی آنها برای مقاصد شوم خود دانسته‌اند، در برابر ایران اسلامی و انقلابی، اعتراف به ناتوانی کردند. ملّت ایران در فضای حیات‌بخش انقلاب توانست نخست دست‌نشانده‌ی آمریکا و عنصر خائن به ملّت را از کشور برانَد و پس از ‌آن هم تا امروز از سلطه‌ی دوباره‌ی قلدران جهانی بر کشور با قدرت و شدّت جلوگیری کند.

* انقلاب چهل‌ساله و گام بزرگ دوم
جوانان عزیز! اینها بخشی محدود از سرفصل‌های عمده در سرگذشت چهل‌ساله‌ی انقلاب اسلامی است؛ انقلاب عظیم و پایدار و درخشانی که شما به توفیق الهی باید گام بزرگ دوّم را در پیشبرد آن بردارید.

محصول تلاش چهل‌ساله، اکنون برابر چشم ما است: کشور و ملّتی مستقل، آزاد، مقتدر، باعزّت، متدیّن، پیشرفته در علم، انباشته از تجربه‌هایی گران‌بها، مطمئن و امیدوار، دارای تأثیر اساسی در منطقه و دارای منطق قوی در مسائل جهانی، رکورددار در شتاب پیشرفتهای علمی، ر کورددار در رسیدن به رتبه‌های بالا در دانشها و فنّاوری‌های مهم از قبیل هسته‌ای و سلّول‌های بنیادی و نانو و هوافضا و امثال آن، سرآمد در گسترش خدمات اجتماعی، سرآمد در انگیزه‌های جهادی میان جوانان، سرآمد در جمعیّت جوان کارآمد، و بسی ویژگی‌های افتخارآمیز دیگر که همگی محصول انقلاب و نتیجه‌ی جهت‌گیری‌های انقلابی و جهادی است. و بدانید که اگر بی‌توجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهه‌هایی از تاریخ چهل‌ساله نمیبود -که متأسّفانه بود و خسارت‌بار هم بود- بی‌شک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.

 اقتدار انقلاب اسلامی و تغییر چالشها و شکست مستکبران
ایران مقتدر، امروز هم مانند آغاز انقلاب با چالشهای مستکبران روبه‌رو است امّا با تفاوتی کاملاً معنی‌دار. اگر آن روز چالش با آمریکا بر سر کوتاه کردن دست عمّال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران یا رسوا کردن لانه‌ی جاسوسی بود، امروز چالش بر سرِ حضور ایران مقتدر در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن بساط نفوذ نامشروع آمریکا از منطقه‌ی غرب آسیاو حمایت جمهوری اسلامی از مبارزات مجاهدان فلسطینی در قلب سرزمین‌های اشغالی و دفاع از پرچم برافراشته‌ی حزب‌الله و مقاومت در سراسر این منطقه است. و اگر آن روز، مشکل غرب جلوگیری از خرید تسلیحات ابتدایی برای ایران بود،‌ امروز مشکل او جلوگیری از انتقال سلاحهای پیشرفته‌ی ایرانی به نیروهای مقاومت است. و اگر آن روز گمان آمریکا آن بود که با چند ایرانی خودفروخته یا با چند هواپیما و بالگرد خواهد توانست بر نظام اسلامی و ملّت ایران فائق آید، امروز برای مقابله‌ی سیاسی و امنیّتی با جمهوری اسلامی، خود را محتاج به یک ائتلاف بزرگ از ده‌ها دولت معاند یا مرعوب میبیند و البتّه باز هم در رویارویی، شکست میخورد. ایران به برکت انقلاب، اکنون در جایگاهی متعالی و شایسته‌ی ملّت ایران در چشم جهانیان و عبورکرده از بسی گردنه‌های دشوار در مسائل اساسی خویش است.

 جوانان؛ محور تحقق نظام پیشرفته‌ی اسلامی
امّا راه طی‌شده فقط قطعه‌ای از مسیر افتخارآمیز به سوی آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنباله‌ی این مسیر که به گمان زیاد، به دشواریِ گذشته‌ها نیست، باید با همّت و هشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همه‌ی میدانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بین‌المللی و نیز در عرصه‌های دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، باید شانه‌های خود را به زیر بار مسئولیّت دهند، از تجربه‌ها و عبرتهای گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیه‌ی انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفته‌ی اسلامی بسازند.

 نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی؛ مهم‌ترین ظرفیت امیدبخش کشور
نکته‌ی مهمّی که باید آینده‌سازان در نظر داشته باشند، این است که در کشوری زندگی میکنند که از نظر ظرفیّتهای طبیعی و انسانی، کم‌نظیر است و بسیاری از این ظرفیّتها با غفلت دست‌اندرکاران تاکنون بی‌استفاده یا کم‌استفاده مانده است. همّتهای بلند و انگیزه‌های جوان و انقلابی، خواهند توانست آنها را فعّال و در پیشرفت مادّی و معنوی کشور به معنی واقعی جهش ایجاد کنند.

مهم‌ترین ظرفیّت امیدبخش کشور، نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی است. جمعیّت جوان زیر ۴۰ ‌سال که بخش مهمّی از آن نتیجه‌ی موج جمعیّتی ایجادشده در دهه‌ی ۶۰ است، فرصت ارزشمندی برای کشور است. ۳۶ میلیون نفر در سنین میانه‌ی ۱۵ و ۴۰ سالگی، نزدیک به ۱۴ میلیون نفر دارای تحصیلات عالی، رتبه‌ی دوّم جهان در دانش‌آموختگان علوم و مهندسی، انبوه جوانانی که با روحیه‌ی انقلابی رشد کرده و آماده‌ی تلاش جهادی برای کشورند، و جمع چشمگیر جوانان محقّق و اندیشمندی که به آفرینشهای علمی و فرهنگی و صنعتی و غیره اشتغال دارند؛ اینها ثروت عظیمی برای کشور است که هیچ اندوخته‌ی مادّی با آن مقایسه نمیتواند شد.

 فهرست طولانی فرصتهای مادی کشور
به‌جز اینها، فرصتهای مادّی کشور نیز فهرستی طولانی را تشکیل میدهد که مدیران کارآمد و پُرانگیزه و خردمند میتوانند با فعّال کردن و بهره‌گیری از آن، درآمدهای ملّی را با جهشی نمایان افزایش داده و کشور را ثروتمند و بی‌نیاز و به معنی واقعی دارایاعتمادبه‌نفس کنند و مشکلات کنونی را برطرف نمایند. ایران با دارا بودن یک درصد جمعیّت جهان، دارای ۷ درصد ذخایر معدنی جهان است: منابع عظیم زیرزمینی، موقعیت استثنائی جغرافیایی میان شرق و غرب و شمال و جنوب، بازار بزرگ ملّی، بازار بزرگ منطقه‌ای با داشتن ۱۵ همسایه با ۶۰۰ میلیون جمعیّت، سواحل دریایی طولانی، حاصلخیزی زمین با محصولات متنوّع کشاورزی و باغی، اقتصاد بزرگ و متنوّع، بخشهایی از ظرفیّتهای کشور است؛ بسیاری از ظرفیّتها دست‌نخورده مانده است. گفته شده‌ است که ایران از نظر ظرفیّتهای استفاده‌نشده‌ی طبیعی و انسانی در رتبه‌ی اوّل جهان است. بی‌شک شما جوانان مؤمن و پُرتلاش خواهید توانست این عیب بزرگ را برطرف کنید. دهه‌ی دوّم چشم‌انداز، باید زمان تمرکز بر بهره‌برداری از دستاوردهای گذشته و نیز ظرفیّتهای استفاده‌نشده باشد و پیشرفت کشور از جمله در بخش تولید و اقتصاد ملّی ارتقاء یابد.

* گام دوم و سرفصلها و توصیه‌های اساسی در پرتو امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده
اکنون به شما فرزندان عزیزم در مورد چند سرفصل اساسی توصیه‌هایی میکنم. این سرفصل‌ها عبارتند از: علم و پژوهش، معنویّت و اخلاق، اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، عزّت ملّی و روابط خارجی و مرزبندی با دشمن، سبک زندگی.

امّا پیش از همه‌چیز، نخستین توصیه‌ی من امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همه‌ی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده‌ دوری جسته‌ام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشته‌‌ام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- سیاست تبلیغی و رسانه‌ای دشمن و فعّال‌ترین برنامه‌های آن، مأیوس‌سازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیل‌های مغرضانه، وارونه‌ نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوه‌های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامه‌‌ی همیشگی هزاران رسانه‌ی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنباله‌های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده‌اند که با استفاده از آزادی‌ها در خدمت دشمن حرکت میکنند. شما جوانان باید پیش‌گام در شکستن این محاصره‌ی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشه‌ای‌ترین جهاد شما است. نشانه‌های امیدبخش -که به برخی از آنها اشاره شد- در برابر چشم شما است. رویشهای انقلاب بسی فراتر از ریزشها است و دست‌ودلهای امین و خدمتگزار، بمراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسه‌دوختگان است. دنیا به جوان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکارهای ایرانی، در بسیاری از عرصه‌ها با چشم تکریم و احترام مینگرد. قدر خود را بدانید و با قوّت خداداد، به سوی ‌آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید.
و امّا توصیه‌ها:

 یک) علم و پژوهش
۱) علم و پژوهش: دانش،‌ آشکارترین وسیله‌ی عزّت و قدرت یک کشور است. روی دیگر دانایی، توانایی است. دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود ثروت و نفوذ و قدرت دویست‌ساله فراهم کند و با وجود تهیدستی در بنیانهای اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی غربی به جوامع عقب‌مانده از کاروان علم، اختیار سیاست و اقتصاد آنها را به دست گیرد. ما به سوءاستفاده از دانش مانند آنچه غرب کرد، توصیه نمیکنیم، امّا مؤکّداً به نیاز کشور به جوشاندن چشمه‌ی دانش در میان خود اصرار می‌ورزیم. بحمدالله استعداد علم و تحقیق در ملّت ما از متوسّط جهان بالاتر است. اکنون نزدیک به دو دهه است که رستاخیز علمی در کشور آغاز شده و با سرعتی که برای ناظران جهانی غافلگیرکننده بود -یعنی یازده برابر شتاب رشد متوسّط علم در جهان- به پیش رفته است. دستاوردهای دانش و فنّاوری ما در این مدّت که ما را به رتبه‌ی شانزدهم در میان بیش از دویست کشور جهان رسانید و مایه‌ی شگفتی ناظران جهانی شد و در برخی از رشته‌های حسّاس و نوپدید به رتبه‌های نخستین ارتقاء داد، همه‌وهمه در حالی اتّفاق افتاده که کشور دچار تحریم مالی و تحریم علمی بوده است. ما با وجود شنا در جهت مخالف جریان دشمن‌ساز، به رکوردهای بزرگ دست یافته‌ایم و این نعمت بزرگی است که به‌خاطر آن باید روز و شب خدا را سپاس گفت.

امّا آنچه من میخواهم بگویم این است که این راه طی‌شده، با همه‌ی اهمّیّتش فقط یک آغاز بوده است و نه بیشتر. ما هنوز از قلّه‌های دانش جهان بسیار عقبیم؛ باید به قلّه‌ها دست یابیم. باید از مرزهای کنونی دانش در مهم‌ترین رشته‌ها عبور کنیم. ما از این مرحله هنوز بسیار عقبیم؛ ما از صفر شروع کرده‌ایم. عقب‌ماندگی شرم‌آور علمی در دوران پهلوی‌ها و قاجارها در هنگامی که مسابقه‌ی علمی دنیا تازه شروع شده بود، ضربه‌ی سختی بر ما وارد کرده و ما را از این کاروان شتابان، فرسنگها عقب نگه داشته بود. ما اکنون حرکت را ‌آغاز کرده و با شتاب پیش میرویم ولی این شتاب باید سالها با شدّت بالا ادامه یابد تا آن عقب‌افتادگی جبران شود. اینجانب همواره به دانشگاه‌ها و دانشگاهیان و مراکز پژوهش و پژوهندگان، گرم و قاطع و جدّی دراین‌باره تذکّر و هشدار و فراخوان داده‌ام، ولی اینک مطالبه‌ی عمومی من از شما جوانان آن است که این راه را با احساس مسئولیّت بیشتر و همچون یک جهاد در پیش گیرید. سنگ بنای یک انقلاب علمی در کشور گذاشته شده و این انقلاب، شهیدانی از قبیل شهدای هسته‌ای نیز داده است. به‌پاخیزید و دشمن بدخواه و کینه‌توز را که از جهاد علمی شما بشدّت بیمناک است ناکام سازید.

 دو) معنویّت و اخلاق
۲) معنویّت و اخلاق: معنویّت به معنی برجسته کردن ارزشهای معنوی از قبیل: اخلاص، ایثار، توکّل، ایمان در خود و در جامعه است، و اخلاق به معنی رعایت فضیلت‌هایی چون خیرخواهی، گذشت، کمک به نیازمند، راستگویی، شجاعت، تواضع، اعتمادبه‌نفس و دیگر خلقیّات نیکو است. معنویّت و اخلاق، جهت‌دهنده‌ی همه‌ی حرکتها و فعّالیّتهای فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است؛ بودن آنها، محیط زندگی را حتّی با کمبودهای مادّی، بهشت میسازد و نبودن آن حتّی با برخورداری مادّی، جهنّم می‌آفریند.

شعور معنوی و وجدان اخلاقی در جامعه هرچه بیشتر رشد کند برکات بیشتری به بار می‌آورد؛ این، بی‌گمان محتاج جهاد و تلاش است و این تلاش و جهاد، بدون همراهی حکومتها توفیق چندانی نخواهد یافت. اخلاق و معنویّت، البتّه با دستور و فرمان به دست نمی‌آید، پس حکومتها نمیتوانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، امّا اوّلاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند، و ثانیاً زمینه‌ را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی دراین‌باره میدان دهند و کمک برسانند؛ با کانونهای ضدّ معنویّت و اخلاق، به شیوه‌ی معقول بستیزند و خلاصه اجازه ندهند که جهنّمی‌ها مردم را با زور و فریب، جهنّمی کنند.

ابزارهای رسانه‌ای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضدّ معنویّت و ضدّ اخلاق نهاده است و هم‌اکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتّی نونهالان با بهره‌گیری از این ابزارها را به چشم خود می‌بینیم. دستگاه‌های مسئول حکومتی دراین‌باره وظایفی سنگین بر عهده دارند که باید هوشمندانه و کاملاً مسئولانه صورت گیرد. و این البتّه به معنی رفع مسئولیّت از اشخاص و نهادهای غیرحکومتی نیست. در دوره‌ی پیش‌ِرو باید دراین‌باره‌ها برنامه‌های کوتاه‌مدّت و میان‌مدّت جامعی تنظیم و اجرا شود؛ ان‌شاء‌الله.

 سه) اقتصاد
۳) اقتصاد: اقتصاد یک نقطه‌ی کلیدیِ تعیین‌کننده است. اقتصاد قوی، نقطه‌ی قوّت و عامل مهمّ سلطه‌ناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف، نقطه‌ی ضعف و زمینه‌‌ساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. فقر و غنا در مادّیّات و معنویّات بشر، اثر میگذارد. اقتصاد البتّه هدف جامعه‌ی اسلامی نیست، امّا وسیله‌ای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. تأکید بر تقویت اقتصاد مستقلّ کشور که مبتنی‌ بر تولید انبوه و باکیفیّت، و توزیع عدالت‌محور، و مصرف به‌اندازه و بی‌اسراف، و مناسبات مدیریّتی خردمندانه است و در سالهای اخیر از سوی اینجانب بارها تکرار و بر آن تأکید شده، به‌خاطر همین تأثیر شگرفی است که اقتصاد میتواند بر زندگی امروز و فردای جامعه بگذارد.

انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته و فاسد دوران طاغوت را به ما نشان داد، ولی عملکردهای ضعیف، اقتصاد کشور را از بیرون و درون دچار چالش ساخته است. چالش بیرونی تحریم و وسوسه‌ها‌ی دشمن است که در صورت اصلاح مشکل درونی، کم‌اثر و حتّی بی‌اثر خواهد شد. چالش درونی عبارت از عیوب ساختاری و ضعفهای مدیریّتی است.

مهم‌ترین عیوب، وابستگی اقتصاد به نفت، دولتی بودن بخشهایی از اقتصاد که در حیطه‌ی وظایف دولت نیست، نگاه به خارج و نه به توان و ظرفیّت داخلی، استفاده‌ی اندک از ظرفیّت نیروی انسانی کشور، بودجه‌بندی معیوب و نامتوازن، و سرانجام عدم ثبات سیاستهای اجرائی اقتصاد و عدم رعایت اولویّتها و وجود هزینه‌های زائد و حتّی مسرفانه در بخشهایی از دستگاه‌های حکومتی است. نتیجه‌ی اینها مشکلات زندگی مردم از قبیل بیکاری جوانها، فقر درآمدی در طبقه‌ی ضعیف و امثال آن است.

راه‌حلّ این مشکلات، سیاستهای اقتصاد مقاومتی است که باید برنامه‌های اجرائی برای همه‌ی بخشهای آن تهیّه و با قدرت و نشاط کاری و احساس مسئولیّت، در دولتها پیگیری و اقدام شود. درون‌زایی اقتصاد کشور، مولّد شدن و دانش‌بنیان شدن آن، مردمی کردن اقتصاد و تصدّیگری نکردن دولت، برون‌گرایی با استفاده از ظرفیّتهایی که قبلاً به آن اشاره شد، بخشهای مهمّ این راه‌حل‌ها است. بی‌گمان یک مجموعه‌ی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانسته‌های اقتصادی در درون دولت خواهند توانست به این مقاصد برسند. دوران پیشِ‌رو باید میدان فعّالیّت چنین مجموعه‌ای باشد.

جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه‌ی راه‌حل‌ها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که «مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه‌حل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه‌ی گرگ است» خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط، هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلت‌زدگان داخلی صادر میشود، امّا منشأ آن، کانونهای فکر و توطئه‌ی خارجی است که با صد زبان به تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود.

 چهار) عدالت و مبارزه با فساد
۴) عدالت و مبارزه با فساد: این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. فساد اقتصادی و اخلاقی و سیاسی، توده‌ی چرکین کشورها و نظامها و اگر در بدنه‌ی حکومتها عارض شود، زلزله‌ی ویرانگر و ضربه‌زننده به مشروعیّت آنها است؛ و این برای نظامی چون جمهوری اسلامی که نیازمند مشروعیّتی فراتر از مشروعیّتهای مرسوم و مبنائی‌تر از مقبولیّت اجتماعی است، بسیار جدّی‌تر و بنیانی‌تر از دیگر نظامها است. وسوسه‌ی مال و مقام و ریاست، حتّی در عَلَوی‌ترین حکومت تاریخ یعنی حکومت خود حضرت امیر‌‌المؤمنین (علیه‌السّلام) کسانی را لغزاند، پس خطر بُروز این تهدید در جمهوری اسلامی هم که روزی مدیران و مسئولانش مسابقه‌ی زهد انقلابی و ساده‌زیستی میدادند، هرگز بعید نبوده و نیست؛ و این ایجاب میکند که دستگاهی کارآمد با نگاهی تیزبین و رفتاری قاطع در قوای سه‌گانه حضور دائم داشته باشد و به‌معنای واقعی با فساد مبارزه کند، بویژه در درون دستگاه‌های حکومتی.

البتّه نسبت فساد در میان کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر و بخصوص با رژیم طاغوت که سرتاپا فساد و فسادپرور بود، بسی کمتر است و بحمدالله مأموران این نظام غالباً سلامت خود را نگاه داشته‌اند، ولی حتّی آنچه هست غیر قابل قبول است. همه باید بدانند که طهارت اقتصادی شرط مشروعیّت همه‌ی مقامات حکومت جمهوری اسلامی است. همه باید از شیطانِ حرص برحذر باشند و از لقمه‌ی حرام بگریزند و از خداوند دراین‌باره کمک بخواهند و دستگاه‌های نظارتی و دولتی باید با قاطعیّت و حسّاسیّت، از تشکیل نطفه‌ی فساد پیشگیری و با رشد آن مبارزه کنند. این مبارزه نیازمند انسانهایی باایمان و جهادگر، و منیع‌الطّبع با دستانی پاک و دلهایی نورانی است. این مبارزه بخش اثرگذاری است از تلاش همه‌جانبه‌ای که نظام جمهوری اسلامی باید در راه استقرار عدالت به کار برد.

عدالت در صدر هدفهای اوّلیّه‌ی همه‌‌ی بعثتهای الهی است و در جمهوری اسلامی نیز دارای همان شأن و جایگاه است؛ این، کلمه‌ای مقدّس در همه‌ی زمانها و سرزمین‌ها است و به‌صورت کامل، جز در حکومت حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) میسّر نخواهد شد ولی به‌صورت نسبی، همه جا و همه وقت ممکن و فریضه‌ای بر عهده‌ی همه بویژه حاکمان و قدرتمندان است. جمهوری اسلامی ایران در این راه گامهای بلندی برداشته است که قبلاً بدان اشاره‌ای کوتاه رفت؛ و البتّه در توضیح و تشریح آن باید کارهای بیشتری صورت گیرد و توطئه‌ی واژگونه‌نمایی و لااقل سکوت و پنهان‌سازی که اکنون برنامه‌ی جدّی دشمنان انقلاب است، خنثی گردد.

با این همه، اینجانب به جوانان عزیزی که آینده‌ی کشور، چشم‌انتظار آنها است صریحاً میگویم آنچه تاکنون شده با آنچه باید میشده و بشود، دارای فاصله‌‌ای ژرف است. در جمهوری اسلامی، دلهای مسئولان به‌طور دائم باید برای رفع محرومیّتها بتپد و از شکافهای عمیق طبقاتی بشدّت بیمناک باشد. در جمهوری اسلامی کسب ثروت نه‌تنها جرم نیست که مورد تشویق نیز هست، امّا تبعیض در توزیع منابع عمومی و میدان دادن به ویژه‌خواری و مدارا با فریبگران اقتصادی که همه به بی‌عدالتی می‌انجامد، بشدّت ممنوع است؛ همچنین غفلت از قشرهای نیازمند حمایت، به‌هیچ‌رو مورد قبول نیست. این سخنان در قالب سیاستها و قوانین، بارها تکرار شده است ولی برای اجرای شایسته‌ی آن، چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام اداره‌ی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان -که بحمدالله کم نیستند- سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ ان‌شاءالله.

 پنج) استقلال و آزادی
۵) استقلال و آزادی: استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر جهان است. و آزادی اجتماعی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جمله‌ی ارزشهای اسلامی‌اند و این هر دو عطیّه‌ی الهی به انسانها‌یند و هیچ کدام تفضّل حکومتها به مردم نیستند. حکومتها موظّف به تأمین این دو اند. منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر میدانند که برای آن جنگیده‌اند. ملّت ایران با جهاد چهل‌ساله‌ی خود از جمله‌ی آنها است. استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خون‌آوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبه‌های رفیع انسانیّت. این ثمر شجره‌ی طیّبه‌ی انقلاب را با تأویل و توجیه‌های ساده‌لوحانه و بعضاً مغرضانه، نمیتوان در خطر قرار داد. همه -مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی‌- موظّف به حراست از آن با همه‌ی وجودند. بدیهی است که «استقلال» نباید به معنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود، و «آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود.

 شش) عزت ملی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن
۶) عزّت ملّی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن: این هر سه، شاخه‌هایی از اصلِ «عزّت، حکمت، و مصلحت» در روابط بین‌المللی‌اند. صحنه‌ی جهانی، امروز شاهد پدیده‌هایی است که تحقّق یافته یا در آستانه‌‌ی ظهورند: تحرّک جدید نهضت بیداری اسلامی بر اساس الگوی مقاومت در برابر سلطه‌ی آمریکا و صهیونیسم؛ شکست سیاست‌های آمریکا در منطقه‌ی غرب آسیا و زمین‌گیر شدن همکاران خائن آنها در منطقه؛ گسترش حضور قدرتمندانه‌ی سیاسی جمهوری اسلامی در غرب آسیا و بازتاب وسیع آن در سراسر جهان سلطه.

اینها بخشی از مظاهر عزّت جمهوری اسلامی است که جز با شجاعت و حکمت مدیران جهادی به دست نمی‌آمد. سردمداران نظام سلطه نگرانند؛ پیشنهادهای آنها عموماً شامل فریب و خدعه و دروغ است. امروز ملّت ایران علاوه‌ بر آمریکای جنایت‌کار، تعدادی از دولتهای اروپایی را نیز خدعه‌گر و غیر قابل اعتماد میداند. دولت جمهوری اسلامی باید مرزبندی خود را با آنها با دقّت حفظ کند؛ از ارزشهای انقلابی و ملّی خود، یک گام هم عقب‌نشینی نکند؛ از تهدیدهای پوچ آنان نهراسد؛ و در همه‌حال، عزّت کشور و ملّت خود را در نظر داشته باشد و حکیمانه و مصلحت‌جویانه و البتّه از موضع انقلابی، مشکلات قابل حلّ خود را با آنان حل کند. در مورد آمریکا حلّ هیچ مشکلی متصوّر نیست و مذاکره با آن جز زیان مادّی و معنوی محصولی نخواهد داشت.

 هفت) سبک زندگی
۷) سبک زندگی: سخن لازم دراین‌باره بسیار است. آن را به فرصتی دیگر وامیگذارم و به همین جمله اکتفا میکنم که تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است.

در پایان از حضور سرافرازانه و افتخارانگیز و دشمن‌شکن ملّت عزیز در بیست‌ودوّم بهمن و چهلمین سالگرد انقلاب عظیم اسلامی تشکّر میکنم و پیشانی سپاس بر درگاه حضرت حق میسایم. سلام بر حضرت بقیّة‌الله (ارواحنافداه)؛ سلام بر ارواح طیّبه‌ی شهیدان والامقام و روح مطهّر امام بزرگوار؛ و سلام بر همه‌ی ملّت عزیز ایران و سلام ویژه به جوانان.

دعاگوی شما   
سیّدعلی خامنه‌ای
۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۹۷

 نظر دهید »

شهید مصطفی چمران

28 خرداد 1398 توسط غریبی فر

تحقیق در مورد زندگی شهید مصطفی چمران + خاطرات

درزندگینامه

 

آشنایی با زندگینامه شهید چمران + خاطرات و وصیت نامه

تحقیق در مورد زندگی شهید مصطفی چمران

مصطفی چمران ساوه‌ای (۱۳۱۰ تهران – ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ دهلاویه) معروف به دکتر چمران و شهید چمران، فیزیک‌دان، سیاستمدار (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)، وزیر دفاع ایران در دولت مهدی بازرگان و دولت موقت شورای انقلاب از همراهان موسی صدر در تشکیل جنبش امل (لبنان)، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، از فرماندهان ایران در جنگ ایران و عراق و بنیان‌گذار ستاد جنگ‌های نامنظم در جریان جنگ ایران و عراق بود.

مصطفی چمران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. به سال ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در تمام دوران تحصیل جزو شاگردان ممتاز بود.

سپس با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس ای اند ام آمریکا رفت و درجه کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی برق کسب نمود. سپس برای اخذ درجه دکتری در رشته پلاسما فیزیک به دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا رفت و در آنجا نیز درخشید۲۲ به گونه‌ای که پایان‌نامه او مرجع دو تا از مقالات علمی در زمینه پلاسما فیزیک شد. وی در دهه ۶۰ در آزمایشگاه‌های بل و هم چنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد.

او در کنار زبان فارسی به زبان‌های عربی، ترکی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و در کنار دانش، به هنر نیز توجه داشت.

خانواده شهید چمران

مصطفی چمران دو بار ازدواج کرد، بار اول در سال ۱۳۴۰ با یک زن مسلمان آمریکایی به نام تامسن هیمن که نام خود را پس از ازدواج به پروانه تغییر داد و ثمره این ازدواج، یک دختر به نام روشن و سه پسر به نام‌های رحیم، علی و جمال بود؛ جمال در کودکی در استخر خانه پدر همسر چمران غرق شد. نوشته‌های ابوجمال در سوگ فرزند، نمونه‌ای نادر از نثر حزین چمران است.

نمونه‌ای از نوشته‌های چمران در باب فرزند خود:

«ای فرزندم! در این دنیا نتوانستم به تو کمکی کنم…

اما آن‌جا در آسمان‌ها، لحظه‌ای از تو جدا نخواهم شد…

و دیگر قدرتی نیست که همبستگی ما را از هم بگسلد…

بُنَیَّ …!

مَعَک، مَعَک، لا أفارقک …!

فرزندم با تو خواهم بود از تو جدا نمی‌شوم!»

سه فرزند دیگر هر کدام در شهری در کناره غربی آمریکا زندگی می‌کنند. همسر آمریکایی وی پس از مهاجرت به لبنان و مدتی زندگی کردن در آنجا، به دلیل شرایط سخت و محرومیت شدید، تصمیم به بازگشت به آمریکا گرفت و از همسر خود جدا شد و در سال ۲۰۰۹ در آمریکا درگذشت.

در ادامه حضور مصطفی چمران در لبنان نقاشی شمع او، آغاز آشنایی او با غاده جابر شد که در نهایت به ازدواج او با همسر لبنانی‌اش انجامید. واسطه این آشنائی و ازدواج، شخص موسی صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی بوده‌است. عباس چمران، برادر او آخرین رئیس دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف قبل از انقلاب بود که پس از مرگ او درگذشت و مهدی چمران برادر دیگر او سابقه ریاست شورای شهر تهران را دارد.

فعالیت سیاسی شهید چمران

وی از ۱۵ سالگی در جلسات تفسیر قرآن سید محمود علایی طالقانی در مسجد هدایت و در دروس فلسفه و منطق مرتضی مطهری و نیز در جلسات دیگر شرکت داشت. چمران از نخستین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود.

در مبارزات سیاسی دوران مصدق، از دوره چهاردهم مجلس شورای ملی تا ملی شدن صنعت نفت شرکت فعال داشت. وی در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در حمله گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران جزو معترضان به حضور نیکسون، معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، بود. چمران از مسوولان نهضت مقاومت ملی و عضو جبهه ملی ایران در دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد.

او پس از حضور در آمریکا به همراه تنی چند از هم فکرانش شاخه نهضت آزادی ایران در خارج از کشور را تأسیس کرد. وی با همکاری ابراهیم یزدی برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ریزی کرد و از مؤسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود. به دلیل این فعالیت‌ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکتری در دانشگاه برکلی به عنوان پژوهش‌یار ای آی مشغول به کار شد.

فعالیت در آمریکا

چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دوره‌های کارشناسی ارشد (الکترونیک) در دانشگاه تگزاس اِی اَند اِم و دکتری (رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک) در دانشگاه برکلی تحصیل نمود.

در سال ۱۹۶۲ پس از فارغ‌التحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی به عنوان عضو هیئت اجرایی و مسئول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشینگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشینگتن و سایر کنسولگری‌ها در شهرهای شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکو در جهت اعتراض به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران بخش عمده‌ای از تلاش و فعالیت‌های او در این سال‌ها است.

ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بدین قرار است: در سازمان ملل، محلی به عنوان معبد طراحی گردیده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی از بازدیدکنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی می‌پردازند.

دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و به اصطلاح بست می‌نشینند. پس از چند دقیقه توجه مأمورین به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کرده‌اند جلب می‌شود. مأمورین خواستار خروج ایشان از عبادتگاه می‌شوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیرکل سازمان ملل می‌شوند که با مخالفت مأمورین روبه‌رو می‌شوند.

از طرفی دیگر، عده‌ای از اعضاء جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکاردها و بیانیه‌هایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیئت حاکمه ایران بین توریست‌ها و مردم توزیع می‌کنند. خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا می‌کشاند. مأمورین که از خروج متحصنین ناامید می‌شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آن‌ها را گرفته، کشان کشان از سازمان ملل بیرون می‌برند و خبرنگاران خارجی و تلویزیون‌های سراسری آمریکا از این صحنه فیلم‌برداری می‌کنند.

چمران در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام و تا سال ۱۹۶۷ که به همراه دوستانش به خاورمیانه رفت، در این شرکت فعالیت داشت. چمران در آمریکا در واقع مسئول هماهنگ‌کننده گروه‌های حامی ملت فلسطین بود. پس از جنگ اعراب و اسراییل و شکست سنگین کشورهای عرب، به دلیل ایجاد فضای منفی گسترده علیه مسلمانان چمران تصمیم می‌گیرد از آمریکا خارج شود، به خاورمیانه سفر کند و در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقیماً شرکت نماید.

فعالیت در مصر

چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصرشد و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگ‌های مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر، سخت‌ترین دوره‌های چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.

در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمی‌توان به‌راحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.

عادل عون معروف به ابو یاسر از مبارزین قدیمی لبنانی که از دوستان چمران در مصر و همرزمش در لبنان بوده‌است می‌گوید: از چمران در مورد علت ترک آمریکا و آمدنشان به مصر پرسیدم که گفتند: به این دلیل که نمی‌خواستند در پیشرفت صنایع نظامی آمریکا شرکت کنند و برای کمک به برادران مسلمان در این دوره نظامی شرکت کرده‌اند.

برای من عجیب بود؛ گویا ایشان جزو پنج متفکر مسلمانی بودند که در پروژه گسترش و پیشرفت سلاح‌های آمریکایی باید شرکت می‌کردند. می‌گفت من از آتش فرار کرده‌ام، گویا ایشان از مرکز علمی که در آن بودند ۲ سال مرخصی گرفته بودند تا به گروه‌های مبارز بپیوندند.

فعالیت در لبنان

در سال ۱۳۵۰ موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر می‌دهد و از ایشان معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار می‌شود. مهندس بازرگان، چمران را معرفی می‌نماید. پس از تماس موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار می‌گردد.

چمران در لبنان، در کنار موسی صدر، به فعالیت‌های فرهنگی و چریکی می‌پردازد. او به مدت هشت سال مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده می‌گیرد. محمد نصرالله عضو هیئت رئیسه جنبش اَمل آن زمان و رهبر کنونی حزب ا… که در سن ۱۸ سالگی حکم فرماندهی منطقه خود را در نبطیه از دکتر چمران دریافت کرده در بارهٔ حضور مصطفی چمران در لبنان می‌گوید: مصطفی چمران بر حسب خواست موسی صدر از مصر به لبنان آمد.

همسر ایشان به همراه سه پسر و یک دختر نیز به لبنان آمدند. اما به دلیل عدم وجود مدرسه برای آنان، خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند. او از همسرش جدا شد و خانواده‌اش را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خودش می‌گفت من خاک کفش‌های فقرا هستم. چمران در دل شیعیان لبنان جاودان است. موسی صدر وصیت کرد که همواره حرف مصطفی چمران اجرا شود. چمران نیز عشق و ارادت زیادی به موسی صدر داشت و از یادداشت‌هایش این امر کاملاً هویداست.

تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده‌است. چمران در لبنان به موسی صدر کمک کرد تا سازمان امل، به عنوان شاخه نظامی، «حرکةالمحرومین» را پایه‌گذاری کند. چمران از سال ۱۹۷۱ که به جنوب لبنان می‌آید، کلاس‌هایی برای درس‌های ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمن‌های اسلامی دانشجویان به راه می‌اندازد.

از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود ۱۵۰ نفر می‌شدند؛ هفته‌ای یک بار به مدرسه می‌آمدند و جلساتی اسلامی برپا می‌شد که موسی صدر، شیخ مهدی شمس الدین، محمدحسین فضل‌الله و رجال دیگر سخنرانی می‌کردند و بعد خودش وارد بحث می‌شد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک را بیان می‌کرد. همین افراد بودند که اولین هسته‌های سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد.

هنگامی که منطقه شیعه نشین نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموریتی خطرناک، سوار بر زره‌پوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده می‌رساند. در میان راه فالانژیست‌ها زره‌پوش را متوقف می‌کنند و می‌خواهند در آن را باز کنند که چمران از داخل دستگیره در را محکم می‌گیرد و آن‌ها فکر می‌کنند در قفل است و وقتی از شیشه کوچک به داخل نگاه می‌کنند او خود را پنهان می‌کند؛ آن‌ها نیز با تصور اینکه کسی داخل نیست منصرف می‌شوند.

چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصمیم به مراجعت می‌گیرد. برای بازگشت زره‌پوشی نبود؛ لذا با ارمنی‌ها تماس می‌گیرد؛ ارمنی‌ها در قبال گرفتن پول، شیعیان را به بیروت می‌رساندند لیکن اکثریت آن‌ها در میان راه به اسارت می‌افتادند و کشته می‌شدند. چمران با اتومبیل، همراه سه نفر ارمنی، وارد منطقه فالانژیست‌ها می‌شود و در پست ایست و بازرسی فالانژها با استفاده از گذرنامه یک شخص فرانسوی که شباهتی به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورین می‌کند و بدین ترتیب از محاصره آن‌ها خارج می‌شود.

او گزارشی از وضعیت وخیم شیعیان جنگ زده نبعه به موسی صدر می‌دهد. موسی صدر با دوستی در فرانسه تماس گرفته و تقاضای کمک می‌نماید؛ او نیز با سازمان پزشکان بدون مرز تماس برقرار می‌کند و اکیپی متشکل از چهار پزشک فرانسوی به همراه سه پرستار عازم نبعه می‌شوند. چمران دوباره همراه با اکیپ فرانسوی عازم نبعه می‌شود که در میان راه اتومبیل آن‌ها را به رگبار می‌بندند و سوراخ سوراخ می‌کنند.

چمران نسبت به گروه‌های سیاسی لبنان شناخت زیادی داشت، وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمت‌هایی که گروه‌های مختلف سیاسی به او می‌زدند کتمان نمی‌کند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب (فالانژها) بوده‌است. چمران با رهبران فلسطینی و در رأس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشته‌است به‌طوری‌که یاسر عرفات و ابوجهاد می‌آمدند و از او مشورت می‌گرفتند.

در بحبوحه پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز نموده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا که سازمان امل می‌خواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا در نیامد.

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در سی ام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه ۹۲ نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه سید روح‌الله خمینی در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی در سعدآباد پرداخت.

فعالیت در کردستان

در ناآرامی‌های کردستان برای مقابله با جدائی طلبانی که با دولت مرکزی می‌جنگیدند همراه با ولی‌الله فلاحی، به آن منطقه رفت. گردنه قلعه‌حصار، بین راه ارومیه و سرو، به دست شورشیان افتاده بود و نیروهای ژاندارمری و داوطلب محلی پس از دادن تلفات زیاد عقب‌نشینی کرده بودند؛ وی در اولین حرکت نظامی خود به همراه فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حالی که آر پی جی به دست گرفته بود و پیشاپیش نیروهای نظامی حرکت می‌کرد و راه را برای عبور تانکها باز می‌نمود گردنه مزبور را پاکسازی کرد.

در ناآرامی‌های مریوان از طرف دولت موقت به مأموریت رفت و مدت ده روز در آن جا ماند و پس از برگزاری جلسات متعدد برای بازگشت امنیت به منطقه و حاکمیت دولت مرکزی با بزرگان شهر به توافق رسید. چمران که سخنگو و نماینده جناح تندرو شورای انقلاب و دولت موقت بود توانست با موافقت خمینی ارتش و سپاه پاسداران را به کارزار کردستان بکشاند.

در درگیری‌های کردستان، گروهی از تکاوران ارتش او را همراهی می‌کردند. آن‌ها از تاکتیک ویژه‌ای سود می‌جستند و به جای آن که با پیش قراولان دشمن مواجه شوند، با هلیکوپتر در قلب پایگاه‌های دشمن فرود می‌آمدند و آن‌ها را تار و مار می‌کردند. اوج شهرت چمران در واقعه خونین پاوه بود که همراه با تیمسار ولی‌الله فلاحی، در زیر باران گلوله، خود را به محاصره افکند. شهر پاوه به دست شورشیان افتاده بود و تنها خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت می‌کردند.

در این حادثه، با پخش پیام روح‌الله خمینی از رسانه‌ها که ارتش و پاسداران را به پاوه فراخوانده بود، شورشیان پا به فرار گذاشتند. از حوادثی که در پاوه اتفاق افتاد قتل‌عام مجروحین توسط مخالفین در بیمارستان، سقوط هواپیمای فانتوم و اصابت هلیکوپتر ۲۱۴ حامل قربانیان و مجروحین به کوه بود که چمران از آن با تلخی فراوان و یک حادثه «دیوانه‌کننده» یاد می‌کند.

فعالیت در وزارت دفاع

چمران پس از حوادث کردستان به تهران احضار شد و از سوی روح‌الله خمینی به سمت وزارت دفاع منصوب شد. او در سمت وزیر دفاع بیش از ۱۲۰۰۰ نفر را از ارتش پاکسازی کرد. وی پس از استعفای دولت موقت، به کار خود در وزارت دفاع ادامه داد. در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ چمران از سوی آیت‌الله خمینی به سمت مشاور شورای عالی دفاع ملی منصوب شد.

فعالیت در مجلس

چمران در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران به نمایندگی انتخاب شد.

فعالیت در خوزستان

با آغاز جنگ ایران و عراق به جبهه جنگ عزیمت نمود و ستاد جنگ‌های نامنظم را بنیان نهاد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‌های نامنظم یکی از این برنامه‌ها بود که به کمک آن، جاده‌های نظامی به‌سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‌های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک ماه، آب کارون را به طرف تانک‌های عراقی روانه ساخت، به‌طوری‌که آن‌ها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‌نشینی کنند و سدی بزرگ مقابل خود بسازند.

پس از یأس عراقیها از تسخیر اهواز، ارتش این کشور برای دومین بار به سوسنگرد حمله کرد و سه روز تانک‌های عراقی شهر را در محاصره گرفتند؛ روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.

دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان ایرانی در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و سید علی خامنه ای، ارتش را آماده ساخت که برای نخستین بار دست به یک حمله خطرناک و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد تا با نظمی نو و شیوه‌ای جدید از جانب جاده اهواز – سوسنگرد به دشمن یورش ببرند.

چمران در نبردی که برای آزادسازی سوسنگرد درگرفته بود، به هدف منحرف کردن دشمن از آسیب رسانی به رزمندگان همراهش، به همراه دو تن از همراهانش به درگیری با چند تانک و نفربر پرداخت که ماحصل آن فرار نیروهای عراقی از صحنه نبرد بود در حالی که او تنها از ناحیه ران مجروح گردید و نیروهای او توانستند خود را به سوسنگرد برسانند؛ او با کامیون هیفائی که از دشمن به غنیمت گرفته بود خود را به بیمارستان رساند و بستری شد؛ اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و پس از آن به مقر ستاد جنگ‌های نامنظم رفت.

شهادت دکتر چمران

چمران دوباره در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که برای سرکشی، معرفی و توجیه فرمانده جدید محور به جای «ایرج رستمی» به منطقه جنگی دهلاویه رفته بود، در خط مقدم نبرد، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ دشمن از ناحیه پشت سر زخمی شد. کمک‌های اوّلیه بر روی او در بیمارستان سوسنگرد انجام گرفت و آمبولانس به اهواز شتافت ولی پیکر بی‌جان او به اهواز رسید. و در همان تاریخ درگذشت. آرامگاهش در بهشت زهرا قرار دارد و فاقد سنگ مزار می‌باشد. آدرس مزار وی قطعه: ۲۴ ردیف: ۷۱ شماره: ۲۵ و تاریخ دفنش ۱۳۶۰/۴/۲ است. در قتلگاه او در دهلاویه نیز بنای یادبودی ساخته‌اند.

خاطرات شهید چمران

 

۱- وفای به عهد

روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت :

این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟

مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت :

(( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.))

تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت :

((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.))

نقل از همسر شهید

۲- شکستن مجمه های تزیینی

به مصطفی می‌گفتم: «من نمی‌گویم خانه مجلل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمان‌ها چیزی ندارند، بدبختند

مصطفی به شدت مخالف بود، می‌گفت: «چرا ما این همه عقده داریم؟ چرا می‌خواهیم با انجام چیزی که دیگران می‌خواهند یا می‌پسندند نشان دهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ماست

نگاه کنید این زمین چقدر تمیز است مرتب و قشنگ. این طوری زحمت شما هم کم می‌شود، گرد و خاک کفش هم نمی‌آید روی فرش».

ما مجسمه‌های خیلی زیبا داشتیم که بابا از آفریقا آورده بود.

خودمان دوتا همه را شکستیم. می‌گفت: «این‌ها برای چه؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام. به همین سادگی

وقتی مادرم گفت: «شما پول ندارید من برایتان وسایل خانه می‌آورم

مصطفی رنجید گفت: «مساله پولش نیست مساله زندگی من است که نمی‌خواهم عوض شود».

نقل از همسر شهید

۳- بخاطر رزمنده ها

حتی حاضر نبود کولر روشن کند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ . پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می‌آمد اما می‌گفت: «چطور کولر روشن کنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می‌جنگند».

هر کس می‌آمد مصطفی می‌خندید و می‌گفت: «غاده دعا کرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم».

آن شب قرار بود در تهران بماند. قرار نبود برگردد. گفت: «من امشب به خاطرشما برگشته‌ام. گفتم: «نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشته‌ای برای کارت آمدی.

با همان مهربانی گفت: «امشب برگشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود. تو می‌دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده‌ام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم».

۴- خدمت به مادر

یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها». و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد.

من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر می کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها می‏کنید.»

گفت: «دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.

نقل از همسر شهید

۵- چمران را بیشتر دوست دارم

شهید چمران در یکی از عملیات‌های نامنظم در شبی مهتابی وقتی با همرزمانش در حال طی مسیر برای شبیخون زدن به متجاوزین بعثی بودند،

ایشان یک لحظه می‌ایستد و به همراهانشان می‌گوید به زیر پاهای خود بنگرید، می‌بینند زیر پایشان پر از گل‌های شقایق است

و به همین خاطر آن دشت را دور می‌زنند و سپس اقدام به عملیات می‌کنند،

در حالی که یاران ایشان می‌گفتند بعد از عملیات عراقی‌ها آنجا را با تیربار و خمپاره شخم خواهند زد،

ولی دکتر چمران گفتند ما آنها را زیر پا له نخواهیم کرد.

وقتی این جریان به استحضار امام می‌رسد امام می‌گوید: من چمران را دوست داشتم ولی الان بیشتر دوست دارم.

۶- اولین نماز و آخرین نماز

رضا سگه یه لات بود تو مشهد

یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه

به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه

تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،

رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه . یه دفه داد زد کچل با توأم!

شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟

چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید

آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:

میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!شهید چمران : چرا؟

آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!

شهید چمران: اشتباه فکر میکنی.!یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده.هی آبرو بهم میده

گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم

آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد،

آقا رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد .صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد

آری آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید… !

وصیت نامه شهید چمران

وصیت می‌کنم …

وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می‌دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می‌دانم! او را وارث حسین می‌خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می‌کنم …

برای مرگ آماده شده‌ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده‌ام. ولی برای اولین بار وصیت می‌کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می‌رسم. خوشحالم که از عالم و ما فی‌ها بریده‌ام. همه چیز را ترک گفته‌ام. علایق را زیر پا گذاشته‌ام. قید و بند‌ها را پاره کرده‌ام. دنیا و ما فی‌ها را سه طلاقه گفته‌ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می‌روم.

از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده‌ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائی‌ها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته‌ام، متأسف نیستم …

از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …

تو‌ ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی‌نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…

تو‌ ای محبوب من رمز طایفه‌ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می‌کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می‌کنی، کینه‌های گذشته و دشمنی‌های تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان می‌پذیری، تو فداکاری می‌کنی، تو از همه چیز خود می‌گذری.

تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسان‌ها می‌کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می‌دهند و خیانت می‌کنند، به تو تهمتهای دروغ می‌زنند و مردم جاهل را بر تو می‌شورانند، و تو‌ای امام لحظه‌ای از حق منحرف نمی‌شوی و عمل به مثل انجام نمی‌دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می‌داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می‌کنم که در رکابت مبارزه می‌کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می‌نوشم…

ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می‌کنم، منی که تو را دوست می‌دارم… آدم ساده‌ای نیستم! … من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه‌ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه‌ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده‌ام:

۱- عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می‌بارد. در آتش عشق می‌سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی‌شناسم. در زندگی جز عشق نمی‌خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.

۲- فقر که از قید همه چیز آزاد و بی‌نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی‌کند.

۳- تنهایی که مرا به عرفان اتصال می‌دهد. مرا با محرومیت آشنا می‌کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می‌سوزد. جز خدا کسی نمی‌تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله‌های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می‌گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می‌گردد، کمتر می‌یابد …

کسی که وصیت می‌کند آدم ساده‌ای نیست. بزرگ‌ترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیبا‌ترین و شدید‌ترین عشق‌ها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را‌‌‌ رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.

آری‌ ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می‌کند …

وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می‌دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته‌ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته‌ام. حتی زن و بچه‌ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده‌اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.

وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده‌ام.
به کسی بدی نکرده‌ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده‌ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …

آری وصیت من درباره این چیز‌ها نیست …

وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …

احساس می‌کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می‌کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته‌ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم….

تو را دوست می‌دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی‌نیازی می‌کنم … از او چیزی نمی‌طلبم و احساس احتیاج نمی‌کنم. چیزی نمی‌خواهم، گله‌ای نمی‌کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا می‌دانم. همچنانکه خدای را می‌پرستم و عشق می‌ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می‌ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیبا‌تر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالا‌تر از عشق چیزی نخواسته‌ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می‌دارد، قلب مرا به جوش می‌آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می‌کند، مرا از خودخواهی وخودبینی می‌رهاند، دنیای دیگری حس می‌کنم، در عالم وجود محو می‌شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده‌ای زیبابین پیدا می‌کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می‌ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می‌برند … این‌ها همه و همه از تجلیات عشق است …

به خاطر عشق است که فداکاری می‌کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی‌اعتنایی می‌نگرم و ابعاد دیگری را می‌یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می‌بینم و زیبائی را می‌پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می‌کنم، او را می‌پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می‌کنم …

می‌دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده‌ام، حتی عشق ورزیده‌ام، ولی جواب بدی دیده‌ام.

عشق را به ضعف تعبیر می‌کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می‌نمایند! اما این بی‌خبران نمی‌دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی‌دانند که بزرگ‌ترین ابعاد زندگی را درک نکرده‌اند. نمی‌دانند که زرنگی آن‌ها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …

و من قدر خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگ‌تر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می‌سوزم و لذت می‌برم. این لذت بزرگ‌ترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …

می‌دانم که تو هم‌ ای محبوب من، در دریای عشق شنا می‌کنی. انسان‌ها را دوست می‌داری. به همه بی‌دریغ محبت می‌کنی. و چه زیادند آن‌ها که از این محبت سوءاستفاده می‌کنند. حتی تو را به تمسخر می‌گیرند و به خیال خود تو را گول می‌زنند …

تو این‌ها را می‌دانی ولی در روش خود کوچک‌ترین تغییری نمی‌دهی … زیرا مقام تو بزرگ‌تر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می‌تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می‌باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی‌گیری …

درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمان‌ها و اسماء مقدس خداست.

عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگ‌ترین و زیبا‌ترین مشخصه وجود توست، و ارزنده‌ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس‌ترین خصیصه‌ای است که در میزان الهی به حساب می‌آید …

 نظر دهید »

فرارسیدن سالروزشهادت دکتر چمران

28 خرداد 1398 توسط غریبی فر

سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏اي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، ‌از شير بيشة نبرد و عارف شب‏هاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران بسيار سخت بلكه محال است.
سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علي(ع)، اين مالك‏اشتر جنوب لبنان و حمزة كربلاي خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتي نمي‏توان يكي از ابعاد وجودي او را آنگونه كه هست، توصيف كرد و نبايست انتظار داشت كه بتوانيم تصوير كاملي در اين مختصر از او ترسيم نمايئم، كه مردان و رهروان راه علي(ع) و حسين(ع) را با اين كلمات مادي و معيارهاي خاكي نمي‏شود توصيف نمود و سنجيد.
اين مروري است گذرا و سريع، بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاري شهيد دكتر مصطفي چمران.
تـولد:دكتر مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.
تحصيـلات:وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانيك فارغ‏التحصيل شد و يك‏سال به تدريس در دانشكدة‌ فني پرداخت.
وي در همة دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات‏علمي در جمع معروف‏ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا –بركلي- با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.

 

 نظر دهید »

نمونه‌هایی از آسان‌گیری در دین

19 خرداد 1398 توسط غریبی فر

نمونه‌هایی از آسان‌گیری در دین

نمونه‌هایی از آسان‌گیری در دین

روزه انسان مریض

بر همه مسلمانان واجب است که ماه رمضان را روزه بگیرند، اما خداوند برای کسانی که روزه گرفتن برای آن‌ها مشقّت و ضرر دارد، تخفیف قائل شده که قضای روزه را در وقت دیگری و در هنگام سلامتی انجام دهند. قرآن کریم در این‌ باره می‌فرماید:

مَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ([1])؛ « آن که بیمار یا در سفر است [به تعداد روزه‌های از دست رفته] روزهای غیر [رمضان] را روزه بدارد، [حکم قضای روزه بر این است که] خداوند برای شما آسانی می‌خواهد نه سختی.»

در آیه دیگر نیز فرموده، برای افرادی که به علت کهولت سن یا امر دیگر، توانایی روزه گرفتن را ندارد، به‌جای آن کفّاره پرداخت نمایند:

وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ ([2])؛ «و بر کسانی که روزه‌گرفتن برایشان طاقت‌‌فرساست، کفارۀ آن طعام‌دادن به یک نیازمند [در عوضِ هر روزۀ از دست رفته] است.»

 

نماز
نماز یکی از مهمترین اعمال عبادی است که در هیچ صورتی به‌جا آوردن آن بر انسان عاقل و هشیار ساقط نمی‌شود. در عین حال خداوند متعال بر بندگان منت نهاده و با توجه به شرایط و توانایی بندگان، این فریضه را به شکل‌های گوناگون از آن‌ها پذیرفته است. به عنوان نمونه شخصی که به دلیل بیماری، توانایی ایستادن را ندارد، می‌تواند نماز‌های واجب خود را نشسته بخواند و حتی کسی که توانایی نشستن و خم و راست شدن و تکان دادن بدن خود را ندارد، می‌تواند در حالتی که دراز کشیده با اشاره چشمانش نماز خود را به‌جا آورد. همچنین در شرایط خاص مانند میدان جنگ برای حفظ جان مسلمانان و جلوگیری از حمله دشمن، می‌توانند نماز خوف با کیفیتی که در کتاب‌های فقهی آمده، بخوانند([3]).

 

تیمم به جای وضو و غسل
انسان باید برای نماز وضو داشته باشد و یا اگر غسلی بر گردن او است، آن غسل را انجام دهد. در برخی شرایط که وضو و غسل برای انسان مشقّت دارد، خداوند متعال از جهت آسان‌گیری بر بندگان به آنان اجازه داده که به جای غسل و یا وضو، تیمم کنند و با همین تیمم می‌توانند نماز خود را بخوانند([4]).

 

ازدواج موقت
یکی از قوی‌ترین غرایز انسان، غریزه جنسی است. مشروع‌ترین راه برای تأمین غریزه جنسی ازدواج دائم است؛ اما با توجه به شرایط خاص زمانی و مکانی، ممکن است که افرادی توانایی ازدواج دائم را نداشته باشند. خداوند برای چنین افرادی راه آسان‌تری یعنی ازدواج موقت قرار داده، تا از این طریق غریزه خود را تأمین نمایند و به آلودگی و گناه نیافتند:

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا([5])؛ «خداوند می‌خواهد [با تشریعِ احکام و قوانین، بار مشکلات و پیچیدگی‌های زندگی را] بر شما آسان کند؛ زیرا انسان ناتوان آفریده شده.»

علامه طباطبایی در توضیح این آیه می‌نویسد:

«ضعیف بودن انسان از این بابت است که خدای سبحان در او قوای شهویه را ترکیب کرده، قوایی که دائماً بر سر متعلقات خود با انسان ستیزه می کند و وادارش می سازد به اینکه آن متعلقات را مرتکب شود، خدای عز و جل بر او منت نهاد و شهواتی را بر او حلال کرد، تا به این وسیله حرارت شهوتش را فرونشاند؛ نکاح را به مقداری که عُسر و حرج او را بر طرف سازد، تجویز کرده و فرمود: وَأُحِلَّ لَکمْ مَا وَرَاءَ ذَلِکمْ[6])، و این ما وراء عبارت است از همان دو طریق ازدواج و خریدن کنیز و نیز به این وسیله آنان را به سوی سنن اقوامی که قبل از ایشان بودند، هدایت فرمود و تخفیف بیشتری به آن‌ها داد و آن این است که نکاح موقت (متعه) را هم برایشان تجویز و تشریع کرد؛ زیرا با تجویز متعه، دیگر دشواری های نکاح دائم و مشقت لوازم آن یعنی صداق و نفقه و غیره را ندارند.»([7])

 

زمان پرداخت خمس
در مسئله خمس اگر شخص متدینی می‌خواهد مال خود را تزکیه نماید، اما در همان زمان توان پرداخت خمس را ندارد؛ به دلیل این‌که خداوند انسان را به بیشتر از توانش مکلف نمی‌کند([8])؛ شرع مقدس اسلام اجازه داده که هر زمانی می‌تواند، خمس مالش را با شرایط فقهی پرداخت نماید. چرا‌‌که پروردگار اهل سخت‌گیری و در مضیقه گذاشتن انسان‌ها نیست.

 

مقدار آب وضو و غسل
برخی از مردم گمان می‌کنند که برای وضو و غسل باید آب زیادی وجود داشته باشد؛ درحالی‌که طبق روایات، وضو و غسل بسیار راحت و با آب کم انجام می‌شود. پیامبر اکرم(ص) دراین‌باره می‌فرماید:

«الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَيَأْتِي أَقْوَامٌ بَعْدِي يَسْتَقِلُّونَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِي وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِي مَعِي فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ([9])؛ وضو با یک مُد آب و غسل با یک صاع([10]) آب انجام می‌گیرد. پس از من اقوامی خواهند آمد که این مقدار را کم می‌دانند و اینان برخلاف سنت و روش من عمل خواهند کرد و هر کس طبق سنت من عمل کند، در بهشت با من خواهد بود.»

ممکن است میزان آب مصرفی در وضو و غسل که در این روایت آمده، برای مردم زمانه کنونی دور از ذهن باشد. امام باقر(ع) در جواب زراره که از ایشان درباره کیفیت وضو و غسل با این مقدار آب پرسیده است، می‌فرماید:

«ابتدا پیامبر(ص) شروع کرده و دست خود را پیش از همسرش در آب زده و عورت خود را می‌شست، سپس همسر پیامبر دست خود را در آب زده و عورت خود را می‌شست، آنگاه پیامبر(ص) آب بر سر و تن خود می‌ریخت و بعد همسر پیامبر آب بر خویشتن می‌ریخت تا اینکه هر دو از غسل فارغ می‌شدند، و آن مقدار که پیامبر(ص) با آن غسل می‌کرد، سه مدّ آب و مقداری که همسر وی با آن غسل می‌کرد، دو مدّ آب بود، و (این پنج مدّ آب) برای ایشان کفایت می‌کرد، زیرا آن دو در آن مقدار با هم شریک بودند و کسی که به تنهایی به غسل بپردازد، ناگزیر از داشتن یک صاع آب است. برای وضو ناگزیر باید سه کف [پر] از آب موجود باشد: یک کف برای شستن صورت و دو کف برای دو دست، پس کسی که قادر نیست، مگر بر مقدار یک کف آب، باید همان را به سه بخش تقسیم کند.»([11])

 

طهارت و حِلّیت([12]) اشیاء
یکی دیگر از مواردی که دین اسلام بر مردم آسان گرفته، در مورد شک در طهارت و یا حلّیت اشیاء است. برخی از مؤمنین در مورد طهارت یا حلیّت اشیاء دچار وسواس و سردرگمی می‌شوند. خداوند متعال برای راحتی حال مؤمنین دستور فرموده تا زمانی که انسان یقین به نجس بودن یا حرام بودن چیزی ندارد، آن چیز محکوم به طهارت و حلیّت است. به‌طور مثال اگر انسان برای صرف غذا به خانه مسلمانی می‌رود، هر غذایی که برایش می‌آورند تا زمانی که یقین به نجاست و یا حرمت آن ندارد، می‌تواند از آن استفاده کند و نیازی به پرس‌وجو نیست. همچنین در اماکن عمومی و در شرایط مختلف اگر انسان شک کرد که آیا بدن و یا لباس او نجس شده، باید بنا را بر پاک بودن بگذارد.

امام صادق(ع) دراین‌باره می‌فرماید:

«کُلُّ شَیْ ءٍ نَظِیفٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِر([13])؛ هر چیزی پاک است؛ تا این‌که علم پیدا کنی که آن نجس است.»

و در روایت دیگری در مورد حلال بودن اشیاء می‌فرماید:

«کُلُّ شَیْ ءٍ هُوَ لَکَ حَلَالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَیْنِه([14])؛ هر چیزی برای تو حلال است؛ تا هنگامی که علم پیدا کنی که آن چیز حرام است.»

 

—————————————————————

[1]. بقره(2): 185.

[2]. بقره(2): 184.

[3]. جواهر الکلام:‌14/ 155.

[4]. تحریر الوسیلة: ‌1/ 101.

[5]. نساء (4): 28.

[6]. نساء (4): 24؛ «به جز این زنان [که حُرمت ازدواج با آنان بیان شد]، دیگر زنان با پرداختن بخشی از اموالتان [به عنوان مَهریه و هزینه‌هایی غیر آن] بر شما حلالند.»

[7]. ترجمه تفسیر المیزان: 4/ 44.

[8]. )لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا(؛ بقره (2): 286؛ «خداوند هیچ‌کس را جز به اندازۀ طاقتش تکلیف نمی‌کند.»

[9]. من لا یحضره الفقیه: 1/ 34؛ حدیث 70؛ وسائل الشیعة: 1/ 483، باب 50، حدیث 6؛ مستدرک الوسائل؛ 1/ 347؛ باب 43، حدیث 806.

[10]. مد و صاع واحد اندازه گیری آن زمان بوده است. یک مد در حدود 750 گرم و یک صاع در حدود 3 کیلو گرم است؛ توضیح المسائل (محشی - امام خمینی): ‌2/ 169؛ همان:‌1/ 929.

[11]. من لا یحضره الفقیه/ 1: 35؛ حدیث 72؛ وسائل الشیعة: 2/ 243؛ باب 32، حدیث 4؛ «اغْتَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ وَ زَوْجَتُهُ مِنْ خَمْسَةِ أَمْدَادٍ مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ فَقَالَ لَهُ زُرَارَةُ كَيْفَ صَنَعَ فَقَالَ بَدَأَ هُوَ فَضَرَبَ يَدَهُ فِي الْمَاءِ قَبْلَهَا فَأَنْقَى فَرْجَهُ ثُمَّ ضَرَبَتْ هِيَ فَأَنْقَتْ فَرْجَهَا ثُمَّ أَفَاضَ هُوَ وَ أَفَاضَتْ هِيَ عَلَى نَفْسِهَا حَتَّى فَرَغَا وَ كَانَ الَّذِي اغْتَسَلَ بِهِ النَّبِيُّ ص ثَلَاثَةَ أَمْدَادٍ وَ الَّذِي اغْتَسَلَتْ بِهِ مُدَّيْنِ وَ إِنَّمَا أَجْزَأَ عَنْهُمَا لِأَنَّهُمَا اشْتَرَكَا فِيهِ جَمِيعاً وَ مَنِ انْفَرَدَ بِالْغُسْلِ وَحْدَهُ فَلَا بُدَّ لَهُ مِنْ صَاعٍ .»

[12]. حلال بودن.

[13]. وسائل الشیعة؛ 3/467.

[14]. وسائل الشیعة؛ 17/89.

 

برگرفته از کتاب راه و رسم رستگاری نوشته استاد حسین انصاریان

 نظر دهید »

نیکی به همسایه

19 خرداد 1398 توسط غریبی فر

نیکی به همسایه

نیکی به همسایه

  تفسير آيه 36 سوره النساء

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً.

خدا را عبادت كنيد، و چيزى را در هيچ مورد شريك او قرار ندهيد، و به اين طوايف و افراد نيكى نمائيد:

پدر و مادر، خويشاوندان، يتيمان، از كار افتادگان، همسايه ى نزديك، و همسايه ى دور، و هم نشينان و همراهان، و از راه ماندگان، و خدمتكاران كه در تصاحب ملكى شما هستند، يقيناً خداوند متكبر خودستا را دوست ندارد.

 

شرح و توضيح

در رابطه با عبادت و بندگى، و مسئله ى بسيار خطرزاى شرك، و احسان به پدر و مادر، و اقوام و يتيمان و از كار افتادگان و از راه ماندگان و كنيزان و بردگان در ضمن آيات سوره ى حمد و آيه 177 سوره ى بقره، و آيات مربوط به توحيد و شرك مشروح و گاهى بسيار مفصل بحث شد.

آنچه به نظر مى رسد تا حدى شرح و توضيح آن لازم است سه مسئله است: همسايه، و همنشين و همراه، كبر و خودپسندى.

 

همسايه

از آنجا كه اسلام مى خواهد امت اسلامى با يكديگر رابطه داشته باشند، و به وضع همديگر رسيدگى كنند، و كمبود و خلأهاى زندگى يكديگر را برطرف نمايند، و مشكلات ميان خود را حل نمايند همه را مسئول هم ديگر دانسته و به همگان لقب راع داده است:

رسول خدا مى فرمايد:

«كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته:»

همه شما را چون چوپان مى دانم، و همه ى شما نسبت به رعيتش در پيشگاه خدا مسئول است.

بر اساس اين امور به رعايت حق همسايگان نزديك چه از نظر مكانى و چه از نظر دينى، و همسايگان دور چه دور مكانى و چه دور معنوى و فرهنگى سفارش نموده است.

 

از رسول خدا روايت شده است:

«الجيران ثلاثة: جار له ثلاثة حقوق: حق الجوار، و حق القرابة، و حق الاسلام، و جار له حقان: حق الجوار و حق الاسلام، و جار له حق الجوار، المشرك من اهل الكتاب:» «1»

همسايگان سه طايفه اند: همسايه اى كه از او بر عهده ى انسان سه حق است: حق همسايگى، حق خويشاوندى، و حق اسلام.

و همسايه اى كه داراى دو حق است: حق همسايگى، حق اسلام.

و همسايه اى كه داراى يك حق است و آن مشرك از اهل كتاب است.

حق آنان به اين است كه از آنان ديدن شود، به وقت بيمارى عيادت گردند، به هنگام گرفتارى از آنان رفع گرفتارى شود، چون پولى قرض خواستند به آنان پرداخت گردد، چون حاجتى خواستند، حاجت آنان برآورده شود.

 

به راستى در كجاى دنيا چنين فرهنگى را سراغ داريد، كه اينگونه به رعايت حقوق همسايگان سفارش كرده باشد، و اصولًا براى آنان حقوق واجبه قائل باشد، مسئله ى همسايه و حق او در فرهنگ اسلام و آئين اهل بيت تا جائى است كه اميرمؤمنان دقايقى مانده به شهادتش و لحظاتى مانده به از دنيا رفتنش به دو فرزندش حسن و حسين و همه ى فرزندانش و همه ى كسانى كه نهايتاً وصيتش به آنان مى رسد اكيداً درباره ى همسايگان سفارش و وصيت مى كند و مى فرمايد:

پيامبر پيوسته ما را به همسايگان سفارش كرد، تا جائى كه ما گمان كرديم همسايه از ما ارث مى برد. «2» در هر صورت همسايه چه مسلمان و چه غير مسلمان از همسايه اش توقع احسان و نيكى و تفقد و رعايت حال دارد، و اين توقع امرى فطرى و انسانى است كه خداوند بر اساس آن حقوق معينى را از همسايه بر همسايه قرار داده است.

 

در كتاب با ارزش ثواب الاعمال شيخ صدوق عناوينى را در رابطه با حقوق مؤمن بر مؤمن يا حقوق انسان بر انسان مى بينيم كه نشاندهنده ى نگاه الهى اسلام به مردم است و براى هر يك از عناوين رواياتى مهم ذكر شده است.

ثواب خوشحال نمودن مؤمن، ثواب آن كه از مؤمنى رفع گرفتارى كند، ثواب سير و سيراب كردن و پوشاندن مؤمن، ثواب قرض الحسنه به مؤمن، بخشيدن بدهى مؤمن تهيدست، ثواب برآوردن حاجت مؤمن، ثواب رفتن به ملاقات مؤمن و مصافحه و معانقه با او، يارى دادن به مؤمن ….. كه همه ى اين عناوين شامل همسايگان نزديك و دور مى شود.

 

هم نشين و همراه

صاحب به جَنْب از نظر لغت و اصطلاح به كسى گفته مى شود كه رفيق و مصاحب و در كنار انسان باشد، چه در حضر، چه در سفر، چه در اقل اوقات، چه در اغلب اوقات، كه از نظر اسلام لازم است حقوق اسلامى و انسانى او كه در عناوين كتاب ثواب الاعمال آمده رعايت شود.

در زمينه معاشر و رفيق و مصاحب اين فقير كتاب مفصلى به عنوان معاشرت تدوين كرده ام، كه به لطف خداوند چندين بار چاپ شده، عزيزان براى معرفت به موضع اسلام درباره ى رفيق حضر و سفر مى توانند به آن كتاب مراجعه نمايند.

در حديثى از رسول خدا درباره ى رفيق چه در حضر چه در سفر آمده:

«ما اصطحب اثنان الا كان اعظمها اجرا و احبهما الى الله عزوجل ارفقهما بصاحبه:» «3»

رفيق و معاشر و همنشين و همسفر نيست، مگر آن كه محبوب ترين آنها در پيشگاه حق و مأجورترين آنان از نظر پاداش آن كس است كه رفق و مدارايش با رفيق و همراه خود بيشتر باشد.

 

حضرت صادق (ع) مى فرمايد:

«المروة مروتان، مروة الحضر و مروة السفر …. و اما مروة السفر فبذل الزاد و المزاح فى غير ما يسخط الله و قلة الخلاف على من صحبك و ترك الرواية عليهم اذا انت فارقتهم:» «4»

جوانمردى دوتاست، يكى در سفر و ديگر در حضر، جوانمردى در سفر آن است كه از توشه ى وزادت به هم سفران و دوستانت بذل كنى و با شوخى در غير آنچه خدا را به خشم مى آورد آنان را شاد و مسرور نمائى، و با رفيق همسفر مخالفت نكنى و چون از آنان جدا شوى چيزى كه به زيان آنان است پشت سرشان نگوئى.

 

رفيق هم سفر

حضرت صادق (ع) مى فرمايد: روزى اميرمؤمنان با مردى يهودى رفيق راه شد، يهودى پرسيد شما اى بنده ى خدا به كجا مى رويد؟ حضرت فرمود: قصد كوفه دارم، هنگامى كه سر دو راهى رسيدند و يهودى جدا شده راه خويش را در پيش گرفت، ديد هم سفرش به دنبال او مى آيد، يهودى گفت: آيا شما قصد كوفه نداشتيد؟ فرمود چرا قصد كوفه داشتم، گفت راهى كه با من مى آئى راه كوفه نيست، فرمود: مى دانم گفت: با اين كه راه كوفه را مى دانى چرا از آن منحرف شده اى؟ حضرت فرمود: اين كار را به قصد تكميل حق رفاقت انجام دادم. كه مرد هنگامى كه رفيقش از او جدا مى شود، چند قدمى لازم است با وى رفته و او را بدرقه نمايد، اين برنامه اى است كه رسول خدا ما را به آن فرمان داده است، يهودى گفت فرمان رسول خدا است، حضرت فرمود: آرى يهودى گفت: آنان كه پيرو رسول خدا شدند به خاطر اين روش پسنديده است، اكنون من گواهى مى دهم كه بر دين تو هستم، و اسلام را قبول نمودم، و در اين گير و دار بود كه اميرمؤمنان را شناخت! «5»

 

كبر و خودپسندى

در رابطه با كبر و خودپسندى مطالب آموزنده اى در ضمن آيات سوره ى بقره نگاشته شد، در اين زمينه به يكى دو نكته اشاره مى كنم:

مختال اسم فاعل از باب افتعال و از ماده ى خيل است، و خيل و خيال صورت و حالت مخصوصى است، كه در ذهن يا در خارج شكل بگيرد، و مفهوم تكبر و تبختر و عجب و ظن و وهم و غير اينها از مصاديق اين معناست، و نهايتاً خيل هر صورتى است كه در نزد انسان متشكل شده و واقعيتى نداشته باشد، و خداوند بزرگ هرگز چيزى را كه واقعيت ندارد و حق نباشد دوست ندارد، زيرا آنچه ضد حق باشد باطل است، و از مصاديق باطل افتخار كردن است، و معناى فخر عبارت است از ادعا كردن فضيلتى كه ممتار و برجسته باشد در برابر ديگران، و اين فخرفروشى و خودستائى و احساس بزرگ منشى از صفات بسيار زشت است، و اين امور بى واقعيت نتيجه صفت اختيال است كه انسان را وادار مى كند خودش را با صورت و نقشه ى فكرى ممتاز و برجسته ببيند، و به دنبال آن دعوى برترى كند، اين دو صفت يعنى اختيال و افتخار در برابر بندگان حق مانع عبادت و بندگى، و عامل توقف دادن فرمان و اعبدوا الله در عرصه ى حيات است. «6» طبرسى عالم بزرگ شيعه و مفسر كم نظير قرآن مى گويد: اين آيه، فراز جامعى است كه بيان اركان اسلام را عهده دار است، آيه مردم را به ارزش هاى اخلاقى آگاه مى سازد، كسى كه در اين آيه آن چنان كه بايد تدبر كند، و آن طور كه شايسته است پند بگيرد، او را از كثيرى از مواعظ بليغان بى نياز مى كند، و وى را به بسيارى از علوم دانشمندان هدايت مى نمايد.

 

——————————————————————–

(1)- مجمع البيان ج 5 ص 83.

(2)- نهج البلاغه.

(3)- كافى ج 2 ص 669.

(4)- بحار.

(5)- كافى ج 2 ص 670.

(6)- تفسير روشن ج 5 ص 371 با اندكى تصرف در عبارات.

 

برگرفته از کتاب تفسير حكيم نوشته استاد حسین انصاریان

 نظر دهید »

خواستنی‌های انسان

19 خرداد 1398 توسط غریبی فر

خواستنی‌های انسان!

خواستنی‌های انسان!

..زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِک مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ.

برای مردم آراسته و زینت داده شده است محبت و عشق به خواستنی‌ها که عبارت است از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشان‌دار و چهار پایان و کشت و زراعت، این‌ها کالای زندگی دنیائی است و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.

 

شرح و توضیح

آیه شریفه به هفت مورد از امور زندگی دنیا که مورد بهره‌برداری و استفاده مردم است اشاره کرده، زنان، فرزندان، طلا، نقره، مرکب، چهارپایان، زراعت.

1- کلمه نساء در مقام تعظیم و تکریم استعمال شده:

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ. «1»

وَ خَلَقَ مِنْها زوج‌ها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کثِیراً وَ نِساءً. «2»

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً. «3»

یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِک وَ بَناتِک وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ. «4»

نِساؤُکمْ حَرْثٌ لَکمْ. «5»

 

در رابطه با زنان و شخصیت ذاتی و کرامت وجودی آنان، و این که در امور معنوی با مردان یکسان هستند، و ظلمی که در تاریخ زندگی به آنان شده، و خدمت عظیمی که اسلام به آنان نموده است در آیات مربوط به ازدواج و طلاق سوره بقره بحثی که در میان همه تفاسیر شیعه و سنی بی‌سابقه است آورده‌ام و به آوردن چنان بحث مشروع و مفصلی با عنایت به آن که فرهنگ غرب و فرهنگ خود فروشان شرق و غرب زن را کالای شهوت قرار داده‌اند و شخصیت ذاتی و انسانی او را لگدمال کرده و او را به بیماری خطرناک خود فراموشی دچار نموده‌اند نظر داشتم و ایراد و اشکال ایراد کنندگان را به این که بحث به این مفصلی از حوزه تفسیر خارج است وارد نمی‌دانم.

مقدم داشتن نساء در آیه شریفه بر سایر برنامه‌های زندگی به مناسب میل شدید مردان به زنان برای تشکیل زندگی قابل قبول است.

 

2- بنین کلمه جمع و مفردش ابن است و این لغت دلالت دارد بر چیزی که از چیز دیگر متولد می‌شود.

رسول خدا درباره فرزندان می‌فرماید:

«انهم لثمرة القلوب و قرة الاعین …» «6»

و در رواتی فرمود:

«اولادنا اکبادنا:»

فرزندان ما جگر گوشه‌های ما هستند

 

ارزش فرزند در حدی است که خداوند مهربان در روزگار پیری و کهنسالی ابراهیم و ساره اسحاق را به آنان عنایت فرمود، و در ایام پیری زکریا و همسرش حضرت یحیی را به آنان مرحمت فرمود.

 

3- قنطار یعنی مقدار فراوان از ثروت چه پول باشد چه جنس کیلی یا جنس موزون.

تعبیر به قنطار به خاطر این است که مال ناچیز و اندک عامل جذب محبت و میل نیست.

فضه به معنی طلا از لغت عبری زهاب گرفته شده است و در لغت عرب به معنای رفتن و پشت کردن از نقطه‌ای معینی است و این لغت با طلا تناسب دارد زیرا طلا تا کنون در دست کسی باقی نمانده و همیشه دست به دست می‌گردد و نهایتاً با مرگ انسان از دست می‌رود.

4- فضّه از ماده فضّ به معنای شکستن هیئت و شکل جنس و تفریق آن است، و چون نقره به خاطر نرم بودن آن همواره به دست هنرمندان شکسته می‌شود و از آن در ساختن انواع وسائل استفاده می‌کنند آن را فضه می‌گویند.

 

5- خیل به معنای آمادگی و شکل و صورت مخصوص پیدا کردن است و این کلمه بر اسب که ذاتاً خودنمائی کرده و حالت تبختر مخصوصی نشان می‌دهد اطلاق می‌شود.

6- انعام جمع نعم، و بر چهارپایانی که از جهات گوناگونی مورد استفاده و بهره‌وری انسان قرار می‌گیرد گفته می‌شود مانند شتر و گاو و گوسپند و بز و اسب و الاغ و قاطر.

7- حرث: نوع محصولاتی است که از کشاورزی و زمین‌های آماده و مستعد به دست می‌آید و نقش عظیمی در قوام حیات انسان و دیگر جانداران دارد.

 

زین: زینت و آراستگی

مفسران و محققان در این که فاعل این فعل که در آیه شریفه به صورت مجهول استعمال شده است کیست اختلاف نظر دارند.

بعضی از مفسران فاعل آن را خدا می‌دانند و می‌گویند محبت به امور و وسایل و ابزار زندگی که امری قلبی است کار جز خدا نمی‌تواند باشد، این حضرت حق است که محبت به این امور هفت‌گانه را در قلب انسان آرایش داده، تا در سایه این محبت به طور طبیعی به فعالیت و کوشش بپردازد و برای آبادی دنیا اقدام نماید و وجودش و قوا و نیروها و استعدادهایش مهمل و بیکار نماند، چیزی که هست و باید مورد توجه قرار گیرد این است که باید انسان رابطه خود را با این هفت مورد هماهنگ با خواسته‌های حضرت حق کند تا پس از سپری شدن زندگی به حسن مآب که همان بهشت عنبر سرشت است برسد.

 

آری رعایت حقوق زن و احترام به او و بهره‌وری مشروع و منطقی از انس با او و تربیت فرزندان بر اساس قواعد اسلامی، و به دست آوردن ثروت از طریق حلال و پرداخت حقوق مالی اعم از زکات و خمس و انفاق و صدقه و به کارگرفتن اسب در امور زندگی و ورزش‌های منطقی، و استفاده صحیح از چهارپایان چه برای تهیه‌لباس و کفش از پشم و پوستشان و چه برای تهیه فراورده‌های لبنی از شیرشان و چه خوردن گوشتشان به هدف حفظ سلامت بدن برای عبادت و خدمت به خلق، و آباد کردن زمین با ساختن باغ و بوستان و گلستان در آن و کشت دانه‌های نباتی برای تأمین رزق بندگان همه و همه عبادت و پاداشش حسن مآب است.

 

گروهی به تناسب آیات قبل از این آیه که سخن از مشرکان و کافران و فرعونیان در آن‌ها بکار رفته و اعلام نموده که ثروت و فرزندانشان چیزی از عذاب خدا را از آنان برطرف ننمود، و آنان این هفت مورد را با غفلت از خدا تکیه‌گاه خود قرار داده و استفاده نامشروع و خلاف عقل از آن‌ها کرده‌اند فاعل زین را شیطان گرفته‌اند و گفته‌اند این شیطان است که خدا را از یاد مردم برده و آنان را با همه وجود دل خوش به این امور نموده و آنان را وادار کرده از هر طریق نامشروعی آن‌ها را به دست بیاورند و غریزه لذت خواهی خود را ارضا نمایند، و چون شیطان دست‌اندر کار جلوه دادن این محبت بوده، سبب شده که مردم برای به دست آوردن این امور هر ظلمی را به دیگران روا بدارند، و به حقوق دیگران تجاوز کنند، و افرادی را از حقشان محروم نمایند و نهایتاً حسن مآب را از دست بدهند.

 

برخی از گروه اول بر فاعلیت حضرت حق در جلوه دادن محبت به این امور اصرار دارند، و عده‌ای از گروه دوم فاعل زین را در حقیقت شیطان می‌دانند و برای غیر شیطان فاعلیتی قائل نیستند.

دسته سوم محققان و مفسران و اهل دلی هستند که می‌گویند اگر از این امور درراه گناه و معصیت و ظلم بهره‌برداری شود به تناسب وضعشان فاعل زین شیطان است، و اگر از این امور در راه مشروع استفاده شود به تناسب این نوع بهره‌گیری فاعل زین خداست و نهایتاً باید وضع مردم را نسبت به این امور ملاحظه کرد، اگر مردم با روشی پسندیده و با تکیه برایمان به خدا و روز قیامت از زن و فرزند و ثروت و مرکب، چهارپایان و زراعت بهره‌مند گردند پس فاعل زین نسبت به آنان خداست و اگر جز این باشد فاعل زین نسبت به آنان شیطان است و من این قول را می‌پسندم، زیرا هر برنامه و مسئله‌ای را باید با تناسب به وضع انسان سنجید.

 

آری عاقلان و خردمندان از این هفت حقیقت در راه تحقق سعادت دنیا و آخرت خود استفاده می‌کنند و منظور حق از در اختیار قرار دادن این امور در دست انسان همین است.

ولی غافلان و بی‌فکران و لذت گرایان و شهوت رانان از این امور به هر صورتی که خود مایل باشند گرچه سبب ظلم و عدوان و تجاوز به دیگران باشد بهره می‌گیرند.

و زمینه شقاوت و بدبختی دنیا و آخرت خود را فراهم می‌کنند و با سوء اختیار خود حسن مآب را از دست می‌دهند…

——————————————————————–

(1)- آل عمران 61.

(2)- نساء 1.

(3)- نساء 4.

(4)- احزاب 59.

(5)- بقره 223.

(6)- تفسیر ابوالفتوح ج 2، ص 463.

 

برگرفته از کتاب تفسير حكيم نوشته استاد حسین انصاریان

 نظر دهید »

آیا روزه با دین اسلام آغاز شد یا پیش از این نیز وجود داشته است؟

28 اردیبهشت 1398 توسط غریبی فر

آیا روزه با دین اسلام آغاز شد یا پیش از این نیز وجود داشته است؟
روزه یکی از مهمترین عباداتی است که خداوند برای بندگانش واجب فرموده است.
به گزارش خبرآنلاین، تاریخ پیدایش روزه و چگونگی تشریع آن در دین اسلام، موضوعی است که در سال روز واجب شدن روزه ماه رمضان در سال دوم هجری قمری به آن می پردازیم.

قدمت روزه در تاریخ زندگی بشر
می‌توان تاریخ تولد روزه را از زمان آدم ابوالبشر معرفی کرد. اگرچه در چگونگی و نحوه وجوب روزه اختلافاتی وجود داشته ولی اصل این عبادت بزرگ از همان ابتدا تا کنون، ثابت بوده است. روزه، عبادت دیرینى است که پیدایش آن را مى توان با حضور آدم (ع) در زمین و پس از خروج وى از بهشت، مقرون دانست .روایت ها و احادیث مختلف که در ادامه آنها را مرور می کنیم به قدمت روزه و چگونگی آن در میان ملت های مختلف پرداخته است.


- مفسر معروف، علامه طبرسى مى نویسد: «روزه در میان انبیاء و امت آنان، از زمان آدم تا کنون مورد توجه بوده است. امیرالمومنین(ع) مى فرماید: روزه، عبادت قدیمى است که خداوند هیچ امتى را از آن معاف نکرده است. در آیات قرآن نیز می خوانیم: اى کسانى که ایمان آورده اید! روزه بر شما واجب شد همان گونه که بر پیشینیان مقرر شده بود.»


- امام باقر(ع) در این باره فرمود: «همواره در ماه رمضان، روزه واجب بود و این وجوب فقط براى انبیاء مقرر و براى امت آنان در غیر رمضان، روزه واجب بوده، ولى امت محمد (ص) مورد لطف ویژه خدا واقع گشته از این حیث در ردیف انبیا قرار گرفتند. »
- مردى از ابن عباس، از مفسرین برجسته قرآن از چگونگى روزه انسان هاى برگزیده تاریخ، سوال کرد. ابن عباس در پاسخ گفت: «پیامبر اکرم (ص) فرمود: برترین روزه، روزه داشتن برادرم داود پیامبر است، که در طول سال همیشه یک روز را روزه مى داشت و یک روز را افطار مى کرد. سلیمان نیز در هر ماه، سه روز اول ماه و سه روز وسط و سه روز آخر آن را روزه دار بود، عیسى، همواره روزه دار بود و مریم نیز همیشه دو روز را روزه و دو روز را افطار مى کرد.»


- پیامبر اسلام (ص ) نیز در هر ماه اول، وسط و آخر آن را روزه مى گرفت و مى فرمود: این همیشه روزه دارى است. 
- حضرت مریم وقتى که عیسى را به دنیا آورد، به او گفتند: اى مریم ! مادرت که آدم درستى بود، چطور شد که بدون شوهر، فرزند آوردى ؟ مریم به فرزند خود اشاره کرد و گفت : تو بر پاکدامنى من گواه بده. عیسى(ع) به امر خدا به زبان آمد و از پاکدامنى مادرش خبر داد. وقتى که به مریم گفتند چرا خودت حرف نمى زنى و از بچه استمداد مى کنى، پاسخ داد: من نذر کردم که روزه دار باشم و با هیچ کس صحبت نکنم و باید در امساک و سکوت حکیمانه باشم. این سخن نشان مى دهد که در زمان حضرت مریم امساک از سخن نیز مرسوم بوده است.


- موسى کلیم الله در مناجات خود راز برترى امت محمد(ص) بر سایر امت ها را جویا شد. ندا رسید که امت محمد(ص) به خاطر ده خصلت، از جمله روزه دارى در ماه مبارک رمضان، بر امت هاى دیگر برترى دارند. موسی همچنین پرسید: آیا کسى را همانند من گرامى داشته اى؟ ندا رسید: من بندگانى در آخر زمان دوران خاتمیت دارم که آنان را از طریق ماه رمضان گرامى داشتم.


به طور کلی در تمام اوقات در میان هر طائفه و هر ملت و مذهب، در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقبه، روزه معمول بوده است. قوم یهود غالباً در موقعى که فرصت یافته می خواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمایند، روزه گرفتند، تا گناهان خود را اعتراف نموده، به واسطه روزه و توبه، رضاى خداوند را به دست آورند. با بررسی های بیشتر می توان نتیجه گرفت روزه در امت هاى گذشته نیز وجود داشت اما در غیر ماه رمضان، و تنها انبیاء در ماه رمضان روزه مى گرفتند.


در آیۀ شریفۀ: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»؛اى افرادى که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد تا پرهیزکار شوید؛ اشاره به این داردکه امت هاى گذشته داراى آئین و دین بوده اند. البته‏ نه همه آنها، و قرآن کریم معین نکرده که این امت ها کدام هستند، اما امت هاى نامبرده اهل ملت و دین بوده‏اند که روزه داشته‏اند، و از تورات و انجیل موجود در دست یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى‏شود، تنها در این دو کتاب فرازهایى است که روزه را مدح مى‏کند، و آن را عظیم مى‏شمارد. اما خود یهود و نصارا را مى‏بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى‏گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مى‏کنند.


همچنین در غیر قرآن مسئله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده است، همچنان که از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى‏هاى هندى تا به امروز نقل شده است که هر یک براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلکه مى‏توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مى‏کند.


واجب شدن روزه در اسلام 
در سال دوم هجرت واجب شدن روزه به مسلمانان ابلاغ شد. گرچه مسلمانان مى دانستند که روزه، مورد توجه رسول خداست ؛ زیرا آن حضرت در برخى اوقات روزه مى گرفت.
- مرحوم طبرسى در تفسیر مجمع البیان مى نویسد: «در اسلام، در سال دوم هجرت واجب شد و داراى شرایطی بود که بعدا از سوى پروردگار متعال مورد تخفیف قرار گرفته و از مدار وجوب خارج شد.»
- صاحب مجمع البیان در ذیل آیه 189 سوره بقره مى نویسد: «در آغاز، روزه براى پیران و کسانى که طاقت روزه دارى را ندارند مقرر بوده است که بعدا نسخ گردید. »
- در کتاب تفسیر الصافى ذیل آیه فمن کان منکم مریضا آمده است که : «در امم پیشین، بر خلاف امت اسلام روزه براى مسافران نیز مقرر بوده است .»

 نظر دهید »

بررسی پیامدهای تکبر و راه های علاج آن از منظر آیات و روایات

04 اسفند 1397 توسط غریبی فر

چکیده:

این مطالعه با هدف بررسی پیامدهای تکبر و راه های علاج آن از منظر آیات و روایات پرداخته و سعی بر آن شده تا به این سوال پاسخ داده شود که تکبرچه پیامدهایی دارد و راههای علاج آن چیست؟ تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش بکار رفته در این مطالعه اسنادی است داده ها متناسب با اهداف و سوالات تحقیق با استفاده از روش کتابخانه ای صورت گرفته است. از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به این اشاره کرد که یکی از زشت ترین صفات انسانی که سبب ریشه همه زشتی در وجود انسان است تکبر می باشد، تکبر نه تنها به فرد آسیب می رساند بلکه برای جامعه نیز آثار و پیامدهای مخرب زیادی دارد یکی از خدعه های دشمن که انسانها را به آن دچار می کند تکبر است. تکبر و خود پسندی در همه افراد وجود دارد ولی راههای زیادی برای کنترل آن در قرآن و روایات معصومین(علیه السلام) بیان شده است. زمانی که انسان به پیامدهای تکبر بیندیشد و در زندگی متواضع و فروتن باشد ودر همه حال یاد خدا نماید و کارهایش را برای او انجام دهد بدون شک می تواند تکبر درونی خود را درمان نماید.

واژگان کلیدی: کبر، تکبر،خود پسندی

 نظر دهید »

9دی

10 دی 1397 توسط غریبی فر

9 دی

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست. آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند. معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد. در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. *** در تاریخ ماندگار شد روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند. مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 مجاهدت به نفع انسان در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم. مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 حجت بر همه تمام شد یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون. مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 راه انقلاب این است بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند. قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم. _ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389 لحظه‌ی نیازها شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود. _ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388 یک حرکت بدون فراخوان راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است. _ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388 بدون علما ممکن نبود یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم. _ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388 دنیا خیره شد شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست. _ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389 هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد. _ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388 مشتی بر دهان فتنه‌گران فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است. وقتی عاشورا به کمک ملت آمد حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود. نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود. هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود. در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد. آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد. (با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند. این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد. اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست. آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند. معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد. در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. *** در تاریخ ماندگار شد روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند. مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 مجاهدت به نفع انسان در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم. مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 حجت بر همه تمام شد یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون. مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 راه انقلاب این است بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند. قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم. _ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389 لحظه‌ی نیازها شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود. _ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388 یک حرکت بدون فراخوان راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است. _ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388 بدون علما ممکن نبود یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم. _ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388 دنیا خیره شد شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست. _ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389 هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد. _ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388 مشتی بر دهان فتنه‌گران فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است. وقتی عاشورا به کمک ملت آمد حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود. نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود. هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود. در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد. آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد. (با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند. این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد. اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست. آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند. معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد. در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. *** در تاریخ ماندگار شد روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند. مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 مجاهدت به نفع انسان در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم. مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 حجت بر همه تمام شد یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون. مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 راه انقلاب این است بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند. قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم. _ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389 لحظه‌ی نیازها شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود. _ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388 یک حرکت بدون فراخوان راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است. _ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388 بدون علما ممکن نبود یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم. _ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388 دنیا خیره شد شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست. _ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389 هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد. _ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388 مشتی بر دهان فتنه‌گران فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است. وقتی عاشورا به کمک ملت آمد حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود. نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود. هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود. در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد. آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد. (با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند. این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد. اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست. آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند. معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد. در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. *** در تاریخ ماندگار شد روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند. مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 مجاهدت به نفع انسان در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم. مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 حجت بر همه تمام شد یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون. مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 راه انقلاب این است بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند. قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم. _ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389 لحظه‌ی نیازها شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود. _ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388 یک حرکت بدون فراخوان راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است. _ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388 بدون علما ممکن نبود یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم. _ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388 دنیا خیره شد شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست. _ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389 هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد. _ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388 مشتی بر دهان فتنه‌گران فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است. وقتی عاشورا به کمک ملت آمد حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود. نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود. هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود. در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد. آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد. (با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند. این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد. اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست. آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند. معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد. در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است. *** در تاریخ ماندگار شد روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند. مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 مجاهدت به نفع انسان در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم. مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 حجت بر همه تمام شد یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون. مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور. _ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 راه انقلاب این است بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند. قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم. _ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389 لحظه‌ی نیازها شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود. _ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388 یک حرکت بدون فراخوان راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است. _ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388 بدون علما ممکن نبود یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم. _ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388 دنیا خیره شد شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست. _ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389 هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد. _ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388 مشتی بر دهان فتنه‌گران فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است. وقتی عاشورا به کمک ملت آمد حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود. نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود. هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود. در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد. آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد. (با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند. این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد. همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد. اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری
در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است.

به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست.

آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند.

معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد.

در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است.

***
در تاریخ ماندگار شد

روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند.
مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.
_ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388

مجاهدت به نفع انسان

در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم.
مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد.
_ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388

حجت بر همه تمام شد

یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون.
مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور.
_ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388

راه انقلاب این است

بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند.
قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم.
_ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389

لحظه‌ی نیازها

شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود.
_ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388

یک حرکت بدون فراخوان

راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است.
_ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388

بدون علما ممکن نبود

یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم.
_ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388


دنیا خیره شد

شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست.
_ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389

هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم

آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد.
_ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388

مشتی بر دهان فتنه‌گران

فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است.

وقتی عاشورا به کمک ملت آمد

حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود.
نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود.
هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود.
در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد.
آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد.
(با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند.
این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد.
همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد.
اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری

10 دی 1397 توسط غریبی فر

حماسه 9دی در کلام مقام معظم رهبری
در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است.

به گزارش مشرق به نقل از فارس ، رخداد “9 دی” در تاریخ عمر نظام جمهوری اسلامی ایران یک نقطه عطف است؛ نقطه عطفی که حقیقت آن را فقط و فقط می‌توان در کلام کسی یافت که سکان‌دار کشتی انقلاب است و 9 دی ثمره سال‌ها صبر، بصیرت‌افزایی و ولایت اوست.

آنچه که در ادامه می‌خوانید، متن کاملی است از بیانات و نظرات مقام معظم رهبری که طی دو سال گذشته درباره ” 9 دی” بیان شده‌اند.

معظم‌له که در بیانات اخیر خود در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت حماسه 9 دی تصریح فرمودند فتنه یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت؛ همواره راجع به 9 دی تأکیدات مهمی را بیان کرده‌اند که نصب‌العین قرار دادن آنها برای تمام خواص و عموم مردم می‌تواند روشنی بخش راه آینده کشور و اسلام ناب باشد.

در حقیقت، 9 دی آنطور که در کلام رهبر فرزانه ما تبلور یافته، نمادی از بصیرت، دشمن‌شناسی و حضور در عرصه‌ مجاهدانه توسط مردم مسلمان ایران است.

***
در تاریخ ماندگار شد

روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند.
مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.
_ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388

مجاهدت به نفع انسان

در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم.
مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد.
_ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388

حجت بر همه تمام شد

یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عده‌‌‌‌اى دشمنى میکنند، یک عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثت‌‌‌کنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون.
مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه‌ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى کشور.
_ بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388

راه انقلاب این است

بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند.
قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم.
_ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی 01/01/1389

لحظه‌ی نیازها

شوراى شما بحمدالله این خصوصیت را داشته است. دلائل زیادى هم براى این هست؛ آخرى‌اش همین نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از این - 23 تیر است که اشاره فرمودند؛ آن روز هم نیاز لحظه‌ها بود؛ این یک کار متعارف و معمولى نبود. راهپیمائى مردم در بیست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى که دارد - که حالا عرض خواهم کرد - یک کار متعارف است، یک کار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است که انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اما بیست و سه‌ى تیر در سال 78، یک کار متعارف نبود، یک کار متوقع نبود؛ اهمیت داشت که این مجموعه بداند و بفهمد که این کار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد. کار نهم دى ماهِ امسال هم همین جور بود. شناختن موقعیت، فهمیدن نیاز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نیاز؛ این اساس کار است که مؤمن باید این را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن کارى را که باید انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبلیغات این خصوصیت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف که قله‌هائى را در تاریخ ما به وجود آورد. یکى از این قله‌هاى فراموش نشدنى، همین نهم دى امسال بود.
_ بیانات در دیدار با اعضای شوراى هماهنگى تبلیغات اسلامى 29/10/1388

یک حرکت بدون فراخوان

راز ماندگارى این انقلاب، اتکاى به ایمانهاست؛ اتکاى به خداست. لذا شما مى‌بینید آن روزى که توده‌ى عظیم مردم در سرتاسر کشور احساس کنند که دشمنى‌اى متوجه انقلاب است، احساس کنند که دشمنىِ جدى‌اى وجود دارد، بدون فراخوان حرکت میکنند مى‌آیند. روز نهم دى شما دیدید در این کشور چه اتفاقى افتاد و چه حادثه‌اى پیش آمد. دشمنان انقلاب که همیشه سعى میکنند راهپیمائى‌هاى میلیونى را بگویند چند هزار نفر آمده‌اند - تحقیر کنند، کوچک کنند - اعتراف کردند و گفتند در طول این بیست سال، هیچ حرکت مردمى‌اى به این عظمت در ایران اتفاق نیفتاده است؛ این را نوشتند و گفتند. آن کسانى که سعى در کتمان حقائق درباره‌ى جمهورى اسلامى دارند، این را گفتند. علت چیست؟ علت این است که مردم وقتى احساس میکنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است، مى‌آیند توى میدان. این حرکتِ ایمانى است، این حرکتِ قلبى است؛ این چیزى است که انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛ این چیزها دست من و امثال من نیست. دلها دست خداست. اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است. وقتى حرکت خدائى شد، براى خدا شد، اخلاص در کار بود، خداى متعال اینجور دفاع میکند. لذا میفرماید: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». این را دشمنان نظام اسلامى نمیفهمند، تا امروز هم نفهمیدند؛ لذا تهدید میکنند، حرف میزنند، روشهاى گوناگون را به کار میگیرند، به خیال خودشان میگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پیدا کنند؛ گاهى اسم حقوق بشر را مى‌آورند، گاهى اسم دموکراسى را مى‌آورند؛ ترفندهائى که امروز براى مردم دنیا حقیقتاً ترفندهاى مسخره است. میگویند افکار عمومى؛ اما افکار عمومى اگر این حرفها را از آمریکا و صهیونیسم باور میکرد، اینجور در دنیا، در کشورهاى مختلف، ملتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از این سران مستکبر نشان نمیدادند، که مى‌بینید نشان میدهند. هر جا سفر میکنند، گروهى از مردم علیه‌شان شعار میدهند. پیداست که افکار عمومى دنیا فریب ترفندهاى اینها را نخورده است.
_ بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروى هوائى ارتش جمهوری اسلامی ایران 19/11/1388

بدون علما ممکن نبود

یک مسئله‌ى بسیار مهم و استثنائى است؛ یکى از تمایزات نظام جمهورى اسلامى این است. مجموعه‌ى خبرگان، مجموعه‌ى علماى صاحب‌نام و صاحب شأن در بین مردم، و مورد اعتماد مردم در همه‌ى قضایا، بخصوص در قضیه‌ى بسیار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضایاى مربوط به آن محسوب میشود. و همین حضور اثرگذار و حساس در بین مردم، آثار و برکات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى که میکنند - مثل راهپیمائى مهم بیست و دوم بهمن، که واقعاً یک پدیده‌ى عظیمى بود در تاریخ انقلاب در این شرائط و با این اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خیابانها در سراسر کشور در نهم دى - بدون اینکه علما و راهنمایان معنوى مردم که مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق این انقلاب متوجه کنند، میسر نمیشد. نقش علماى دین در هدایت مردم، منحصر نمیشود به هدایت در امور فرعى و مسائل شخصى و اینها. مهمتر از همه‌ى اینها، هدایت مردم است در مسئله‌ى عظیم اجتماعى و مسئله‌ى حکومت و مسئله‌ى نظام اسلامى و وظائفى که مترتب بر این هست در مقابله‌ى با حوادث جهانى. یقیناً اگر نقش علماى دین و راهنمایان روحانى حذف میشد و وجود نمیداشت، این انقلاب تحقق پیدا نمیکرد؛ این نظام به وجود نمى‌آمد و باقى نمیماند، با این همه مشکلات فراوانى که در سر راه این انقلاب به وجود آوردند. بنابراین علماى دین - که از جمله‌ى برترین آنها، مجموعه‌ى خبرگان هستند - تأثیر ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ که خوب، آثارش را بحمداللَّه مى‌بینیم.
_ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 06/12/1388


دنیا خیره شد

شما دیدید فتنه‌اى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنه‌گران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنت‌طلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همه‌ى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکرده‌ى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئه‌اى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینه‌چینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیب‌ناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست.
_ خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) در بیست و یکمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 14/03/1389

هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم

آنچه که براى ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفى ندارم، من مسئولیتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئولیت معنایش این نیست که اسلحه ببندیم، بیائیم توى خیابان راه برویم؛ در هر کارى که هستیم، احساس مسئولیت کنیم؛ مسئولیت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ یعنى از اسلام، یعنى از حقوق مردم، یعنى از عزت کشور. این، شرط اول: همه باید این احساس مسئولیت را داشته باشیم. و من مى‌بینم که این احساس مسئولیت را داریم. این را مردم کشور ثابت کردند، ثابت میکنند؛ حالا یک نمونه‌ى واضحش همین 9 دى بود که اشاره کردند؛ نمونه‌هاى دیگرى هم هست؛ 22 بهمن در پیش است، دهه‌ى فجر در پیش است. مردم حضور خودشان را، آمادگى خودشان را، سرزندگى و نشاط خودشان را نشان داده‌اند، باز هم نشان خواهند داد.
_ دیدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن 6/11/1388

مشتی بر دهان فتنه‌گران

فتنه‌ى سال گذشته جلوه‌اى از توطئه‌ى دشمنان بود؛ فتنه بود. فتنه یعنى کسانى شعارهاى حق را با محتواى صددرصد باطل مطرح کنند، بیاورند براى فریب دادن مردم. اما ناکام شدند. هدف از ایجاد فتنه، گمراه کردن مردم است. شما ملاحظه کنید؛ مردم ما در مقابله‌ى با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دى در سرتاسر کشور مشت محکمى به دهان فتنه‌گران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت - همان طورى که گویندگان و بزرگان و همه بارها گفته‌اند - یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلى معنا دارد؛ این نشانه‌ى این است که این مردم بیدارند، هشیارند. دشمنان ما باید این پیام را بگیرند. آن کسانى که خیال میکنند میتوانند میان نظام و میان مردم جدائى بیندازند، ببینند و بفهمند که این نظام، نظام خود مردم است، مال مردم است. امتیاز نظام ما به این است که متعلق به مردم است. آن کسانى که با همه‌ى وجود نظام جمهورى اسلامى را و اسلام را و این پرچم برافراشته را در این کشور نگه داشته‌اند، در درجه‌ى اول خود مردمند؛ دشمنان ما این را بفهمند. سردمداران دولتهاى مستکبر - و در رأس آنها آمریکا - علیه ملت ما حرف میزنند، توطئه میکنند، گاهى شعار میدهند، گاهى اظهارات مزوّرانه میکنند، گاهى صریحاً دشمنى میکنند، گاهى در لفافه میبرند؛ اینها همه براى این است که تحلیل درستى از مسائل ایران و شناخت درستى از ملت ایران ندارند. ملت ما ملت بیدارى است، ملت هشیارى است.

وقتی عاشورا به کمک ملت آمد

حضور عظیم و خروشان مردمی در 9 دی 88 ، تجلّی بارزی از هویت و ماهیت انقلاب یعنی روح دیانت حاکم بر دل‌های مردم بود.
نهم دی 88، حادثه کوچکی نیست بلکه آن حرکت عظیم و ماندگار مردمی، شبیه حرکت بزرگ ملت در روزهای اول انقلاب است و باید تلاش شود در سالگرد این حماسه، حرف اصلی ملت ایران، یعنی حرکت در سایه دین و تحقق وعده‌های الهی تبیین شود.
هنر اصلی امام خمینی(ره)، وارد کردن مردم به صحنه بود و در هرجایی که مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشکلات، و بزرگترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود.
در هر نقطه‌ی از جهان چنانچه مردم با هدف و شعار مشخص و ایمان و عمل متناسب، به عرصه بیایند هیچ عاملی قادر به مقاومت نیست و این یک نسخه کلی برای تمام ملت‌هاست، که امام خمینی(ره) به آن عمل کرد و ملت ایران هم با اعتماد به امام راحل عظیم‌الشان، آن را بصورت عملی اثبات کرد.
آن معجزه‌گری که همه مردم را بسیج کرده، به صحنه می‌آورد و با وجود همه سختی‌ها آنان را در صحنه نگه می‌دارد، ایمان قلبی و دینی است چرا که بر اساس ایمان دینی، شما در هر شرایطی پیروز خواهید بود و شکست معنایی ندارد.
(با اشاره به 9 دی)، در این روز، مردم براساس وظیفه دینی خود به میدان آمدند تا نشان دهند بر خلاف تبلیغات فتنه‌گران، مردم ایران ضمن پایبندی به نظام جمهوری اسلامی از عزم و اراده دینی استوار برخوردارند.
این فتنه، صرفا منحصر به حضور عده‌ای افراد در خیابان‌ها نبود، بلکه ناشی از یک بیماری بود که با اقدامات سیاسی و امنیتی قابل دفع شدن نبود، و به یک حضور عظیم مردمی نیاز داشت، که چنین هم شد.
همانگونه که در ابتدای انقلاب، محرم به کمک این مردم آمد و امام خمینی(ره) فرمود خون بر شمشیر پیروز است، در قضایای 9 دی هم، عاشورا به کمک ملت آمد و حماسه بزرگ و ماندگاری را خلق کرد.
اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبه‌های شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.

 نظر دهید »

پژوهش

27 آذر 1397 توسط غریبی فر

پژوهش

 نظر دهید »

جملات ناب پژوهشی

27 آذر 1397 توسط غریبی فر

پژوهش

 نظر دهید »

پژوهش درآینه روایات

27 آذر 1397 توسط غریبی فر

پژوهش درآینه روایات

 نظر دهید »

گرامیداشت هفته پژوهش

27 آذر 1397 توسط غریبی فر

هفته پژوهش

 نظر دهید »

پژوهش‌های حوزوی در نگاه رهبری

27 آذر 1397 توسط غریبی فر

پژوهش‌های حوزوی در نگاه رهبری


 

«من گاهی راجع به مسائل حوزه علمیه فکر می‌کنم، حقیقتا یک حالت سراسیمگی پیدا می‌کنم.»[۱] این عبارات آیت‌الله خامنه‌ای است. ایشان در مسأله‌ تحقیق و پژوهش در حوزه نیز دغدغه‌های بسیاری دارند و بارها آن‌ را بیان کرده‌اند. ایشان در جایی دیگر عنوان کردند که اگر تقسیم بودجه کشور یا اولویت‌های آن در اختیار رهبری بود، بدون شک بنده جزء اولین اولویت‌ها، اولویت تحقیق و علم را معین می‌کردم.[۲] رهبری بر این باورند که به هر میزان هم به عرصه تحقیق و پژوهش اهتمام بورزیم، باز هم کم است و راه طولانی در پیش داریم.[۳] اهتمام ایشان به امر پژوهش به گونه‌ای است که عنوان می‌کنند «آن کسانی که در دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقی، مراکز علمی را می‌خواهند از علم و از تحقیق و پژوهش دور کنند، برای دشمن کار می‌کنند، دشمن بیشترین جایزه را حاضر است به این افراد بدهد.»[۴] با این دغدغه‌مندی و رویکرد است که آیت‌الله خامنه‌ای به بحث از تحقیق و پژوهش نظر می‌کنند. مسأله پژوهش‌های حوزوی اما یکی از مواردی است که ایشان بر آن انگشت تاکید نهاده‌اند و اسلوبی را نیز عرضه داشته‌اند.

هدف‌گذاری در پژوهش

آیت‌الله خامنه‌ای بر این مسأله تاکید دارند که در امر پژوهش، می‌باید هدف‌ها مشخص باشد و بدون التفات به هدف، قدمی برداشته نشود. توصیه ایشان این است که: «شما هدف را این قرار بدهید که ملت و کشور شما در یک دوره‌ای بتواند مرجع علمی و فناوری در همه دنیا باشد. شما کاری کنید که در یک دوره‌هایی هر دانشمندی اگر بخواهد به آخرین فراورده‌های علمی دست پیدا کند، ناچار باشد زبان فارسی را -که شما اثرتان را به زبان فارسی نوشته‌اید- یاد بگیرد. همچنان‌که امروز شما برای دستیابی به فلان علم مجبورید فلان زبان را یاد بگیرید تا بتوانید کتاب مرجع را پیدا کنید و بخوانید، شما کاری کنید که در آینده کشور شما یک چنین وضعی پیدا کند و می‌توانید.»

آیت‌الله خامنه‌ای همچنین عنوان می‌کنند که «شما برای خودتان یک نقش تاریخی و ملی تعریف کنید، نه یک نقش شخصی. وقتی انسانی نقش شخصی برای خودش تعریف می‌کند، هدف او این می‌شود که به آن ثروت برسد، به شهرت برسد، همه او را بشناسند، همه او را احترام کنند، این می‌شود هدف. به این چیزها هم که رسید، دیگر کاری ندارد، انگیزه‌ای برایش باقی نمی‌ماند. اما انسان وقتی برای خودش یک نقش ملی، یک نقش تاریخی تعریف کرد، وضع فرق می‌کند. شما باید آینده و تاریخ کشور را در نظر بگیرید و ببینید این ملت به کجا باید برسد و شما امروز در کجای این چرخه و این ریل عظیم قرار دارید.»

فلسفه و علوم قرآنی، دو مسأله مهم در حوزه‌های علمیه است. آیت‌الله خامنه‌ای بر این دو دانش تاکید بسیار دارند. در خصوص پژوهش‌های فلسفی عنوان می‌کنند: «ما به رنسانس فلسفی یا واژگون کردن اساس فلسفه‌مان احتیاج نداریم، نقص فلسفه این نیست که ذهنی است. فلسفه طبعا با ذهن و عقل سروکار دارد. نقص فلسفه ما این است که این ذهنیت، امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معین می‌کند، سیستم اجتماعی را معین می‌کند، سیستم را معین می‌کند، وضع حکومت را معین می‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معین می‌کند، اما فلسفه ما به طور کلی در زمینه ذهنیات مجرد باقی می‌ماند و امتداد پیدا نمی‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید و این ممکن است. کما اینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است، اما شما ببینید توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد؛ از وحدت وجود، از بسیط الحقیقه کل الاشیاء از مبانی ملاصدرا، اگر نگوییم از همه‌ اینها، از بسیاری از اینها می‌شود یک دستگاه فلسفی، اجتماعی، فلسفی و سیاسی و اقتصادی درست کرد.»[۵]

در مسائل قرآنی هم ایشان هدف‌ها را این‌گونه ترسیم می‌کنند: «جهت‌گیری همه فعالیت‌های قرآنی باید به سمت ظهور و بروز عملی آموزه‌ها و دستورات قرآن در جامعه و رفتارهای فردی و جمعی باشد… جهت‌گیری پژوهش‌های قرآنی باید به سمت عینیت‌بخشی دستورات قرآن در جامعه و زندگی مردم باشد. پژوهنده‌ قرآنی باید از نظر روحی و درونی، زمینه‌ پذیرش حقیقت ناب قرآن را داشته باشد زیرا در غیر این صورت ممکن است پژوهش در قرآن‌، در جهت مخالف آن استفاده شود. اگر دل پاکیزه نباشد، نتیجه آن می‌شود که از قرآن برای کوبیدن اسلام و جمهوری اسلامی و فضائلی که نظام اسلامی در اختیار ما قرار داده است، استفاده می‌شود.»[۶]  ایشان استفاده از متد علمی را در قرآن‌پژوهی، از نکات بسیار مهم می‎دانند و بدان توجه می‌دهند: «شیوه و متد علمی استفاده از قرآن در قرآن پژوهی بسیار مهم است و در این زمینه‌، شیوه‌ علمای دین و فقها در استفاده از آیات و روایات، شیوه کاملا علمی و آزموده شده است. مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاه‌های کشور به صورت ترجمه‌ای تدریس می‌شود، جهان‌بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.»

آیت‌الله خامنه‌ای بر استنباط اصول کلی از قرآن تأکید می‌کنند. این اصول می‌تواند علی‌الخصوص در دانش‌های علوم انسانی به کار آید. به تعبیر ایشان: «یکی از مسائل مهم و اصلی در قرآن‌پژوهی، استخراج مبانی علوم انسانی است. اگر این کار انجام شود، پژوهشگران با استفاده از مبانی قرآنی و همچنین استفاده از برخی پیشرفت‌های علوم انسانی می‌توانند بنای رفیع و مستحکمی را از علوم انسانی پایه‌گذاری کنند.»

التفات به مسائل روز

یکی از تأکیدات رهبری در پژوهش‌های حوزه، توجه به مباحث و مسائل جدید است. ایشان دوری‌گزینی از مسائل روز را یکی از آفات تحقیقات حوزوی می‌دانند. ایشان در سخنرانی سال ۱۳۷۰ در میان طلاب حوزه علمیه قم این نکته را این‌گونه بیان کردند: «تحقیق و پژوهش و اطلاع و آگاهی از حقایق و معارف عالم و وضع علمی دنیا، از چیزهایی است که برای حوزه علمیه لازم است. حوزه علمیه نباید از مسائل و جریانات علمی دنیا منزوی باشد. باید در متن جریانات علمی باشد. البته این حرف به معنای آن نیست که فردا تک‌تک طلاب قم بگویند خیلی خوب، ما می‌خواهیم حالا در متن جریانات علمی قرار بگیریم، پس درس‌هایمان را زمین بگذاریم و اول یک خورده زبان یاد بگیریم و بعد بیاییم! نه، حوزه باید باشد، نه تک‌تک طلاب. مجموعه حوزه باید مثل یک استخر جدا افتاده‌ای از جریانات علمی و فکری جهان نباشد، دریای عظیمی باشد که جریان‌های آب به آن وارد بشوند و جریان‌هایی هم از آن خارج گردند، فکرهایی در آن وارد بشوند و فکرهایی هم از آن خارج گردند. شما باید دنیایی را سیراب کنید. حوزه نمی‌تواند کنار بماند. این‌ها چیزهایی است که در مورد حوزه علمیه قم هموم ماست».[۷]

ایشان تاکید می‌کنند که: «امروز شما باید بدانید، در جریان باشید که مثلا در مقوله جامعه‌شناسی، در دنیا چه نظراتی و چه ایده‌هایی هست و چه فکرهایی دارد می‌جوشد. گاهی در این فکرها عناصر مطلوبی هست، آن را جذب کنید، عناصر نامطلوبی هم هست، قبل از آنکه بیاید، دفاع مناسبش را آماده کنید و ذهنیت جامعه را آماده کنید و ذهنیت جامعه را واکسینه کنید. اینطور نباشد که وقتی آمد و یک عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوییم بله، فلان کس در فلان قضیه این طور گفته و این مطلب به این دلیل درست نیست. پس تحقیق و پژوهش و اطلاع و آگاهی از حقایق و معارف عالم و وضع علمی دنیا، از چیزهایی است که برای حوزه علمیه لازم است.»[۸]

ایشان هر چند که به‌کارگیری دستاوردهای دنیا جدید را توصیه می‌کنند، اما بیم می‌دهند که این سخن نباید به جانب غربی شدن کشور بینجامد. توصیه‌ آیت‌الله خامنه‌ای در این مسأله چنین است: «عزیزان من، ما می‌خواهیم کشور را علمی کنیم، اما هدف از علمی شدن کشور این نیست که کشور را غربی کنیم. اشتباه نشود، غربی‌ها علم را دارند اما در کنار علم و آمیخته با این علم چیزهایی را هم دارند که از آنها می‌گریزیم. ما نمی‌خواهیم غربی بشویم. ما می‌خواهیم عالم بشویم. علم امروز دنیایی که عالم محسوب می‌شود، علم خطرناکی برای بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا، در خدمت مواد مخدر، در خدمت خونریزی و جنگ قرار داده‌اند. چنین علمی را نمی‌خواهیم. ما اینجور عالم شدن را نمی‌خواهیم. ما می‌خواهیم علم در خدمت انسانیت باشد. در خدمت عدالت باشد. در خدمت صلح، ما اینجور علمی می‌خواهیم. اسلام به ما این علم را توصیه می‌کند.»

آیت‌الله خامنه‌ای به استفاده از ابزارهای جدید در امور تحقیق و پژوهش نیز انگشت تاکید می‌نهند. در پیامی که به مناسبت مراسم فارغ‌التحصیلی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی بیان شد، این‌گونه آوردند: «حوزه مقدسه قم که علوم اسلامی را در سطح ممتاز تعلیم و تحقیق می‌کند، در کنار مراکز درسی به شیوه‌های معمول و معهود که از امتیازات فراوان برخوردار است، باید از مراکزی که شیوه‌های جدید پژوهش و آموزش را تجربه می‌کند نیز برخوردار باشد و بر ذخیره کهن و غنی و تمام‌نشدنی خود، فراورده‌های تازه بشری را نیز بیفزاید.»[۹]

نگاهی کاربردی به پژوهش

آیت‌الله خامنه‌ای تاکید بسیار دارند که پژوهش و تحقیق می‌باید به میدان عمل وارد شود و از کنج کتابخانه‌ها بیرون بیاید. ایشان در خصوص پایان‌نامه‌هایی که به رشته تحریر درمی‌آید، این‌گونه فرمودند که: «…ساعت‌های بسیار ذی‌قیمتی صرف تهیه یک پایان‌نامه یا یک پژوهش در دانشگاه می‌شود. آیا گزینش این عناوین، حساب شده و در جهت نیازهای کشور است؟ آیا محصول پژوهش و تحقیقی که استاد و دانشجو مشترکا و یا به طور دسته‌جمعی انجام داده‌اند، به مرحله اجرا می‌رسد؟»[۱۰] ایشان عنوان می‌کنند که: «بعضی از دانشجویان پایان‌نامه‌های خود را جلد کرده و قشنگ برای بنده می‌فرستند. من در کتابخانه خودم قفسه‌ای را برای همین پایان‌نامه‌ها گذاشته‌ام. متأسفانه من مجال نمی‌کنم از اینها استفاده کنم. حالا در آن رشته‌هایی که برای من قابل استفاده است. اما برای اینکه این پژوهش، این پایان‌نامه‌ها که ساعت‌های گرانبهایی صرف آن شده به کار بیاید چه راه حلی وجود دارد؟»

تاکید آیت‌الله خامنه‌ای بر کاربردی و عملی بودن پژوهش‌ها به گونه‌ای است که در صورت کاربردی نبودن و عملیاتی نگشتن تحقیقات، آن را اتلاف وقت و هزینه می‌دانند. از اینجاست که آیت‌الله خامنه‌ای به بحث تولید علم نظر می‌کنند و بسنده کردن به آموخته‌های دیگران را مورد نقد قرار می‌دهند. به تعبیر ایشان: «حفظ کردن حرف‌ها و گفته‌ها و نوشته‌هایی که معلوم نیست همه‌اش چقدر فایده داشته باشد و درگیر کردن ذهن جوانان به چیزی که غیر لازم است، باید فکر کرد، باید افراد برگزیده و شاخص بنشینند نظامی را طراحی کنند که جوان ما میل به پژوهش، تعمق و تحقیق پیدا کند.»[۱۱]

تولید علم، دغدغه‌ آیت‌الله خامنه‌ای در امر پژوهش است. ایشان عنوان می‌کنند که: «آنچه مهم است، تولید علم است. تولید علم یعنی شکستن مرزهای علم و پیشرفت کردن، با تحصیل علم و تبحّر در علوم تفاوت دارد. نه اینکه به دومی نیاز نیست، اما دومی کافی نیست. اینکه نوشته و تحقیق و فرآورده‌های ذهن دانشمندان در زمینه علوم مختلف، چه علوم انسانی، چه علوم تجربی بیاید و خوب دانسته شود و همین‌ها محور تشخیص و معرفت نهایی انسان شود، چیز مطلوبی نیست، ما می‌بینیم که در زمینه‌های مختلف تحقیق و پژوهش و رسیدن به نظریه در دنیای مادی و دنیای غرب، مبنای قابل قبول و مورد اعتماد نبوده، بخصوص در زمینه علوم انسانی که در علوم تجربی و در فناوری هم اثر خودش را نشان می‌دهد.»[۱۲]

آیت‌الله خامنه‌ای با التفات بر امر پژوهش، بر مولفه‌هایی انگشت می‌نهند که التفات بدان می‌تواند گره‌های بسیاری را بگشاید. توجه به این مولفه‌ها می‌تواند به رشد و کاربردی‌تر شدن امر پژوهش بینجامد. همچنین می‌تواند سراسیمگی در امور حوزه‌ها را نیز به نکاتِ نیکی مایل کند: «من گاهی راجع به مسائل حوزه علمیه فکر می‌کنم، حقیقتا یک حالت سراسیمگی پیدا می‌کنم… .»

پاورقی‌ها:

[۱] بیانات سال ۱۳۷۰

[۲] بیانات سال ۱۳۸۱، در دیدار با اساتید دانشگاههای کشور

[۳] سخنرانی ۸۲/۸/۸

[۴] سخنرانی ۸۵/۳/۱۴، هفدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی

[۵] بیانات سال ۱۳۸۲

[۶] بیانات در جمع بانوان قرآن‌پژوه

[۷] سخنرانی اسفند ماه ۱۳۷۰، در جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم

[۸] سخنرانی ۷۰/۱۲/۱، سخنرانی در اجتماع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم

[۹] پیام به مناسبت مراسم فارغ‌التحصیلی موسسه امام خمینی، ۷۵/۸/۱۱

[۱۰] دیدار با اساتید دانشگاه، ۸۳/۹/۲۶

[۱۱] بیانات سال ۱۳۸۷

[۱۲] بیانات سال ۱۳۸۳


 نظر دهید »

نیمه شعبان از دیدگاه اهل سنت

05 اردیبهشت 1397 توسط غریبی فر

نیمه شعبان از دیدگاه اهل سنت

پانزدهم شعبان تنها برای شیعیان اهمیت ندارد بلکه برای اهل سنت به ویژه طریقت‎های تصوف آن نیز جایگاه خاصی دارد. روایات متعددی از پیامبر(ص) و صحابه درباره اهمیت عبادت در این شب و مشخص شدن روزی و مقدرات انسان در آن وجود دارد.[۱] برخی از علمای اهل سنت در صحت این روایات تردید داشته و وجود فضیلت برای شب نیمه شعبان را رد می‎کنند این در حالی است که ابن تیمیه، نظریه پرداز سلفیه، نیز نتوانسته فضیلت این شب را نادیده بگیرد اما اجتماع مسلمانان در مسجد برای احیا و خواندن نماز صد رکعتی این شب را بدعت دانسته است.[2]بر همین اساس علمای سلفی قرن چهاردهم و پانزدهم هجری نظیر تهانوی، یوسف قرضاوی و محمد صالح منجد شب زنده داری و برگزاری مراسم شب برات را عملی بی‎اساس و بدعت می‎دانند.[3][4][5]

اهل سنتِ معتقد به فضیلت نیمه شعبان، به شب زنده‎داری و انجام امور عبادی نظیر خواندن قرآن، برپایی نمازهای مستحبی، دعا و روزه داری در روز نیمه شعبان اهتمام می‎ورزند. این شب نزد آنان نیز به شب برات معروف است.[6]خواندن صد رکعت نماز یا همان صلوة الخیر که در آن هزار بار سوره توحید خوانده می‎شود از جمله اعمال عبادی مشترک میان شیعه و اهل سنت است.[7] مراسم شب برات در برخی از مناطق اسلامی نظیر شبه قاره هند با زیارت قبور، دادن غذا و صدقه به نیازمندان همراه است.[8]

  1.  منذری، الترغیب والترهیب، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۷۳، ۷۴؛ ج۳، ص۶۷، ۲۳۳ و۳۰۷-۳۰۹؛ البانی، السلسلة الصحیحة، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۵؛ ج۴، ص۸۶؛ ابن حجر عسقلانی، الأمالی المطلقة، ۱۴۱۶ق، ص۵۲؛ بیهقی، شعب الایمان، بیروت، ۱۴۲۱ق، ج۳، ص۳۷۸-۳۸۶؛ احمد نگری، جامع العلوم، ۱۳۹۵ق، ج۳، ص۱۷۹.
  2. پرش به بالا↑ ابن تیمیه، فتاوای، بیروت، دارالكتب العلمية، چاپ اول، ج۵، ص۳۴۴.
  3. پرش به بالا↑ تهانوی، تسهیل بهشتی زیور، به اهتمام اساتید جامع الرشید، کتاب گهر، کراچی، ۱۳۲۷ق، ص۷۵.
  4. پرش به بالا↑ حکم شرعی شب زنده‎داری و برگزاری مراسم عبادی به مناسبت نیمه شعبان، پایگاه اینترنتی یوسف قرضاوی.
  5. پرش به بالا↑ عطيه صقر، شب نیمه شعبان؛ فضیلت و حکم شرعی شب زنده‎داری در آن، پایگاه اینترنتی اسلام آن لاین.
  6. پرش به بالا↑ ملتانی، بهاء الدین زکریا، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۱۷۴ـ۱۷۶؛ علوی کرمانی، سیر الاولیاء، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۴۰۵؛ نوربخش، الفقه الاحوط، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
  7. پرش به بالا↑ علوی کرمانی، سیرالاولیاء، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۴۰۵.
  8. پرش به بالا↑ احمد دهلوی، فرهنگ آصفیه، ذیل «شب برات»، لاهور، ۱۹۸۶م.
 نظر دهید »

اسامی دیگر شب نیمه شعبان

05 اردیبهشت 1397 توسط غریبی فر

اسامی دیگر شب نیمه شعبان
برات: برات به معنای حواله، سند و نوشته‌ای که به کسی دهند تا به استناد آن، پول یا هر چیز دیگر را از دیگری بگیرد. به حواله معنوی نیز برات می‌گویند و از آنجا که در شب نیمه شعبان خداوند برات (سند) آزادی از جهنم را به بندگان خود می‎بخشد به این شب، شب برات گفته می‎شود.[1]
ليلة الصک: صک معرّب چک فارسی و مترادف برات است.[2]
برات کاندیلی: در ترکیه به این شب، برات کاندیلی گفته می‎شود.
شب رهایی: در آسیای جنوبی به شب نیمه شعبان، شب رهایی گفته می شود.[3]

1-علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ذیل «برات»، زیرنظر محمدمعین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ش.
2-رامپوری، غیاث اللغات، به اهتمام منصور ثروت، ص۵۰۳ـ۵۰۴.
3- با شکوه ترین جشن تولد برای کامل ترین انسان، پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

 نظر دهید »

مناجات زین العابدین

02 اردیبهشت 1397 توسط غریبی فر

مناجات زین العابدین
وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السّلام، در تمام لجظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، که در هر کجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود; گریه و زاری، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعی می کند.

مناجات خمس عشر، دعای بسیار بسیار عرفانی ابوحمزه ثُمالی در سحر ماه مبارک رمضان، قطعاتی از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعای «صحیفه» دونمائی از حالات درون آن حضرت، و نورانیّت قلب و جان آنجناب است.

1- اصمعی ادیب معروف می گوید: شبی در طواف کعبه بودم، جوانی خوش منظر را دیدم که به پرده خانه آویخته بود، و اینچنین با حضرت معبود مناجات می کرد:

«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحه دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه حی و قیّوم توئی، سلاطین و دنیاداران در به روی مردم بستند، و بر ابواب کاخها و خانه های خود پاسبان گماشتند، تاکسی به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولی درهای رحمت تو به روی گدایان باز است، سائلی چون من به امید ارحم الراحمینی». سپس اشعاری به مضمون زیر زمزمه کرد:

«ای آنکه به تاریکی شب دعای بیچاره را اجابت می کنی! ای آن که گره از کار بسته می گشائی! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو ای نگهدارنده تمام کائنات بیداری، به مناجاتی که به آن امر فرموده ای برخاسته ام، به حرمت بیت و حرم به گریه ام رحمت آور، که اگر گنهکار بیچاره را مشغول عفو و بخششت نکنی، پس چه کسی باید به فریاد او برسد»؟

به دنبال صاحب ناله رفتم، و وی را با پای جان جستجو کردم دیدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام است!

2ـ طاووس فقیه می گوید: وجود مبارک حضرت علی بن الحسین امام سجّاد را در حرم امن الهی دیدم که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بیت را خلوت دید، گوشه چشم به آسمان انداخت و اینچنین با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:

«الهی ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت برای ورد گدایان آماده است، گدائی چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت روی آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش ننمائی».

سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه داشت:
«پروردگارا، از باب مخالفت به معصیت برنخاستم، و به هنگام گناه تردیدی نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم، و از عقوبتت روی گردانی نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمی درونم به ستّاریّت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟ به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنی؟

افسوس بر من به وقتی که مرا در پیشگاهت برای محاکمه حاضر کنند، آن زمانی که سبکباران را اجازه عبور دهی، و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازی، در آن روز در صنف سبکبارانم، تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم تا در عذاب درافتم؟ آه و حسرت بر من که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنیامدم، چرا زمان حیای از پروردگارم به من نمی رسد»؟

سپس گریست و اینچنین زمزمه کرد:
«آیا مرا به آتش جهنّم می سوزانی، ای منتهای آرزوی من! اگر چنین باشد پس امید و عشقم به تو چه می شود؟!
مولای من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار می کنم که در میان بندگانت گنهکاری چون من وجود ندارد»!!
باز به سختی گریست و عرضه داشت:

«از هر عیب و نقصی منزّهی، مردم آنچنان به معصیت و گناه بر می خیزند گوئی از دیده تو دورند، و تو چنان نسبت به آنان بردباری که گویا گناهی مرتکب نشده اند. آنگونه با برنامه های نیکویت به خلق محبّت می کنی که گویا به آنان نیازمندی، در حالیکه وجود مقدّست از همه هستی و عناصرش بی نیاز است».

پس از آن به زمین افتاد و با حلی عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم، و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از محبوبم به برنامه دیگر مشغول کرد؟

عرضه داشتم: طاووسم، ای پسر رسول خدا این گریه و فرید و این ناله و زاری و این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمائی که پدرت حضرت سیّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا علیهم السّلام است؟

به من متوجّه شد و فرمود: آه آه ای طاووس سخن پدر و مادر و جد را رها کن، خداوند بهشت را برای مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشی باشد، و نشنیدی: جهنّم را برای گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشی قلمداد شود، مگر این آیه را
فَإذا نُفِحَ فِی الصُّورِ فَلا اَنْسَابِ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ وَ لا یَتَسائَلُونَ!
چون در صور دمیده شود، پس در آنروز هیچگونه خویشاوندی ای میان آنها برقرار نیست، و از یکدیگر سؤال و درخواست نتوانند نمود.
به خدا قسم در قیامت جز عمل صالحی که پیش فرستاده ای، برنامه ای دیگر برایت سودمند نیست!!
3ـ طاووس فقیه می گوید: حضرت سجّاد را در حِجِ اسماعیل دیدم نماز می خواند و می گوید:
عُیِیْدُکَ بِبابِکَ، أسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشْکُو إلَیْکَ، ما لا یَخْفی عَلَیْکَ، لا تَرُدَّنی عَنْ بابِکَ:
بنده ای کوچک به پیشگاه توست، اسیری فانی، زمین گیری فانی، گدائی فانی در درگاه تست، از آنچه بر تو مخفی نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او را از خانه رحمتت مران.

4ـ امام صادق علیه السّلام می فرماید: حضرت باقر بر پدر بزرگوارش امام سجّاد وارد شد، او را در عبادت آنچنان دید که از کسی سابقه نداشت: از بیداری زیاد رنگش زرد شده، و گوئی از شدّت گریه چشمش سوخته بود، و پیشانی مبارکش از زیادی سجود زخم آورده، و از کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر چون این حالات را دید7 نتوانست از گریه خودداری کند. امام سجّاد در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد، و فرمود: این اوراقی که عبادات علی علیه السّلام بر آن ثبت است بیاور، برای آن جناب اوراق را آوردم، کمی از آن را خواند سپس با ناراحتی زمین گذاشت و فرمود: چون کسی قدرت دارد همانند علی بن ابیطالب عبادت کند؟!

5ـ شبی در حال عبادت و مناجات بود، یکی از فرزندانش افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندی آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید، پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را در حالی که به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه نفرموده بود به او خبر دادند.

6ـ آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر می خواست چهره اش رنگ به رنگ می شد، و قیامش برای عبادت و راز و نیاز قیام عبد ذلیل در برابر مولای جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهی قلب او نسبت به حضرت ربّ العزّه بود، اعضایش می لرزید، و نمازش در هر بار نماز وداع بود، که گوئی پس از آن دیگر مهلت نماز ندارد!

این همه محصول قلب پاک و دل عرشی حضرت سجّاد، و معرفت والای آن حضرت نسبت به مقام قدس ربّ العالمین بود.

منبع: استاد حسین انصاریان / دیار عاشقان(شرح و تفسیر صحیفه سجادیه)

 نظر دهید »

مناجات زین العابدین

02 اردیبهشت 1397 توسط غریبی فر

مناجات زین العابدین
وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السّلام، در تمام لجظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، که در هر کجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود; گریه و زاری، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعی می کند.

مناجات خمس عشر، دعای بسیار بسیار عرفانی ابوحمزه ثُمالی در سحر ماه مبارک رمضان، قطعاتی از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعای «صحیفه» دونمائی از حالات درون آن حضرت، و نورانیّت قلب و جان آنجناب است.

1- اصمعی ادیب معروف می گوید: شبی در طواف کعبه بودم، جوانی خوش منظر را دیدم که به پرده خانه آویخته بود، و اینچنین با حضرت معبود مناجات می کرد:

«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحه دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه حی و قیّوم توئی، سلاطین و دنیاداران در به روی مردم بستند، و بر ابواب کاخها و خانه های خود پاسبان گماشتند، تاکسی به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولی درهای رحمت تو به روی گدایان باز است، سائلی چون من به امید ارحم الراحمینی». سپس اشعاری به مضمون زیر زمزمه کرد:

«ای آنکه به تاریکی شب دعای بیچاره را اجابت می کنی! ای آن که گره از کار بسته می گشائی! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو ای نگهدارنده تمام کائنات بیداری، به مناجاتی که به آن امر فرموده ای برخاسته ام، به حرمت بیت و حرم به گریه ام رحمت آور، که اگر گنهکار بیچاره را مشغول عفو و بخششت نکنی، پس چه کسی باید به فریاد او برسد»؟

به دنبال صاحب ناله رفتم، و وی را با پای جان جستجو کردم دیدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام است!

2ـ طاووس فقیه می گوید: وجود مبارک حضرت علی بن الحسین امام سجّاد را در حرم امن الهی دیدم که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بیت را خلوت دید، گوشه چشم به آسمان انداخت و اینچنین با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:

«الهی ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت برای ورد گدایان آماده است، گدائی چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت روی آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش ننمائی».

سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه داشت:
«پروردگارا، از باب مخالفت به معصیت برنخاستم، و به هنگام گناه تردیدی نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم، و از عقوبتت روی گردانی نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمی درونم به ستّاریّت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟ به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنی؟

افسوس بر من به وقتی که مرا در پیشگاهت برای محاکمه حاضر کنند، آن زمانی که سبکباران را اجازه عبور دهی، و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازی، در آن روز در صنف سبکبارانم، تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم تا در عذاب درافتم؟ آه و حسرت بر من که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنیامدم، چرا زمان حیای از پروردگارم به من نمی رسد»؟

سپس گریست و اینچنین زمزمه کرد:
«آیا مرا به آتش جهنّم می سوزانی، ای منتهای آرزوی من! اگر چنین باشد پس امید و عشقم به تو چه می شود؟!
مولای من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار می کنم که در میان بندگانت گنهکاری چون من وجود ندارد»!!
باز به سختی گریست و عرضه داشت:

«از هر عیب و نقصی منزّهی، مردم آنچنان به معصیت و گناه بر می خیزند گوئی از دیده تو دورند، و تو چنان نسبت به آنان بردباری که گویا گناهی مرتکب نشده اند. آنگونه با برنامه های نیکویت به خلق محبّت می کنی که گویا به آنان نیازمندی، در حالیکه وجود مقدّست از همه هستی و عناصرش بی نیاز است».

پس از آن به زمین افتاد و با حلی عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم، و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از محبوبم به برنامه دیگر مشغول کرد؟

عرضه داشتم: طاووسم، ای پسر رسول خدا این گریه و فرید و این ناله و زاری و این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمائی که پدرت حضرت سیّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا علیهم السّلام است؟

به من متوجّه شد و فرمود: آه آه ای طاووس سخن پدر و مادر و جد را رها کن، خداوند بهشت را برای مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشی باشد، و نشنیدی: جهنّم را برای گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشی قلمداد شود، مگر این آیه را
فَإذا نُفِحَ فِی الصُّورِ فَلا اَنْسَابِ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ وَ لا یَتَسائَلُونَ!
چون در صور دمیده شود، پس در آنروز هیچگونه خویشاوندی ای میان آنها برقرار نیست، و از یکدیگر سؤال و درخواست نتوانند نمود.
به خدا قسم در قیامت جز عمل صالحی که پیش فرستاده ای، برنامه ای دیگر برایت سودمند نیست!!
3ـ طاووس فقیه می گوید: حضرت سجّاد را در حِجِ اسماعیل دیدم نماز می خواند و می گوید:
عُیِیْدُکَ بِبابِکَ، أسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشْکُو إلَیْکَ، ما لا یَخْفی عَلَیْکَ، لا تَرُدَّنی عَنْ بابِکَ:
بنده ای کوچک به پیشگاه توست، اسیری فانی، زمین گیری فانی، گدائی فانی در درگاه تست، از آنچه بر تو مخفی نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او را از خانه رحمتت مران.

4ـ امام صادق علیه السّلام می فرماید: حضرت باقر بر پدر بزرگوارش امام سجّاد وارد شد، او را در عبادت آنچنان دید که از کسی سابقه نداشت: از بیداری زیاد رنگش زرد شده، و گوئی از شدّت گریه چشمش سوخته بود، و پیشانی مبارکش از زیادی سجود زخم آورده، و از کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر چون این حالات را دید7 نتوانست از گریه خودداری کند. امام سجّاد در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد، و فرمود: این اوراقی که عبادات علی علیه السّلام بر آن ثبت است بیاور، برای آن جناب اوراق را آوردم، کمی از آن را خواند سپس با ناراحتی زمین گذاشت و فرمود: چون کسی قدرت دارد همانند علی بن ابیطالب عبادت کند؟!

5ـ شبی در حال عبادت و مناجات بود، یکی از فرزندانش افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندی آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید، پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را در حالی که به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه نفرموده بود به او خبر دادند.

6ـ آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر می خواست چهره اش رنگ به رنگ می شد، و قیامش برای عبادت و راز و نیاز قیام عبد ذلیل در برابر مولای جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهی قلب او نسبت به حضرت ربّ العزّه بود، اعضایش می لرزید، و نمازش در هر بار نماز وداع بود، که گوئی پس از آن دیگر مهلت نماز ندارد!

این همه محصول قلب پاک و دل عرشی حضرت سجّاد، و معرفت والای آن حضرت نسبت به مقام قدس ربّ العالمین بود.

منبع: استاد حسین انصاریان / دیار عاشقان(شرح و تفسیر صحیفه سجادیه)

 نظر دهید »

چرا به امام سجاد علیه السلام «زین العابدین» می گفتند؟

02 اردیبهشت 1397 توسط غریبی فر
 

 

چرا به امام سجاد علیه السلام «زین العابدین» می گفتند؟

 

در اینکه آنحضرت را زین العابدین می گویند روایات جالب در بهترین کتب حدیث آمده:

1ـ عمران بن سلیم می گوید: هر گاه زُهری از علّی بن الحسین مطلبی نقل می کرد، می گفت: مرا زین العابدین روایت کرد. یکبار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین می گوئی؟

پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم که رسول خدا فرمود:
به روز قیامت، فریاد کننده ای آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟
یُناد مُنادس: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟

چنان می بینم که فرزندم علی بن الحسین با تمام وقار  در میان مردم محشر براری رسیدن به جایگاهش قدم بر می دارد.

همین روایت را کتاب پرقیمت «علل الشرایع» صدوق از طریق علی بن ابراهیم قمّی، از ابن عبّاس، از رسول الهی حکایت می کند.

2ـ سحرگاهی در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتی خالصانه، ابلیسی به صورتی وحشتناک در برابرش مجسّم شد تا روی را از حال خوشی که با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت کمترین توجّهی به آن شبح هولناک و چهره ترس آور نکرد، به قیام و قعود و به ذکر و مناجاتش ادامه داد، که ناگهان شنید گوینده ای از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد:
أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّاش!!

به هنگامی که وضو می گرفت، رنگ مبارکش به زردی می گرائید. زمانی اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو اینچنین می شوی؟ پاسخ داد: می دانید آماده ایستادن در برابر چه آقائی هستم!

چون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب کسی که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست می دهد.
روزی در اطاقی که در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن می رفت که شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توجه به حریقی که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!

روایتی بس مهم در باب کیفیّت عبادت عابدان بن مضمون زیر از آنحضرت نقل شده:
إنَّ قَوْماً عَبَدُواللّهَ رَهْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ; وَ آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ; وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاْحْرارِ:

گروهی خداوند را از ترس عذاب بندگی می کنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعی حضرت د وست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت می کنند، این کار تاجران است. و عدّه ای وجود مقدّس او را محض شکر و اینکه آنجناب لایق عبادت است، پرستش می نمایند و این عبادت آزدگان است.

عبادت آنجناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستی و وجودش خداوند را محض خداوندیش می خواست، در هیچ عبادتی از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت، و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتی قیام نکرد!!

اگر نافله روز به خاطر کار زیاد از دستش می رفت، به وقت شب به قضای آن برمی خواست، و به فرزندانش می فرمود: این برنامه بر شما واجب نیست، ولی من دوست دارم هر یک از شما به برنامه شایسته ای عادت کرد آن را از دست ندهد، اگر در زمان معیّنش نتوانست بجای آورد، به وقت دیگر آن را قضا کند!

«کشف الغمّه» می گوید: در هر بیست و چهار ساعت هزار رکعت نماز به جای می آورد، و چون صبح می شد از هیبت حق غش می کرد، و آنچنان از خود بیخود می شد که وقتی باد میوزید او را همچون خوشه گندم به راست و چپ حرکت می داد!!
امام خمینی آن عارف معارف الهیّه در «آداب الصلاة» خود در زمینه چنین عبادتی می فرماید:
«آنان که مجذوب جمال جمیل، و عاشق و دلباخته حُسن ازلند، و از جام محبّت سرمست، و از پیمانه اَلَسْت بیخودند، از هر دو جان رسته و چشم از اقالیم وجود بسته، و به عزّ قدس جمال اللّه پیوسته اند، برای آنها دوام حضور است، و لحظه ای از فکر و ذکر و مشاهدت و مراقبت مهجور نیستند.

آنان که اصحاب معراف و ارباب فضایل و فواضلند، و شریف النفس و کرمی الطّینه اند، چیزی را به مناجات حق اختیار نکنند و از خلوت و مناجات حق فقط و فقط خود او را طالبند، و عزّ و شرف و فضیلت و معرفت را همه در تذکّر و مناجات با حف دانند.

اینان اگر توجّه به عالم کنند ، نظر آنها عارفانه باشد، و در عالم، حقّ جو و حق طلبند، و تمام موجودات را جلوه حقّ و جمال جمیل دانند.

از محضر، حاضر را طلبند و احترام محضر را برای حاضر کنند، و عبودیّت را مودّت و معاشرت با کمال مطلق دانند، و اشتیاق آنان برای عبادت از این باب است!!

ولی ما بیچارگان گرفتار آمال و َمانی، و بسته زنجیرهای هوا و هوس، و فرورفتگان در سِجْنِ مسجور ظلمانی طبیعت، که نه بوئی از محبّت و عشق به شامّه روحمان رسیده، و نه لذّتی از عرفان و فضیلت را ذائقه قلبمان چشیده، نه اصحاب عرفان و عیانیم، و نه ارباب ایمان و اطمینان، عبادات الهیّه را تکلیف و کلفت دانیم، و مناجای با قاضی الحاجات را سربار و تکلّف شماریم، جز دنیا که مَعْلَف حیوانات است میل به چیزی نداریم، و جز به دار طبیعت که مُعتَکَف ظالمان است تعلّقی برای ما نیست، چشم بصیرت قلبمان از جمال جمیل، کور و ذائقه روح از ذوق عرفان، مهجور است»!!
امام باقر علیه السّلام می فرماید: پدرم حضرت سجّاد، نعمتی از نعم الهی را یاد نکرد مگر اینکه سجده آورد. آیه ای از قرآن که در آن مسئله سجده بود قرائت نکرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجی از او برطرف نگشت مگر اینکه به خاطر آن سجده کرد، و ز نماز واجبی فارغ نشد جز اینکه آن را به سجده پیوند داد، و موفّق به اصلاح اختلاف بین دو نفر گشت مگر اینکه به خاطر توفیقش به آن کار بر خدا سجده کرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشکار بود، به همین خاطر پدرم را سجّاد نامیدند!

در حالات الهی آن حضرت آمده: بسترش خوشحالیش از برنامه های حق بود، و فرشش نشاطش در عبادت، دوستش تصدیق نسبت به حقایق، و خلوصش خودداریش از غیر رضی ربّ، تکیه گاهش سجّاده، و پوشش قبرش بود!

لحافش اصرارش در بندگی و مناجات، و خواب و چرتش قیام و خضوع و خشوع نسبت به پروردگار، و حرفه اش سوخت در عشق ربّ!

تجارتش زیارتِ خانه حقّ و حرم پیامبر، و بازارش شوق به خدمت، و بوی خوشش مهر و محبّت، و حرفه اش طاعت، و لباسش عزّت، و سلاحش صلاح، و مرکبش زمین، و عادتش ظهور نیروهای ملکوتی درونی، و سرمایه اش گرسنگی، و آرزویش سفر به آخرت، و خوشنودیش در لقاء و وصال حضرت محبوب بود.
 نظر دهید »

کاندیدای اصلح از منظر قرآن

19 اردیبهشت 1396 توسط غریبی فر

کاندیدای اصلح از منظر قرآن

در اهمیت دیانت فرد مسئول همین بس که عزیر مصر با آنکه خودش فرد مشرکی بود، ولی در واگذاری مسئولیت به حضرت یوسف، تعهد او را لحاظ کرد.
به گزارش وبلاگستان ایلام پویا به نقل از وبلاگ قرآن: یکی از سؤالات رایج که این روز‌ها در کشور ما مطرح است، سؤالاتی در زمینه کاندیداهای ریاست جمهوری است؛ سؤالاتی در مورد معیار انتخاب افرادی که برای ریاست جهمور ثبت نام کرده‌اند.
کدام یک از این افراد شایستگی ریاست جمهوری ایران اسلامی را دارند؟ برای انتخاب خوب، کدام معیار­ها را لحاظ کنیم؟ بهترین جواب را از طریق تبیین اوصاف کاندیدای قرآنی، می­‌توان عنوان کرد؛ برای کاندیدای قرآنی ویژگی­‌های فراوانی می­‌توان عنوان کرد که ما به چند مورد اشاره می­‌کنیم.
1- داشتن تعهد: اولین صفت یک کاندیدای خوب، داشتن تعهد است؛ تعهد افراد نشانگر عمق دیانتشان است؛ تعهد یک صفت کلی است که خودش زیر شاخه‌های فراوانی دارد که امانت داری یکی از ویژگی‌های بارز آن است؛ مسئولیتی که افراد به عهده می­‌گیرند، امانتی است که باید روزی در قبال آن پاسخگو باشند؛ اگر فرد امین باشد، از خیانت در مسئولیت واگذار شده، به دور خواهد ماند.
از طرف دیگر تخصص افراد موجب تسلط ابر جامعه خواهد شد که این تسلط اگر بدون دیانت باشد، فرد را به وادی دیکتاتوری خواهد کشاند که هم برای خودش خطرناک است و هم برای جامعه خطرآفرین خواهد بود؛ مصداق بارز آن در زمان ما صدام بود، اما زمانی که فرد دارای تعهد باشد، جلوی مستی قدرت را خواهد گرفت و از طرف دیگر چنین مسئولی در برنامه‌هایش اولویت را قشر محروم قرار خواهد و سیاست‌های خویش را متناسب با احوال محرومان تنظیم خواهد کرد.
در اهمیت دیانت فرد مسئول همین بس که عزیر مصر با آنکه خودش فرد مشرکی بود، ولی در واگذاری مسئولیت به حضرت یوسف، تعهد او را لحاظ کرد؛ چنان که قرآن در سوره یوسف آیه 54 چنین می­‌فرماید: «وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مِکِینٌ أَمِینٌ»، و پادشاه گفت او را نزد من آورید تا وى را خاص خود کنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستى».
2- داشتن تخصص: صفت دوم کاندیدای قرآنی تخصص است؛ فردی که دارای تخصص باشد، از خطرات و مشکلات واهمه‌ای ندارد؛ او با استفاده از تخصص خود، مشکلات را به فرصت تبدیل خواهد کرد، چنانکه یوسف علیه السلام به جهت تخصصی که داشت توانست در مقابل خطرات طبیعی که مردم مصر را تهدید می­‌کرد، تصمیم درستی بگیرد و تهدید را به فرصت تبدیل کند.
یوسف علیه السلام تخصص خود را چنین بیان کرد: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ، (یوسف) گفت مرا بر خزانه‏‌هاى این سرزمین بگمار که من نگهبانى دانا هستم».
3- داشتن قدرت تشخیص مشکل و ارائه راه کار: یکی از وظایف مهم دولتمردان تشخیص درست مشکلات و ارائه راهکار مناسب است؛ همان طوری که یوسف علیه السلام خطر خشک سالی را تشخیص داد و بلافاصله برای آن راهکار ارائه کرد؛ در سایه این تصمیم به موقع ایشان، از اتلاف وقت و ضایع شدن فرصت‌ها جلوگیری شد؛ چون فرصت موجود 7 سال بود و از طرف دیگر مدت تهدید هم 7 سال بود؛ اگر یوسف علیه السلام قدرت تصمیم‌گیری به موقع را نداشت، قطعاً با مشکلاتی رو به می­‌شد.
4- تبلیغ تخصص نه تعهد: از اوصاف بارز دیگر کاندیدای قرآنی بحث تبلیغ کردن تخصص است؛ به این معنی که فرد هیچ گاه دینداری خودش را تبلیغ نمی­‌کند؛ تا از طریق آن افراد متدین را به سوی خود جلب کند؛ از طرف دیگر دینداری را باید مردم خودشان تشخیص بدهند؛ همان طوری که عزیز مصردر مورد یوسف علیه السلام چنین تشخیص دادند. کاندیدای قرآنی تخصص خود را تبلیغ می­‌کند و در ضمن عنوان می­‌کند که توانایی لازم جهت عملی کردن تخصص خودش را هم دارد؛ چون برخی افراد دارای تخصص و برنامه هستند، ولی توان اجرای آن را ندارند؛ ولی یوسف علیه السلام هم تخصص خودش را تبلیغ کرد و هم عنوان کرد که از توانایی لازم برای اجرای تخصص خود، برخوردار است. لذا خودش را با صفت «حفیظ» که اشاره به توانمندی اوست و با صفت «علیم» که اشاره به تخصص اوست، معرفی کرد.
برای کاندیدای قرانی اوصاف دیگری هم می­‌توان از ماجرای حضرت یوسف و سلیمان و داوود علیهم السلام برشمرد که برای پرهیز از اطاله کلام فعلاً به این موارد بسنده می­‌کنیم.

 نظر دهید »

جایگاه کار و کارگر در اسلام

16 اردیبهشت 1396 توسط غریبی فر

جایگاه کار و کارگر در اسلام
جایگاه کار و کارگر در اسلام
کار و کارگر در اسلام از جایگاه خاص و ویژه برخوردار است

کار و کارگر در اسلام از جایگاه خاص و ویژه برخوردار است. در اسلام کار نه تنها به عنوان تأمین زندگی لازم و به عنوان استقلال اقتصادی و رهایی از وابستگی به بیگانگان ضروری و واجب است، بلکه به عنوان بهترین عبادت، مقدس ترین جهاد و مستمرترین تلاش مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است. با توجه به نام گذاری سال جاری به سال تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی، ازسوی مقام معظم رهبری، توجه به کار و فعالیت اهمیت بیشتری دارد. دراین مقاله اهمیت و جایگاه کار از نگاه اسلام مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است. اینک با هم مطلب را از نظر می گذرانیم:

● اندیشه ناب اسلام درباره ارزش کار و کارگر

۱-عبادت

از نظر اسلام کار فعالیتی برای تأمین معاش و تلاشی برای استقلال اقتصادی کشور و رهایی از وابستگی و مهمتر از همه، عبادتی برتر و جهاد در راه خداوند است. اثر شگرف این اندیشه ناب این است اگر کارگر یا کارمندی کار را عبادت و جهاد بداند هرچند زندگی اقتصادی اش تأمین باشد و به دیگران نیز وابسته نباشد، باز هم از کار و تلاش دست برنمی دارد. این همان اندیشه ای است که پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) تلاش نمودند در جامعه بوجود آید و در اذهان مردم ماندگار شود، چرا که ماندگاری این فکر همیشه جامعه کارگری را بالنده و شاداب نگه می دارد و تمام اهداف دیگر را تحت پوشش قرار می دهد.

این هدف بلند اهداف اولیه و میانی را نیز در برمی گیرد. وقتی کار عبادت شد، تأمین معاش و استقلال اقتصادی و رهایی از وابستگی را در دل خود دارد. از این گذشته اسلام کار را یک تکلیف تعطیل نشدنی می داند که در قاموس آن بازنشستگی مفهوم ندارد.

رسول خدا(ص) فرمود: «طلب الحلال فریضه علی کل مسلم و مسلمه»(۱)، (درآمد حلال از طریق کار و کاسبی بر هر زن و مرد مسلمان واجب است) این روایت چند نکته دارد:

اول: کار یک تکلیف است نه فقط یک نیاز، لذا تا انسان زنده است و توان دارد باید کار کند نه تا زمانی که نیاز مالی دارد.

دوم: کار اختصاص به مرد ندارد و زن نیز باید کار مناسب شأن و توان خویش را داشته باشد.

سوم: درآمد باید حلال باشد؛ بنابراین اموری مانند رباخواری؛ قماربازی، شراب فروشی، موادمخدر سازی و فروش آن، درآمد ازطریق احتکار و گران فروشی حرام است.

رسول خدا(ص) در روایتی دیگر فرموده است: «عبادت و بندگی هفتاد جزء دارد برترین جزء آن (درآمد از راه کار و کسبی) حلال است.» ۲ از این روایت استفاده می شود: کار عبادت است و انسان را به خدا نزدیک می کند، وقتی با نگاه عبادت به کار و فعالیت نگریسته شود، در آن کم کاری، کم فروشی، فریب، زیان رسانی و تقلب راه نمی یابد؛ چون کسی که در حال عبادت است، خدای خویش را ناظر کارهای خود می داند و برای این گونه افراد اهمیتی ندارد که دیگران یا سازمان های نظارتی او را زیر نظر داشته باشند یا نداشته باشند؛ زیرا او در هر شرایطی وظیفه خود را به بهترین وجه انجام می دهد. از سوی دیگر کار و درآمد حلال آن قدر ارزش دارد که صحت نماز، حج و امثال آن بستگی به درآمد حلال دارد، از این رو درآمد حلال برترین عبادت شمرده شده است.

در روایت دیگری از حضرت صادق(ع) نقل شده است: «بازار مسلمانان همانند مسجدشان می باشد، یعنی کاسبی که به محل کسب سبقت می گیرد همانند کسی است که به مسجد سبقت گرفته است»۳ در این روایت ممکن است مسجد از این جهت به بازار تشبیه شده باشد که مانند مسجد محل عبادت است؛ چون کار و فعالیت در اسلام عبادت به شمار آمده است.

شخصی می گوید: دیدم امام باقر(ع) مشغول کار است و در اثر شدت کار، عرق از پیشانی مبارکش می ریزد، با خود گفتم: این مرد بعید است جانشین امام سجاد(ع) باشد، او چقدر حریص به دنیا است که این اندازه خود را در راه آن به زحمت انداخته است! به منظور موعظه و نصیحت او، به حضورش رفتم، به او گفتم: خدا تو را اصلاح کند، تو از بزرگان قریش هستی، در این ساعات گرم و آتشین روز، خود را برای دنیا به زحمت انداخته ای؟! اگر اجل فرا رسد، جواب خدا را چه خواهی داد؟!

حضرت بعد از شنیدن سخنان من فرمود: اگر مرگ در این حال فرا رسد، به خدا قسم من در حال اطاعت خدا هستم و به این وسیله می خواهم خود را از منت تو و مردم حفظ کنم. راوی گفت: من می خواستم تو را موعظه کنم ولی تو من را موعظه و هدایت نمودی۴.»

در این روایت هم نکات درس آموز و فرهنگ سازی مشاهده می شود: اول: حضرت کار را مایه افتخار، استقلال و بندگی می داند. دوم: حضرت با این که از قسم خوردن به شدت پرهیز دارد، در این جا با توجه به اهمیت موضوع و برای تصحیح یک فکر غلط و بیان اندیشه صحیح، قسم یاد کند. سوم. کار و تلاش نه فقط عیب نیست که باعث حفظ آبرو و عزت انسان در جامعه می شود و انسان را از خوار شدن نزد دیگران حفظ می کند و در سطح کلان و جهانی جامعه اسلامی را از وابستگی به بیگانگان نگه می دارد.

۲- پاداش فراوان

امام هشتم(ع) فرموده اند: «کسی که به اندازه آسایش خانواده اش دنبال کار و فضل الهی می رود، پاداش او از رزمندگان در راه خدا بیشتر است»۵

نکات مهمی در این روایت آمده: اولا: کار و درآمد فضل و عنایت الهی خوانده شده نه درآمد زور و بازوی کارگر؛ چون خدا به انسان توان داده و زمینه کار و توفیق را فراهم کرده است. طبیعی است که این تفکر همیشه انسان را به یاد خدا نگه می دارد و لحظه به لحظه از او استمداد می جوید. ثانیاً: مهم ترین وظیفه یک مرد برآوردن نیاز اهل و عیال و نیز خدمت به کشور و جامعه است.

ثالثاً؛ این که پاداش کارگر بالاتر از مجاهدان در راه خدا دانسته شده ممکن است از این جهت باشد که رزمندگان اسلام در صورتی می توانند با دلگرمی در میدان نبرد بجنگند که کارگران و کارمندان با کار و تلاش در پشت جبهه نیازهای آنان را برطرف سازند.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هر کس از زحمت و تلاش خویش روزی خود را به دست آورد، در روز قیامت در صف پیامبران قرار گرفته و به ثواب آنان نائل خواهد شد»۶. آری همچنان که انبیاء برای نجات بشر از گمراهی و رهائی از سلطه طاغوت تلاش می کنند، یک کارگر و کاسب و تاجر نیز تلاش می کند خانواده و جامعه را از ذلت پذیری در مقابل دیگران و دشمنان نجات داده به عزت و سربلندی برسانند.

۳-کار برای دنیا و آخرت

امام هفتم(ع) فرموده اند: «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا، و اعمل لآخرتک کانک تموت غداً؛۷ برای دنیای خود چنان کار کن گویا که گویی همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرت خود چنان کار کن که گویی فردا خواهی مرد.»

از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است: «از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرت ترک نماید و یا آخرتش را به جهت دنیایش فراموش نماید.» این حدیث از یک سو افراد مقدس مآبی را که از کار و تلاش اقتصادی اعراض نموده اند، سرزنش نموده و این مسیر انحراف فکری و فرهنگی را از خط اسلام نمی داند و از سوی دیگر بر دنیاگرایی بدون توجه به آخرت خط بطلان می کشد.

۴-بی کاری و تن پروری ممنوع

در اسلام فقط به کار تشویق و ترغیب نشده، بلکه در کنار آن، بشدت از بی کاری و تنبلی نهی شده و انسان بی کار سخت مورد ملامت و سرزنش و تقبیح قرار گرفته است.

اسلام به همان اندازه که به کار و کارگر توجه دارد، افراد تنبل و بی کار و بی هدف را به شدت سرزنش نموده و آنان را دشمنان خدا و معصومین و منحرف از خطر اسلام دانسته و این گونه اشخاص و روش خطرناک آنها را ضدارزش معرفی می کند.

اگر کار و کارگری شعار اسلام است، بی کاری و تن پروری از شعارهای شیطان به شمار می آید، و افراد بی کار و تن پرور از پیروان شیطانند!

رسول خدا افراد تن پرور که سربار مردم بوده و زحمات خود را به دیگران تحمیل می نمایند «ملعون» دانسته و می فرمایند: «کسی که بار زندگی خویش را به دوش دیگران بیندازد ملعون است.»۸ یعنی کسی که از رحمت خدا دور است. بنابراین رحمت خدا در تلاش و فعالیت است.

در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است: «به تأخیر انداختن کارها و بی نظمی در آن از شعار شیطان است که بر قلب مؤمنان می افکند.»۹

جا دارد این حدیث قاب گرفته شود، و در تمام منازل، ادارات، کارخانه ها و مکان های عمومی در معرض دید همگان قرارگیرد تا تکلیف و وظیفه هر روز را به ساعت و روزهای بعد موکول نکنیم. چه فراوانند کسانی که در اثر به تعویق انداختن تکلیف و کارهای روزمره شان با شکست مواجه شده اند! و چه بسیارند آنان که در اثر انجام ندادن به موقع کارها دچار تأسف و ندامت گردیده اند!

حضرت امام باقر می فرمایند: «من دشمن دارم کسی را که در امور مادی و دنیوی اش کوتاهی می کند؛ زیرا کسی که در امور دنیا تن پرور باشد در امور آخرت بیشتر تنبلی می کند.»۱۰

حدیث فوق حکایت از آن دارد که فرد بی کار و تن پرور، همان گونه که در امور دنیوی از انجام وظیفه سرباز می زند، نسبت به دین و آخرتش نیز کم اعتنا و یا بی اعتنا می باشد؛ از این رو ممکن است به مواد مخدر و کارهای خلاف گرایش پیدا کند و به دین خویش زیان برساند.

در حدیثی می خوانیم پیامبر اسلام(ص) هرگاه شخص بیکاری را می دیدند، تعجب می کردند و می پرسیدند: آیا شغل و کاری ندارد؟ اگر در پاسخ می گفت: شغلی ندارم، حضرت می فرمودند: او از چشم من افتاد! مردم می پرسیدند چرا از چشم شما افتاد؟ می فرمودند: انسان مؤمن هرگاه شغلی نداشته باشد، از دینش مایه می گذارد (و آن را تباه می کند.)»۱۱ این سخن گرانبها و ارزشمند بیان گر این است که وقتی بی کاری، انسان مؤمن را به خطر می اندازد، تکلیف افراد بی ایمان روشن است.

همچنین از امام صادق نقل شده است: «خداوند افرادی را که بیشتر می خوابند و بیشتر بی کار هستند را دشمن می دارد.»۱۲

در بیان دیگری از همین امام آمده است:«زیاد خوابیدن دین و دنیا را نابود می سازد!» ۱۳

از احادیث مذکور معلوم می شود که اسلام نه فقط بیکاری را ممنوع می داند و سربار مردم شدن را تحمل نمی کند، بلکه خواب فراوان و بی برنامگی و اتلاف وقت را نیز برنتابیده و جایز نمی شمارد و افرادی که دارای این ویژگی ها هستند، به صراحت دشمنان خدا و حضرات معصومین (ع) معرفی شده اند.بنابراین باید با تلاش شبانه روزی در درس وکار و تولید زمینه های وابستگی به بیگانگان را از بین ببریم و مراحل پیشرفت های علمی و اقتصادی را یکی پس از دیگری طی کرده و گام های موثری در رسیدن به خودکفایی کامل و سیادت درجهان بردارند.

۵-معصومین اسوه های کار و تلاش

بدون شک پیشوایان معصوم ما در تمام ارزش های اسلامی و انسانی اسوه و پیشگام ترین افراد جامعه می باشند و چون کار و تلاش از بالاترین ارزش های اسلامی به حساب می آید، آن بزرگواران دراین مورد نیز سرآمد همگان می باشند.

رسول خدا (ص) درکنار مسلمانان درساختمان مسجد مدینه شرکت داشت، و سنگ ها را همانند دیگران حمل می کرد، و در جنگ احزاب درحفر خندق با مسلمانان مشارکت داشت و کلنگ می زد و خاک بیرون می ریخت. درمسافرت های دسته جمعی که کارها تقسیم می شد، او نیز کاری را به عهده می گرفت و گاه برای پختن غذا هیزم جمع می کرد. حتی در داخل خانه نیز همسرانش را یاری می داد.

امیر مومنان علی (ع) نیز همچون رسول خدا(ص) کار می کرد آن حضرت با کار و تلاش خویش هزار نفر برده را در راه خدا آزاد ساخت! نخلستان ها احداث نموده و یتیمان و اسیران و مساکین و بیوه ها را سرپرستی فرمود. درمنزل نیز فاطمه (س) را یاری می داد! و ظرف های خانه را می شست و عدس پاک می کرد. ۱۴

راوی نقل کرده است:«حضرت امام صادق (ع) را دیدم که مشغول بیل زدن در باغ خود بود وعرق می ریخت، به او گفتم: فدایت شوم اجازه دهید من به جای شما کار کنم، حضرت فرمودند: «انی احب ان یتأذی الرجل بحر الشمس فی طلب المعیشه، ۱۵ من دوست دارم که مرد در برابر آفتاب سوزان با کارکردن اذیت گردد!»

هریک از ائمه اطهار در زمینه های مختلف از جمله کار و تلاش الگوی حقیقی به شمار می آیند، آنان علاوه بر مسئولیت های اجتماعی و علمی و رهبری مردم، درکار کشاورزی و دامداری و سایر کارها نیز تلاش می کردند.

۱- بحارالانوار، جلد۱۰۳، ص۹، حدیث۳۵، و با مختصر تفاوتی کنزالعمال، جلد۴، ص۵، شماره .۹۲۰۴

۲. بحارالانوار، جلد ۱۰۳ ص ۹ حدیث ۳۶، وسائل الشیعه، جلد ۱۲ ص۱۱ حدیث۶، و ص۱۳، ح.۱۵ فروع کافی جلد ۵ ص ۸۵ حدیث ۶

۳. فروع کافی همان جلد ۵ ص۱۵۵ حدیث۲

۴. بحارالانوار، جلد ۱۰۳، ص۸، حدیث ۳۴ و جلد ۴۶ ص ۲۸۷ حدیث ۵، کافی جلد ۵ ص ۷۳ حدیث ۱

۵-وسایل الشیعه، همان جلد ۱ ص ۴۳ حدیث ۲، فروع کافی، ج ۵ ص ۸۸ حدیث ۲

۶-بحارالانوار، جلد ۱۰۳، ص ۱۰، حدیث .۴۲

۷-وسایل الشیعه همان ج ۱۲ ص ۴۹ حدیث ۲، روضه المتقین ج ۶ ص ۴۰۳

۸- کافی، ج۵ ص.۷۶ حدیث.۱۴

۹- جامع الصغیر، سیوطی، ج۱ ص۵۲۲ش۳۴۰۵

۱۰- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۷ح۱، کافیچ۵، ص۸۵ح۴.

۱۱- بحارج ۱۰۳ص۹ح۳۸

۱۲- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص،۳۶ح۱، کافی، ج۵، ص۸۴ح۳

۱۳- وسائل الشیعه، همان، ج ۱۲ ص ۳۶ ح۲،کافی ج ۵ ص ۸۴ ح ۱

۱۴- ر. ک: زمینه های فساد درجامعه و راه درمان ۱۳۷۴، ج۲، ص ۴۹۷

۱۵- کافی، ج۵ ص ۷۶ح ۱۳

 نظر دهید »

نقش معلم در تربیت و زندگی انسان

13 اردیبهشت 1396 توسط غریبی فر

نقش معلم در تربیت و زندگی انسان
44
در سیستم های آموزشی، افراد زیادی مشغول به کارند و فعالیت های آنها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در تربیت دانش آموزان و یا دانشجویان مؤثر است اما در این میان، نقش معلمان و اساتید و دانشگاهها از دیگر افراد بسیار برجسته تر می نماید چنان که بیشتر اوقات را دانش آموزان در مدرسه و دانشجویان در دانشگاه زیر نظر آنها سپری می کنند و عوامل دیگر هم فراهم آورنده زمینه برای فعالیت معلّم ها و اساتید می باشد از این رو بسیاری از دانش آموختگان نظام آموزشی سنتی و جدید شکل گیری شخصیت خود را مرهون معلمان خود می دانند یکی از نویسندگان که عمری را به معلمی گذرانده می نویسد: یکی از تحصیل کرده هایی که تحصیلات عالی و دکترای خود را در کشور آلمان به پایان رسانیده بود چندین بار اقرار واعتراف کرد که همه عقاید دینی او مدیون ارتباط با معلّم خود بوده است.(1)

زیرا آنچه در فرایند تعلیم و تربیت به متعلم انتقال می یابد تنها معلومات و مهارت های معلّم نیست بلکه تمام صفات، خلقیات، حالات نفسانی و رفتار ظاهری او نیز به شاگردان منتقل می شود.(2)

رابطه دانش آموز با معلّم یک رابطه باطنی و معنوی است دانش آموز و یا دانشجو معلّم را شخصیتی محترم و ممتاز می داند که او را در بزرگ شدن و به استقلال و آزادی رسیدن، و به عضویت رسمی جامعه در آمدن کمک و مساعدت می نماید معلّم با روح و جان دانش آموز و یا دانشجو سروکار دارد و به همین جهت بعنوان یک الگوی محبوب و مطاع پذیرفته می شود . دانش آموز اگر چه قبلا در محیط خانواده علوم و اطلاعات فراوانی را کسب کرده رفتارهایی را آموخته و به اموری عادت کرده و تا حدودی شخصیت او شکل گرفته است ولی هنوز شکل ثابت به خود نگرفته و تا حد زیادی قابل انعطاف و تغییر می باشد. کودک و نوجوان در این سنین از محیط خانواده خارج می شود و بطور رسمی در اجتماعی جدید یعنی مدرسه و یا دانشگاه پذیرفته می شود .

دانش آموز در این اجتماع جدید فرصت می یابد تا افکار و اندوخته های دینی و رفتار و عادتهای گذشته اش را مورد بازنگری قرار دهد و شخصیّت خویش را بسازد و تکمیل و تثبیت نماید.

با نفوذترین و محبوب ترین فردی که می تواند در این مرحله حساس او را یاری کند معلّم است به همین جهت دانش آموزان و یا دانشجویان معلّم و استاد خود را بعنوان یک الگو و اسوه می پذیرند و از رفتار و گفتار و اخلاق خوب یا بد او سرمشق می گیرند . و خود را با وی همسان و همانند می سازند.

همچنین دانش آموزان همه اعمال و رفتار معلمان و مدیر و حتّی سرایدار مدرسه را زیر نظر دارند، و از آنها درس می گیرند دانش آموزان از طرز برخورد و تعامل معلمان با مدیر، معلمان با یکدیگر، معلمان با خدمتکاران مدرسه و معلمان با دانش آموزان درس می گیرند.

از اخلاق و رفتار معلم، از طرز اداره کلاس، از رعایت عدل و انصاف در نمره دادن، از وقت شناسی و رعایت نظم، از دلسوزی و مهربانی، از خوشرویی و فروتنی، از دینداری و التزام به ضوابط شرعی، از اخلاق خوش و ادب او، از خیر خواهی و نوع دوستی معلّم درس ها می آموزند همچنین از اخلاق و رفتار و کردار او متأثر می شوند و خود را با او همسان می سازند بنابراین، معلّم فقط یک آموزگار نیست بلکه مهم تر از آن، یک مربی و یک الگوی با نفوذ است. یک معلّم خوب که با رفتار و گفتار پسندیده اش دانش آموزان را خوب پرورش می دهد، بزرگترین خدمت را نسبت به اجتماع خود انجام می دهد و به عکس یک معلّم بد اخلاق و بدرفتار و منحرف که با رفتار بدخود، دانش آموزان را به انحراف و تباهی می کشد بزرگترین خیانت ها را نسبت به اجتماع مرتکب می شود بنابراین شغل و حرفه معلمی و استادی از حساس ترین و مسئولیت دارترین شغل های اجتماع می باشد.

معلم و استاد نمی تواند نسبت به اخلاق و رفتار خود آزاد و بی تفاوت باشد، زیرا محدوده اخلاقیاتش فراتر از خود اوست. او تنها مسئول خودش نمی باشد بلکه مسئولیت تعدادی از انسانهای معصوم را نیز بعهده گرفته است.

استاد و معلّم باید به این مسئولیت سنگین و ارزشمند و میزان و مقدار نفوذش در دانش آموزان خوب بیندیشند و با اصلاح و اخلاق و رفتار خویش بهترین الگوها را در اختیار دانش آموزان و یا دانشجویان قرار دهند.(3)

دکتر هایم گینانت، وقتی معلّم جوانی بوده به این مطالب اشاره می کند:

من به نتیجه خوف انگیزی رسیده ام، من عامل تصمیم گیرنده در کلاس هستم و این برخورد شخصی من است که جوّ خاصی پدید می آورد.

من بعنوان یک معلّم دارای قدرت شگرفی هستم و می توانم زندگی یک کودک را تیره و تار یا پر از سرور سازم.

در تمام موقعیت ها این پاسخ من است که اوج یافتن یا فرونشستن یک بحران و انسان شدن و یا وحشی شدن یک کودک را معلّم تعیین می کند.(4)

بررسی های علمی نیز نشان می دهد که 35درصد کودکان در هفت سال دوم زندگی دوست دارند همانند معلّم خود باشند.(5)

از این رو اگر معلمان، دانش آموزان را به رفتارها، صفات و نگرش هایی خاص دعوت کنند ولی خود در عمل به آنها پایبند نباشند آموزش های شفاهی آنان نیز تأثیر نخواهد گذاشت.

یادسپاری
در اینجا توجه معلمان و اساتید محترم را به چند نکته مهم جلب می کنیم:

1ـ دانش آموزان و دانشجویان، معلمان و اساتیدی را الگوی خود قرار می دهند که مقبول و مورد اعتماد آنان باشند.

مقبولیت و اعتماد حاصل دو ویژگی است، نخست توانایی علمی قابل قبول به گونه ای که بتواند به خوبی از عهده تدریس، درس خود برآید و به پرسش های نوآموزان پاسخ قانع کننده ای بدهد و دوم اینکه، رفتار و گفتارش با یکدیگر هماهنگ و منطبق باشد، به عبارت دیگر نمونه ای قابل قبول از یک فرد مؤمن را معرفی کند، بنابراین لازم است معلمان و اساتید، برای ایفای نقش الگوی خود این دو ویژگی را حداقل کسب کنند.

2ـ محبوبیت اساتید، معلمان و مربیان، نقشی قاطع و سرنوشت ساز، در تأثیر گذاری آنان بر رفتارهای دانش آموزان یا دانشجویان دارد.

3ـ رفتار الگو در صورتی برای دانش آموزان قابل استفاده است که روشن و قابل فهم باشد.

بنابراین، در مواردی که رفتاری از الگویی بیان می شود یا معلّم خود رفتاری انجام می دهد که برای دانش آموزان و دانشجویان روشن نیست، و یا ممکن است فهم نادرستی از آن داشته باشد، لازم است معلمان و اساتید محترم رفتار مذکور را برای دانش آموختگان توضیح دهند تا دانش آموزان و یا دانش جویان دچار شک و تردید، سردرگمی نشوند.(6)

نقش علم و معلّم در فرازی از آیات قرآن
” یرفع الله الّذین آمنوا منکم و الّذین اوتوا العلم درجات “(7) خداوند آنان را که ایمان آورده و آنان را که دارای علم اند، چندین درجه بالا می برد.

” قل هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لایعلمون انّما یتذکر اولواالالباب"(8) بگو آیا آنهایی که می دانند با آنهایی که نمی دانند برابرند؟ و …

نقش علم و معلّم در فرازی از روایات دینی:

“عن النبی صلّی الله علیه و آله فی حدیث قال : بالتعلیم ارسلت “(9)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در ضمن حدیثی فرموده اند: من برای تعلیم و آموزش فرستاده شده ام.

قال امیر المؤمنین علیه السّلام: ” العلماء باقون ما بقی الدّهر أعیانهم مفقوده و آثارهم فی القلوب موجوده.(10)

حضرت امیر علیه السّلام فرموده اند : دانشمندان تا روزگار باقی است پایدارند، بدنهایشان مفقود و آثار آنان در قلب ها موجود می باشد.

«قال رسول الله(ص) رحم اللّه خلفائی فقیل : و من خلفاءک یا رسول الله (ص) قال: الّذین یحیون سنّتی و یعلّمونها عبادالله».(11)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرموده اند: خدای جانشینان مرا رحمت کند. عرض شد یا رسول الله (ص) جانشینان تو چه کسانی اند؟فرمود: کسانیکه سنت مرا زنده می کنند و به بندگان خدا می آموزند.

” قال رسول اللّه (ص): من تعلّمت منه حرفا صرت له عبدا"(12)

رسول اعظم صلّی اللّه علیه و آله فرموده اند : از هر کس حرفی فرا گرفتی بنده وی شده ای.

«قال رسول اللّه (ص): المؤمن اذا مات و ترک ورقة واحدة علیها علم تکون تلک الورقة یوم القیامة ستراً فیما بینه و بین النّار و اعطاه الله تبارک و تعالی بکلّ حرف مکتوب علیها مدینة أوسع من الدنیا سبع مرّات و ما من مؤمن یقعد ساعة عندالعالم الّا ناداه ربّه عزّوجلّ جلست الی حبیبی و عزّتی و جلالی لا سکنتک الجنة معه و لا أبالی».(13)

رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله می فرمایند: مؤمن چون بمیرد و یک ورقه که در آن علمی نوشته باشد بجا گذارد همان ورقه در روز قیامت میان او و آتش پرده خواهد بود و خدای تبارک و تعالی به عوض هر حرفی که بر آن نوشته شهری به او می بخشد که هفت بار از دنیا و سیع تر باشد و هیچ مؤمنی نیست که ساعتی در حضور عالمی بنشیند جر آنکه پروردگار عزّوجلّ به او ندا می فرماید:در نزد محبوب من نشسته ای به عزت و جلالم قسم که البته ترا با او در بهشت جای دهم و باکی ندارم.

” عن امیر المؤمنین علیه السّلام: إذا کان الآباءهم السّبب فی الحیاة فمعلّموا الحکمة والدّین هم السّبب فی جودتها"(14)

حضرت امیر علیه السّلام فرموده اند: اگر پدران سبب زندگی هستند پس آموزگاران حکمت و دین سبب خوبی و زیبایی زندگی می باشند.

“إنّ مثل العلماء فی الارض کمثل النّجوم فی السّماء یهتدی بها فی الظّلمات البرّ و البحر، فاذا انطمست اوشک إن تضلّ الهداه".(15)

پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:

مثل عالمان و معلمان در زمین مثل ستارگان در آسمان است که مردم در تاریکی های خشکی و دریا به کمک آنها راه خود را پیدا می کنند هر گاه این ستارگان خاموش شوند بسا راه یافتگان نیز گمراه شوند.

” جاء رجل من الانصار الی النّبی(ص): فقال یا رسول الله إذا حضرت جنازة و مجلس عالم أیّهما أحبّ الیک إن أشهد؟ فقال رسول اللّه (ص): إن کان للجنازة من یتبعها و تدفنها فانّ حضور مجلس عالم أفضل من حضور ألف جنازة و من عیادة ألف مریض و من قیام ألف لیلة و من صیام ألف یوم و من ألف درهم یتصدّق بها علی المساکین و من ألف حجّة سوی الفریضة و من ألف غزوة سوی الواجب تغزوها فی سبیل الله بما لک و نفسک و أین تقع هذه المشاهد من مشهد عالم؟ أما علمت انّ الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم؟ و خیر الدّنیا و الآخرة مع العلم و شر الدّنیا و الآخرة مع الجهل “(16)

مردی از انصار به محضر رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله آمد و عرض کرد یا رسول الله اگر جنازه ای حاضر باشد و مجلس عالمی، کدام یک را دوست تر داری که من حضور یابم؟

رسول اللّه (ص) فرمود: اگر برای تشییع و دفن، کسانی باشند که عهده دار انجام آن شوند، حضور یافتن در مجلس دانشمند از حاضر شدن در تشییع هزار جنازه و عیادت هزار بیمار و از نماز هزار شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است، کجا این ها با فضلیت حضور در محضر عالم برابری می کند آیا ندانسته ای که اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش است و خیر دنیا و آخرت با علم می باشد و بدی دنیا و آخرت با نادانی است.

حکایت هایی درباره نقش تربیتی معلمان و اساتید
حکایت اول:

در تاریخ ملل و نحل نمونه های فراوان به چشم می خورد مثلاً(معاویه دوم) را همه می شناسند. پدر او یزید قاتل حضرت اباعبداللّه علیه السّلام است که عمری را در می گساری و فساد بسر برده و مادرش از زنان بدنام چادر نشین قبیله بود که عمری در خدمت فحشاء و فساد می زیست و در رأس دودمان بنی امیه، چه جنایت ها که نکردند، مراحل گذشته تربیتی و عوامل قبل همه فاسد و خراب و آلوده بوده اند جدش ابوسفیان معروف است که همواره با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بوده و پدر بزرگش معاویه، که در شرارت و قساوت و فساد زندگی همانند نداشت، اما استاد و مربی نمونه، معاویه دوم را عوض کرد، خط داد، جهت بخشید که پس از مرگ یزید در مسجد شام مرکز توطئه گران تاریخ و راهزنان راه خدا به منبر رفت، و آنگاه که همه آمده بودند تا با او برای خلافت بیعت کنند، پس از حمد و ثنای خدا، به رسول اکرم صلی اللهّ علیه و آله و اهل بیتش درود فرستاد و سپس علی علیه السّلام و خاندانش را به نیکی یاد کرد، آنهم در شام و در میان مردم آنجا، که آوردن نام علی علیه السّلام جرم بود و سالها ممنوع شده بود و همه مردم علی علیه السّلام را به زشتی یاد می کردند . آنگاه گفت :ای مردم جدم معاویه و پدرم یزید، غاصب حق خلافت بودند و بر من سخت و ناگوار است که می دانم آنها الآن به عذاب الهی دچارند، مردم، خلافت حق علی علیه السّلام و فرزندان اوست بروید و امام حق را بشناسید.

پس از بررسیهای فروان فهمیدند که استاد او از شیعیان اهل بیت علیهم السّلام بوده، می بینید که نقش استاد تمام آن نقش ها و حالات روانی و اخلاقی گذشته و عامل محیط و خانواده و عامل وراثت همه را از بین برده است و نقش دیگر، و رنگی نمونه به خود زد.

در این رابطه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله می فرمایند:

“السعید قدیشقی و الشقی قد یسعد”

یعنی گاهی بر اثر عوامل مؤثر دیگر، سعید و صالح، شقی و بدبخت می گردد و شقی و تبهکار سعید و رستگار می شود.

همین طور ممکن است کودکی تمام مراحل گذشته را به سلامت طی کند اما عامل استاد و مربی او را به فساد و تباهی و رکود بکشاند .

از این رو مسئولیت اجتماعی دیگری به نام انتخاب استاد خوب و صالح دامنگیر پدران و مادران و نظام حاکم بر جامعه می باشد.(17)

حکایت دوم:

مرحوم سید مرتضی علوم بسیاری را تدریس می کرد و به شاگردان خویش درآمد ماهانه ای هم می داد، تا به سالی، قحط سالی شدید فرا رسید مردی یهودی برای بدست آوردن قوت روزانه حیله ای اندیشید و به مجلس سیّد آمد و اجازه خواست که نزد وی نجوم بخواند سید وی را اجازت داد و دستور داد جیره وی را روزانه دهند مرد مدتی چنین بود و سرانجام نزد سیّد اسلام آورد.(18)

حکایت سوم:

از استاد کل مرحوم وحید بهبهانی پرسیدند که چگونه به این مقام علمی و عزّت و شرف و مقبولیت رسیده ای؟ آقا در جواب نوشت:

من ابدا خود را چیزی نمی دانم و خود را در ردیف علمای موجود به شمار نمی آورم و آنچه ممکن است مرا به این رتبه رسانده باشد این است که هیچ گاه از تعظیم و بزرگداشت علماء و نام آنان به نیکی بردن خودداری ننمودم و هیچ وقت اشتغال به تحصیل را تا آنجا که مقدورم بود ترک نکردم و همیشه آنرا به انجام کارهای دیگر مقدم می داشتم.(19)

حکایت چهارم:

مرحوم حضرت امام خمینی زمانی که در آثارشان به مناسبتی نامی از استاد عرفان خود مرحوم شهید شاه آبادی می برند می نویسند : شیخ عارف کامل روحی فداه و در بیانیه ای که به مناسبت شهادت فرزند استاد شهید حجة الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی صادر فرمودند اظهار می دارند: این شهید عزیز فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به گردن اینجانب داشت و زبان از عهده شکرش بر نمی آید.(20)

حکایت پنجم:

مرحوم علامه محمد حسین حسینی طهرانی در خصوص یکی از ویژگیهای استادشان مرحوم علامه طباطبایی آورده اند:

استاد ما (مرحوم علامه طباطبایی) نسبت به استاد سیر و سلوک خود (مرحوم قاضی) علاقه و شیفتگی فراوانی داشت. و حقاً در مقابل او خود را کوچک می دید و در چهره مرحوم قاضی یک دنیا عظمت و ابّهت واسرار توحید و ملکات و مقامات می جست مرحوم حسینی طهرانی شاگرد مرحوم علامه می فرماید: من یک روز به ایشان عطر تعارف کردم ایشان عطر را بدست گرفته و تأمل کردند و گفتند دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کرده اند و من تا به حال عطر نزده ام و تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطر می دادم در آنرا می بستند و در جیب شان می گذاردند و من ندیدم که ایشان پس از فوت استادشان عطر استعمال کنند. با این که از زمان رحلت استادشان سی و شش سال است که می گذرد.(21)

آنچه می دانم از آن یار بگویم یا نه و آنچه بنهفته ز اغیار بگویم یا نه
دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی اندکی زآنهمه بسیار بگویم یا نه
سخنی را که در آن بار بگفتم با تو هست اجازت که در این بار بگویم یا نه
معنی حسن گل و صورت عشق بلبل همه در گوش دل خار بگویم یا نه
وصف آنکس که در این کوچه و این بازار است در سرکوچه و بازار بگویم یا نه(22)
حکایت ششم:

مرحوم آیت الله حاج شیخ عباسی قوچانی فرموده اند:

یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید، و از ایشان دستور می گرفت و جزء شاگردان وی محسوب می شد آقا میرزا ابراهیم عرب بود که پس از سالیان دراز ریاضت های سخت، به مطلوب اصلی نرسیده و برای وصول به کمال خدمت ایشان می رسید وی ساکن کاظمین بود و شغلش مرده شوئی بود و گویا خودش این شغل را مخصوصا به این جهت انتخاب نموده بود که از جهت ریاضت نفس، اثری قوی در نفس او داشته باشد چون خدمت مرحوم قاضی رسید گفت : من از شما تقاضا دارم که هر دستوری دارید به من بدهید ولی اجازه دهید من در میان شاگردان شما نباشم چون آنها تنبل هستند، مرا هم تنبل می کنند این تشرّف و گفتگوی وی با مرحوم قاضی در حالی بود که مرحوم قاضی از کنار شط فرات از کوفه به سوی مسجد سهله می رفتند و تقریباً تا نزدیکی مسجد سهله سخنانشان طول کشید مرحوم قاضی از او پرسیدند: آیا زن داری؟! گفت “نه” ولیکن خواهری و مادری دارم مرحوم قاضی به او فرمودند : روزی آنها را از کدام راه بدست می آوری؟ از سر ضرورت و ناچاری گفت من به هر چه میل می کنم، فورا برایم حاضر می شود مثلاً اگر از شط ماهی بخواهم فوراً ماهی خودش را از شط بیرون می افکند، این طور و با دست خود اشاره به شط نمود، فورا یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد. مرحوم قاضی به او فرمود: اینک یک ماهی دیگر بیرون بینداز، دیگر هر چه اراده کرد نتوانست! مرحوم قاضی به او فرمود: باید دنبال کسب روزی بروی و از طریق کار روزی خود را تهیه نمائی او تمام دستورات لازم را گرفت و به کاظمین مراجعت کرد و به شغل الکتریکی و سیم کشی پرداخت . و از این راه امرار معاش می کرد و حالات توحیدی او بسیار قوی و شایان تمجید شد بطوری که در نزد شاگردان مرحوم قاضی به قدرت فهم،عظمت فکر، و صحّت سلوک، و ارادت عرفانیه و نفحات قدسیه ربانیّه معروف و مشهور گردید.(23)

حکایت هفتم:

مرحوم علامه طباطبایی که از برجسته ترین علمای شیعه است و دارای کمالات و کرامات شگفت انگیزی است و در طول حیات خود خدمات شایانی را به شیعه کرده است تمام تأثیرات زندگی خود را مرهون توجهات مربی خود مرحوم ” قاضی طباطبایی” دانسته است ایشان می گوید : وقتی در اوائل دوران طلبگی وارد حوزه علمیه نجف شدم سرگردان بودم به همین خاطر با توسّلی به امیرمؤمنان علیه السّلام و درخواست کمک از آن حضرت، با آیت اللّه قاضی طباطبایی روبرو شدم که اولین برخورد ما این گونه بود که: ناگهان دیدم دستی روی شانه ام خورد وقتی برگشتم ایشان را دیدم که با لحنی پدرانه به من فرمود: فرزندم دنیا می خواهی نماز شب بخوان آخرت می خواهی نماز شب بخوان.(24)

مرحوم علامه، تمام موفقیت خود را در پرتو نوع تربیت استاد خود مرحوم ” قاضی” می داند و چنان احترامی برایش قائل است که هر جا یاد از ایشان می کرد می فرمود ” روحی فداه(یعنی جانم به فدای او)، این نهایت و شدت علاقه مرحوم علامه به استادش را می رساند.

به هر حال مربی و کسی که عهده دار تربیت انسان می شود در موفقیت و پیروزی انسان نقش بسزایی دارد.(25)

“الحمدلله رب العالمین “

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

26. نقش معلّم در تربیت دینی، محمد داوودی، ص3.

27. تربیت اسلامی، محمدرضا شرفی، ص 90.

28. اسلام و تعلیم و تربیت، ابراهیم امینی، ص102 ـ 101.

29. مقالات چهارمین سمیوزیم در جایگاه تربیت، ص 61. سال 1372، به نقل از نشریه تربیت سال چهاردهم، شماره 9.

30. آداب و تعلیم تربیت در اسلام، محمدباقر حجتی، ص 228.

31. نقش معلّم در تربیت دینی، داوودی، با اندکی تصرف،ص 208.

32. قرآن کریم، سوره مبارکه مجادله، آیه شریفه 11.

33. قرآن کریم، سوره مبارکه زمر، آیه شریفه 9.

34. آثار الصادقین، صادق احسان بخش،ج 13،ص 408 به نقل از بحارالانوار،ج 1، ص 206.

35. آثار الصادقین، احسان بخش،ج 13، ص 447؛ به نقل از سفینه البحار ج 2، ص 223.

36. آثار الصادقین، احسان بخش،ج 13، ص 485؛به نقل از المحجة البیضاء،ج 1، ص 19.

37. آثار الصادقین،ج 13، ص 488؛ به نقل از بحارالانوار،ج 1، ص 165.

38. آثار الصادقین،ج 13، ص 488؛ به نقل از امالی، صدوق، ص37.

39. آثار الصادقین،ج 13، ص 507 ؛ به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 20، ص 261.

40. بحار الانوار، مجلسی،ج 2، ص 24.

41. آثار الصادقین ،ج 13، ص 495؛ به نقل از بحار،ج 1، ص 204.

42. مسئولیت و سازندگی،ص 65 ـ 66 ؛ به نقل از تاریخ سیاسی اسلام ج 1، ص 335؛ و شیعه و زمامداران خودسر ص 113.

43. کشکول، شیخ بهائی، ص 228.

44. سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 253.

45. صحیفه نور، ج 18، ص 267.

46. مهر تابان، محمد حسین، حسینی طهرانی، ص 50.

47. مهرتابان، ص 49 به نقل از دیوان مغربی، ص 119.

48. مهرتابان، ص31.

49. سیمای فرزانگان، ص 214.

50. برکرانه عصمت، علی اصغر، ظهیری، ص 81

 نظر دهید »

شوخی در اسلام

17 اسفند 1395 توسط غریبی فر




شوخی در اسلام
  …



نیازهای روحی انسان ابعاد مختلفی را دربر می گیرد كه در صورت تامین به موقع و مناسب آنها، زمینه موفقیت انسان در زندگی فردی و اجتماعیش را فراهم می آورد. یكی از این نیازهای غیرقابل انكار، نیاز به شادمانی و نشاط است كه باعث می شود زندگی برای انسان دلچسپ گردیده و با رهایی از مشكلات روحی و روانی، پله های موفقیت را به سرعت طی نماید و لذا كمتر جامعه و ملتى را مى‏ توان یافت كه در ارتباطات اجتماعی آنها، چیزى به نام شوخى و مزاح وجود نداشته باشد.

 

در حقیقت، می توان راههای متفاوتی برای ایجاد نشاط سراغ گرفت، ولی یكی از راحت ترین و كم هزینه ترین این راهها، شوخی و مزاح است كه اگر در قالب صحیح خود ارائه گردد، می تواند خستگی را از جان و تن انسان خارج نماید. با توجه به كارایی های بسیار مثبت شوخی در زندگی افراد بوده است كه شوخی و مزاح در اسلام جایز دانسته شده و حتی بابی در کتب روایی ما به آن اختصاص یافته است(1) ؛ و علت آن هم می تواند این باشد كه، شوخی یا ریشه در سرور باطنی فرد دارد که می خواهد به جمع منتقل کند، یا اینکه برای تغییر ذائقه جمع صورت می گیرد، تا از حالت جدی خارج شده یا از اندوه و غمی رهایی یابند. بنابر این در این دیدگاه، شوخی را نمی توان از مصادیق لهو و لعب باطل برشمرد، مگر اینکه از حالت اعتدال خارج شود و از هدف حکمیانه ای چون ایجاد شادی و سرور درجمع به ابتذال و غیبت و تمسخر کشیده شود.

 

یونس شیبانى در روایت زیبایی نقل می كند كه: « حضرت صادق (ع) فرمود: شوخى كردن شما با همدیگر چگونه است؟ عرض كردم: اندك است، فرمود: این گونه نباشید زیرا شوخى از خوش خلقى است، و تو بدان وسیله برادرت را خوشحال و مسرور می كنى، و هر آینه رسول خدا (ص) با كسى شوخى میكرد و میخواست كه او را شاد و مسرور كند.»(2)

 

و یا در روایت دیگری، حضرت علی(ع) می‌فرماید: رسول الله (ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین می‌یافت، او را با شوخی، خرسند می‌ساخت و می‌فرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد.»(3)

 

بنابراین در اندیشه دینی شوخی و مزاح تا آنجا پسندیده است كه مانند هر عمل و رفتار اجتماعی دیگر، به دور از افراط و تفریط باشد؛ چرا که افراط در رفتارهای اجتماعی تأثیرات زیانبار و منفی بر شخص و جامعه به جا می گذارد. از این رو خداوند در آیه 75 سوره غافر، سرور به حق و به دور از افراط را امری مقبول و پسندیده معرفی می کند. خداوند در این آیه با مقید کردن «فرح» به «بغیرالحق» بر آن است تا شکل افراطی شادی و سرور را نقد کرده و آن را مطلوب نشمارد؛ چرا که «فرح» و شادمانی گاهی به حق است و مورد ستایش، و گاهی باطل است و مورد سرزنش. (4)

 

در حدیثی وارد شده است كه « در محضر رسول خدا (ص) گروهى نشسته بودند. مردى از اصحاب برخاست تا بیرون رود، ولى فراموش كرد كفشهاى خود را ببرد. چون به در رسید متوجه شد و بازگشت تا كفشهاى خود را بردارد، ولى یكى از اصحاب كفشهاى او را مخفى كرد. مرد بازگشت و گفت : كفشهاى من كجاست ؟ گفتند: ما كفشهاى تو را ندیدیم .

 

 حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مومنى را مى ترسانید؟ عرض كردند: شوخى مى كنیم . حضرت دو یا سه بار سخن خود را تكرار فرمود: « فكیف بروعه المۆ من »: زجر دادن مۆمن چه زشت است!»(5)

 

بنابراین برخلاف تصور یا القاء آنان كه مى‏كوشند چهره‏اى خشن و عبوس از اسلام ارایه دهند، در فرهنگ دینى مسأله‏ خوشحالى و شادى و خرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد كردن دیگران، جزء خصلتهاى مثبت و پسندیده به شمار آمده است و از مزاح و شوخ‏طبعى به عنوان یك خصلت مۆمنانه یاد شده است، چنانكه اولیاى دین و بزرگان مكتب نیز در عمل، این گونه بوده‏ اند.

1.شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه ،قم، انتشارات آل البیت لإحیاء التراث،ج12، ص 112

2.کلینی، كافی،قم ، اسوه، ج2 ، باب  الدُّعَابَةِ وَ الضَّحِك‏ حدیث 3

3.شهید ثانی، رسائل، قم، بوستان کتاب، ص 326

4.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان،قم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)، ج 7-8، ص 828

5.زکی الدین عبدالعظیم منذری، الترغیب و الترهیب ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص 484

 نظر دهید »

ضرورت و جایگاه رجعت در اعتقادات شیعه

17 اسفند 1395 توسط غریبی فر



ضرورت و جایگاه رجعت در اعتقادات شیعه …


ضرورت و جایگاه رجعت در اعتقادات شیعه

-رجعت به معنای بازگشت و زنده شدن مومنان و صالحان حقیقی و کافران محض در همین دنیا می‌باشد که این عقیده از اعتقادات و از ضروریات مذهب شیعه است که انکار آن موجب خروج از مذهب می‌گردد.



«رجعت» یکی از اعتقادات مهم و از ضروریات مذهب شیعه است که آینده‌ای روشن را برای مومنان تبیین می‌کند و به منتظران ظهور حضرت مهدی(علیه‌السلام) آرامش و امید می‌دهد.

اشتراک گذاری این مطلب!

ادامه مطلب :

 

متاسفانه این عقیدۀ مقدس و امید بخش، حتی در میان پیروان اهل بیت

(علیهم السلام) نیز کم رنگ و مورد بی اعتنایی قرار گرفته و آن‌گونه که باید و شاید به آن پرداخته نمی‌شود. از این رو در این نوشتار به ضرورت و جایگاه این بحث در اعتقادات شیعه پرداخته و در پست‌های بعد به ادلۀ اثبات رجعت و کیفیت و ویژگی‌های آن اشاره می‌کنیم.
رجعت عبارت است از اینکه: «مقارن ظهور حضرت مهدی(علیه‌السلام) و در آستانه برپایی قیامت گروهی از مومنان خالص و کافران معاند و خالص در کفر، پس از مرگ، دوباره به این دنیا در همان بدن‌های عنصری خود بازگشت می‌کنند.»[1]

عقیده به رجعت یکی از ضروریات مذهب شیعه، نظیر نماز، امامت ائمه و … است که همه شیعیان آن را جزء مذهب شیعه به حساب می‌آورند. شیخ مفید از بزرگان شیعه می‌گوید: «تمام علمای امامیه بر وجوب رجعت بسیاری از اموات در دنیا، قبل از آخرت اتفاق نظر دارند‌.[2] شیخ حر عاملی نیز می‌گوید: «رجعت از ضروریات مذهب امامیه نزد همۀ علمای معروف شیعه می‌باشد.»[3]
امام خمینی(رحمه‌الله‌علیه) نیز دراین باره می‌فرمایند: «آن‌چه برای ما مسلم است اصل رجعت است و این ضروری مذهب ماست.»[4]
آیت الله گلپایگانی از مراجع تقلید معاصر در پاسخ به سوالی درباره رجعت چنین نوشته‌اند: «رجعت و جزئیات آن فی الجمله ثابت است و بعید نیست که رجعت از ضروریات دین باشد، ملاک ضروری بودن یک مسأله آن است که اعتقاد به آن با اعتقاد به دین یا مذهب ملازمه دارد.»[5]

مهم‌ترین اثر ضروری بودن یک مسأله دینی، آن است که اگر کسی آن را رد کند موجب خروج از دین و مذهب می‌گردد. مرحوم کاشف الغطاء در این باره می‌گوید: «کسی که منکر ضروری مذهب شود، محکوم به خروجش از مذهب می‌شود.»[6] از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است: «کسی که به یگانگی خدا … و رجعت اقرار کند، مومن حقیقی است.»[7]

از آن سو، اهل سنت عقیده به رجعت را خلاف عقاید اسلامی می‌دانند و معتقدان به رجعت را طعن و طرد کرده و به تعبیر علامه مظفر: «گویا در نظر اهل سنت عقیده به رجعت در شمار شرک و کفر و یا بدتر از آن قرار دارد و به این بهانه شیعه را می‌کوبند و ناسزا می‌گویند.»[8]
آیت الله سبحانی در این خصوص می‌فرمایند: « مسألۀ رجعت به قدری در میان شیعه مهم است که در میان اهل سنت به قیاسی بر رد احادیث و اقوال علمای شیعه تبدیل شده است.»[9]
هرچند این اعتقاد اهل سنت بدور از انتظار هم نیست، چرا که با این اعتقاد بسیاری از اصول اعتقادات و شیرازه تفکرشان از هم پاشیده و اساسا، این تفکر در راستای احقاق حق و حاکمیت معصومین و گرفتن انتقام از دشمنان و معاندان اهل بیت(علیهم‌السلام) می‌باشد که در تعارض کامل با اعتقادات اهل سنت است که از همین رو انکار آن و لعن و نفرین کردن معتقدان آن نیز کاملا طبیعی می‌باشد.

بنابراین رجعت به معنای بازگشت و زنده شدن بهترین انسان‌ها و بدترین آنان در همین دنیا، قبل از قیامت می‌باشد که اعتقاد به آن، از جمله‌ی اعتقادات شیعه و از ضروریات مذهب شیعه است که انکار آن موجب خروج از مذهب می‌گردد.

___________________________________________
پی‌نوشت
[1]. حق الیقین، محمد باقر مجلسی، نشر: کانون پژوهش، 1380، ج2، ص335؛ بدایه المعارف فی شرح عقائد الامامیه، ج2، ص185.(نرم افزار کلام نور)
[2]. الفصول المختاره،سید شریف مرتضی، دارالمهدی، بیروت، 1414، ص46، اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات، محمد بن محمد النعمال الکبری، المرتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، قم، 1413، ص48.
[3]. الایقاظ من الهجعه بالبرهان الرجعه، حر عاملی، دلی ها- قم 1422، ص60
[4]. تقریرات فلسفه امام خمینی، موسسه تنطیم و نشر آثار امام خمینی ره، تهران، 1381، ج3، ص194.
[5]. مجموعه الرسائل و المقالات فلسفی، میرزا ابوالحسن الرفیعی قزوینی، الزهرا، تهران، ج2، ص406
[6]. کشف الغطاء،شیخ جعفر کاشف الغطاء، نشر مهدوی، اصفهان، ج1، ص79.
[7]. صفات الشیعه، شیخ الصدوق، کانون انتشارات عابدی، تهران، ص51. [8]. عقاید الامامیه، محمد رضا مظفر، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی- تهران 1380،ص120
[9]. اضواء علی عقائد الشیعه الامامیه، جعفر سبحانی، موسسه امام صادق ع- قم، ص463.


 

 نظر دهید »

درختکاری

17 اسفند 1395 توسط غریبی فر

از همه‌ى مسئولان و همه‌ى آحاد مردم عزيزمان بخواهيم كه به مسئلهى فضاى سبز اهمّيّت بدهند و مانع بشوند از اينكه كشور و ملّت و زندگى مردم، از اين كمك الهى، از اين نعمت بزرگ پروردگار - كه عبارت است از گياه و درخت و مانند اينها - محروم بشود.

 نظر دهید »

درختکاری در آموزهای اسلامی

17 اسفند 1395 توسط غریبی فر
درختکاری در آموزهای اسلامی

 
 
 

مقدمه

خداوند متعال سرنوشت بشر را به گونه­ای رقم زده که در دامن طبیعت رشد کند و ببالد و به طور کامل به آن وابسته و نیازمند باشد. متقابلاً طبیعت را نیز طوری آفرید که در خدمت انسان قرار گیرد، نیازهای وی برآورد و آرامش، لذّت و شادی را برایش به ارمغان آورد.

از نظر قرآن کریم انسان آن­چنان عظمتی دارد که تمام موجودات به فرمان خداوند، مسخّر او گشته­اند. این مسئله، شخصیت و عظمت واقعی انسان را در منظر اسلام روشن می­سازد و به او عظمتی می­بخشد که درخور مقام «خلیفة اللّهی» است.

خورشید و ماه، باد و باران، کوه و درّه، گیاه و درخت و سبزه­زار… همه و همه، مواهب خدادادی است که در تسخیر گل سرسبد هستی و خلیفه خدا بر روی زمین قرار گرفته و همه سرگشته و فرمانبردار انسان اند، تا وی از آنها در جهت بقا و حیات دنیوی خویش بهره گیرد. در این میان پاره­ای از اجزای شکوهمند طبیعت، همچون «درختان و گیاهان» نقش حیاتی در زندگی انسان و سایر موجودات زنده دارند.

در این نوشتار مختصر، برخی از آیات و روایاتی را که در فضیلت درخت و درختکاری وارد شده است، مرور و مداقه می نشینیم، به امید آنکه آموزه­های اصیل اسلامی را فرا گیریم و به کار بندیم.

واژه «درخت» در قرآن

در قرآن کریم در اغلب موارد از درخت با واژه «شَجَر» یاد شده است. «شَجَر» را واژه شناسان این گونه تعریف کرده اند: «هر روییدنی که تنه دارد»[1]و آنچه تنه ندارد را «نجم، عشب و حشیش»[2]می نامند. ناگفته نماند که در قرآن کریم این لفظ به معنای «مشاجره و تنازع» نیز آمده است؛ چنان که می فرماید: )فَلاَ وَرَبِّک لاَ یؤْمِنُونَ حَتَّیَ یحَکمُوک فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ… ([3] که این معنا نیز به معنای درخت نزدیک است و با آن مناسبت دارد؛ زیرا «منازعه را از آن جهت تشاجر (مشاجره) گویند که سخن دو یا چند خصم، مثل برگ و شاخه درخت به هم مختلط می شوند».[4]

 

غیر از شجر که مشتقات گوناگون آن مجموعاً 27 مرتبه در آیات قرآن به کار رفته است، کلمات و عبارات دیگری نیز درباره «درخت» به کار رفته که هریک بیان کننده یکی از صفات و ویژگی های آن است و در این نوشتار در صدد بحث از آن مباحث نیستیم.

 

با امعان نظر در آیات روحبخش قرآن کریم، در می یابیم که در این صحیفه بزرگ آسمانی از واژه «درخت» در تحت عناوین گوناگونی سخن به میان آمده است. از باب نمونه به چند یاد کرد قرآن از واژه «درخت» اشاره می کنیم:

درخت، نماد قدرت الهی

اصولاً درختان، هر یک به تنهایی آیتی هستند که قدرت و توانایی خداوند را در برابر چشم هر بیننده ای به نمایش می گذارند و هر بخش از این آفرینش عجیب و زیبای خداوند، دفتری عظیم از معرفت خداوند بزرگ است. سعدی شیرین سخن می گوید:

برگِ درختانِ سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

 

نکته ای اساسی که در خلقت و آفرینش درختان، همواره مورد غفلت قرار می گیرد و تنها عده ای اندک که دانایان حقیقی و به فرموده قرآن کریم «اولواالالباب» بدان وقوف پیدا می کنند، همانا « آفرینش حیات در دل بذر و نهالی است که به مرور ایام از آن درختی تنومند می سازد». همه ما هرگاه به درخت می نگریم، پیش از هرچیز محو جمال ظاهری و برگ و میوه و شکوفه آن می شویم و کمتر کسی از این حجاب ظاهری عبور می کند و به عمق و معنا و حقیقت مطلب پی می برد. شگفت انگیزتر از «برگ درختان سبز»، «در نظر هوشیار» همانا آن نیرویی است که باعث سبزی و حیات آن می شود. از این رو، در قرآن کریم در سوره مبارکه «نمل»، پس از اشاره به آفرینش آسمان ها و زمین و نزول باران از آسمان، به رویش بستان ها اشاره شده و سپس انسان را به این نکته مهم توجه می دهد که به کیفیت ایجاد حیات در درختان بنگرد که اگر آن نیروی حیات دهنده و آن دم عیسوی زندگی بخش از جانب خداوند نبود، هرگز قادر نبودید که آنها را برویانید و از محصولشان برخوردار شوید:

(أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا کانَ لَکمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یعْدِلُونَ).[5]

 

در امر رویش و رشد و نمو درختان کار ما آدمیان « تنها بذرافشانی و آبیاری است، اما کسی که حیات را در دل این بذر آفریده و به نور آفتاب و قطرات حیات بخش باران و ذرات خاک فرمان می دهد تا این دانه را برویانید، تنها خداست».[6] و بدین ترتیب، این نتیجه حاصل می شود که تنها برگ و ساقه، شاخه، ریشه، میوه، شکوفه، قد و قامت، و شکل و شمایل درخت نیست که به انسان درس توحید و خداشناسی می دهد، بلکه انسان اندیشمند در ورای این ظواهر، قدرتی عظیم تر و نیرویی فوق العاده تر را مشاهده می کند؛ همان نیروی حیاتی که خداوند در بذر و نهال درخت می دهد و آن را به مخلوقی زیبا و شگفت انگیز مبدل می کند.

 

از همین رو، خداوند در سوره واقعه آیات 63 و 64 و 72، بار دیگر این حقیقت را مورد تأکید قرار می دهد و دربرابر پرسش منکران توحید می گوید:

 

(أَفَرَأَیتُم مَّا تَحْرُثُونَ * أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لو نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلَلْتُمْ تَفَکهُونَ)؛ «آیا هیچ درباره آنچه کشت می کنید، اندیشیده اید؟!آیا شما آن را می رویانید یا ما می رویانیم؟!.. آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟!».

درخت و تسبیح خداوند

براساس آموزه های قرآن کریم، هرچه در عالم آفرینش، لباس هستی پوشیده و از «عدم» به «وجود» آمده اعم از جمادات، نباتات و حیوانات جملگی با زبان حال و زبان قال به تسبیح و تقدیس و ستایش ذات اقدس الهی مشغول اند.

هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

 

ولی ما آدمیان به دلیل محصور بودن در حصار مادیات و سرگرم شدن به تأمین حوایج مادی خویش که متأسفانه گاه با گناه و نافرمانی خداوند نیز همراه می شود از درک این ذکر پیوسته مخلوقات خداوند ناتوانیم؛ همچنان که خود فرمود: )تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیمًا غَفُورًا([7]؛ «آسمان های هفت گانه و زمین و کسانی که در آن هستند، همه تسبیح او می گویند و هر موجودی، تسبیح و حمد او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است».

 

با توجه به این آیه شریفه و ده ها آیه نظیر آن، که همگی از تسبیح مستمر و اجزای هستی حکایت می کنند، درمی یابیم که «درخت» نیز به عنوان جزئی از عالم هستی، هماهنگ با سایر مخلوقات خداوند، صبح و شام به تسبیح، تحمید و تهلیل آفریننده توانای خویش مشغول است.

آفرینش، همه تنبیه خداوند دل است

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند

نه همه مستمعی فهم کند این اسرار

عقل حیران شود از خوشه زرّین عِنب

فهم عاجز شود از حُقه یاقوت انار

بندهای رطب از نخل فرو آویزند

نخل بندان قضا و قدر شیرین کار

تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت

زیر هر برگ چراغی بنهد از گل نار

درخت و سجده در برابر خداوند

 

قرآن کریم در سوره حج می فرماید:

(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ…)؛ «آیا نمی بینی که سجده می کنند برای خداوند و هر کس در آسمان ها و زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و عده بی شماری از مردم و…».

در این آیه شریفه و همچنین آیه 6 از سوره مبارکه الرحمن، سخن از سجده موجودات در برابر ذات اقدس پروردگار به میان آمده و در کنار آنها از «درخت» نیز به عنوان یکی از این ساجدان یاد شده است و « سجده در لغت به معنای تذلّل، خضوع و اظهار فروتنی است».[8]

درخت، متاع و معیشت

گاهی قرآن کریم، از درختان و گیاهان، به عنوان «متاع» زندگی انسان یاد می کند[9]و گاهی نیز آنها را «معیشت»[10]، یعنی وسیله برآوردن نیازهای انسان می شمارد و برایشان کرامت و شأن ویژه ای قائل است.[11] قرآن کریم می فرماید:

 

(فَلْینظُرِ الإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ، أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا، ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقًّا، فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا، وَعِنَبًا وَقَضْبًا، وَزَیتُونًا وَنَخْلاً، وَحَدَائِقَ غُلْباً، وَفَاکهَةً وَأَبًّا، مَّتَاعًا لَّکمْ و لأنْعَامِکم…)(عبس: 2432)؛ «آدمی باید به غذای خویش بنگرد، ما باران را از آسمان فروفرستادیم. آن گاه، سینه زمین را شکافتیم و در آن، دانه ها رویاندیم و انگور و سبزی و درخت زیتون و خرما و بوستان های بزرگ با درختان ستبر و میوه و مرتع برای بهره گیری شما و چهارپایانتان».

از این آیات شریفه، نکات فراوانی قابل استفاده است، و ما تنها، مطالبی را که بیانگر جایگاه ویژه درخت در زندگی انسان است، ذکر می کنیم:

 

1. جمله )فَلْینظُرِ الإِنسَانُ إِلَی طَعَامِه( به ضمیمه آیات بعد، مشعر بر این است که گیاهان، مراتع، درختان و جنگل ها از مهم ترین منابع تأمین غذای انسان و از نعمت های بزرگ خدادادی است. بنابراین باید قدر آنها را دانست و در حفظ و توسعه و بالندگی آنها کوشید.

 

2. عبارت )أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا..(، بیانگر این است که بر اجزا و عناصر پیکره شکوهمند طبیعت، نظمی ویژه حاکم است؛ چنان که به هماهنگی و ارتباط منظم آب، زمین، گیاه … اشاره شده است. آیه شریفه می فرماید: « باید باران از آسمان فرو ریزد، بذرها زمین را بشکافند و از دل خاک بیرون آیند، گیاهان روییده شوند، درختان به ثمر بنشینند، جنگل ها و مراتع پدید آیند، تا حیوانات نیز از آن بخورند و در نتیجه فعالیت های هماهنگ و شگفت آور این عناصر طبیعی، غذای بشر فراهم آید».

 

3. ثمره نخست آمیزش آب و خاک، رویش غلاتی همچون گندم و جو است که بخش اعظم تغذیه انسان و سایر جانداران را تأمین می کنند. در این آیات شریفه و دیگر آیات به این نوع گونه گیاهان، تصریح شده است.[12]

 

4. گرچه تمام گیاهان و میوه ها برای انسان سودمندند، ولی برخی از آنها در زندگی وی نقش مهم تر و مستقیم تری دارند؛ چنان که در آیات مورد بحث آمده است: )عنباً و قضباً و زیتوناً و نخلاً(. انگور، انواع سبزی ها، زیتون و درخت خرما، در زمره این نوع از میوه ها قرار گرفته اند.

 

درباره نفش حیاتی گیاهان، علاوه بر آیات، روایات فراوانی نیز از حضرات معصومان: وارد شده است.[13]

 

نقش درخت در زندگی موجودات

نقش درخت در زندگی آدمیان و حتی سایر موجودات از زوایای مختلفی قابل بررسی است. قرآن کریم، در آیه ای به برافروختن آتش که از ضروریات زندگی آدمی است، چنین اشاره می فرماید: )الَّذِی جَعَلَ لَکم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ([14]؛ «همان کسی که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما به وسیله آن، آتش می افروزید».

 

این آیه شریفه یکی از نشانه های قدرت خداوند را آفرینش آتشی می داند که از درخت سبز تولید می شود؛ زیرا بسی شگفت آور است که چگونه درختی سبز که سایه خنک و روحبخش آن، آدمی را از آسیب گرما و اشعه سوزان خورشید در امان نگه می دارد در فرآیندی دیگر، تبدیل به آتشی افروخته می گردد که می تواند همه چیز را در کام مرگ و نیستی فرو برد. این نیست، مگر به اعجاز و قدرت پروردگار توانا.

 

اما موجوداتی دیگر به جز انسان نیز از درختان بهره می برند. در سوره «نحل» می فرماید: :)وَأَوْحَی رَبُّک إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یعْرِشُونَ؛ ثُمَّ کلِی مِن کلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّک ذُلُلاً یخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِک لآیةً لِّقَوْمٍ یتَفَکرُونَ([15]؛ «پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که در دل کوه ها و در میان درختان و بناهایی که می سازند، لانه گزین؛ سپس [وحی فرمود بدو که] از شکوفه ها بخور و راه های پروردگارت را مطیع آرام بپیما. از شکم هاشان عسل بسیار شیرین به رنگ های گوناگون بیرون می آید که شفا بخش آلام انسان هاست و در این نشانه هایی است برای کسانی که می اندیشند».

 

بر اساس این آیه شریفه، زنبور عسل که حشره بسیار مفیدی است،به نحو غریزی و تکوینی از جانب خداوند مأمور است تا از شاخه های بلند و سرسبز درختان برای مسکن بهره گیرد و بتواند به سهولت به مواد اولیه لازم برای تولید عسل دست پیدا کند.

 

نیز قرآن کریم در سوره «نحل» آیه 10 چنین می فرماید:

 

(هُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّکم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُون)؛ «اوست کسی که از آسمان، آبی گوارا نازل می کند که می آشامید، و از آن درختانی می رویاند که حیوانات خود را در آن به چرا می برید».

در این آیه تأمین غذای حیوانات اهلی و برخی حیوانات غیراهلی نیز از کارکردهای درختان به شمار می رفته است.

ارزش زیست محیطی درختان

جنگل ها و درختان به عنوان یکی از مهم ترین سامانه­های حیات­بخش بشر، جایگاه انکارناپذیری در تأمین رفاه، آسایش و سعادتمندی جوامع بشری دارند.

وجود ارزشهای متعدّد و متنوّع اقتصادی و زیست ­محیطی در پیکره این منابع ارزشمند الهی، تکیه­گاه مطمئن و استواری برای تداوم و ارتقای زیست موجودات زنده، به ویژه انسان و متضمن شکوفایی حیات جوامع بشری و توسعه پایدار است. متأسفانه همه ساله سطوح بسیار زیادی از جنگلهای دنیا بر اثر عوامل متعدّد از جمله بهره­برداری غیر اصولی و مفرط نابود می شود.

 

در میان علل و عوامل امحا و نابودی جنگل ها، ناآگاهی از ویژگی ها و ارزش های زیست محیطی این منابع را نباید نادیده گرفت. از این رو، به منظور شفاف سازی و جلب توجّه اذهان و افکار عمومی برخی اثرات زیست محیطی جنگل ها را برمی­شماریم؛ زیرا بر این باوریم که حفاظت و توسعه جنگل ها با عزم و اراده ملی، همکاری و همدلی مردم عزیز و تلاش مجدّانه مسئولان و متخصّصان که زمام امور را در دست دارند، امکان­پذیر است. مقام معظم رهبری در پیامی به مناسبت هفته منابع طبیعی بر همین نکته تأکید می فرمایند:

 

«…برای چنین اقدامی، البتّه ابعاد گسترده فرهنگی و اهمیت افزایش آگاهی و آموزش عمومی نباید فراموش شود… برای سرسبز نگاه داشتن کشور باید نهضتی فراگیر به پا شود؛ نهضتی که آحاد مردم در آن سهیم باشند؛ همان­گونه که دیروز و امروز، همگی برای حفظ ایمان و اعتقاد و اخلاق قیام کردند».

 

همچنین در اهمیت درخت­کاری فرمودند:

«در تعلیمات دینی ما و در سنّت انبیاء و اولیاء: درخت­کاری، آبیاری و به طور کلی آبادسازی زمین و مزرعه و مرتع و پرورش دام و طیور، عبادت محسوب می­شود».

جنگل ها و درختان با تنظیم جریان­های آبی، جلوگیری از فرسایش آب، باد، خاک و طغیان رودخانه­ها، افزایش عمر مفید مخازن آبی و سدها تعدیل آب و هوای محیط و تأمین آب مورد نیاز اراضی کشاورزی، پشتوانه­ای مطمئن برای زمین­های کشاورزی دشت­ها به شمار می آیند و در افزایش تولید و ارتقای کیفی محصولات کشاورزی در واحد سطح تأثیر به سزایی دارند. اراضی جنگلی به دلیل ریشه دواندن گیاهان و درختان و فعالیت میکروارگانیسم­های موجود در جنگل­ها، موجب نفوذ نزولات آسمانی در خاک و ذخیره این نزولات می­شوند؛ به گونه­ای که هر هکتار جنگل قادر به ذخیره­سازی پانصد تا دو هزار متر مکعب آب است. ضمن اینکه زمان نفوذ یک لیتر آب در جنگل محدود هفت دقیقه و در اراضی کشاورزی 46 دقیقه است؛ در حالی که در مناطق غیر جنگلی این زمان به حدود چهار ساعت افزایش می­یابد. به تعبیری دیگر توان نفوذپذیری نزولات در خاک­های جنگلی چهل برابر بیشتر از اراضی دیگر است.

 

جنگل ها با انجام عمل فتوسنتز یکی از منابع مهم تولید اکسیژن مورد نیاز موجودات زنده به شمار می­آیند. هر هکتار جنگل قادر به تولید اکسیژن مورد نیاز حداقل ده نفر در طول سال خواهد بود. به دلیل تنوع ساختار افقی و عمودی درختان، به ویژه وجود درختانی با سرشت و ارتفاع متفاوت، جنگل ها در مطلوبیت بهره­مندی از اثرات فیزیکی، شیمیایی و حرارتی پرتو خورشید برای انسانها تأثیر به سزایی دارند، ضمن این که وضعیت تابش نور خورشید در فضای جنگلی نقش مؤثری در آرامش روحی انسان ها دارد.

 

جنگل­ موجب تعدیل آب و هوای محیط می­شود. در ساعات روز به این دلیل که شاخ و برگ درختان مانند حفاظی در برابر پرتو نورانی خورشید قرار می­گیرند، دمای هوای جنگل کمتر از دمای فضای غیر جنگلی است و در طول شب نیز به این دلیل که تغییر و انعکاس حرارتی دما در محیط و خاک جنگلی کمتر است، هوای محیط جنگلی خنک­تر از فضای باز است. در جنگل، آوای دلنواز پرندگان، جریان آب آبشار­ها و رودخانه­ها و به هم خوردن برگ­ها و شاخه­ها به روح و روان آدمی آرامش می بخشد. مکان های پوشیده از درخت و فضای سبز، بهترین مکان برای تفریح و تفرّج و گذراندن اوقات فراغت اند. وجود فضای سبز و درختان می تواند محیط زیست را در چشم­اندازها، فرحناک جلوه دهد و موجب افزایش عمر انسان شود؛ چنان که در روایتی از امام علی (ع) آمده است که فرمود:

« مما یزید فی العمر، ترک الاذی… و ان یحترز عن قطع الاشجار الرطبة[16]؛ از جمله عوامل افزایش عمر (طول عمر)، عبارت است از: پرهیز از مردم آزاری و قطع کردن درختان سرسبز».

در حدیثی، امام کاظم (ع) نگاه کردن به سبزه و سبزه زار (مزارع و جنگل ها و درختان سرسبز ، موجب جلا بخشیدن به چشم می شود.[17]

شاخ و برگ درختان جنگلی گرد و غبار هوا را جذب می­کند و آلودگی هوا را کاهش می­دهد. سُرب معلّق در هوا حاصل از فعّالیت واحدهای صنعتی و وسایل نقلیه موتوری و یکی از مواد سمّی و خطرناک برای انسان است که از طریق تنفّس جذب می­شود و عوارض و پیامدهای ناگواری بر سلامت انسان دارد که جنگل ها مقدار زیادی از سُرب معلّق در هوا را جذب می کنند.

 

پوشش گیاهی درختان به دلیل حفاظت از خاک، قدرت نگهداری و جذب نزولات و کاهش سرعت سقوط برف و باران بر زمین نقش انکارناپذیری در جلوگیری از جاری شدن سیلاب و کاهش اثرات مخرّب آن دارد. با توجّه به اینکه کاهش درجه حرارت هوا سهمی در افزایش رطوبت نسبی هوا دارد، درختان جنگلی با جذب نزولات و ذخیره کردن آن در سفره­های آب­های زیرزمینی و تبخیر آن در دیگر ایام سال که نزولات قطع می شوند، خشک، موجب افزایش رطوبت نسبی هوا در فضای جنگل می گردند. افزون بر اینکه شاخ و برگ درختان با جلوگیری از تابش مستقیم نور خورشید و کاهش اثرات تخریبی پرتوهای خورشیدی، مانع تبخیر سطحی رطوبت خاک هم می شود.

 

درختان با جذب، نگهداری و افزایش زمان ذوب برف­ها بر روی شاخ و برگ خود، از تجمع آنها جلوگیری می کند و مانع از حرکت توده های عظیم برف به شکل بهمن می­شود.

 

از آنجا که تولید دی­اکسید کربن ناشی از سوخت های فسیلی، انعکاس پرتوهای خورشیدی را از زمین ناممکن می­سازد و در نتیجه میانگین گرمای زمین افزایش می­یابد و موجب پدیده موسوم به گلخانه­ای می­شود که اختلال در محیط زیست انسانی را به دنبال دارد، حفاظت و توسعه جنگل ها موجب جذب و رسوب دی­اکسید کربن و مانع افزایش گرمای زمین خواهد شد. جنگل به عنوان محیط زیست طبیعی، مأمن بسیاری از حیوانات وحشی و پرندگان است. با توجّه به رشد فزاینده جمعیت انسانی و توسعه بی­حد و حصر تکنولوژی و قرار گرفتن در عصر فراصنعتی که جوامع بشری را با محدودیت منابع جنگلی و آلودگی محیط زیست مواجه ساخته است؛ جنگل ها با تثبیت لایه اُزُن، موجب کاهش آثار زیانبار پرتوهای فرابنفش و بیماری های ناشی از آن خواهد شد.

 

جنگل ها و درختان در صنایع بزرگ چوبی و ساختمان سازی و تهیه لوازم منزل و پوشاک و برخی از فرآورده­های جنگلی، مانند کائوچو، تأمین ماده خام کاغذ، تهیه دارو و مصارف پزشکی، مورد استفاده قرار می­گیرند که در امر اشتغال زایی نیز بسیار سودمندند.

 

کنترل آفات و امراض گیاهی و جلوگیری از هجوم گونه­های مهاجم به محصولات کشاورزی، پدید آمدن ارزش­های زیبایی شناختی و هنری، امکان فعّالیت های جنبی مانند: پرورش انواع آبزیان، زنبورداری، تولید قارچ، فراهم ساختن زمینه­های گردشگری و بسیاری از فواید ارزشمند دیگر، دستاوردهای گران بهایی هستند که به برکت جنگل ها و درختان در اختیار بشر قرار گرفته­ است.

بر همین اساس، در آموزه های اسلامی، جنگل و درخت از اهمیت ویژه و جایگاهی ارجمند دارد و در منابع روایی دین مقدس اسلام، به امر درختکاری اهمیّت بسیاری داده و پاداش فراوانی برای آن نقل شده است و همه مردم با آن تشویق شده اند.

فضیلت درختکاری در روایات

حضرات معصومان (ع) همواره مسلمانان را به باز پروری و احیای طبیعت، از جمله اراضی و جنگل ها، تشویق و ترغیب می کردند؛ چنان که رسول اکرم(ص) می فرمود: «أحی بَلَدِک المَیت؛ زمین مرده و بایر شهر خود را آباد کن».[18]

پیشوایان معصوم (ع) در پاره ای از روایات به صراحت به درختکاری و یا از فضلیت و ارزش آن سخن گفته اند که به جهت فراوانی این گونه احادیث، به ذکر برخی از آنها بسنده می کنیم:

 

در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که شخصی از حضرت (ع) پرسید: برخی می گویند کشاورزی مکروه است. آن حضرت (ع) در پاسخ فرمود: «درخت بکارید و کشاورزی کنید که هیچ عملی از آن حلال تر و پاکیزه تر نیست. سوگند به خدا که هنگام ظهور حضرت ولی عصر (عج)، درختکاری و کشاورزی بسیار گسترده می شود».[19]

 

همچنین آن حضرت در حدیث دیگری فرمود: «از پیامبر اسلام(ص) سؤال شد: بهترین ثروت چیست؟ حضرت(ص) فرمود: بهترین ثروت، کشاورزی است، اگر به طور صحیح انجام گیرد و زکات آن داده شود. در مرحله بعد، حضرت به دامداری اشاره فرمود و آن را پس از کشاورزی، بهترین کار دانست و در مرتبه سوم، فرمود: درختان استوار و بلند خرما که در گل می رویند و درختانی که در بیابان های خشک و تفتیده میوه می دهند. در پایان، دوباره ضمن اشاره به درخت خرما، از فروختن آن به شدت نهی فرمود».[20]

 

و نیز در روایتی از پیامبر اسلام(ص) آمده است که فرمود: «بهترین مال، دسته های طولانی، شکیل و منظم خرما و درختان میوه دار است.»[21]

 

از این سخن پیامبر اسلام(ص)، درمی یابیم که درختکاری از شغل های بسیار ارزنده و مال های سودمند انسان است و درخت خرما به عنوان نمونه در روایت مطرح شده و در اینجا خصوصیتی ندارد؛ چنان که با تأمل در تعبیرهای به کار رفته در این حدیث شریف، می توان به این نکته پی برد.

در حدیث دیگری پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر مسلمانی که درختی بکارد یا زراعتی کشت کند که از آن پرندگان و انسان ها و یا حیوانی بخورند، چنین کاری برای او صدقه محسوب می شود».[22]

همچنین در کنزُالعُمّال از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «هرکس درختی بکارد و از آن حفاظت کند تا ثمر دهد، خداوند به اندازه ثمره آن، به وی پاداش خواهد داد».[23]

در آموزه های اسلامی بسیار به آبادانی و حفظ زمین توصیه شده است؛ چنان که داشتن بهترین یادگار و صدقه جاریه در پرتو پرداختن به آبادانی زمین است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «کسی که (درختی) را بکارد، چاهی حفر کند و آبی را جاری سازد (دارای یادگار و صدقه جاریه است)».[24]

بر اساس روایت دیگری از آن حضرت وارد شده است که فرمود: «…کسی که درختی بکارد، تا زمانی که یکی از مخلوقات خدا از آن بهره می برد، خداوند به او پاداش می دهد».[25]

شایان توجه است که برخی از روایات یاد شده، درختان بی میوه و جنگلی را نیز شامل می شود و هرگونه بهره وری از درختان در این روایات می گنجد؛ چنان که بر اساس روایت اخیر ، پاداش الهی به «درختکار»، در برابر هرگونه بهره ای است که مخلوق الهی از آن ببرد، چه از میوه اش باشد، چه از سایه دلپذیر آن، چه از منظره چشم نواز یا از هوای لطیف و فرح بخشی که از آن به طبیعت ارزانی می شود و یا از شاخ و برگ و چوب آن.

 

مُحدِّث نوری روایتی را از پیامبر اسلام(ص) نقل کرده است که تأکید بیشتری بر «درختکاری» را نشان می دهد. حضرت فرمود:

 

«إن قامت الساعة و فی ید احدکم فسیلة، فإن استطاع أن لا یقوم الساعة، حتی یغرسها فلیغرسها[26]؛ اگر عمر جهان پایان یابد و قیامت فرارسد و یکی از شما نهالی در دست داشته باشد، چنانچه به قدرکاشتن آن فرصت باشد، باید آن را بکارد».

 

در روایت دیگری از رئیس مذهب جعفری وارد شده است که فرمود:

 

«و خلق له الشجر فکلف غرسها و سقیها و القیام علیها[27]؛ و خداوند درخت را برای انسان آفرید. از این رو، او باید درخت بکارد، آن را آبیاری کند و در حفظ آن بکوشد».

 

این گونه تعالیم موجب توجّه و اهتمام حکما و علمای اسلامی به علوم گیاه­شناسی شد. به عنوان مثال، ابوعلی سینا در کتاب قانون به ذکر خواصّ بسیاری از درختان و گیاهان می­پردازد. حکیم محمد حسین العلوی شیرازی در کتاب مخزن الادویه از تقسیم بندی اشجار بر حسب کواکب سبعه بحث می­کند و ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم از تقسیم بندی درختان بر حسب برج­ها مطالبی را آورده است.

 

همین اهتمام موجب شد که مسلمانان در توسعه و گسترش کشاورزی و علوم مربوط به آن، نقش انکار ناپذیری داشته باشند. گفتنی است که آقای «آندرو. ام.» واتسن استاد تاریخ اقتصاد دانشگاه تورنتو کانادا، کتابی با عنوان: Agricultural innovation in the early Islamic world، به رشته تحریر درآورده است که عمده مباحث آن درباره نقش مسلمانان در گسترش کشاورزی است.

بهسازی شیوه های درختکاری

در برخی روایات شیوه های کشت و پیوند صحیح درختان مطرح شده است. از این روایات استفاده می شود که در روش کاشت درختان باید دقت شود و درختکار هنگام کاشت و پیوند آن باید از شیوه های درست و مؤثر استفاده کند، و گرنه درختان وی آفت زده و یا کم ثمر می شوند.

 

شایان ذکر است که معصومان (ع) این سخنان را در زمان و مکان خاصی فرموده اند و طبیعی است که این سخنان با توجه به آب، خاک، هوا و دیگر شرایط اقلیمی آن منطقه مؤثر بوده است. از این رو، نمی تواند به صورت قانون عام تلقی شود، ولی نکته مهم این است که روایات بر اصلاح روش کشت درخت تأکید دارد و درختکاری را به اتخاذ شیوه ای صحیح و مؤثر تشویق می کند. به عنوان نمونه، پیامبر اسلام(ص) فرمود:

 

«برادرم عیسی (ع) از شهری گذشت که درختان آن دیار کرم خورده بود. مردم نزد عیسی آمدند و از این مشکل شکوه کردند. ایشان فرمود: داروی این مرض در اختیار شماست. شما عادت دارید به هنگام کاشتن درخت فقط خاک به پای آن می ریزید و نباید چنین کنید، بلکه سزاوار است نخست آب به ریشه های درخت بریزید، آن گاه خاک بر آن بریزید تا در درختان کرم واقع نشود. پس آنان به دستور آن حضرت عمل کردند و این مشکل برطرف شد».[28]

 

صالح بن عقبه می گوید: امام صادق (ع) به من فرمود:

«باغ شما را دیدم، آیا پس از آن درختی در آن کاشته ای؟ گفتم: می خواستم از باغ شما نهالی بگیرم [و در باغ خود بکارم] آن جناب فرمود: آیا نمی خواهی راهی بهتر و کوتاه تر به تو نشان دهم؟، گفتم: بله، در پی آنم. فرمود: چون میوه در آستانه رسیدن قرار گرفت و خواستی باغ را آب دهی، درخت بکار در این صورت درختانت مانند درختان من خواهد شد. صالح می گوید: همان گونه که حضرت فرمود، عمل کردم و درختانی مانند درختان امام (ع) روییده شد».[29]

 

زراره می گوید: امام باقر (ع) فرمود:

«مردی علی (ع) را ملاقات کرد و آن حضرت کیسه ای پر از هسته خرما به همراه داشت. عرض کرد ای امیرمؤمنان! در این کیسه چیست؟ حضرت پاسخ داد: یکصد هزار درخت خرما ان شاء الله. آن مرد گفت: حضرت همه را کاشت و همه آنها به عمل آمد».[30]

 

تشویق و ترغیب پیشوایان معصوم (ع) به درختکاری، کشاورزی، بهسازی کشت و… تأثیر شگرفی بر جامعه اسلامی گذاشت و آثار ارزنده ای در پی داشت. این کلمات نورانی، شور و شوقی وافر در میان مسلمانان پدید آورد و آنان را به پژوهش، تجربه اندوزی و بررسی گسترش کشاورزی، بهسازی کاشت، داشت و برداشت و اصلاح و توسعه انواع درختان واداشت؛ بدان حد که انقلاب کشاورزی عظیمی در جوامع اسلامی پدید آمد و مسلمانان در پرتو سخنان گوهربار حضرات معصومان (ع) توانستند دانش ارزنده و سودمندی را در اختیار جهانیان قراردهند.[31]

وجوب آبیاری درختان

عده ای از فقهای عظام، آبیاری درختان و حفاظت از باغها و مزارع را از خشکیدن، الزامی دانسته اند؛ چنان که فاضل هندی (ره)، از فقهای برجسته شیعه، آن را واجب دانسته است. علامه حلی (ره) نوشته است: صاحبان درختان را باید حاکم مجبور نماید که درختان و مزارع خود را آبیاری کنند. برخی از فقهای معاصر نیز آبیاری درختان و گیاهان را در صورت امکان، واجب می دانند.[32]

پی نوشت ها

1 . قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ج4، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ص7.

2. همان.

3. نساء/65.

4. قاموس قرآن، ج4، ص7.

5. نمل/60

6. تفسیر نمونه، ج15، ص514.

7. اسراء/44.

8. تفسیر المیزان، ج12، ص72.

9 . عبس/2. 3.

10 . حجر/20.

11 . لقمان/10.

12 . انعام/99.

13 . ر.ک:کنزالعمال، ج12، ص341.

14. یس/80.

15. نحل/68 و 69.

16 . بحارالانوار، ج76، ص319.

17 . وسائل الشیعه، ج3، ص589.

18 . بحارالانوار، ج18، ص308.

19 . فروع کافی، کلینی، ج5، دارلاضواء بیروت، ص260، ؛ وسائل الشیعه، ج 13، ص193،ح1؛ علامه محمدباقر مجلسی در شرح حدیث می نویسد: قال الوالد العلامه: ای عند ظهور القائم (عج): «عن ابی عبدالله(ع) قال: سَألهُ رجُلٌ فقال لَهُ: جعلتُ فداک أسمعُ قوماً یقولون: إنّ الزراعة مکروهةٌ، فقال له: إزرعوا و أغرسوا فلا و الله ما عَملَ الناس عملاً أحلُّ و لا أطیب منه و الله لَیزرعنَّ الزّرع و لَیغرسنَّ النَّخل بعد خروج الدّجّال».

20 . فروع الکافی، ج5، ص260.261؛ وسائل الشیعه، ج13، ص192.

21 . بحارالانوار، ج103، ص65، ح9.

22 . مستدرک الوسائل، ج13، ص460، ح15892؛ صحیح بخاری، ج3، ص135.

23 . کنزالعمال، ج12، ص341.

24 . مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، ج2، ص110.

25 . مستدرک الوسائل، ج13، ص460، ح15895.

26 . همان، ح15894.

27 . بحارالانوار، ج3، ص86.

28 . وسائل الشیعه، ح13، 192، ح1.

29 . فروع کافی، ج5، ص263، ح4.

30 . فروع کافی، ج5، ص75، ح6؛ وسائل الشیعه، ج12، ح1.

31 . ر.ک: نوآوریهای کشاورزی در قرون اولیه اسلام، اندرو، ام، واتسون، ص174.182، مترجمان: فرشته ناصری، عوض کوچکی، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی.

32 . الفقه، کتاب النکاح، ج5، ص533.

 

 

 



 
 نظر دهید »

الجار ثم الدار

17 اسفند 1395 توسط غریبی فر

 


حضرت فاطمه عليهاالسلام درجواب امام حسن عليه السلام كه پرسيده بود: چرا براى همسايگان و ديگران دعا مى كنى و براى خود دعا نمى‌كنى؟ فرمودند: اول همسایه، سپس خانه خود!

? علل الشرائع، ج1،ص183

اشتراک گذاری این مطلب!

 نظر دهید »

زندگينامه آيت الله شیخ علي محمد نجفي بروجردي (ره)

08 اسفند 1395 توسط غریبی فر

 

زندگينامه آيت الله شیخ علي محمد نجفي بروجردي (ره)


 

 

     آيت الله حاج شيخ علي محمد نجفي از اعاظم فقها و مراجع بزرگ شيعه در قرن چهاردهم هجري است كه عمرگرانمايه خود را در خدمت به اسلام و مسلمين گذراند و در هشتم بهمن ماه سال 1353 هجري شمسي چهره در نقاب خاك كشيد. ياران و دوستان، بويژه همشهريان، از فرط محبت و ارادت تمامي كه به، وي داشتند (حاج شيخ) خطابش مي كردند.

 

اشتراک گذاری این مطلب!



 نظر دهید »

دعای مضطر

08 اسفند 1395 توسط غریبی فر
 

دعای مضطر


 

 

امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء     

مالک بن دینار میگوید: 

     “به قصد حج مسافرت میکردم،در بیابان کلاغی را دیدم که در منقارش تکه نانی بود.با خودم گفتم:"یعنی چه؟حتماً حادثه ای پیش آمده که تکه نانی در منقار کلاغ است.دنبال کلاغ را گرفتم.دیدم کلاغ وارد غاری شد.وارد غار شدم.دیدم دست و پای مردی را بسته اند وبه پشت انداخته اند.کلاغ برای او نان آورده،تکه تکه می کند وبه او می دهد. به محض ورود من کلاغ رفت ودیگر برنگشت.به آن مرد گفتم:

     ” تو که هستی واز کجا می آیی؟ ”

     گفت: “من به قصد انجام حج بیرون آمدم .در این بیابان دزدها مرا گرفتند و تمام اموالم را تصاحب کردند.دست وپایم را بستند ومرا به این مکان انداختند.پنج روز گرسنگی را تحمل کردم تا اینکه متضرعانه و در مقام دعا عرض کردم:

     ای خدایی که در قرآن می فرمایی:

*امَن یُجیبُ المُضطَر اذا دَعاهُ*(سوره نمل،آیه62

     ای کسی که دعای مضطر را اجابت می کند وگرفتاری را برطرف میکند.   من مضطر وبیچاره ام.به من رحم کن.تا اینکه خداوند این کلاغ را به من رساند و هر روز مرا از غذا و آب سیراب می کند” (الدین فی قصص/ج3،ص49)

برگرفته از نشریه “بشارت”

 


 نظر دهید »

درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند

08 اسفند 1395 توسط غریبی فر
 

درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند


پاسخ به شبهه‌افکني وهابي‌ها درباره حضرت زهرا سلام الله علیها
 
کتاب «درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند» مشتمل بر پاسخ به ۵۰ شبهه مطرح شده درباره حضرت زهرا سلام الله علیها به همراه پاسخ‌هاي مستدل و مستند به شبهات، نوشته حجت‌الاسلام والمسلمين اسماعيل کاظمي‌زرومي، به چاپ دوم رسيد.
حجت‌الاسلام کاظمي در گفت‌و‌گو با «جوان» پیرامون کتاب «درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند» که از سوي انتشارات مقاومت منتشرشده است، مي‌گويد: بخشي از جنگ نرم دشمن در فضاي مجازي، سايبري و ماهواره‌اي پيگيري مي‌شود و با ايجاد شبکه‌هاي مختلف اعتقادي و هجمه به باورهاي اعتقادي جامعه حجم عظيمي از اعتقادات نسل جوان را تحت تأثير قرار مي‌دهند. لزوم پاسخگويي به اين شبهات که بخشي از آن در شبکه‌هاي ماهواره‌اي و به خصوص شبکه وهابي «کلمه» منتشر مي‌شد، زمينه شکل‌گيري کتاب «درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند» شد.

 

کتاب/پاسخ به شبهه‌افکني وهابي‌ها درباره حضرت زهرا(س)


وي افزود: البته شبهات مطرح شده از سوي وهابي‌ها در زمينه‌هاي مختلف سياسي و اعتقادي است و با اولويت‌بندي آنها و با استفاده از منابع عامه(منابع اهل تسنن و غيرشيعي) کتاب تدوين شد و براي کساني که فقط مطالعه و دسترسي به منابع دارند، کتاب مناسبي است. اين نويسنده با بيان اينکه چاپ اول کتاب سال گذشته منتشر شد و امسال به مدد حضرت زهرا سلام الله علیها چاپ دوم آن وارد بازار نشر شده، تصريح کرد: از آنجا که بنده تحصيلات آکادميک دارم و در حوزه و دانشگاه تدريس مي‌کنم، در نگارش کتاب «درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند» رويکردم اين بود که قلم به‌روزي داشته باشم که جوانان به راحتي با آن ارتباط برقرار کنند و از آن مهم‌تر اين است که فرمايشات حضرت آقا را درباره لزوم وحدت اسلامي در اين کتاب رعايت کرده و روي آن تأکيد داشته‌ام.

حجت‌الاسلام کاظمي ضمن اشاره به لزوم تبليغ کتاب‌هاي معرفتي که در حوزه رفع شبهات اعتقادي منتشر شده‌اند، افزود:

s="body” style="text-align: justify; padding: 10px 17px;">خدا را شکر کتاب «درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند» توانسته با جوانان ارتباط برقرار کند و خودم نيز در منابري که رفته‌ام، هرگاه شبهه‌اي را که وهابيت مطرح کرده، بيان کرده‌ام و به آن پاسخ داده‌ام با استقبال خوب جوانان مواجه شده‌ام. اين کتاب حتي در مناطقي که اهل تسنن سکونت دارند نيز فروش رفته و درخواست تهيه کتاب داشته‌اند. اين نويسنده و پژوهشگر در پاسخ به «جوان» درباره ادامه روند پاسخ به شبهات تأکيد کرد: شبهات مطرح شده را اولويت‌بندي کرده‌ام و ان‌شاءالله چند طرح کتاب در دست دارم که در آينده به آنها مي‌پردازم.
لازم به يادآوري است، کتاب «درباره فاطمه سلام الله علیها مي‌پرسند» از سوي انتشارات مقاومت به شماره تماس ۰۹۱۹۵۸۸۰۰۳۵وارد بازار نشر شده است.

 


 نظر دهید »

جایگاه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها

08 اسفند 1395 توسط غریبی فر
 


جایگاه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها


بندگان مخلص خداوند و کسانی که در نزد پروردگار جایگاه ویژه ای دارند، همواره اهل ذکر و یاد خدا هستند.

 

 

در روایات ما «ذکر کثیر» به معناى بسیار به یاد خدا بودن و از خدا غافل نشدن است، و به معناى واقعى کلمه؛ یعنى توجه به خدا با تمام وجود و نه تنها با زبان است.   کسى را مى‏ توان اهل ذکر کثیر دانست که در هر حال و در هر شرایط به یاد خدا باشد و پرده‏ هاى غفلت از خدا را کنار بزند و وسوسه‏ هاى شیاطین را دور سازد و اگر لغزشى از او سر زند، فوراً در مقام توبه و جبران در آید، تا از صراط مستقیم الهى فاصله نگیرد.


مقام اهل ذکر کثیر مقامی رفیع است. همان‏گونه که در روایت «ابو سعید خدرى» آمده است که: از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سؤال شد:
در قیامت، مقام کدام یک از بندگان خدا از همه برتر است؟
حضرت فرمود:
اَلذَّاکِرُونَ اللَّهَ کَثِیراً؛
کسانى که خدا را بسیار یاد مى ‏کنند. 
 
ابو سعید مى ‏گوید: عرض کردم: آیا آنها از رزمندگان در راه خدا نیز والامقام‏ترند؟ فرمود:
لَوْ ضَرَبَ بِسَیْفِهِ فِى الْکُفَّارِ وَالْمُشْرِکِینَ حَتّى‏ یَنْکَسِرَ وَیَخْتَضِبَ دَماً لَکانَ الذَّاکِرُونَ اللَّهَ اَفْضَلَ دَرَجَةً مِنْهُ؛ 

اگر رزمنده‏ با شمشیرش آن‏قدر بر پیکر کفّار و مشرکین بزند که شمشیرش بشکند و با خون رنگین شود، باز هم مقام ذاکران خدا از مقام او برتر است.

 
در این حدیث، مقام اهل ذکر کثیر از مقام رزمندگان اسلام نیز بالاتر و برتر معرفى شده است. دلیل آن نیز این است که جهاد خالصانه، بدون یاد خدا و توجّه به او ممکن نیست.  در کلمات مفسّران قرآن و روایات اسلامى براى ذکر کثیر تفسیرهاى گوناگونى بیان شده است که ظاهراً تمام آنها از قبیل بیان مصداق بوده،  مفهوم وسیع ذکر کثیر بسیار به یاد خدا بودن شامل تمام آنها مى ‏شود.  بعضى از مفسّران گفته ‏اند:ذکر کثیر آن است که در حال قیام و قعود و به هنگامى که به بستر مى ‏رود، یاد خدا کند.در کلمات بعضى از مفسّران قرآن، ذکر کثیر به ذکر صفات علیا و اسماء حسنى‏ و تنزیه پروردگار از آنچه شایستة او نیست، یا مانند آن تفسیر شده است.

در حدیثى از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است:
اِذا اَیْقَظَ الرَّجُلُ اَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ وَتَوَضَّئا وَصَلَّیْا کُتِبا مِنَ الذاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِراتِ؛
هرگاه مرد همسرش را شبانگاه بیدار کند و هر دو وضو بگیرند و نماز (شب) بخوانند، از مردان و زنانى خواهند بود که بسیار یاد خدا مى‏ کنند.

در تفسیر آیاتى از قرآن که به ذکر کثیر دستور داده یا آن را از صفات مؤمنان شمرده ‏اند، روایاتى وارد شده است که آن آیات را با تسبیح فاطمه‏ سلام الله علیها تطبیق داده و از مصادیق ذکر کثیر شمرده‏اند؛ البته درست است که ذکر کثیر به معناى توجه قلبى به خدا و بلکه توجّه با تمام وجود به او است، و تسبیح فاطمه‏ سلام الله علیها در ظاهر تنها چند ذکر لفظى و زبانى است که در مجموع صد بار تکرار مى‏شود، ولى اگر همین ذکرهاى زبانى، با توجه کامل ادا شود، مى‏ تواند مقدمه توجّه قلبى قرار گیرد، همان‏گونه که در نماز و امثال آن نیز مطلب از این قرار است.  در ادامه ضمن ارائة برخى از آیات که دربارة ذکر نازل شده ‏است، به روایاتى از ائمه علیهم السلام اشاره مى ‏کنیم که مصداق ذکر کثیر را تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها معرفى کرده ‏اند.

 تفسير نمونه،آیت الله ناصر مكارم شيرازى و همكاران





 نظر دهید »

روش تحقيق پيمايشي در علوم اجتماعي

08 اسفند 1395 توسط غریبی فر

روش تحقيق پيمايشي در علوم اجتماعي

 

 


روش تحقيق پیمایشی به معنای فن خاصی برای جمع‌آوری اطلاعات نیست. با این وجودكه ‏پرسشنامه در این روش كاربرد گسترده‌ای دارد، اما برای جمع‌آوری اطلاعات می‌توان از فنون دیگراستفاده کرد.پیمایش، مجموعه ای از روش های منظم و استاندارد است که برای جمع آوری اطلاعات درباره افراد، خانواده ها و یا مجموعه های بزرگتر مورد استفاده قرار می گیرد وهمچنین روشی برای بدست آوردن اطلاعاتی درباره ی دیدگاهها، باورها، نظرات، رفتارها یا مشخصات گروهی از اعضای یک جامعه آماری از راه انجام تحقیق است.

 

این روش احتمالا بهترین روش موجود برای آن دسته از پژوهندگان اجتماعی است که علاقه مند به جمع آوری داده های اصلی برای توصیف جمعیت های بزرگ هستندکه نمی توان بطور مستقیم آنهارا مشاهده کرد . با نمونه گیری احتمالی دقیق میتوان گروهی از پاسخگویان را فراهم کرد که  ویژگیهای آنان منعکس کننده ویژگیهای جمعیت بزرگتر باشد هم چنین این روش وسیله خوبی برای سنجش نگرشها و جهت گیریها است . میتوان از پیمایشها برای هدفهای توصیفی واکتشافی استفاده کرد .

پیمایش از روش‌های تحقیق اجتماعی است، كه مانند هر روش ‏دیگر طرفداران و منتقدانی دارد. هدف ارائه دستورالعمل مفیدی برای اجرای درست ‏روش پیمایشی است و قصد دفاع از آن را ندارد. منتها باید دانست كه بسیاری از انتقادهایی كه از این روش می‌شود، ‏ناشی از برداشت‌های نادرست از این روش است. مقایسه روش پیمایش با سایر روشها:

روش پیمایش با سایر روشها دارای تفاوتهایی است. برای مثال در روش مطالعه موردی، تنها یك واحد تحلیل وجود دارد و تمام داده‌ها برای همان “یك مورد” جمع‌آوری می‌شود و چون مورد دیگری وجود ندارد، برای فهم رفتار و گرایش‌های آن مورد، از مقایسه نمی‌توان بهره گرفت.

تعريف روش پيمايشي
پيمايش، روشي است براي بدست‌آوردن اطلاعاتي در باره ديدگاهها، باورها، نظرات، رفتارها، انگيزه‌ها يا مشخصات گروهي از اعضاي يك جامعه اين روش آماري است كه از راه انجام تحقيق و پژوهش علمي ميسر مي‌شود. همچنين پيمايش را مي‌توان روشي علمي در تحقيقات اجتماعي قلمداد كرد كه شامل، روشهاي منظم و استاندارد براي جمع‌آوري اطلاعات درباره افراد، خانواده‌ها يا مجموعه‌هاي بزرگتري از گروههاي مختلف جامعه است. در حقيقت پيمايش را مي‌توان هم به ابزار استفاده براي جمع‌آوري داده‌ها و هم به فرايند‌هاي بكار گرفته شده هنگام بهره‌گيري از آن ابزار تلقي كرد.
پيمايشهاي سازماني يا انجام پژوهش در حوزه شناخت افكار عمومي در قالب پروژه هاي نظرسنجي و افكار سنجي اولين بار پس از جنگ جهاني دوم به صورت منسجم و علمي به عنوان ابزاري جهت سنجش روحيه كاركنان انجام پذيرفت. در شرايط كنوني بدليل تاكيد سازمانها بر مشتري مداري و جلب رضايت خاطر مشتريان، بالابردن كيفيت محصولات و بهينه سازي روشهاي توليد، توزيع خدمات و كالاها و همچنين كسب راههايي مناسب جهت ارائه خدمات پس از فروش به مصرف‌كنندگان و… پيمايشهاي سازماني از اقبال و محبوبيت بيشتري برخوردار شده‌اند.  همه سازمانها به شيوه‌هاي مختلف با مخاطبان خود ارتباط برقرار مي‌كنند و ضمن ارائه اطلاعات به آنان سعي در شناساندن و معرفي  سازمان و همچنين تبليغ كالاها و خدمات خود دارند. انجام اينگونه فعاليتهاي پژوهشي به ويژه در بخش شناخت افكار عمومي غالباً به عهده روابط عمومي هر سازمان نهاده شده است چرا كه  با انجام پژوهش در فرايندي دو طرفه و متقابل  هم مي‌توان  نيازها و علايق مشتريان را شناخت وهم ميزان موفقيت و اثربخشي ارتباطات سازماني را در بخشهاي داخلي و بيروني اندازه‌گيري كرد.

فرايند پژوهشي پيمايش
پيمايش يك فرايند پژوهشي است كه به منظور جمع‌آوري اطلاعات درباره اين موضوعات كه: مردم چه مي‌دانند؟ چه فكر مي‌كنند؟ چه كاري انجام مي‌دهند؟ و… انجام مي پذيرد.
پژوهشهاي پيمايشي مي‌‌توانند در سه سطح انجام‌پذيرند كه شامل توصيف، تبيين و كشف  هستند.
پژوهشهاي افكارسنجي و نظرسنجي از جمله پيمايشهايي محسوب مي‌شوند كه در بخش توصيفي مطرح مي‌شوند. در حوزه توصيف، اين روش به منظور توصيف يك جامعه تحقيقي در زمينه يك پديده معين انجام مي‌شود. به همين دليل در پيمايشهاي توصيفي، محقق در مورد علت وجودي پديده يا  چرايي مسئله بحث نمي كند بلكه  تنها به چگونگي آن مسئله به پژوهش و كاوش مي‌پردازد و آنرا صرفاًَ توصيف مي‌كند. پرسشهايي مثل چگونه، چه كسي، ‌چه چيزي، كجا، ‌چه مقدار، چه تعداد؟ و… از جمله مهمترين مولفه‌هاي مطرح شده در پيمايشهاي توصيفي است.
در حوزه تبيين، علاوه بر توصيف و چگونگي پديده‌ها، به تفسير و بيان علل احتمالي و همچنين تبيين علّتها و دلايل  رفتارها و تشريح علّي انگيزه‌هاي افراد نيز پرداخته مي‌شود. در اين نوع مطالعات (پيمايش‌هاي تبييني) به چرايي رفتار ها پرداخته مي‌شود‌. تبيين عبارت است از برقراري رابطه‌اي دروني و متقابل بين متغيرهاي مختلف پژوهش است.  درپيمايش‌هاي تبييني، پرسش‌هايي مثل: چرا ؟ به چه دليل؟ براي چه؟ و… از جمله مهمترين مولفه‌هاي مطرح شده به شمار مي روند.

تحقيق توصيفي
 تحقيق توصيفي با چگونگي امور و تحقيق تبييني با چرايي امور سروكار دارد. تحقيقات توصيفي دامنه گسترده‌اي دارند مانند تحقيقات بازار يابي ، بررسي افكار عمومي، مطالعه رسانه‌ها، سنجش ميزان رضايتمندي كاركنان و مشتريان، بررسي گرايش‌هاي رأي‌دهندگان و امثال آن.
توصيف اهميت زيادي دارد. چنانچه نتوانيم پديده ها را به نحوه مناسب و مطلوب توصيف كنيم، قطعاً نمي توانيم به نحو مناسب نيز آنرا در گام هاي بعدي تبيين كنيم. اگر چنانچه نتوانيم پديده‌هاي اجتماعي را به نحو مناسب بشناسيم، بي‌شك تحليل و تبيين آن نيز با محدوديت و نواقص روبرو خواهد شد. توصيف پديده‌ها در برجسته ساختن، تشريح و وجود مسائل مختلف سازماني و بيان ابعاد مختلف آن به منظور تصميم‌گيري صحيح  در جهت اقدامات اصلاحي بسيار ضروري و مهم بشمار مي‌رود. 
مطالعات كشفي (كاوشي) در حوزه تحقيقات پيمايشي از جمله مطالعات اكتشافي بشمار مي روند و در حقيقت در جهت دستيابي به شناخت  تكميلي موضوع و كنجكاوي به منظور تهيه طرح تحقيق اصلي انجام مي‌پذيرند. بطوريكه هدف از انجام اينگونه مطالعات، فراهم ساختن مقدمات و افزايش آگاهي و دانش پژوهشگر پيرامون  موضوع تحقيق است.
پيمايشهاي سازماني بر اساس اهداف و انگيزه‌هاي مختلف طرح‌ريزي و اجرا مي‌شوند كه مي‌تواند شامل جمع‌آوري اطلاعات، بهبود ارتباطات و همچنين ارزيابي و بازنگري ميزان اثربخشي تغييرات و برنامه هاي سازماني باشد .

مراحل پژوهش پيمايش
جمع‌آوري اطلاعات‌: چنانچه پيمايش‌‌ها به خوبي  طرح و هدايت شوند اين امكان را به سازمانها مي‌دهند كه اطلاعاتي دقيق درباره طيف گسترده‌اي از مسائل جمع‌آوري كنند. پيمايش روشي است كاملاً اثر بخش و كارا جهت جمع آوري اطلاعات مورد نياز. پيمايشهاي سازماني ازحيث جمع‌آوري اطلاعات انعطاف‌پذيرند و مي‌توان از آن براي دستيابي به اهداف متعدد و مختلفي همچون، ارزشيابي نيازهاي كاركنان، ديدگاههاي مشتريان، شناخت انگيزه‌هاي كاركنان و همچنين نظرات و ترجيحات مشتريان نسبت به كالاها و خدماتي كه دريافت  كرده‌اند، استفاده كرد.
بهبود ارتباطات: پيمايش مي‌تواند به عنوان ابزاري قدرتمند براي بهبود ارتباطات بين بخش‌هاي مختلف يك سازمان عمل كند. پيمايشها براي ايجاد ارتباطات رو به بالا، از كاركنان سطوح پايين به سمت مديران مفيد هستند  و همچنين مي‌توانند در ارتقاء وتحكيم روابط برون‌سازماني و چگونگي مناسبات دو سويه بين سازمان و مشتريات راهگشا باشد. پيمايشها و نظرسنجي‌ها مي‌توانند به عنوان ابزاري مشخص و ايمن براي برقراري ارتباط بين مديران و كاركنان و سازمان و مشتريان استفاده شوند. پيمايش‌هاي موثر  به كاركنان اين احساس را مي‌دهند كه آنها بخشي از فرايند تصميم‌گيري هستند و نظرات و پيشنهادهاي آنها براي سازمان اهميت دارد.
بازنگري و ارزيابي آثار تغييرات سازماني: آن دسته از پيمايشهايي كه به صورت مرتب انجام مي‌شود، مي‌تواند يك سيستم كشف سريع براي ارائه آثار تغييرات اعمال‌شده بر رفتار و ديدگاههاي كاركنان و مشتريان در اختيار مديران و تصميم‌گيران سازمان قرار دهد. اگر مديران بتوانند در همان اوايل به خوبي با تغييرات منفي ايجاد شده در ديدگاههاي كاركنان مقابله كنند، مي‌توانند آشفتگي و اختلالي كه موجب تداوم شرايط بد فعلي يا بدترشدن آن مي‌شود را به حداقل برسانند.

انجام پيمايش
 مراحل اصلي فرايند پيمايش عبارتند از : شناسايي و درك نيازهاي اطلاعاتي، طرح نمونه‌گيري، به كارگيري ابزارهاي مناسب جهت اندازه‌گيري، گردآوري داده‌ها، داده‌پردازي و نهايتاً تدوين و ارايه گزارش. پيمايشهاي سازماني در بخش نظرسنجي و افكار پژوهي با محوريت بررسي و شناخت ”چگونگي“ مسائل و پديده‌هاي سازماني طرح‌ريزي و اجرا مي‌شود. لذا غالباً با رويكردي توصيفي به طرح و ارائه اطلاعاتي منظم و منسجم براي شناخت ابعاد گوناگون موضوعات سازمان از جمله بررسي نحوه و چگونگي ميزان رضايتمندي كاركنان، بررسي ميزان رضايتمندي مشتريان و مصرف‌كنندگان، نحوه و چگونگي ارتباطات درون سازماني و برون سازماني و… به منظور ارايه اطلاعات‌دقيق‌درجهت تصميم‌سازي مناسب مي‌پردازند و  اين اطلاعات طبقه‌بندي شده را در اختيار مديران ارشد و سياستگذاران سازمان قرار مي‌دهند. نظرسنجي‌ها همچنين مي‌توانند با چشم‌اندازي علمي و حرفه‌اي، ضمن ارائه طرح تحقيق علمي و پيروي از روش شناسي ‌خاص در حوزه پژوهش‌هاي تحليلي، پا را فراتر از توصيف نهاده و به حوزه تبيين پديده ها و مسائل سازماني نيز وارد شوند و به ارائه راهكار و پيشنهاد بپردازند. 

تهيه پرسش‌هاي پيمايش
 شايد هيچ مرحله‌اي از فرايند پيمايش مهمتر از تهيه پرسش‌ها نباشد. پرسش‌ها عناصر اساسي پيمايش هستند. كيفيت آنها در جذب اطلاعات موردنظر، تاثيري بيشتر از ساير بخش‌هاي فرايند پيمايش دارد. پرسش‌هاي پيمايش از نظر شكل دو نوع هستند. پرسش‌هاي بسته و پرسش‌هاي باز. در پرسش‌هاي بسته از پاسخگويان مي خواهند كه از مجموعه اي مشخص از پاسخ ها، يكي را انتخاب كند. انواع پرسش‌هاي بسته عبارتند از: پرسش‌هاي چند انتخابي، پرسش هاي بلي – خير  و پرسشهايي با مقياس درجه بندي عددي. در پرسش هاي باز از پاسخ‌‌دهنده مي خواهند كه به زبان خود و هرچقدر كه مي‌خواهد پاسخ بدهد. انواع اين پرسش‌ها عبارتند از پرسشهاي پُركردني، پاسخ‌هاي كوتاه، مقاله، توضيح و تشريح.
استفاده از پرسش هاي بسته در پيمايش هاي سازماني بسيار مطلوب و جذاب هستند. پاسخ‌دهندگان به سرعت و به راحتي مي توانند به پرسش‌هاي بسته پاسخ دهند و در زمان صرفه‌جويي كنند و از طرفي دامنه پاسخ هاي مربوط به اهداف پيمايش را محدود كرده و الگوي واحدي را در اختيار همه قرار مي‌دهند. پرسش‌هاي بسته به پاسخگويان اين امكان را مي‌دهد تا به خوبي پرسشها را تفسير كنند و به آنها پاسخ دهند.
پرسشهاي باز نيز داراي اهميت و ارزش خاصي هستند پرسشهاي باز يا پرسش‌هاي بدون ساختار از پاسخ‌دهندگان مي‌خواهند هر طور كه مي خواهند و به زبان خود به پرسش ها پاسخ دهند. يكي از بزرگترين مزاياي پرسش‌هاي باز آن است كه به پاسخ دهندگان امكان مي دهند تا با استفاده از الگوي مورد قبول خود و بدون اينكه نا خواسته تحت تاثير گزينه‌هاي از پيش تعيين شده قرار بگيرند، به سوالات پاسخ دهند. پرسش‌هاي باز به  بهترين شكل نظرات واقعي  پاسخ‌دهندگان را منعكس مي‌كنند. از سويي ديگر، پرسشهاي باز داراي معايبي هستند، ازجمله‌بزرگترين ضعف‌پرسش‌هاي باز، زمان و انرژي زيادي است كه  بايد صرف پردازش و تجزيه و تحليل پاسخ‌هاي ارائه شده به اين پرسش‌ها شود.

 نظر دهید »

اطلاعات کتاب "اللهم وال من والاه وعاد من عاداه" کلام النبی (ص) لا من زیاده الناس

18 بهمن 1395 توسط غریبی فر

اطلاعات کتاب
“اللهم وال من والاه وعاد من عاداه” کلام النبی (ص) لا من زیاده الناس

 

پدیدآورندگان : نویسنده: محمدجعفر طبسی
موضوع : احادیث خاص (غدیر) , محدثان , علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40 ق. - اثبات خلافت - احادیث
ناشر : مركز فقهی ائمه اطهار (ع)
محل نشر : قم
قطع : رقعی
نوع کتاب : تالیف
زبان اصلی : فارسی
قیمت : 40000
نوع جلد : شومیز
قطع : رقعی
تیراژ : 1000
تعداد صفحات : 132
تاریخ نشر : 1391/5/11
رده دیویی : 02907218
شابک : 978-600-5694-33-8
, “تحقیقی پیرامون متن «روایت غدیر» است. نگارنده در این اثر در پی آن است تا این شبهه را از ذهن‌ها كنار بزند كه عبارت اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ادامه سخن رسول گرامی اسلام در صحرای غدیر است نه این‌كه اضافه‌ای باشد كه از سوی مردم و یا از سوی علمای دین در قرون گذشته وارد شده است. وی در همین راستا، در فصل اول راویانی كه این حدیث را روایت كرده‌اند را نام برده است. در فصل دوم نیز علما و راویانی كه در طبقات مختلف حدیثی مقدار زیاده این حدیث را روایت كرده‌اند را نام برده و ثقه بودن آنان را نیز متذكر شده است. در فصل پایانی نیز نمونه‌های مختلف ثبت شده این روایت معرفی شده است.”

 

 نظر دهید »

كتابشناسي انقلاب اسلامي

18 بهمن 1395 توسط غریبی فر
كتابشناسي انقلاب اسلامي




 
<liclass="listitem">
كتابشناسي قيام 29 بهمن 1356 مردم تبريز
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي زن و انقلاب اسلامي
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي نقش دانشجويان در انقلاب اسلامي
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي نقش روحانيت در پيروزي انقلاب اسلامي ايران
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي خاطرات انقلاب
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي شكنجه مبارزان انقلابي در رژيم پهلوي
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي كتابشناسي‌هاي انقلاب اسلامي ايران
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي فرار شاه خائن
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي قيام 19 دي مردم قم
 
<liclass="listitem">
كتابشناسي حماسه مردم آمل
 
<liclass="listitem">
يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)
 
<liclass="listitem">
يك روز تاخير: مجموعه داستان
 
<liclass="listitem">
همگام با مردم در انقلاب اسلامي (تا سقوط خدايگان)
 
<liclass="listitem">
نقش زنان در نهضت امام خميني (ره)
 
<liclass="listitem">
قدرت‌هاي بزرگ و جمهوري اسلامي ايران
 
<liclass="listitem">
طرحي نو در تبيين انقلاب اسلامي
 
<liclass="listitem">
شكل‌گيري انقلاب اسلامي از سلطنت پهلوي تا جمهوري اسلامي
 
<liclass="listitem">
سير تكويني انقلاب اسلامي
1 2 3 4 5

 نظر دهید »

معرفی کتاب نقش زنان در نهضت امام خمینی (ره)

18 بهمن 1395 توسط غریبی فر

معرفی کتاب نقش زنان در نهضت امام خمینی (ره)

 

این پژوهش با موضوع “نقش زنان در نهضت امام خمینی (ره) در چهار بخش تنظیم شده است

20090306140921b200-naghshe-zanan-final2

نقش زنان در نهضت امام خمینی (ره)
موضوع:
ایران – تاریخ – انقلاب اسلامی، 1357 – زنان
زنان – ایران – فعالیتهای سیاسی – تاریخ – قرن 14
پدیدآورنده:
ساسان طهماسبی‌کهیانی
ناشر:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
228 صفحه – رقعی (شومیز) – چاپ 1 – 2000 نسخه
کد کنگره:9ط9ز/DSR563
شابک:7-144-419-964
رده دیوئی:955.083082
تاریخ نشر:01/08/86

چکیده :
این پژوهش با موضوع “نقش زنان در نهضت امام خمینی (ره) در چهار بخش تنظیم شده است: در بخش اول با عنوان “سابقه‌ی مبارزات زنان قبل از نهضت امام خمینی”. نقش سیاسی و اجتماعی زنان پیش از دوران پهلوی مطرح شده است. نیز عوامل سیاسی و فرهنگی موثر در حضور آنان در نهضت برشمارده شده و مهم‌ترین احزاب سیاسی تاثیرگذار در جامعه‌پذیری سیاسی زنان معرفی شده که از آن جمله است: جبهه‌ی ملی و حزب توده. بخش دوم، به بررسی دیدگاه‌های امام خمینی درباره‌ی نقش سیاسی و اجتماعی زنان و نقش آنان در قیام 15 خرداد 1342 اختصاص یافته است. “مبارزات سیاسی زنان در سال‌های (57-1343) مبحث سوم از کتاب است که در این بخش اقدامات فرهنگی رژیم با رویکرد غرب‌گرایانه و نقش زنان در تظاهرات این مقطع بازگو شده است. و در مبحث پایانی کتاب، “اوج‌گیری انقلاب اسلامی و حضور زنان”، به تفصیل از حضور زنان در ایام مختلف انقلاب در سال 1357 تا پیروزی انقلاب سخن رفته است.

 

 

 

 نظر دهید »

مسابقه کتابخوانی ویژه طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) بندر تر کمن

11 بهمن 1395 توسط غریبی فر

مسابقه کتابخوانی به مناسبت دهه فجر
پاسخ به 5سوال فقط
1-دستاورد انقلاب در حوزه اثبات عدم جدایی دین از سیاست چگونه بود ؟
2-دستاورد انقلاب درزمینه احیا ءشأن و منزلت معنوی زنان و دختران چگونه بود؟
3-دستاورد انقلاب درزمینه حاکمیت یافتن فقه و فقاهت در شوون مختلف زندگی اجتماعی چگونه است ؟
4-دستاورد انقلاب درزمینه اقتدار مجلس و حق نظارت در عموم مسائل کشور چگونه بود ؟
5-چهار مورد از دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه مسادل اجتماعی و اخلاقی را نام ببرید؟

 

منبع : 92دستاورد انقلاب اسلامی ایران
مهلت پاسخگویی :پایان دهه فجر

 نظر دهید »

زمینه لغزش و انحرا ف

03 بهمن 1395 توسط غریبی فر
 





 
  دلبستگی و وابستگی به مال و فرزند، زمینه لغزش و انحراف

 
 
 

 
منبع : تفسیر نور؛ ج 10؛ ص88، تفسیر نمونه، ج 24، ص: 202

آیه

إِنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ [1]

ترجمه

همانا اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند و خداوند است که پاداش بزرگ نزد او است (و به کسانی پاداش می دهد که در این امتحان پیروز شوند).

نکته ها:

مشابه این آیه، آیه 28 سوره انفال است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

«فتنه» هم به معنای رنج ها و مشکلات و مصیبت ها و اموری است که انسان گرفتار آنها می شود و سبب آزمایش است و هم به معنای توطئه و افساد دشمنان است .

«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا»[3]

حضرت علی علیه السلام می فرماید: از گرفتار شدن به فتنه به خدا پناه نبرید که آن حتمی است، بلکه از انحراف و گمراه شدن به وسیله ی فتنه ها به خدا پناه ببرید. لا یقولن احدکم اللهم انی اعوذ بک من الفتنة. .. فلیستعذ من مضلات الفتن، سپس حضرت این آیه را تلاوت کردند.[4]

اگر باور کنیم که دارایی و ثروت، ابزار آزمایش و فتنه است، از کمی مال رنج نخواهیم برد.

زیرا امتحانش آسان تر خواهد بود.

مال، سبب آزمایش است، زیرا باید از راه حلال بدست آید، باید به مصرف حلال برسد، باید حقوق واجب آن پرداخت شود، باید شکر آن ادا شود.

فرزند، سبب آزمایش است، زیرا والدین باید در انتخاب همسر، در پرداخت مهریه حلال به همسر، در تغذیه سالم فرزند، در محبت و نظارت بر تعلیم و تربیت، در ازدواج، در اشتغال، در گرایش های گوناگون او کمال دقت را داشته باشند که عبور از تمام این مراحل امتحانی سخت است، البته اگر والدین وظیفه خود را به خوبی انجام دهند و از عهده آزمایش برآیند، در تمام کارهای خوب فرزند شریک خواهند بود.

اگر دشمنی همسر و فرزند در آیه قبل، مربوط به بعضی از آنهاست، اما وسیله فتنه و آزمایش شدن مربوط به همه آنهاست.

پیام ها:

1- دلبستگی و وابستگی به مال و فرزند، زمینه لغزش و انحراف است. لذا خداوند هشدار می دهد. «إِنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ»

2- گذشتن از دلبستگی به مال و فرزند برای انجام وظایف الهی، کاری بزرگ است، لذا خداوند پاداش بزرگ مقرر کرده است. «أَجْرٌ عَظِیمٌ»

3- هر چه آزمایش کننده بزرگ تر باشد، جایزه اش برجسته تر است، خدای عظیم پاداش عظیم می دهد. «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

4- توجه به پاداش بزرگ الهی، سبب نجات از وابستگی به اموال و اولاد است.«وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»[5]

پی نوشت ها

[1] سوره تغابن، آيه 15

[2] بقره، 193.

[3]  كهف، 46.

[4]  نهج البلاغه، حكمت 93.

[5] محسن قرائتى، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - تهران، چاپ: 4، 1389.











 نظر دهید »

آثار شجاعت در زندگی انسان ها

03 بهمن 1395 توسط غریبی فر
- آثار شجاعت در زندگی انسانها

5- آثار شجاعت در زندگی انسانها[246]

نقطه مقابل صفت رذیله جبن و ترس همان شجاعت و دلیری است که بحث های مربوط به آن در لا به لای مباحث جبن و ترس آمد و هر یک از این دو به قرینه مقابله در غالب بحث ها روشن می شود، شناخت مفهوم جبن و ترس بدون شناخت مفهوم شجاعت مشکل است، همان گونه که شناخت مفهوم شجاعت بدون شناخت جبن و ترس دشوار می باشد.

با این حال برای تکمیل بحث های گذشته لازم به نظر می رسد که توضیحات بیشتری در باره شجاعت و آثار و پیامدهای آن به ویژه از دیدگاه اخبار و احادیث اسلامی داشته باشیم.

1- در فرمان مالک اشتر که «جامع ترین فرمان الهی سیاسی» برای کشورداری است در موارد متعددی به این مساله اشاره فرموده است. در یک جا به مالک هشدار می دهد که افراد ترسو و حریص را جزء مشاوران خود قرار ندهد.

در جای دیگر در مورد فرماندهان بزرگ لشکر (یا همه معاونان و کارگزاران) می فرماید: «ثم الصق بذوی المروآت و الاحساب و اهل البیوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة و السفی ء و السماحة، فانهم جماع من الکرم و شعب من العرف؛ رابطه خود را با افراد با شخصیت و اصیل و خاندان های صالح و خوش سابقه برقرار ساز، سپس با افراد شجاع و با شهامت و سخاوتمند و بزرگوار همکاری داشته باش، چرا که آنها کانون بزرگواری و مرکز نیکی هستند» ! (32)

در اینجا امام (ع) مساله شجاعت و شهامت را از اصول اساسی صفات برجسته انسانی و فرماندهان لشکر یا کارگزاران به طور عام شمرده است.

2- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «الشجاعة زین، الجبن شین؛ شجاعت زینت است و ترس عیب است» . (33)

3- و نیز همان حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «السخاء و الشجاعة غرائز شریفة یضعها الله سبحانه فی من احبه و امتحنه؛ سخاوت و شجاعت صفات شریفی است

[247]

که خداوند سبحان آن را در وجود کسانی که دوستشان دارد و آزموده است قرار می دهد» . (34)

4- پیغمبر اکرم (ص) در مقام ذکر افتخارات اهل بیتش هفت صفت را ذکر می کند که یکی از آنها شجاعت است. (35)

و در جای دیگر افتخارات خود و خاندانش را در دو چیز خلاصه می کند که باز یکی از آنها شجاعت است. (36)

5- در حدیث لیلة المبیت (شبی که علی (ع) به جای پیامبر (ص) در بسترش خوابید تا آن حضرت هجرت به مدینه را آغاز کند) می خوانیم: صبحگاهان هنگامی که محاصره کنندگان خانه پیامبر (ص) به درون خانه ریختند و به سوی بستر حمله کردند، علی (ع) را به جای پیامبر (ص) در بستر دیدند و با سخنان زشتی نسبت به مقام والای علی (ع) اهانت کردند، امام (ع) فرمود: این سخنان را در باره من می گویید در حالی که خداوند افتخارات بزرگی به من داده - و از جمله آنها - این افتخار را ذکر فرمود: «و من الشجاعة ما لو قسم علی جمیع جبناء الدنیا لصاروا به شجعانا؛ خداوند آن قدر شجاعت به من عطا فرموده که اگر بر تمام افراد ترسو و جبان دنیا تقسیم شود همه شجاع خواهند شد» ! (37)

6- در خطبه معروف امام سجاد علی بن الحسین (ع) در شام نیز می خوانیم که امام در آغاز خطبه تکان دهنده و تاریخیش فرمود: «ایها الناس: اعطینا ستا و فضلنا بسبع اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین؛ ای مردم! خداوند شش موهبت به ما عطا فرموده و به هفت چیز ما را برتری داده است. آن شش موهبت عبارت است از علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبوبیت در دلهای مؤمنان» ! (38)

7- این بحث را با حدیث دیگری از امام صادق (ع) پایان می دهیم - هر چند سخن در این زمینه بسیار است - فرمود: گروهی از اسیران را خدمت پیامبر (ص) آوردند پیامبر (ص) (به خاطر جنایاتی که آنها انجام داده بودند) دستور قتل آنها را صادر کرد به استثنای یک نفر، آن فرد تعجب نمود و عرض کرد چگونه مرا از میان همه آنها آزاد

[248]

کردی؟ ! فرمود: جبرئیل از سوی خدا این خبر را به من داده است که تو دارای پنج صفت هستی که خدا و پیامبرش (ص) آن را دوست دارند؛ «الغیرة الشدیدة علی حرمک، و السخاء، و حسن الخلق، و صدق اللسان و الشجاعة؛ غیرت شدید نسبت به ناموست، و سخاوت، و خسن خلق، و راستگویی و شجاعت» !

هنگامی که آن مرد اسیر آزاد شده این سخن را شنید اسلام آورد و در زمره مسلمانان شایسته قرار گرفت. (39)

از احادیث بالا و روایات متعدد و آیاتی که در بحث بالا داشتیم ارزش والای این فضیلت اخلاقی کاملا روشن می شود، و اهمیتی را که اسلام برای آن قائل است در لا به لای این روایات و احادیث نمایان است.

ذکر این نکته نیز لازم به نظر می رسد که «شجاعت» معنی وسیع و گسترده ای دارد که دلیری در میدان نبرد یکی از شاخه های آن است. شجاعت در میدان سیاست، در مسائل علمی، و ابراز و اظهار نظرات جدید منطقی و نوآوریها، و شجاعت در مقام قضاوت و داوری و مانند آن هر کدام یکی از شاخه های مهم شجاعت محسوب می شود، لذا در بعضی از روایات می خوانیم: «الصبر شجاعة؛ صبر نوعی شجاعت است» . (40)

در حدیث دیگری از علی (ع) آمده است: «اشجع الناس اسخاهم؛ شجاع ترین مردم کسی است که از همه با سخاوت تر باشد» ! (41)

و در حدیث دیگری از همان بزرگوار می خوانیم: «لو تمیزت الاشیاء لکان الصدق مع الشجاعة و کان الجبن مع الکذب؛ هرگاه اشیاء از هم جدا شوند، صدق و راستی در کنار شجاعت و ترس در کنار دروغگویی قرار خواهد گرفت» . (42)

این احادیث هر کدام به یکی از شاخه های شجاعت اشاره می کند که در مفهوم جامع این واژه درج شده است (دقت کنید) .

32- نهج البلاغه، نامه 53.33- شرح فارسی غررالحکم، جلد7، صفحه 171.34- غررالحکم، شماره 1820.35- بحارالانوار، جلد26، صفحه 265.36- همان مدرک، صفحه 244.37- بحارالانوار، جلد19، صفحه 83.38- بحارالانوار، جلد 45، صفحه 138.39- بحارالانوار، جلد 18، صفحه 108.40- نهج البلاغه، حکمت 4.41- غررالحکم، شماره 2899.42- شرح فارسی غرر، جلد 5، صفحه 118، حدیث 7597.

 نظر دهید »

ترس و شجاعت ازدیدگاه قرآن احادیث و روایات

03 بهمن 1395 توسط غریبی فر
ترس و شجاعت از دیدگاه قرآن، احادیث و روایات

 

ترس و شجاعت در قرآن و در احادیث و روایاتیکی ديگر از رذايل اخلاقى ترس بيجاست كه مايه ذلت و زبونى و عقب افتادگى انسانها مى‏باشد، نيروهاى بالفعل و بالقوه او را بر باد میدهد، و دشمن را بر انسان مسلط میسازد. نقطه مقابل آن شجاعت و شهامت است كه مهمترين كليد پيروزى و اساسی ترين پايه سربلندى و عظمت انسانهاست
نه تنها در ميدان جنگ كه رد ميدانهاى سياست و اجتماع و حتى مباحث علمى، شجاعت نقش كليدى را دارد، و به همين دليل علماى اخلاق به طور گسترده از «جبن‏» و «شجاعت‏» سخن گفته‏اند و عوامل و نتايج و آثار و پيامدهاى هر يك را مورد تحليل و بررسى قرار داده‏اند.در كتب پيشينيان علم اخلاق، شجاعت‏يكى از اركان چهارگانه فضايل، و ترس يكى از رذايل چهارگانه شمرده شده است.
در تاريخ انبياى بزرگ، و پيروان راستين آنها مظاهر شجاعت‏به خوبى نمايان است، آرى آنها اسطوره‏هاى مقاومت و شجاعت‏بودند و سرمشق خوبى براى همه انسانها.
با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى‏گرديم و جلوه‏هاى اين فضيلت اخلاقى و مظاهر شوم آن رذيله اخلاقى را در لا به لاى آيات، و در جاى جاى قرآن مجيد مورد بررسى قرار مى‏دهيم:
1- در داستان ابراهيم(ع) چنين مى‏خوانيم:
«و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين × اذ قال لابيه و قومه ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون × قالوا وجدنا آبائنا لها عابدين × قال لقد كنتم انتم و آبائكم فى ضلال مبين × قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللاعبين × قال بل ربكم رب السماوات و الارض الذى فطرهن و انا على ذلكم من الشاهدين × و تالله لاكيدن اصنامكم بعد ان تولوا مدبرين × فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم لعلهم اليه يرجعون (سوره‏انبياء،آيات‏51تا58)
2- در مورد موسى بن عمران‏7 چنين مى‏خوانيم:
…يا موسى لاتخف انى لايخاف لدى المرسلون (سوره‏نمل،آيه‏10)
3- در باره قوم طالوت و سربازان شجاع قومش چنين مى‏خوانيم:
«…فلما جاوزه هو و الذين آمنوا معه قالوا لا طاقة لنا اليوم بجالوت و جنوده قال الذين يظنون انهم ملاقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله و الله مع الصابرين × و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين (سوره‏بقره،آيات‏249و250)
4- در مورد ياران پيامبر اسلام(ص) و شجاعان با ايمان و مدعيان دروغين ترسو نيز چنين مى‏خوانيم:
<و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا × و لما راى المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسليما (سوره‏احزاب،آيات‏13و22)
5- و در جاى ديگر در همين زمينه آمده است:
قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا فتربصوا انا معكم متربصون (سوره‏توبه،آيه‏52)
6- در باره گروهى از ياران پيامبر(ص) مى‏فرمايد:
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل × انما ذلكم الشيطان يخوف اوليائه فلاتخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين (سوره‏آل‏عمران،آيات‏173و175)
7- الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احدا الا الله و كفى بالله حسيبا (سوره‏احزاب،آيه‏39)
ترجمه
1- ما وسيله رشد ابراهيم(ع) را از قبل به او داديم، و از(شايستگى) او آگاه بوديم- آن هنگام كه به پدرش(آزر) و قوم او گفت: <اين مجسمه‏هاى بى روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مى‏كنيد؟!» - گفتند: <ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى‏كنند» - گفت: <مسلما هم شما و هم پدرانتان در گمراهى آشكارى بوده‏ايد!» - گفتند: <آيا مطلب حقى براى ما آورده‏اى يا شوخى مى‏كنى؟! - گفت: (كاملا حق آورده‏ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمين است كه آنها را ايجاد كرده و من بر اين امر از گواهانم! - و به خدا سوگند در غياب شما نقشه‏اى براى نابودى بتهايتان مى‏كشم! - سرانجام(با استفاده از يك فرصت مناسب) همه آنها - جز بت‏بزرگشان - را قطعه قطعه كرد تا شايد سراغ او بيايند(و او حقايق را بازگو كند)!
2- <… اى موسى! نترس كه رسولان در نزد من نمى‏ترسند»!
3- <… سپس هنگامى كه او(طالوت) و افرادى كه با او ايمان آورده بودند(و از بوته آزمايش، سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند(از كمى نفرات خود ناراحت‏شدند و عده‏اى) گفتند: <امروز ما توانايى مقابله با <جالوت‏» و سپاهيان او را نداريم‏» اما آنها كه مى‏دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد(و به روز رستاخيز ايمان داشتند) گفتند: <چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيمى پيروز شدند! و خداوند با صابران(و استقامت كنندگان) است‏» - و هنگامى كه در برابر <جالوت‏» و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند: <پروردگارا! پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را ثابت‏بدار! و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان‏»!
4- و(نيز) به خاطر آوريد زمانى را كه گروهى از آنها(منافقان) گفتند: <(اى اهل يثرب) اى مردم مدينه! اينجا جاى توقف شما نيست، به خانه‏هاى خود بازگرديد!» و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى‏خواستند و مى‏گفتند: <خانه‏هاى ما بى حفاظ است!» در حالى كه بى حفاظ نبود، آنها فقط مى‏خواستند(از جنگ) فرار كنند - (اما) مؤمنان وقتى لشكر احزاب را ديدند گفتند: <اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده و خدا و رسولش راست گفته‏اند!» و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.
5- بگو آيا در باره ما جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد(يا بر شما پيروز مى‏شويم و يا ربت‏شهادت مى‏نوشيم) ولى ما انتظار داريم كه خداوند، عده‏اى از سوى خودش(در آن جهان) به شما برساند يا(در اين جهان) به دست ما(مجازات شديد) اكنون كه چنين است‏شما انتظار بكشيد ما هم با شما انتظار مى‏كشيم!
6- اينها كسانى بودند كه(بعضى از) مردم به آنها گفتند: (لشكر دشمن) براى(حمله به) شما اجتماع كرده‏اند، از آنها بترسيد، اما اين سخن بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى ماست - اين فقط شيطان است كه پيروان خود را(با سخنان و شايعات بى اساس) مى‏ترساند، از آنها نترسيد! و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد!
7- (پيامبران پيشين) كسانى بودند كه تبليغ رسالت‏هاى الهى مى‏كردند و(تنها) از او مى‏ترسيدند و از هيچ كس جز خدا واهمه نداشتند و همين بس كه خداوند حسابگر(و پاداش دهنده اعمال آنها) است.
تفسير و جمع‏بندى
پيامبران خدا ترسو نيستند
در نخستين آيات مورد بحث‏شجاعت‏بى نظير قهرمان توحيد ابراهيم(ع) در برابر بت‏پرستان لجوج و متعصب و خشن به خوبى منعكس شده است و نشان مى‏دهد كه اين پيغمبر بزرگ الهى، چگونه در مبارزه با بت‏پرستى در عين تنهايى و نداشتن يار و ياور، و در برابر انبوه دشمان خشمگين و خطرناك كه حكومت وقت آنها را پشتيبانى مى‏كرد كمترين سستى به خود راه نداد.
آيات فوق مى‏گويد: <ما وسيله رشد ابراهيم(ع) را از قبل به او داديم و از(شايستگى) او آگاه بوديم‏»، (و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين) (1)
در واقع خداوند استعدادهاى شايان توجهى را به ابراهيم(ع) داده بود، ولى بى شك ابراهيم(ع) كه در بهره‏گيرى از اين استعدادها آزاد بود از آن بهترين بهره‏گيرى را كرد، و به مبارزه با عامل اصلى بدبختى انسانها يعنى بت‏پرستى برخاست و چنانكه در ادامه اين آيات آمده است‏با قوت و قدرت و صراحت، نخست از عمويش آزر شروع كرد، و گفت: «اين مجسمه‏هاى بى‏روحى را كه پرستش مى‏كنيد چيست؟!»
و هنگامى كه «آزر» به او جواب داد: <اين رسم و سنت نياكان ماست گفت: به يقين هم شما و هم پدران و نياكانتان در گمراهى آشكارى بوديد»!
«آزر» هنوز باور نمى‏كرد كه ابراهيم با اين صراحت‏به طور جدى به مبارزه با بتها كه آن همه خواهان داشت‏برخيزد، پرسيد: آيا شوخى مى‏كنى؟! و ابراهيم(ع) در جواب گفت: اين يك مطلب كاملا جدى است، پروردگار شما همان آفريننده زمين و آسمان است… سپس افزود: <به خدا سوگند من نقشه‏اى براى نابودى اين بتها در غياب شما مى‏كشم!»، (و تالله لاكيدن اصنامكم بعد ان تولوا مدبرين) (2)
و سرانجام به گفته خود عمل كرد و با استفاده از يك فرصت مناسب همه آنها را جز بت‏بزرگ آنها قطعه قطعه كرد شايد به هنگامى كه به سوى آن باز مى‏گردند از آن عبرت گيرند، ( فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم لعلهم اليه يرجعون) (3)
در اينكه مرجع ضمير <اليه‏» در بخش اخير آيه چيست؟ مفسران احتمالات زيادى داده‏اند: بعضى گفته‏اند ضمير به <كبيرهم‏» برمى‏گردد، يعنى به سوى بت‏بزرگ برگردند و از او سؤال كنند چه حادثه‏اى سبب شسكستن ساير بتها شده و چه عاملى سبب نجات او گرديده است و طبيعى است‏بت از پاسخ به آن عاجز است و از اينجا بى اعتبارى بتها را دريافت.
احتمال ديگر اينكه ضمير به <ابراهيم‏» بازمى‏گردد، يعنى بت‏پرستان به سراغ ابراهيم(ع) آيند، و از او در باره انگيزه بت‏شكنيش سؤال كنند و او حقايق را براى آنان بازگو كند(البته در اين صورت جمله الا كبيرا لهم تاثيرى در مفهوم آيه نداردبخلاف‏تفسير قبل).
احتمال سوم اينكه ضمير به <خداوند متعال‏» برمى‏گردد، يعنى مشاهده ضعف و زبونى بتها در مقابل يك انسان سبب شود كه آيين بت‏پرستى را رها كنند و به سوى خدا بازگردند(اين تفسير نيز اشكال سابق را دارد).
و از همه مناسب‏تر همان تفسير اول است.
به هر حال آيه نشان مى‏دهد كه يكى از فضايل بزرگ پيامبران اولواالعزم شجاعت‏بى‏نظير آنها بوده است، آنها از غير خدا نمى‏ترسيدند، و در راه خدا كمترين سستى به خود راه نمى‏دادند و از جبن و ترس كه يك رذيله بزرگ اخلاقى است پاك و مبرا بودند و به همين دليل يك تنه در برابر انبوه دشمنان مى‏ايستادند و پيروز مى‏شدند.
بى شك اگر رذيله اخلاقى ترس و جبن بر آنها مسلط مى‏شد هرگز نه قادر به انجام سالت‏خويش بودند، و نه بر دشمنان پيروز مى‏شدند.
در دومين آيه مخاطب موسى بن عمران‏7 است، آنجا كه براى نخستين بار مخاطب به خطاب وحى شد و به او دستود داده شد عصايش را بيفكند، و عصا به اعجاز الهى به مار عظيمى تبديل شد، موسى وحشت كرد و فرار نمود. در اينجا نخستين درس اخلاقى به موسى(ع) داده شد كه: <اى موسى! نترس كه رسولان در نزد من نمى‏ترسند»! (…يا موسى لاتخف انى لايخاف لدى المرسلون) (4)
و با توجه به اينكه تمام عالم محضر خداست و همه جا ذات پاكش حاضر و ناظر است مؤمنان در هيچ حال و در هيچ جا نبايد بترسند، بلكه بر ذات پاك او توكل كنند و با شجاعت و شهامت‏به سوى اهداف مقدسى كه دارند پيش بروند.
مطابق آنچه در سوره قصص آيه 31 آمده است، به موسى(ع) گفته شد: <اى موسى! نترس و پيش بيا كه تو در امن و امانى‏»! (يا موسى اقبل و لاتخف انك من الآمنين)
موسى با اين خطاب الهى آرامش خود را بازيافت و در اينجا دستور مهمترى به او داده شد و آن اينكه نه تنها از آن مار عظيم نبايد بترسد بلكه بايد به سوى آن پيش برود، و آن را با ست‏خود بگيرد! تا عصا به حالت اول بازگردد! (قال خذها و لاتخف سنعيدها سيرتها الاولى) (5)
به يقين اين كار براى موسى(ع) بسيار شاق و سنگين بود ولى آن را انجام داد و بر آن پيروز شد.
آرى موسى(ع) بايد اين تجربه بزرگ را در محضر الهى فراگيرد تا بتواند در برابر اژدهاى ديگرى همچون فرعون و فرعونيان بايستد، و حكومت و ملك آنها را در واقع عصاى دست‏خود كند!
بسيارى از مفسران <جان‏» را كه در آيه بالا آمده به معنى مار كوچك و باريك كه با رعت‏حمله مى‏كند تفسير كرده‏اند، در حالى كه در جاى ديگر كه موسى عصا را در برابر فرعون انداخت تعبير به <ثعبان‏» شده كه به معنى اژدهاى عظيم است، به همين دليل بعضى احتمال داده‏اند عصا در آغاز كار مبدل به مار كوچكى شد و تدريجا به صورت اژدهاى عظيمى در آمد!
بعضى نيز گفته‏اند <عصا» مبدل به مار عظيمى شد، ولى از نظر سرعت همچون مارهاى كوچك حركت مى‏كرد!
جالب اينكه در قرآن مجيد نه بار جمله <لاتخف‏» (نترس) آمده است كه در پنج مورد، مخاطب موسى بن عمران است، شايد به اين جهت كه موسى(ع) دشمن بسيار بزرگ و خطرناكى همچون فرعون داشت، و بايد با اين خطاب‏هاى الهى براى مبارزه با او آماده مى‏شد.
سومين بخش از اين آيات در باره قوم <طالوت‏» است همان مردى كه از سوى پيامبر زمان(اشموئيل) به عنوان زمامدار و فرمانده لشكر بنى اسرائيل براى مبارزه با <جالوت‏»بيدادگر انتخاب شده بود.
او هنگامى كه مى‏خواست‏براى مبارزه با جالوت قيام كند، آزمونى براى لشكر خود ترتيب داد، تا سره از ناسره جدا شود، و سست عنصران ترسو كه وجود آنها در يك لشكر سبب سستى ديگران مى‏شود، بازشناخته شوند.
آرى آنها را در حالى كه شديدا تشنه بودند به وسيله نهر آبى آزمود، و گفت هر كس از آن بنوشد از ما نيست، و آنان كه مقاومت كنند و ننوشند و فقط گلويى تر كنند از ما هستند. اكثريت لشكر كه افرادى سست و كم مقاومت‏بودند از عهده اين امتحان برنيامدند، تنها گروه اندكى باقى ماندند، ولى شجاع و نيرومند كه قرآن در باره آنان مى‏گويد: <هنگامى كه لشكر طالوت در برابر جالوت قرار گرفت، شجاعان نخبه با اين سخن كه چه بسيار گروه اندكى كه به فرمان خدا بر گروه كثيرى پيروز شده‏اند به ديگران دلدارى داده و سپس افزودند:«…ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين; پروردگارا! صبر و استقامت را بر ما فروريز و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان‏»! (6)
خداوند به بركت‏شجاعت و پايمردى همين گروه اندك آنان را بر آن لشكر عظيم و سر تا پا مسلح طالوت پيروز كرد.
در آيات بعد سخن از ترس و جبن گروهى از منافقان و افراد ضعيف الايمان عصر پيامبر(ص) و در جنگ احزاب، و نيز سخن از شجاعت و پايمردى و ثبات قدم مؤمنان راستين است.
نخست مى‏فرمايد: <به خاطر بياوريد زمانى را كه گروهى از آنها(منافقان) گفتند: اى مردم مدينه! اينجا(ميدان جنگ احزاب) جاى توقف نيست، به خانه‏هاى خود بازگرديد، و گروهى از آنان از پيامبر(ص) اجازه بازگشت مى‏خواستند و مى‏گفتند: خانه‏هاى ما بدون حفاظ است، در حالى كه بدون حفاظ نبود بلكه(اينها بهانه بود، به خاطر ترس و وحشت) مى‏خواستند فرار كنند»! (و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا) (7)
البته ميدان جنگ احزاب آنچنان به خاطر فزونى لشكر دشمن و تجهيزات زياد آنها وحشتناك بود كه افراد سست و ترسو هرگز تاب مقاومت نداشتند.
ولى چنانكه در آيه 22 همين سوره آمده <مؤمنان راستين نه تنها از مشاهده لشكر احزاب هراسى به دل راه ندادند، بلكه آن را دليل بر صدق وعده‏هاى الهى و پيامبر دانستند، و بر ايمان و تسليم و پايمرديشان افزوده شد»! (و لما راى المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسليما) (8)
جالب اينكه از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه پيامبر(ص) به منافقان و افراد ضعيف الايمان و ترسو اجازه بازگشت‏به مدينه را داد، چرا كه اگر مى‏ماندند نه تنها كارى از آنها ساخته نبود، بلكه بذر ضعف و سستى را در دل ديگران مى‏پاشيدند!
به همين دليل آيه‏47 سوره توبه در باره جمعى از اين گونه افراد مى‏خوانيم: <لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا…; اگر آنها همراه شما(به سوى ميدان جهاد) خارج مى‏شدند جز اضطراب و ترديد، چيزى بر شما نمى‏افزودند»!
بايد توجه داشت كه <خبل‏» و <خبال‏» به معنى اضطراب و ترديدى است كه از ضعف عقل و عدم قدرت بر تصميم‏گيرى حاصل مى‏شود كه يكى از عوامل آن ترس و وحشت زياد است كه موجب مى‏شود انسان تعادل فكرى خود را از دست‏بدهد.
در پنجمين آيه با چهره ديگرى از شجاعت‏ياران پيامبر(ص) رو به رو مى‏شويم، شجاعتى كه از منطق ايمان سرچشمه مى‏گرفت، آنها به خوبى مى‏ديدند كه در ميدان نبرد بر سر دو راهى قرار دارند كه هر دو به سوى بهشت و خشنودى خدا مى‏رود: راهى به سوى <شهادت‏» پيش مى‏رود كه نهايت آن سعادت است و راهى به سوى زنده ماندن و پيروز شدن بر دشمن، كه آن هم باعث افتخار در دنيا و آخرت است اين در حالى است كه دشمن در هر صورت محكوم به شكست است‏يا مرگ ذلت‏بار در اين دنيا يا عذاب پروردگار در آخرت.
بديهى است كسى كه چنين درك و ديدى داشته باشد هرگز ترس و سستى به خود راه نمى‏دهد، و از اين رذيله بزرگ اخلاقى بركنار است (قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا فتربصوا انا معكم متربصون) (9)
و به گفته بعضى از دانشمندان عامل اصلى پيروزى مسلمانان همين شجاعت زاييده از ايمان و منطق قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين) بود.
در ششمين آيه، با چهره ديگرى از شجاعت اين دين‏باوران شجاع در جنگ احد روبرو مى‏شويم:
مى‏دانيم در احد مسلمانان بر اثر غفلت گروهى از افراد دنياپرست كه سنگرهاى حساس خود را رها كردند و به جمع غنايم پرداختند گرفتار شكست‏سختى شدند، و ضايعات فراوانى به بار آمد، و طبق آنچه در تواريخ آمده است دشمن پيروزمند به هنگام بازگشت از ميدان جنگ در اثناى راه مكه از بازگشت‏خود پشيمان شد و با يكديگر توافق كردند كه به مدينه بازگردند و از فرصت‏به دست آمده استفاده كنند و ضربه نهايى را بر مسلمين وارد كنند.
هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) از اين مساله آگاه شد ابتكار مهمى به خرج داد، دستور داد لشكر اسلام حتى كسانى كه جراحتى در ميدان احد بر تن داشتند به استقبال لشكر دشمن بروند.
اين دستور بسيار مؤثر واقع شد و وحشت و اضطرابى در لشكر دشمن افكند به گونه‏اى كه ترجيح دادند، پيروزى نسبى خود را با حمله مجدد به خطر نيفكنند و به مكه بازگشتند.
آيه مورد بحث‏به اين معنى اشاره كرده، و شجاعت مسلمانان و عدم ترس آنها را از دشمن مى‏ستايد، مى‏فرمايد: <آنها كه دعوت خدا و پيامبر(ص) را پس از آنكه جراحاتى به آنها رسيده بود اجابت كردند(و در حالى كه هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان حمراء الاسد شتافتند آرى) كسانى از آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند پاداش بزرگى دارند»، (الذين استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم) (10)
سپس ايمان و شهامت را چنين مى‏ستايد: <آنها كسانى بودند كه مردم به آنان گفتند: مردم(لشكر دشمن) براى حمله به شما اجتماع كرده‏اند، از آنان بترسيد، اما(نه تنها نترسيدند بلكه) بر ايمانشان افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين حامى ماست‏»! (الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل) (11)
در كجاى دنيا ديده شده است كه مجروحان جنگى فورا به ميدان بازگردند و در صفوف مقدم جاى گيرند، آرى اين شجاعت و شهامت‏بى نظير بود كه وسوسه‏هاى دشمن را خنثى كرد، و با چنين حضورى در ميدان جنگ او را مايوس و ناكام نمود.
به هر حال حمراء الاسد صحنه عجيبى بود كه طعم پيروزى موقت احد را در كام قريش تلخ كرد، و به آنها نشان داد كه مسلمانان اگر چه بر اثر اشتباه گروهى موقتا عقب نشستند ولى ابتكار عمل را از دست نداده‏اند، و دشمن بايد منتظر ضربات آينده مسلمين باشد.
به اين ترتيب نه تنها از يك شكست‏خطرناك پيشگيرى كردند بلكه پايه پيروزيهاى آينده را نهادند و آثار منفى شكست را از دل دوستان خود زدودند و با توكل بر پروردگار چراغ اميد را در قلب‏ها فروزان ساختند.
از آيه فوق استفاده مى‏شود كه سخنان وحشت‏انگيز بعضى از شياطين كه مسلمانان را از اجتماع لشكر قريش مى‏ترساندند، نه تنها ترس و وحشتى در آنها ايجاد نكرد، بلكه بر ايمانشان افزود، و ميزان توكل آنها را بالا برد، اين به خاطر آن بود كه متذكر وعده‏هاى الهى و صدق گفتار پيامبر(ص) شدند كه اگر در ميدان احد به دستور حضرتش عمل مى‏كردند، هرگز آن شكست نيز به وجود نمى‏آمد.
از شگفتى‏هاى اين جنگ آن است كه پيامبر(ص) فرمود: <تنها كسانى كه در احد شركت كردند به ميدان حمراء الاسد بيايند، و به ديگران اجازه نداد كه در اين پيكار شركت جويند، تا به دشمن بفهماند لشكر احد حتى با وجود آن همه مجروحان جنگى باز نيرومند و آماده پيكار است، و به هيچ وجه ضعف و فتورى در آن راه نيافته، و اين همان است كه دشمن را به شدت مضطرب ساخت.
در ادامه اين آيات، در آيه 175 همين سوره به تفاوت ميان افراد جبان و ترسو و شجاعان مؤمن اشاره مى‏كند، و چنين مى‏فرمايد: <اين فقط شيطان است كه پيروان خود را مى‏ترساند، از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد»، (انما ذلكم الشيطان يخوف اوليائه فلاتخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين) (12)
از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه اين گونه ترسها جنبه شيطانى دارد و هدفش تضعيف روحيه مؤمنان و كشاندن آنها به موضع انفعالى است تا از زير بار مسئوليت‏ها فرار كنند، در حالى كه مؤمنان راستين هيچ گونه ترس و وحشتى جز از خدا ندارند!
مطابق اين تعبيرات، ترس و جبن ريشه شيطانى دارد، در حالى كه شجاعت و شهامت داراى ريشه ايمانى است، آرى شجاعت از آثار ايمان است، چرا كه مؤمن با اتكاء به خدا كه قدرتش ما فوق همه قدرتهاست‏خود را در همه صحنه‏ها پيروز مى‏بيند و افراد ضعيف الايمان با اتكاء به قدرت خود كه به هر حال شكست‏پذير است‏خويش را ناتوان مشاهده مى‏كنند و به همين دليل ترس و وحشت در صحنه‏هاى مهم زندگى بر آنها چيره مى‏شود.
در داستان غزوه <حمراء الاسد» شياطين انس و جن دست‏به دست هم دادند تا قدرت لشكر قريش را بزرگ نشان دهند، و مؤمنان را از رويارويى با آنها بترسانند، در حالى كه به تعبير قرآن تنها اولياى شيطان و دوستان او از اين گونه امور مى‏ترسند، و اولياء الله وحشتى به خود راه نمى‏دهند. (13)
در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث‏يكى از صفات ويژه مبلغان رسالت‏هاى الهى پاك بودن از رذيله ترس از غير خدا ذكر شده، مى‏فرمايد: <آنها كسانى بودند كه تبليغ رسالت‏هاى الهى را مى‏كردند و از او مى‏ترسيدند و از هيچ كس جز خدا ترسى به خود راه نمى‏دادند و همين بس كه خداوند حسابگر است‏»! (الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احدا الا الله و كفى بالله حسيبا) (14)
تبليغ رسالات الهى مهمترين وظيفه پيامبران خداست، و شرط اصلى آن خالى بودن از رذيله خوف و ترس است.
اين آيه كه ناظر به پيامبران پيشين است‏به پيامبر اسلام(ص) در درجه اول و در درجه بعد به همه پيروان راستين او هشدار مى‏دهد كه در مقام ابلاغ رسالت‏هاى الهى از هيچ چيز و هيچ كس جز خدا ترس و واهمه‏اى نداشته باشند و مفهوم اين سخن آن است كه افراد جبان و ترسو نه شايسته اداى اين رسالتند و نه قادر بر اين كار!
بعضى از مفسران معتقدند كه اين آيه دليل بر اين است كه پيامبران الهى در مقام تبليغ رسالت الهى نبايد تقيه كنند، ولى اين سخن در صورتى صحيح است كه تقيه به معنى ترس و وحشت از مخالفين باشد، در حالى كه تقيه هميشه ناشى از ترس نيست، بلكه گاه هدف جلب و جذب مخالفين و رساندن آنها به اهداف الهى به صورت تدريجى است، و شايد گفتار ابراهيم <هذا ربى‏» در برابر ستاره‏پرستان و ماه‏پرستان و خورشيدپرستان از اين باب بوده است(دقت كنيد).
نتيجه نهايى
از آيات قرآن مجيد كه نمونه‏هاى روشنى از آن در بالا آمد، اهميت‏شجاعت و شهامت و نقش اين فضيلت اخلاقى در سرنوشت معنوى و مادى انسانها روشن از يك سو، و آثار سوء رذيله ترس و جبن از سوى ديگر آشكار مى‏شود.
درست است كه در اين آيات، شجاعت و ترس به طور مستقل و مستقيم مورد بحث واقع نشده ولى به طور ضمنى با بيان گويا نقش هر دو در زندگى انسانها تبيين گرديده است.
جبن و ترس در روايات اسلامى
در احاديث اسلامى نكوهش از اين رذيله اخلاقى بازتاب گسترده‏اى دارد از جمله:
1- امام باقر(ع) مى‏فرمايد: <لايكون المؤمن جبانا و لاحريصا و لاشحيحا; انسان با ايمان نه ترسوست و نه حريص و نه بخيل‏»! (15)
از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه <ترس‏» و <حرص‏» و <بخل‏» با روح ايمان سازگار نيست، چرا كه مؤمن، متكى به خداست، و آن كس كه چنين تكيه‏گاهى دارد ترسى به خود راه نمى‏دهد، و نه بخيل و حريص است زيرا او به فضل و كرم الهى اميدوار مى‏باشد، و با اين حال حرص و بخلى به او راه نمى‏يابد.
2- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: <الجبن و الحرص و البخل غرائز سوء يجمعها سوء الظن بالله سبحانه; ترس و حرص و بخل، صفات زشتى است كه در سوء ظن به خداوند سبحان خلاصه مى‏شود»! (16)
اين حديث توضيح ديگرى است‏بر آنچه در حديث‏بالا آمد، و ريشه اصلى اين صفات رذيله را تبيين مى‏كند.
3- اميرمؤمنان على(ع) دوستان خود را از مشورت با افراد ترسو نهى مى‏كند، چرا كه ترس آنها از آفات مشورت است مى‏فرمايد: «لاتشركن فى رايك جبانا يضعفك عن الامر و يعظم عليك ما ليس بعظيم; هرگز با انسان ترسو مشورت نكن چرا كه تو را از كارهاى مهم بازمى‏دارد، و موضوعات كوچك را در نظر تو كوچك جلوه مى‏دهد»! (17)
همين معنى در عهدنامه مالك اشتر به شكل ديگرى مطرح شده است، امام(ع) مالك را از مشورت با بخيلان و ترسوها و حريصان نهى مى‏كند. (18)
4- اين موضوع به قدرى مهم است كه در حديثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانيم كه دستور مى‏داد افراد ترسو در جنگهاى اسلامى شركت نكنند(مبادا مايه تضعيف روحيه ديگران بشوند) مى‏فرمايد: <من احس من نفسه جبنا فلايغز; كسى كه در خود ترسى احساس مى‏كند در جنگ شركت نكند»!
5- در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان(ع) حديث‏بالا را شكافته و با صراحت مى‏گويد: <لايحل للجبان ان يغزو، لانه ينهزم سريعا و لكن لينظر ما كان يريد ان يغزو به فليجهز به غيره; جايز نيست افراد ترسو در جنگ شركت كنند چرا كه به سرعت فرار مى‏كنند(و مايه تضعيف ديگران مى‏شوند) ولى لازم است صلاح و تجهيزات خود را در اختيار ديگران قرار دهند». (19)
1- ترس معقول و نامعقول
بى شك منظور از جبن و ترس در اينجا جبن و ترس معقول نيست‏بلكه جبن و ترس نامعقول است، توضيح اينكه:
ترس از امورى كه واقعا خطرناك است‏يكى از پديده‏هاى روحى و طبيعى و از نعمت‏هاى بزرگ خداست، چرا كه اگر انسان از هيچ چيز خطرناكى نترسد، به زودى زندگى خود را از دست مى‏دهد، اين همان چيزى است كه از آن تعبير به تهور و بى‏پروايى در مقابل خطر مى‏كنند، مانند كسى كه بى خيال و بدون نگاه كردن به اين طرف و آن طرف، از يك خيابان پر رفت و آمد مى‏گذرد، چنين كسى به يقين در معرض حوادث خطرناك رانندگى قرار دارد.
اين گونه ترس‏ها خواه در زندگى عادى روزانه باشد يا در مورد مواد غذايى مشكوك يا مسائل اقتصادى و سياسى و غير آن كاملا منطقى است و سبب نجات از خطراتى است كه انسان را تهديد مى‏كند.
ترس مذموم آن است كه انسان از عواملى بترسد كه در خور ترسيدن نيست، هر خطر موهومى را جدى بگيرد، و هر دشمن خيالى را مايه وحشت قرار دهد، از همه چيز و به اصطلاح از سايه خودش نيز بترسد، و از ورود در هر كارى به احتمال عدم موفقيت واهمه داشته باشد، چنين ترسى مايه عقب ماندگى و بدبختى و ناكامى است، مايه شكست و ذلت و زبونى است.
اين جهان در همه ابعادش همچون يك ميدان نبرد است، موانع، مشكلات و خطرها هميشه وجود داشته و دارد، و تا انسان با آنها دست و پنجه نرم نكند و خود را به طور جدى آماده مقابله با آنها نسازد موفق نخواهد شد.
غالبا ممكن نيست ما دست‏به كارى بزنيم كه پيروزى در آن صد در صد تضمين شده باشد، يا هيچ گونه خطرى در آن وجود نداشته باشد، اين يك خيال محال و يك پندار باطل است. اينجاست كه نقش شجاعت و شهامت روشن مى‏شود و آثار منفى صفت رذيله ترس و جبن خود را نشان مى‏دهد.
هر كشاورزى احتمال خشكسالى و آفت را مى‏دهد، هر تاجرى احتمال نوسان قيمت‏ها و دگرگونى وضع بازار را مى‏دهد، هر مسافرى احتمال تصادف و خطرات ديگر را مى‏دهد، و در هر عمل جراحى احتمال خطر وجود دارد، اگر به اين احتمالات ترتيب اثر داده شود بايد دست روى دست‏بگذاريم و هيچ كارى نكنيم و فقط در انتظار مرگ باشيم.
به يقين در اين گونه موارد بايد خطرات جدى را پيش‏بينى كرد و راه مقابله با آن را شناخت، و از بى پروايى و تهور پرهيز نمود، در عين حال احتمالات نسنجيده و نامعقول و يا احتمالاتى كه هميشه و در هر حال وجود دارد نبايد سد راه انسان شود.
اين روشن‏ترين تعريفى است كه براى مساله شجاعت‏به عنوان يكى از صفات فضيله و ترس به عنوان يكى از صفات رذيله مى‏توان كرد.
در حديثى از امام حسن مجتبى‏7 در تعريف جبن چنين مى‏خوانيم: <الجراة على الصديق و النكول عن العدو; جبن آن است كه در برابر دوستان جسور و در برابر دشمنان ناتوان باشى‏»! (20)
و در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى‏خوانيم كه در پاسخ از سؤال در باره معنى شجاعت فرمود: <موافقة الاقران و الصبر عند الطعان; هماهنگى با اقران و ايستادگى در برابر ضربات دشمن‏». (21)
قرآن مجيد در يك جا مى‏فرمايد: <و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة; با دست‏خود خويشتن را به هلاكت نيفكنيد»! (22)
و در جاى ديگر در وصف مؤمنان راستين مى‏گويد: <…اشداء على الكفار…; آنها در برابر كافران سخت و شديدند(و ترس و واهمه‏اى به خود راه نمى‏دهند)». (23)
از آنچه در بالا گفته شد به خوبى مى‏توان نتيجه گرفت كه شجاعت‏به عنوان يك فضيلت‏حد وسطى است در ميان <تهور» و <جبن‏».
2- آثار منفى جبن و ترس در زندگى فردى و اجتماعى
اين صفت رذيله آثار نامطلوب بسيار زيادى در سراسر زندگى انسانها دارد و به يقين يكى از عوامل قطعى شكست و زبونى و ذلت است.
ملت‏هاى بسيارى را در طول تاريخ مى‏شناسيم كه با داشتن عده و عده فراوان سالها گرفتار زبونى و اسارت بودند، ولى به محض اينكه رهبرى شجاع و فرماندهى با شهامت پيدا كردند تمام توان آنها بسيج‏شد و به سرعت عقب‏ماندگى خود را جبران كردند و به اوج عزت و عظمت رسيدند.
شجاعت پيامبر اسلام(ص) به هنگام هجرت در ميدان بدر و احد، و در ميدان احزاب و در ساير غزوات يكى از مهمترين عوامل پيروزى و پيشرفت‏سريع اسلام بود.
به همين دليل در احاديث اسلامى از امام على(ع) آمده است كه فرمود: <الشجاعة عز حاضر و الجبن ذل ظاهر; شجاعت عزت حاضر است و جبن ذلت آشكار»! (24)
و در جاى ديگر فرمود: <الشجاعة نصرة حاضرة و فضيلة ظاهرة; شجاعت‏يارى حاضر و فضيلت آشكار است‏».
يكى ديگر از آثار منفى اين رذيله اخلاقى اين است كه انسان را از كارهاى بزرگ بازمى‏دارد، زيرا كارهاى بزرگ هميشه با مشكلات بزرگ رو به روست، و انسانهايى را مى‏طلبد كه بتوانند از سد مشكلات عبور كنند، و اين كار از افراد ترسو ساخته نيست.
بنابراين چنين افرادى به فرض كه در زندگى توفيقى نصيبشان شود ناچيز و محدود خواهد بود، و هرگز نمى‏توانند دست‏به كارهاى مهم اجتماعى خواه جنبه انقلابى داشته باشد يا اصلاحى بزنند!
اين مساله تا آنجا پيش مى‏رود كه در اسلام از مشورت مديران موفق جامعه در كارهاى مهم با افراد جبان و ترسو نهى شده است، چرا كه آنها هميشه آيه ياس مى‏خوانند و مديران را از انجام كارهاى مهم بازمى‏دارند!
اميرمؤمنان على(ع) به مالك اشتر دستور داد كه افراد ترسو را در شوراى خود نپذيرد، چرا كه آنها سبب تضعيف او مى‏شوند، لاتدخلن فى مشورتك… جبانا يضعفك عن الامور. (25)
و در جاى ديگر آمده است: <و يعظم عليك ما ليس بعظيم; و موضوعات كوچك را در نظر تو بزرگ نشان مى‏دهند».
3- ريشه‏ هاى جبن
1- ضعف ايمان و سوء ظن به خدا، زيرا افراد با ايمان داراى توكل و اميد به لطف خداوند و اعتقاد به وعده‏هاى او هستند، و چنين كسانى هرگز سست و زبون نخواهند شد، و از حوادث هر قدر بزرگ باشد نمى‏ترسند، اين همان است كه در فرمان معروف مالك اشتر آمده است كه امام(ع) مى‏فرمايد: <ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله; بخل و ترس و حرص، غرائز و تمايلات متعددى هستند كه جامع آنها سوء ظن به خداى بزرگ است‏»!
2- احساس كمبود شخصيت و عقده حقارت يكى ديگر از دلايل جبن و ترس است، به همين دليل هر اندازه به افراد شخصيت داده شود بر شجاعت آنها افزوده مى‏شود و از همين رو در حديث امام اميرمؤمنين آمده است كه: <شدة الجبن من عجز النفس و ضعف اليقين; شدت ترس از ناتوانى روحى و ضعف يقين سرچشمه مى‏گيرد»! (26)
3- «عدم آگاهى و جهل‏» در بسيارى از اوقات سبب ترس مى‏شود، انسان از اشخاص و جانداران و موجوداتى كه درست آنها را نمى‏شناسد مى‏ترسد، ولى هنگامى كه به قدر كافى آگاهى مى‏يابد ضعف او زايل مى‏شود.
4- «عافيت‏طلبى‏» يكى ديگر از اسباب ترس است، چرا كه هميشه شجاعت در عين اينكه پيروزى مى‏آفريند مشكلات و ناراحتى‏هايى را نيز ممكن است‏به همراه داشته باشد كه باب طبع عافيت‏طلبان ترسو نيست.
5- بروز حوادث تلخ و ناگوار غالبا سبب مى‏شود كه انسانها به نوعى ترس گرفتار شوند، زيرا اين حوادث تلخ ذهنيت‏هاى ترس‏آلودى در انسان به وجود مى‏آورد كه گاه تا آخر عمر با اوست و جز با روانكاوى صحيح برطرف نمى‏گردد.
6- افراط در احتياط مى‏تواند ناشى از ترس باشد و يا عاملى براى ايجاد ترس، چرا كه به انسان مى‏گويد از هر احتمال خطرى بايد پرهيز كرد، و اين يكى از ريشه‏هاى اصلى ترس است.
7- انكار نمى‏توان كرد كه ساختمان روحى و جسمى افراد نيز در بروز اين پديده شوم مؤثر است، گروهى از افراد را مى‏بينيم كه به خاطر ضعف قلب يا ناتوانى اعصاب، يا ضعفهاى ديگر جسمانى، از همه چيز مى‏ترسند، در حالى كه از اين حالت متنفرند ولى نمى‏توانند آن را از خود دور سازند.
آنها مى‏گويند: چه كنيم اين ترس دست‏خودمان نيست، و بى اختيار بر ما تحميل مى‏شود، ولى چنان نيست كه اين حالت از طريق روان درمانى قابل تغيير نباشد.
4- طرق درمان و پيشگيرى از ترس و جبن
يكى از طرق اصلى درمان اين رذيله اخلاقى - همانند درمان ساير رذايل - از يكسو انديشيدن در ثمرات شوم و آثار زيانبار آن است. هنگامى كه افراد جبان و ترسو آثار نكبت‏بار و ذلت و زبونى ناشى از ترس بى‏جا و عقب ماندگى و محروميت‏حاصل از آن را در زندگى خود يا ديگران مشاهده كنند غالبا به فكر تجديد نظر در برنامه اخلاقى خود و دور ساختن اين رذيله مى‏افتند.
پرداختن به قطع ريشه‏ها راه مهم ديگر درمان آن است، هنگامى كه ابرهاى تيره و تار سوء ظن بالله از آسمان قلب انسان كنار رود، و خورشيد توكل بر جان او نور افشان شود ظلمات خيالات واهى كه انسان را به ترس بى جا مى‏كشاند برچيده خواهد شد، ولى اين كار احتياج به مطالعه و دقت فراوان دارد.
يكى ديگر از طرق درمان اين رذيله اخلاقى ورود در صحنه‏هاى رعب‏آور و تكرار آن است، فى المثل بعضى هستند كه از خوردن دارو يا تزريقات مختلف وحشت دارند ولى هنگامى كه چند بار تكرار شود وحشت آنها فرومى‏ريزد.
بعضى ديگر از سفرهاى دريايى يا هوايى سخت متوحش مى‏شوند ولى با تمرين و تكرار اين وحشت از بين مى‏رود، بعضى از سخن گفتن يا سخنرانى در حضور جمع مى‏ترسند ولى غالبا اين ترس با تمرين و تكرار از ميان خواهد رفت.
يكى از فلسفه‏هاى تمرينها و مانورهاى نظامى زدودن آثار ترس از جنگ از دلهاى سربازان و افسران و فرماندهان است.
در كلمات قصار اميرمؤمنان(ع) اين معنى به صورت زيبايى بيان شده مى فرمايد: <اذا هبت امرا فقع فيه، فان شدة توقيه اعظم مما تخاف منه; هنگامى كه از چيزى مى‏ترسى خود را در آن بيفكن كه آن ترس از خود آن سخت‏تر و وحشتناك‏تر است‏»! (27)
مرحوم علامه خويى; در شرح نهج البلاغه خود در شرح اين جمله مى‏گويد:
بسيار مى‏شود كه براى انسان كارى پيش مى‏آيد كه به خاطر جبن و جهل از آن وحشت مى‏كند… و اين وحشت ناشى از جبن، مانع پيشرفت كارها مى‏شود. در اينجا امام(ع) تشويق به دور ساختن ترس از خود مى‏كند چرا كه در بسيارى از اوقات تحمل ترس ناشى از ترديد و دو دلى، سخت‏تر از افتادن در آن امر خوفناك است.
سپس مى‏افزايد: مكتشفان و محققان جهان با عمل به اين دستور به افتخارات بزرگى نايل شدند، آنها درون جنگلها و صحراهاى آفريقا و بيابانهاى پراكنده وارد شدند و به سير درياها پرداختند، و به درون جزاير دور دست نفوذ كردند، و از اين طريق هم ثروت فراوانى به دست آوردند و هم شهرت جهانى به علاوه به علم و دانش بشرى خدمات قابل ملاحظه‏اى كردند و به گفته شاعر:
چو ترسى ز امرى بينداز خويش در آن و بپيراى تشويش خويش دو دل بودن و خود نگهداشتن بسى سخت‏تر مى‏كند قلب ريش (28)
آرى اين يك واقعيت است كه ترديدها و دو دلى‏ها و ترس از عواقب خطرناك يك كار غالبا بيش از خود آن انسان را رنج مى‏دهد.
در زبان عرب ضرب المثلهاى جالبى در اين زمينه ديده مى‏شود از جمله:
«ام المقتول تنام و ام المهدد لاتنام; مادر مقتول به خواب مى‏رود، ولى مادر كسى كه تهديد به مرگ شده به خواب نمى‏رود»!
و نيز گفته‏اند: <كل امر من خير او شر فسماعه اعظم من عيانه; هر كار خير و شرى شنيدنش از ديدنش بزرگتر است‏». (29)
يكى ديگر از طرق درمان جبن و ترس، پاك بودن و پاك زيستن است; زيرا افراد آلوده غالبا از نتيجه اعمال خود بيمناكند و از آنجا كه اعمال آنها روزى آفتابى و برملا شود در هراسند، به همين دليل در حديث معروف علوى آمده است: <ما اشجع البرئ و اجبن المريب; چه شجاع است انسان پاكدامن و چه ترسوست انسان مساله‏دار»! (30)
در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: <لو تميزت الاشياء لكان الصدق مع الشجاعة و كان الجبن مع الكذب; اگر اشياء از هم جدا شوند(و گروه‏بندى گردد) صدق و راستى همراه شجاعت‏خواهد بود و ترس همراه دروغ‏»! (31)
5- آثار شجاعت در زندگى انسانها
نقطه مقابل صفت رذيله جبن و ترس همان شجاعت و دليرى است كه بحث‏هاى مربوط به آن در لا به لاى مباحث جبن و ترس آمد و هر يك از اين دو به قرينه مقابله در غالب بحث‏ها روشن مى‏شود، شناخت مفهوم جبن و ترس بدون شناخت مفهوم شجاعت مشكل است، همان گونه كه شناخت مفهوم شجاعت‏بدون شناخت جبن و ترس دشوار مى‏باشد.
با اين حال براى تكميل بحث‏هاى گذشته لازم به نظر مى‏رسد كه توضيحات بيشترى در باره شجاعت و آثار و پيامدهاى آن به ويژه از ديدگاه اخبار و احاديث اسلامى داشته باشيم.
1- در فرمان مالك اشتر كه «جامع‏ترين فرمان الهى سياسى‏» براى كشوردارى است در موارد متعددى به اين مساله اشاره فرموده است. در يك جا به مالك هشدار مى‏دهد كه افراد ترسو و حريص را جزء مشاوران خود قرار ندهد.
در جاى ديگر در مورد فرماندهان بزرگ لشكر(يا همه معاونان و كارگزاران) مى‏فرمايد: <ثم الصق بذوى المروآت و الاحساب و اهل البيوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اهل النجدة و الشجاعة و السفى‏ء و السماحة، فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف; رابطه خود را با افراد با شخصيت و اصيل و خاندان‏هاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز، سپس با افراد شجاع و با شهامت و سخاوتمند و بزرگوار همكارى داشته باش، چرا كه آنها كانون بزرگوارى و مركز نيكى هستند»! (32)
در اينجا امام(ع) مساله شجاعت و شهامت را از اصول اساسى صفات برجسته انسانى و فرماندهان لشكر يا كارگزاران به طور عام شمرده است.
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «الشجاعة زين، الجبن شين; شجاعت زينت است و ترس عيب است‏». (33)
3- و نيز همان حضرت در حديث ديگرى مى‏فرمايد: «السخاء و الشجاعة غرائز شريفة يضعها الله سبحانه فى من احبه و امتحنه; سخاوت و شجاعت صفات شريفى است كه خداوند سبحان آن را در وجود كسانى كه دوستشان دارد و آزموده است قرار مى‏دهد». (34)
4- پيغمبر اكرم(ص) در مقام ذكر افتخارات اهل بيتش هفت صفت را ذكر مى‏كند كه يكى از آنها شجاعت است. (35)
و در جاى ديگر افتخارات خود و خاندانش را در دو چيز خلاصه مى‏كند كه باز يكى از آنها شجاعت است. (36)
5- در حديث ليلة المبيت(شبى كه على(ع) به جاى پيامبر(ص) در بسترش خوابيد تا آن حضرت هجرت به مدينه را آغاز كند) مى‏خوانيم: صبحگاهان هنگامى كه محاصره كنندگان خانه پيامبر(ص) به درون خانه ريختند و به سوى بستر حمله كردند، على(ع) را به جاى پيامبر(ص) در بستر ديدند و با سخنان زشتى نسبت‏به مقام والاى على(ع) اهانت كردند، امام(ع) فرمود: اين سخنان را در باره من مى‏گوييد در حالى كه خداوند افتخارات بزرگى به من داده - و از جمله آنها - اين افتخار را ذكر فرمود: <و من الشجاعة ما لو قسم على جميع جبناء الدنيا لصاروا به شجعانا; خداوند آن قدر شجاعت‏به من عطا فرموده كه اگر بر تمام افراد ترسو و جبان دنيا تقسيم شود همه شجاع خواهند شد»! (37)
6- در خطبه معروف امام سجاد على بن الحسين(ع) در شام نيز مى‏خوانيم كه امام در آغاز خطبه تكان دهنده و تاريخيش فرمود: <ايها الناس: اعطينا ستا و فضلنا بسبع اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة فى قلوب المؤمنين; اى مردم! خداوند شش موهبت‏به ما عطا فرموده و به هفت چيز ما را برترى داده است. آن شش موهبت عبارت است از علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبوبيت در دلهاى مؤمنان‏»! (38)
7- اين بحث را با حديث ديگرى از امام صادق(ع) پايان مى‏دهيم - هر چند سخن در اين زمينه بسيار است - فرمود: گروهى از اسيران را خدمت پيامبر(ص) آوردند پيامبر(ص)(به خاطر جناياتى كه آنها انجام داده بودند) دستور قتل آنها را صادر كرد به استثناى يك نفر، آن فرد تعجب نمود و عرض كرد چگونه مرا از ميان همه آنها آزاد كردى؟! فرمود: جبرئيل از سوى خدا اين خبر را به من داده است كه تو داراى پنج صفت هستى كه خدا و پيامبرش(ص) آن را دوست دارند; <الغيرة الشديدة على حرمك، و السخاء، و حسن الخلق، و صدق اللسان و الشجاعة; غيرت شديد نسبت‏به ناموست، و سخاوت، و خسن خلق، و راستگويى و شجاعت‏»!
هنگامى كه آن مرد اسير آزاد شده اين سخن را شنيد اسلام آورد و در زمره مسلمانان شايسته قرار گرفت. (39)
از احاديث‏بالا و روايات متعدد و آياتى كه در بحث‏بالا داشتيم ارزش والاى اين فضيلت اخلاقى كاملا روشن مى‏شود، و اهميتى را كه اسلام براى آن قائل است در لا به لاى اين روايات و احاديث نمايان است.
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى‏رسد كه <شجاعت‏» معنى وسيع و گسترده‏اى دارد كه دليرى در ميدان نبرد يكى از شاخه‏هاى آن است. شجاعت در ميدان سياست، در مسائل علمى، و ابراز و اظهار نظرات جديد منطقى و نوآوريها، و شجاعت در مقام قضاوت و داورى و مانند آن هر كدام يكى از شاخه‏هاى مهم شجاعت محسوب مى‏شود، لذا در بعضى از روايات مى‏خوانيم: <الصبر شجاعة; صبر نوعى شجاعت است‏». (40)
در حديث ديگرى از على(ع) آمده است: <اشجع الناس اسخاهم; شجاع‏ترين مردم كسى است كه از همه با سخاوت‏تر باشد»! (41)
و در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى‏خوانيم: <لو تميزت الاشياء لكان الصدق مع الشجاعة و كان الجبن مع الكذب; هرگاه اشياء از هم جدا شوند، صدق و راستى در كنار شجاعت و ترس در كنار دروغگويى قرار خواهد گرفت‏». (42)
اين احاديث هر كدام به يكى از شاخه‏هاى شجاعت اشاره مى‏كند كه در مفهوم جامع اين واژه درج شده است(دقت كنيد).
________________________________________
1- انبياء، 51.
2- همان،57.
3- انبياء، 58.
4- نمل، 10.
5- طه، 21.
6- بقره، 250.
7- احزاب،13.
8- احزاب، 22.
9- توبه، 52.
10- آل عمران، 172.
11- همان،173.
12- آل عمران، 175.
13- در تركيب جمله <انما ذلكم الشيطان يخوف اوليائه‏» دو عقيده در ميان مفسران وجود دارد كه در مفهوم آيه بسيار اثر مى‏گذارد، بعضى <اولياء» را فاعل(يا به منزله فاعل با تقدير من اوليائه) دانسته‏اند، مطابق اين تفسير پيروان شيطان بودند كه به تهديد و ارعاب مردم پرداختند، در حالى كه بعضى ديگر براى <اولياء» معنى و مفعولى قائلند همان گونه كه ظاهر آيه شريفه، طبق قرائت مشهور دلالت دارد، بنابراين مطابق اين نظر معنى آيه چنين مى‏شود: <شيطان تنها مى‏تواند در پيروانش مانند منافقين نفوذ كند و آنها را بترساند نه در مؤمنين‏».
14- احزاب،39.
15- بحارالانوار، جلد 72، صفحه 301


>
 نظر دهید »

ایثار و ا ز خود گذشتگی

03 بهمن 1395 توسط غریبی فر
ايثار و از خود گذشتگي

 

مقدمه

 

یکی از اصول مهم اخلاقی و مطرح در جامعه ی بشری که موجب استحکام ،پیشرفت و بقای نظام جامعه میشود ؛ مسئله ی ایثار و از خود گذشتگی است .

اسلام نیز مثل سایر ادیان رائج در دنیا حتی بهتر و محکم تر؛ به این مسئله سخن گفته و آن را ازبالا ترین درجه ی شخصیت و بزرگواری و بهترین نیکو کاری ها به شمار می آورد.

اما چیزی که در این جا اذهان را به سوی خود جلب می کند، این است که ایثار یعنی چه ؟

آیا به هر عمل انسان دوستانه و مطابق طبع آدمی که برای حل مشکلات مردم صورت می گیرد، ایثار گفته میشود؟

از خود گذشتگی چه فوائدی دارد؟ چه چیزی مانع ایثار یا کمرنگ شدن آن در جامعه می گردد؟ واز همه مهم تر چرا ایثار؟

به همین علت است که همواره  باید افرادی به تعریف و تبیین مسائل ان از دیدگاه دین مبین اسلام پرداخته و در جهت بازتاب این مهم در ائینه های حقیقت بین مسلمین (قلب آنها) بکوشند.

امید است با عنایت پروردگارجامعه ای فدا کار در جهت پیشرفت مقاصد  میهن اسلامی خود داشته باشیم. 

 

 

تعریف ایثار

 

ایثار واژه ای عربی است و در لغت به معنای خاک های رویین است که به هنگام شخم خوردن زمین جای خود را به خاک های زیرین می دهند.گویا در این نقل و انتقال خاک های رویین از حق خود «یعنی تابش نور ،بهره مندی ازشبنم های صبحگاهی و نسیم بهاری»گذشته وآن را فدای خاک های زیرین می کنند.

اما از لحاظ اصطلاحی  حالتی است  در فرد که موجب می شوداز حق خود گذشته و آن را در جهت منافع دیگران فدا کند« در حالی که خودش شدیدا به آن نیاز دارد».حدیثی است از امام صادق علیه السلام که به همین نکته اشاره دارد.

« به نقل از ابان بن تغلب»

به امام صادق علیه السلام گفتم مرا از حق مومن بر مومن اگاه فرما.فرمود: ابان! این موضوع را رها کن واز ان بگذر. گفتم نه ،فدایت شوم .به ایشان اصرار کردم. پس فرمود: ای ابان! از حقوق مومن بر مومن این است که دارایی ات را با او به دونیم قسمت کنی .سپس به من نگریست وچون حالت اعجاب مرا دید،فرمود: مگر نمی دانی خداون متعال در قران از ایثار گران یاد کرده است[1].گفتم چرا، فدایت شوم . فرمود: هر گاه این کار را کردی هنوز ایثار نکرده ای بلکه تو و او یکسانید.وقتی ایثار می کنی که از نیم دیگر هم به او بدهی.[2] 

 

 

ایثار در کلام نور

 

با توجه به اینکه اسلام دینی  یکپارچه ، همدل و وحدت گرا است مقام و میزان بزرگی هر فرد در درجه ی اول به ایمان  و در مراحل بعدی به نیکو کاری و خدمت فرد به دیگران سنجیده میشود.بدیهی است جامعه ای که در آن ايمان و نيكوكارى و خدمت، ميزان ارتقا و رفعت شناخته شود، هر فردى چنان به سرنوشت ديگران احساس دلبستگى و مسؤوليت مى كند كه گويى به تنهايى عهده دار كار همه است و منتهاى علاقه، آخرين حد بخشش و نهايتِ ازخود گذشتگى وایثار نسبت به دیگران نشان می دهد; قرآن مقدس اين رابطه درخشان و عالى را بدين گونه توصيف مى نمايد:

            «وَالَّذينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَالايمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَيْهِمْ وَلايَجِدوُنَ فى صُدوُرِهِمْ حاجَةً مِمّا اوُتُوا وَيُؤْثِروُنَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ ;

گروه انصار كه خانه و قلب خود را براى پذيرايى از مهاجران آماده ساختند، دوست مى دارند كسانى را كه به شهر آن ها هجرت كردند و در دل خود هيچ گونه بخل و حسد نسبت به آن ها احساس نمى كنند و با اين كه خودشان نياز به چيزهايى دارند، بازهم مهاجران را بر خود ترجيح مى دهند و مقدم مى شمارند.»

قرآن در آیه ای دیگر از کلام نور ایثار گران  را چنين معرفى مى كند:

ویطعمون الطعام علی حبّه مسکینا و یتیما و اسیرا

و طعام را با انکه دوستش دارند به مستمند و یتیم و اسیر می دهند.

انّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا

ما فقط برای رضای خدا شما را اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم.

 

ایثار در آئینه ی روایات

 

ایثار در نظر ائمه ی اطهارعلیهم السلام از اهمیت بالایی برخوردار است وتشویق هایی که در روایات مبنی بر ایثار و ازخود گذشتگی دیده می شود گواه به همین مطلب است.

به نقل از جمیل بن درّاج , امام صادق فرمود: …خداوند مهربان، نیکی کننده به برادران را دوست می دارد واین کار مایه ی طرد و خواری شیطان ،دوری از اتش و ورود به بهشت است.ای جمیل! این را به آگاهی یاران برجسته ات برسان.

گفتم فدایت شوم ! بزرگان یارانم چه کسانی اند؟ فرمود: انان که در سختی و اسایش ،به برادران نیکی و کمک می کنند.سپس فرمود : ای جمیل ! بدان این کار برای افراد توانگر آسان است اما خداوند متعال در این زمینه ،آن کس را که مال اندک دارد(و با این حال ان را ایثار می کند )ستوده و در کتاب خویش فرموده است : ودیگران را بر خویشتن مقدم می دارند ،هرچند خودشان نیازمند باشند….[3]

ودر حیث دیگری امام عسگری علیه اسلام می فرماید: شیعیان علی آن کسانی اند که برادرانشان را بر خودشان مقدم می دارند هرچند در خود آنها نیازی ضروری باشد.[4]

 

ایثار در زندگی معصومین علیهم السلام

 

یکی از اصول اخلاقی معصومین علیهم السلام که در زندگی گهربارشان فراوان دیده می شود و در همه ی زوایای زندگی پربارشان اشکار است ،توجه به نیاز های مردم وبرطرف کردن مشکلات و شاد کردنشان است.

معصومین تا سر حد ایثار از امکانات خود برای حل مشکلا مردم استفاده می کردند به طوری که می توان گفت خود را وقف مردم کرده بودند.

تاریخ بر این کردارنیک ایشان گواه است :

 امام حسن علیه السلام درطول عمر شریف خود دو مرتبه تمام دارائی و چند مرتبه ی دیگر نصف دارایی خود را به نیازمندان بخشیدند.[5]

امام صادق علیه السلام: علی نزد فاطمه بود .فاطمه به او گفت نزد چدرم برو و چیزی برای ما طلب کن.حضرت نزد پیامبررفتند .پیامبر یک دینار به او دادو فرمود: با این دینار غذایی برای خانواده ات خریداری کن .علی خارج شد و در راه به مقدادبن اسود برخورد و مدتی با هم به سخن ایستادند .مقداد حاجتش را گفت و علی دینار را به او داد و به مسجد رفت.پیامبر منتظر او ماند اما از ایشان خبری نشد تا اینکه پیامبر به مسجد وارد شد و دید علی در خواب است او را تکان دادند .علی بیدار شد و نشست .پیامبر به او فرمود چه کردی ؟ ای علی! گفت ای پیامبر خدا از نزد شما که رفتم به مقداد برخوردم او اظهار حاجت کرد من هم دینار را به او دادم .پیامبر فرمدند : همانا این مطلب را جبرئیل به من خبر دادو خداوند در باره ی تو این ایه را نازل کرد «ودیگران را برخویش مقدم می دارند هرچند خودشان نیازمند باشند….[6]

ایثار علی علیه السلام در جنگ احد

پس محضر پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرضه داشت: يا رسول اللَّه اين مرد (مقصود ابو دجانه یکی از یاران شجاع پیامبر که از ایشان در جنگ احد دفاع میکرد) با سلاح مى‏جنگد ولى شمشير من شكسته است پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله شمشير خودشان يعنى ذو الفقار را به على عليه السّلام دادند و پيوسته آن حضرت با ذو الفقار دشمنان را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دفع مى‏نمودند تا آنها را پراكنده كردند در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرضه داشت يا محمّد، اين عمل و ايثار از على عليه السّلام مواساتى است در حقّ تو.[7]

 

نمونه هایی از ایثار

 

اول : نمونه های تاریخی

 داستان های زیادی در این باره وجود دارد.داستانهایی همچون لیلة المبیت «که امام علی علیه السلام در بستر پیامبر صل الله علیه واله خوابید با انکه بیم کشته شدن وجود داشت» [8]- جنگیدن با عمر بن عبدودّ «در جنگ خندق که عمرمسلمین را تحقیر میکرد و کسی جرات مبارزه با او را نداشت امام علی علیه السام پا پیش نهاد و او را به هلاکت رساند»بخشیدن افطاری  به نیازمندان در سه شبانه روز پی در پی توسط حضرت فاطمه سلام الله علیها و….

 

دوم :  نمونه های اجتماعی و روز مرّه همچون دهقان فداکار ،پترس فداکارو…

مادر فداکار

تو مدرسه خیلی تنها بود ،یه بچه ی گوشه گیر و افسرده

بچه ها تحویلش نمی گرفتن ،مسخره اش می کردند.به خاطر مادرش !

یه روز که مدرسه بود مادرش اومد به دیدنش اما وقتی بچه ها اونو دیدند زدند زیر خنده آخه مادرش یه چشم داشت به همین خاطر قیافه ی زشت و خنده داری پیدا کرده بود.

اون روز خیلی ناراحت شده بود اومد جلو وسر مادرش دادکشید برو بیرون نمی خوام ببینمت تو ابروی منو می بری!!

ازاون حادثه زمان زیادی می گذشت حالا دیگه بزرگ شده بود توی مالزی زندگی می کرد آخه مهندس شده بود .

حالادیگه زن و بچه داشت .مادرش که حالا پیرزنی شده بود به دیدنش رفت .همین که بچه ها در را باز کردن از ترس جیغ کشیدند.اومد جلوی در دید مادرشه باز سر مادرش دادکشید تو همیشه موجب تمسخر من شدی دیگه دیدنم نیا تو بچه هامو ترسوندی!

چند سال از این ماجرا هم گذشت .به خاطر یه سمینار به ایران اومده بود یهو به سرش زد که یه سری به  مادر پیرش بزنه .اما یه کم دیر شده بود پیرزن از دنیا رفته  بود همسایه ها گفتند خیلی منتظرت بود اما نیومدی به همین خاطر یه نامه برات نوشته .

نامه رو باز کرد مادرش نوشته بود :

 سلام پسر عزیزم از اینکه نتونستم مادر خوبی برات باشم، از اینکه اون روز بچه هاتو ترسوندم، ازاینکه من این شکلی بودم و از اینکه مردم به خاطر من تو رو مسخره کردند ازت عذر خواهی می کنم اما من هم مادر بودم کوچیک که بودی تو یه حادثه چشمتو ازدست دادی نمی تونستم ببینم ناقص باشی ، نمی تونستم ببینم از دیگران کمتر باشی نمی تونستم ببینم نمی تونی مثل بقیه پیشرفت کنی به همین خاطر چشمم  رو بر دنیا بستم و اونو به تو هدیه کردم  تا تو در روشنایی فردا بهتر ببینی!

پسرم دوستت دارم

 

 

انواع ایثار

ایثار از نظر ارزش ان دو قسم است : ایثار اغنیاءو ثروتمندان و ایثار فقراءو نیازمندان .

ایثار اغنیاءاگر چه کار بزرگی است ولی ارزش ایثار و ازخود گذشتگی فقراء را ندارد.چراکه اغنیاء مشکلی برای ایثار ندارند مگر بخل و خساست خودشان  ولی افراد فقیر علاوه بر این فقرشان مانع از ایثار می گردد چه بسا با ایثار کردن زندگی خودشان به خطر بیافتد

مردی نبود فتاده را پای زدن      گردست فتاده ای بگیری مردی

یعنی ارزش ایثار جایی نمایان میگردد که فرد از حقی که شدیدا به آن احتیاج دارد بگذرد .به همین دلیل است که آیات و روایات[9] بر فداکاری فقراء اهمیت زیادی قائل شده اند.[10]

 

 

 

فضایل و ارزش ایثار

 

ایثار و فداکاری همواره جزء بهترین اعمال در هر جامعه بوده ودر دیدگاه تمامی انسان ها جایگاه ویژه ای دارد روايات و احاديث زيادي از معصومين عليهم السلام  وارد شده كه ارزش ايثار را در ديده ي مردمان نمايان ساخته اينطور بيان ميدارند :

ايثار

بالاترین مراتب ایمان[11]

عالی ترین خصلت اخلاقی[12]

بالاترین نیکو کاری

اوج بزرگواری انسان[13]

خوی نیکان است

زیور زاهدان است

بهترین انتخاب [14]

برترین عبادات

برترین سخاوت

نشانه ی صداقت در دوستی[15]

. ميباشد

 

 

فواید و برکات ایثار

 

ایثار،ازخود گذشتگی و فدا کاری از  فواید زیادی برخوردار است که می توان آنها را به طور کلی در دو دسته ی فردی و اجتماعی جای داد.

فواید فردی :

اول- رستگاری«ایثاریک عمل استثنایی است که نه تنها مورد توجه اسلام بلکه مورد عنایت سایر ادیان نیزواقع شده است که فردبا آن می تواند پله های کمال را به سرعت بپیماید. شیخ طوسی در مجالس از پیامبر خدا نقل می کند ؛
خدای تبارک وتعلی به داوود وحی فرمود :ای داوود! به راستی که بنده ی من کار نیکی پیش من می آورد که من به واسطه ی ان عمل او را در بهشت حکومت می دهم .داوود عرض کرد : این چگونه بنده ای استت که در بهشت حاکمش گردانی؟ فرمود : بنده ی مومنی که کوشش در برآوردن حاجت برادر مسلمانش کند و دوست داشته باشد که حاجت او براورده شود ، خواه براورده شود خواه نشود[16] ».

دوم- موجب امرزش گناهان ,پیامبر اکرم میفرمایند: هر کس هوسی کند ودست رد به سینه ی هوس خویش بزند و دیگری را بر خود مقدم بدارد ،خداوند او را می آمرزد. [17]

سوم- موجب شفاعت پیامبرورسیدن به مقام اعرافیان و بزرگان .امام علی علیه السلام در این زمینه میفرماید: اهل یقین و مخلصان و ایثارگران از اعرافیان اند.[18]

چهارم- محبوبیت نزد دیگران

پنجم- مورد اعتماد دیگران واقع شدن

ششم- تاثیر بر روح وروان انسان و خشنودی خود ودیگران به خاطر ایثار

هفتم- رفع عذاب وجدان به خاطر غریزه دل سوختگی و احساس مسئولیت

اجتماعی :

اول- استحکام روابط افراد با ایثار متقابل.امام علی علیه السلام : به دوستت مهر بورزو او را گرامی بدار تا تورا گرامی بدارد واو را بر خویشتن مقدمدار تا او نیز تورا بر خویش و خانواده اش مقدم بدارد.[19]

دوم- انس با جامعه و یکدیگر

سوم- استحکام ،بقا و پیشرفت نظام جامعه وباز شدن گرهی از مشکلات جامعه مثل ایثار شهداء که نتیجه ی آن داشتن کشوری آباد وآزادمی باشد

و….

 

ایثارعملی همگانی

 

اثار یک عمل انحصاری و مختص یک قشر خاصی نیست و نمی توان صرف تشویق برخی ادیان و مذاهب به این کار را انحصار دانست ؛بلکه ایثار یک نوع احساس غریزی و وجدانی است که خدای متعال ان را در وجود همه ی موجودات قرار نهاده تا در مواقع لزوم از آن استفاده کنند.

ایثار انسان و غیر انسان نمی شناسد یعنی حیوان ها هم از خود ایثار میکنند البته به نوع خودشا ن« درواقع شاید عمل انها به جهت اینکه انسان نیستند و شعور ندارند، ایثار نباشد ولی تا حدودی شبیه ایثار است »به عنوان مثال گرگ هایی را می بینید که دسته جمعی شکار می کنند و در ابتدا برای گرگ های مریض غذا می برند ؛یا گوزنی را می بینید که به هنگام عبور گله از رودخانه ،خود را در معرض تمساح ها قرار می دهد تا دیگر گوزن ها بدون اینکه خطری متوجهشان شود از رودخانه عبور کنند.

برای ایثار مرزها مفهومی ندارند چرا که از مرز جغرافیایی عبور می کند مثل پترس فدا کارکه انگشت خود را درون سد قرار داد وتامرحله ی بیهوشی پیش رفت تا جان هم میهنانش را حفظ نماید.  مرز دین را نیز پشت سر می گذارد چه بسیارمسلمان خود را برای غیر مسلمان و مسیحی خود را برای حفظ خانواده ،جامعه وهم وطنان هرچند مسلمان باشند،جلوی گلوله های اتشین می اندازد کاری که بارها در زمان جنگ دفاع مقدس تکرار شد.

 

موانع ایثار

علت کم رنگی در برخی دوران ها و جوامع

 

در پی هرسربالایی یک سرازیری و برای هر دردی دوایی است.

نظام حاکم بر جهان مادی به نحوی است که در آن ماده ها در تزاحم اند ،بر سر هر راهی و برای هر پیشرفتی موانعی وجود دارد .«چیزی شبیه قانون تز و انتی تز یعنی تضادها»مسئله ی ایثار هم از این قاعده مستثنی نیست و یک سری موانع بر میسر ان قرار دارد که انسان ها را از آن باز می دارد.

عواملی که مانع ایثار و یا باعث کم شدن و کمرنگی ان میشوند، زیاد اند ولیاگر بخواهیم به طور کلی انها را دسته بندی کنیم ،تحت پنج دسته مهم قرار می گیرند :

اول – هوای نفس ؛ یعنی گاهی میل آدمی سبب میشود فداکاری مفهوم و ارزش خود را از دست بدهد.

دوم – شهوت ؛لذائذ جسمانی و روحی روانی تاثیر زیادی بر فرد گذاشته و به قدری انسان را مجذوب خود می کند که حاضر نیست ذرّه ای از حق خود را به نیازمندان واگذار نماید.

سوم – حب دنیا ؛در بسیاری از مواقع که از خود گذشتگی مورد غفلت قرار می گیرد علّتش چیزی نیست جز مقام و موقعیّت اجتماعی ،ریاست طلبی و منافع شخصی.

ناگفته نماند در موارد بسیار کمی هم علت کمرنگی ایثار در جوامع به غفلت و جهل افراد نسبت به حقیقت ایثار باز میگردد.

 

چرا ایثار ؟

 

پر واضح است که یکی از عوامل پیشرفت ،بقاءو استحکام هر جامعه ای فدا کاری و گذشت افراد ان در جهت رفع نیازها و مشکلات دیگران است.جامعه ای که در آن روح ایثار گری باشد ،روابط افرادمستحکم بوده و به یکدیگر انس گرفته ونسبت به هم اعتماد دارند. همچنین این جامعه مشکلات کمتری نسبت به دیگر جوامع دارد ،کارها سریع تر انجام میشود وهمین امر موجب میشود تا ازاجتماعات دیگر پیشی بگیرد.

از طرفی دیگر اگر عقلایی فکر کنیم می بینیم بالاخره افرادی باید مقابل مشکلات بایستند و از مال ،خانواده و حتی جان خود دست بکشند ؛یعنی انسان گاهی اوقات مجبور به فداکاری میشوند و دلایل آن هم مختلف است .به عنوان مثال یکی برای ابروی خود ،یکی برای فرزند،یکی برای خانواده  و دیگری برای شهر و کشورش از خود گذشتگی می کند .

تصور کنید برای گروهی مشکلی پیش آمده که یا باید یک نفر خود را فدا کند ویا همه هلاک شوند,حال عقل آدمی دراین جا چه حکمی می دهد آیا مردن یک نفر مضرّت بخش تر است یا مردن همه؟پس می بینیم که ایثاراز نظر عقل مساله ای حل شده است.

 

فهرست منابع

 

قران کریم

میزان الحکمه

امالی

منتهی الامال

زندگانی حضرت محمد (ص) نوشته ی سید هاشم رسولی محلاتی

فروغ ابدیت

 

چهارده نور پاک،استاد عقیقی بخشایشی،انتشارات نوید اسلام

 

 

 



[1] حشر آیه ی9

[2] میزان الحکمه ، ج1 ، حدیث اول

[3] میزان الحکمه ف ج1 ،حدیث 1

[4] میزان الحکمه ، ج1 ، حدیث 14

[5] چهارده نور پاک،استاد عقیقی بخشایشی،انتشارات نوید اسلام ج اول،ص435

[6] میزان الحکمه ،امام صادق ،ج1،حدیث 53

[7] زندگانی حضرت محمد (ص)،سید هاشم رسولی ،نشر و فرهنگ ،ص354

[8] امام صادق (ع) ،میزان الحکمه  ج1 حدیث 51

[9] حشر ایه ی9

[10] میزان الحکمه ج 1 حدیث سوم

[11] امام علی علیه اسلام ,میزان الحکمه ج1

[12] امام علی علیه السلام ،میزان الحکمه ،ج1 ،17

[13] امام صادق علیه السلام،میزان الحکمه، ج1،31

[14] امام علی علیه السلام ،میزان الحکمه ،ج1،36

[15] امام علی علیه السلام ،میزان الحکمه،ج1،40

[16] امالی ،328

[17] میزان الحکمه ، ج1، حیث 45

[18] میزان الحکمه ،ج1،حدیث 47

[19] میزان الحکمه ،ج1 ، حدیث 44



 نظر دهید »

آتش نشانان متعهد و باشهامت

03 بهمن 1395 توسط غریبی فر

انا لله و انا الیه راجعون
حادثه تلخ و اندوهبار آتش سوزی و فروریختن ساختمانی در مرکز تهران که منجر به جان باختن و آسیب دیدن تعدادی از مردم و آتش نشانان متعهد و با شهامت شد، مایه تاسف و اندوه فراوان گردید.
در این سانحه دردناک و تاسف بار جلوه ای پرشکوه از ایثار و فداکاری آتش نشانان شجاع در برابر دیدگان ملت رشید ایران و جهانیان به نمایش گذاشته شد. فداکارانی که با بذل جان از عهده امتحانی دشوار در مراقبت مسئولانه از مردم و حفظ جان آنان سربلند و موفق برآمدند.
مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) این مصیبت اندوهبار را به ملت شریف و مومن ایران اسلامی ، خانواده های داغدار این حادثه بویژه خانواده بزرگ و خدوم آتش نشانی تسلیت عرض می نماید و از خدای متعال سلامتی و شفای عاجل مصدومین این حادثه را خواستار است.

 نظر دهید »

تفسیر راهنما (کتاب)

22 دی 1395 توسط غریبی فر

 

 

 
 

تفسیر راهنما (کتاب)

 
 
تفسیر راهنما 


 
نویسنده: اکبر هاشمی رفسنجانی
موضوع: تفسیر قرآن
زبان: فارسی
ناشر: بوستان کتاب
محل نشر: قم

تفسیر راهنما کتابی در تفسیر قرآن کریم اثر اکبر هاشمی رفسنجانی که نگارش آن پیش از انقلاب اسلامی ایران آغاز شده و بعدها توسط محققان و قرآن پژوهان مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی قم و زیر نظر نویسنده ادامه یافته است. از ویژگی‌های این تفسیر، بهره‌مندی از کلید واژه‌های موضوعی قرآن و برداشت‌های احتمالی درتفسیر به صورت طبقه بندی و تفکیک شده است. این تفسیر در سال ۱۳۷۲ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد.


اکبر هاشمی در سال ۱۳۱۳ شمسى در روستاى بهرمان از توابع شهرستان رفسنجان به دنیا آمد. بعد از تحصیلات مقدماتی، در سال ۱۳۲۷ به قم مهاجرت کرد در حوزه علمیه قم در درس آیات عظام بروجردی، امام خمینی، سید محمد محقق داماد، محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری، مرتضی حایری یزدی، نجفی مرعشی، علامه طباطبائی، زاهدی و منتظری شرکت کرد. وی از سال ۱۳۳۷ تا دوران انقلاب اسلامی ایران در مبارزات حضور داشت و هفت بار دستگیر و زندانی شد. بعد از انقلاب سمت‌های متعددی داشته است از جمله: عضو حزب جمهوری، سرپرست وزارت کشور، ریاست مجلس شورای اسلامی، امام جمعه موقت تهران، جانشین فرماندهی کل قوا، ریاست‌ جمهوری، ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی، ریاست شورای عالی امنیت ملی، ریاست مجلس خبرگان رهبری. وی هم اکنون ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را به عهده دارد. تفسیر راهنما یکی از ۹ عنوان کتاب هاشمی است.[۱]نویسنده

هدف از تفسیر راهنما

هدف از نوشتن تفسیر راهنما، این است كه تمامی موضوعات قرآنی ـ‌در حدّ‌توان‌ـ استخراج و به نظم خاصی در‌آید. سپس تمامی آنها نمایه گذاری، كد گذاری و فهرست‌بندی شود، تا معجمی موضوعی از مطالب قرآنی تهیه و در نتیجه كمبودها و نواقص معجم‌های لفظی جبران گردد. زیرا معجم لفظی نمی‌تواند الفاظی نظیر: انسان، بشر، ناس و بنی‌آدم را در یك جا جمع كند با این كه این الفاظ اگر مترادف هم نباشند، دارای اشتراکهای زیادی هستند. امّا اگر معجم معنایی و محتوایی خوبی فراهم شود توان چنین كاری را دارد و یكی از اهداف عمده تفسیر راهنما نیز همین است.[۲]

آغاز

نویسنده درباره آغاز نگارش تفسیر خود می‌‌نویسد:

«در آن زندان با ناگواری‌هایش به خاطر انس، الفت و پیوندی که با قرآن پیدا کرده بودم و شور و نشاطی که در خود احساس می‌کردم، روزی چند بار مضمون «این الملوک و ابناء الملوک» را بر قلب یا زبان می‌گذراندم. در مراحل نخستین، کتاب تفسیر در اختیار نداشتم، ولی پس از مدتی به تفسیر مجمع البیان و بعد از سوره انفال به تفسیر المیزان نیز دست یافتم. بعد از نماز صبح بلافاصله مشغول می‌شدم و تا نزدیک ظهر فقط به این کار می‌پرداختم. فقط  برای صرف صبحانه و ورزش مختصر صبحگاهی و انجام نیازهای ضروری از کارم منفک می‌شدم، به جز روزهایی که مسئول کار زندان بودم و نظافت و ظرفشویی و سایر کارها وقتم را می‌گرفت. برای استفاده بیشتر از وقت و امکانات محدود زندان و تسهیل انتقال فیش‌ها به خارج، فیش‌ها، کوتاه، مختصر و اشاره‌ای و متراکم تهیه می‌شد و کار بدین منوال پیش می‌رفت. سرانجام دوران محکومیتم از ۶ سال به سه سال کم شد و من تصمیم به خارج ساختن فیش‌ها گرفتم. کم کم ملاقات‌ها بر خلاف معمول، که از پشت شیشه با تلفن بود، حضوری انجام می‌گرفت و من در هر ملاقاتی با نگرانی و اضطراب یک یا چند دفتر را از زیر عبا به دست همسرم در زیر چادر می‌دادم و او با شجاعت مخصوص خود خطر را می‌پذیرفت و از زندان بیرون می‌برد. حدود ده روز از سه سال محکومیتم مشمول عفو شد و پیش از پیروزی انقلاب آزاد شدم. مراحل بعدی تحقیق و تدوین این تفسیر در مراکز مختلفی بررسی و پیگیری شد و در نهایت به وسیله مرکز فرهنگ و معارف قرآن وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی تکمیل شد.»[۳]

روش تفسیر

 
 
  • توجه به روایات: این تفسیر در زمره تفسیرهای روایی نیست ولی روایاتی را که به بیان ظاهر آیات پرداخته اند و ابهامی از آن را زایل ساخته‌اند در پایان آیه مربوطه آورده و متن عربی و ترجمه فارسی آنها را پس از برداشت‌های هر آیه ضمیمه کرده است.
  • اعتماد به ظاهر آیات: در سرتاسر این تفسیر حجیت‌داشتن ظواهر قرآن مشهود است. گرچه رعایت سبک ترتیبی - تطبیقی که تفسیر راهنما را از دیگر تفاسیر ممتاز ساخته است، به نویسندگان آن اجازه نداده است که بین آیات ناسخ و منسوخ و حتی عام و خاص به قضاوت نشسته و نتیجه آن را به صورت دیدگاه قرآن در آن موضوع ارائه دهند. امید است این مهم به صورتی دیگر تامین شود و به بانک اطلاعات مرکز فرهنگ و معارف غنا بخشد.
  • ارتباط آیات: محققان از ارتباط جمله‌ها و بندهای هر آیه با یکدیگر و از سیاق آیاتی که در مجموعه‌ای مرتبط قرار گرفته‌اند، نکته‌های خوبی استخراج کرده‌اند.
  • ساختار ادبی: در سراسر تفسیر، نویسندگان آن به ساختار ادبی آیه نظر داشته و توجه به لغت‌ها و ترکیب‌های آیه مایه پیدایش برداشت‌های جدیدی شده است.
  • شأن نزول‌ها: شان نزول‌هایی که محققان این تفسیر آن را معتبر شناخته‌اند به برداشت‌ها کمک کرده است و آنها را افزایش داده یا قیدی به آن افزوده است.
  • مفهوم‌گیری: از شیوه‌های دیگری که در این تفسیر مایه دست‌یابی به بسیاری از برداشت‌ها شده «مفهوم‌گیری » از آیات است. البته برداشت‌هایی که لازمه مفاد آیه می‌باشد گرچه به تأمل نیازمند باشد، حتی المقدور از قلم دور نمانده است.
  • نقل قول‌ها: قرآن هرگاه سخنی را از دیگری نقل می‌کند، این نکته بدیهی می‌نماید که درباره اثبات یا نفی آن نظر دارد و آن را به منظور آموختن نکته‌ای مثبت یا منفی نقل کرده است. نویسندگان تفسیر راهنما این مبنا را باور داشته و براساس آن برداشت‌های مفیدی ثبت کرده‌اند.
  • آراء مفسران: تفسیر راهنما را نمی‌توان کتابی که جامع نظرها و آرا باشد، معرفی کرد. گروه‌های تفسیری خود را به مطالعه دقیق ده تفسیر از جمله المیزان و مجمع البیان ملزم ساخته  بودند. ولی هرگز به صرف وجود یک قول، آن را به برداشتی هر چند احتمالی تبدیل نکرده‌اند، بلکه تنها به نکاتی عنایت ورزیده‌اند که پس از مطالعه تفاسیر، خود نیز آن را پسندیده یا محتمل دیده‌اند.
  • کتاب‌های لغت: مراجعه به کتاب لغت برای مفسر اجتناب ناپذیر است. او هر چند عرب‌زبان باشد، باید لغت را در استعمال عصر ظهور اسلام در نظر گیرد و از آیه همان معنایی را بفهمد که عرب‌های مکه و مدینه در آن زمان می‌فهمیدند. در آیین‌نامه‌هایی که نویسندگان تفسیر راهنما خود را به آن ملزم ساخته‌اند، نام کتاب‌هایی خاص به عنوان منابع اصلی لغت آمده است که عبارتند از: مفردات راغب، لسان العرب، القاموس المحیط، المصباح المنیر، معجم مقاییس اللغه، تاج العروس، النهایة، الصحاح. بدیهی است سخن اهل لغت را تنها در صورتی پذیرفته‌اند که به آنها اطمینان داده است؛ زیرا هر مفسر و یا مترجم قرآن می‌داند که صرف وجود معنایی در کتاب‌های لغت دلیل صحت و یا اراده آن از کلام نیست.
  • توضیحات: اگر گفته شود برای دانشجویان و طلاب مفیدترین بخش‌های تفسیر راهنما همان توضیحاتی است که ذیل برداشت‌ها آمده است، سخنی گزاف نیست، زیرا برخی نکات آیه تنها با توجه به آن چه در توضیحات آمده است ذهن مخاطب را به خود جلب می‌کند و برای کسی که بخواهد بدون مراجعه به آن، برداشت‌ها را مطالعه کند سؤال‌های زیادی بی‌جواب خواهد ماند. علاوه این که گاه در توضیحات، احتمالات گوناگونی در مصداق‌های آیه بیان می‌شود که چون در متن برداشت‌ها نیامده است، از راه فهرست‌های آخر آیه و نیز آخر کتاب به آن دست نمی‌یابند.
  • برداشت‌های احتمالی: تفاسیر گوناگونی که تاکنون بر قرآن نوشته شده است، گاه نکته‌هایی را بیان کرده‌اند که نه می‌توان آن را به راحتی پذیرفت و نه می‌توان به آن بی‌اعتنا ماند. نویسندگان تفسیر راهنما از طرفی ثبت این نکته‌ها را برای تهیه فهرستی جامع از مطالب قرآن ضروری دیده‌اند و از طرفی دیگر نخواسته‌اند صحت آن نکته‌ها را به مخاطب القا کرده باشند. انتخاب علامت ستاره که نه نور خورشید دارد و نه تاریک است برای این برداشت‌ها آنها را از مطالب دیگر آیه ممتاز ساخته است تا کسانی که مایلند احتمالات نه چندان قوی را نیز دیده باشند به خواسته خود برسند.
  • ترجمه آیات: انگیزه اصلی هاشمی رفسنجانی، تهیه فهرستی جامع از مطالب قرآن بود و برای این هدف نیازی به ترجمه احساس نمی‌شد تا زمانی که تفسیر به چاپ رسید و محققان با مراجعه به آن دریافتند که برای فهم آیه وجود ترجمه‌ای که با برداشت‌ها مطابقت کامل داشته باشد ضروری است. ترجمه‌ای که هم‌اکنون از مجلد هشتم به بعد ذیل آیات قرار گرفته است از ترجمه‌های دیگر دو امتیاز قابل توجه دارد: نخست این که تا حد امکان با فهم نویسندگان تفسیر راهنما هم‌آهنگ شده است و دیگر این که سعی شده است از خطاهایی که گاه در ترجمه‌های دیگر مشاهده شده، محفوظ بماند.
  • نمایه‌ها: اصلی‌ترین هدف تفسیر راهنما را نمایه‌های آن تأمین می‌کند این نمایه‌ها که نشان می‌دهد در هر آیه چند مطلب و چه مطلبی وجود دارد، ذیل هر آیه و به ترتیب عناوین اصلی و فرعی و تنظیم الفبایی آمده است و در آخر هر مجلد مطالب سوره های موجود در آن به تفصیل فهرست نگاری شده است.[۴]

نقدها

  • تنگناها: استخراج تمام مطالب قرآن و فهرست‌کردن آن -که هدف نهایی تفسیر راهنما است در بخشی از معارف قرآنی قالبی می‌طلبد که با طرح موجود در تفسیر راهنما سازگار نیست، زیرا:
الف) در لابه‌لای معارف قرآنی مطالب بسیاری است که پس از ملاحظه چند آیه مختلف درباره یک موضوع استفاده می‌شود; مثلا: وجود لیلة القدر در ماه رمضان از جمع آیه «انا انزلناه فی لیلة القدر» و «شهر رمضان الذی انزل  فیه القرآن » به دست می‌آید. ولی این معرفت قرآنی و نظایر آن در قالب موجود تفسیر راهنما قابل ارائه نیست. ملاحظه عام و خاص و مطلق و مقید و آیاتی که گفته می‌شود برخی ناسخ دیگری‌اند نیز از تنگناهایی است که سبک تفسیر راهنما اجازه پرداختن به آن را نداده است.
ب) تکیه بر تک تک مطالب کلی یا جزئی که از آیه استفاده می‌شود و تفکیک آن ها برای توجه دادن کسانی که نمایه‌ها و عنوان‌ها را فهرست می‌کنند لازم است، ولی این تفکیک مطالب گاه به گونه‌ای درآمده است که خواننده گمان می‌کند مطالب تکرار شده است و گاه عبارت‌ها جذابیت لازم را ندارد.

  • افق‌های آینده: بازنگری تفسیر راهنما به شکلی وسیع و جامع از اهداف تهیه‌کنندگان تفسیر است. هم‌اکنون جمعی به بازبینی تفسیر راهنما و حذف زواید و تکمیل نواقص آن پرداخته‌اند تا در چاپ‌های بعدی این مجموعه بزرگ را در مجلداتی کمتر و با کیفیتی مطلوب‌تر ارائه دهند تا تهیه و مراجعه به آن برای همه قرآن پژوهان میسر شود و در تمام مجلدات، ترجمه آیات ضمیمه شده و روایات تفسیری یکسان گردد.[۵]
  • نقدها:نقدهایی نیز بر این تفسیر شده است که از جمله آنها مقاله تفسیر راهنما از نگاه نقد و معرفی، ابتکارات، نواقص و راه‌حل‌‏ها می‌باشد. نویسنده در این مقاله پس از معرفی و بیان ابتکارات این تفسیر، نقدهایی نیز بر این  تفسیر دارد. در قسمتی از این مقاله نویسنده اشاره می‌کند که بعضی اشکالات این تفسیر مربوط به برداشت‌ها و برخی مربوط به نمایه‌ها است. بخش دیگری از اشکالات نیز در فهرست نهایی پیدا می‌شود که ذیل یک عنوان آیه‌هایی جمع می‌شود که برخی به طور مطابقی بر آن عنوان دلالت دارد، برخی به طور ضمنی و التزامی و برخی از نوع اشاره و امثال آن است.[۶]

پانویس

  1. پرش به بالا↑ پایگاه اطلاع رسانی مجلس خبرگان رهبری.
  2. پرش به بالا↑ تفسیر راهنما از نگاه نقد و معرفی، ابتکارات، نواقص و راه‌حل‌‏ها
  3. پرش به بالا↑ تفسیر راهنما، ج ۱، مقدمه، ص۹- ۱۶.
  4. پرش به بالا↑ یزدی، محمد علی، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره ۵.
  5. پرش به بالا↑ یزدی، محمد علی، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره ۵.
  6. پرش به بالا↑ تفسیر راهنما از نگاه نقد و معرفی، ابتکارات، نواقص و راه‌حل‌‏ها

 

منابع

  • منبع اصلی:‌ یزدی، محمد علی، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره ۵.
  • هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما،ج۱، قم بوستان کتاب،۱۳۶۱.


 نظر دهید »

معرفی فرهنگ قرآن

22 دی 1395 توسط غریبی فر

 

فرهنگ قرآن

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 
 

کتاب فرهنگ قرآن مُعجم معنایی معارف و مفاهیم قرآن کریم است که به شیوه‌ای نو و به صورت الفبایی-موضوعی سامان یافته است. این کتاب حاوی هزاران موضوع قرآنی است که در بیش از ۲۵ جلد تدوین می‌شود. این مجموعه که بزرگ‌ترین فرهنگ مفهومی موضوعات قرآنی است، علاوه بر نقش اطلاع‌رسانی در زمینه معارف قرآن، خود نوعی تفسیر موضوعی به شمار می‌آید. این معجم معنایی،  یکی از بزرگترین و جامع‌ترین معاجم تدوین شده تاکنون می‌باشد.

 

معرفی

نخستین هدف این اثر، گردآوری همه اطلاعات قرآنی براساس مفاهیم، و در نهایت طبقه‌بندی آنها برای استفاده آسان و سریع خواننده است. در این شیوه، آیات قرآن بر اساس معنا و محتوای آن‌ها،فیش‌برداری و نمایه‌سازی شده است، و سپس زیر عناوین و موضوعات کلی و یا نسبتاً کلی قرار گرفته است.

تا کنون ۲۳ جلد از آن منتشر شده است، که از حرف الف تا پایان حرف قاف را دربردارد. نسخه دیجیتالی آن هم بر روی اینترنت در اختیار کاربران قرار دارد.

پیشینه

ایدهٔ اولیه این اثر توسط اکبر هاشمی رفسنجانی پیش از انقلاب اسلامی ایران مطرح شده است، و در نهایت توسط واحد «مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» کار پژوهشی آن انجام یافته، و منتشر گشته است. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، در آغاز فعّالیت خود برای تکمیل برداشت‌های تفسیری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی کار تدوین تفسیر راهنما را با روشی نو آغاز کرد که در ۲۲ جلد انجام شد. در این تفسیر، بیش از ۶۰ هزار فیش و برداشت از قرآن بر اساس ترتیب آیات، گرد آمده است که همه دارای نمایه بوده، از فهرست موضوعی جامعی برخوردار است.

در مرحله بعد، به منظور راه‌یابی آسان به موضوعات و مفاهیم قرآنی، این فیش‌های با افزودن اطلاعات تکمیلی در پژوهش جدید، بر پایه نظام الفبایی طبقه‌بندی شد و با نام «فرهنگ قرآن» عرضه شده است.

در گام بعدی، با استفاده از پژوهش‌های یاد شده، و هماهنگ با آن‌ها، در جهت پرداختن نظامواره به موضوعات قرآنی، برای هر یک از عناوین و مدخل‌های فراهم آمده، مقاله‌ای نگاشته شده، و «دائرةالمعارف قرآن کریم» نام گرفته است.

قرار است بر اساس این دائرةالمعارف، تفسیر موضوعی جامعی شامل همه مفاهیم قرآن نگاشته شود.

منبع:https://fa.wikipedia.org/wiki

 نظر دهید »

جوان در قرآن کریم

19 دی 1395 توسط غریبی فر

 

جوان در قرآن کریم


قرآن درياى ژرفى از حقايق و معارف است كه هيچ غواصى را ياراى دستيابى به عمق و ژرفاى آن نيست مگر پيامبران الهى و امامان معصوم (ع). و مجموعه اى گرانبها از برنامه ها و درس ها وعبرت هاى زندگى ساز است كه هركس به قدر ظرفيت وجودى خويش و آمادگى روحى اش از آن بهره مى گيرد و عطش كمال خواهى خود را با آب حيات آيات آن فرو مى نشاند.

براى آنان كه بخواهند و روح خود را آماده دريافت و پذيرش حق سازند، همه چيز در قرآن هست، چرا كه خود فرموده است: «لارطب و لا يابس الا فى كتاب مبين» (۱) (هيچ تروخشكى نيست مگر آن كه در كتاب مبين است) و بايد نيز چنين باشد زيرا كلام حق است و پروردگار عالم و آدم آن را براى رسول خاتم نازل فرموده تا هم ختم كلام باشد و هم كلام ختم. چون كه بالاتر از قرآن هيچ كلامى نتوان يافت و پس از صاحب قرآن نيز هيچ رسولى نخواهد آمد تا كلامى از حق بر او نازل گردد.

اكنون بايد كه جان هايمان را به قرآن بسپاريم و دل هايمان را در مسير وزش نسيم حيات بخش آن قرار دهيم و به حق، آن را امام و پيشواى خود بدانيم كه فلاح و رستگارى ما در پيروى و عمل به تعاليم نورانى آخرين كتاب آسمانى است.

براى آشنايى با يكى از درهاى ارزشمند درياى ژرف قرآن بررسى كوتاهى پيرامون «جوان» در قرآن در زير مى آيد، به اميد آن كه روزنه كوچكى باشد براى مشاهده گوشه اى از نعمت ها و حكمت هاى فراوان اقيانوس بيكران معارف قرآن .

در آيات قرآن مجيد، ۱۰ بار به «جوان» اشاره شده كه در همه آن ها كلمه «فتى» و مشتقات آن (به معنى جوانمرد) به كار رفته است. اين تعبير به نوبه خود درس و تذكر مهمى براى ما است كه «جوان» در فرهنگ قرآن «جوانمرد» است و بايد اصول جوانمردى يعنى پاكى، گذشت، شهامت و رشادت را رعايت كند.

كلمه «فتى» و مشتقات آن در قرآن درباره اشخاص و افراد گوناگونى به كار رفته كه شامل موارد زير است:
۱- حضرت ابراهيم (انبياء / ۶۰)
۲ و ۳- دوست و رفيق حضرت موسى (كهف / ۶۰و۶۲)
۴- حضرت يوسف (يوسف/۳)
۵-همراهان حضرت يوسف در زندان (يوسف/۳۶)
۶و۷- اصحاب كهف (كهف /۱۰و ۱۳)
۸-خدمتگزاران حضرت يوسف در زمان پادشاهى (يوسف /۶۲)
۹و۱۰- كنيزان مومن (نساء / ۲۵) و (نور/۳۳)

قرآن درباره حضرت ابراهيم مى فرمايد: «قالوا سمعنا فتى يذكر هم يقال له ابراهيم» (۲) (آنان گفتند ما جوانى ابراهيم نام را شنيده ايم كه بت ها را به بدى و زشتى ياد مى كرد)

در شان نزول آيه فوق آمده است كه:
بت پرستان بعد از پايان مراسم جشن بزرگى كه در بيرون شهر برگزار شده بود وقتى كه به شهر بازگشتند و وارد بتخانه شدند با صحنه اى روبه رو گشتند كه هوش از سرشان پريد. به جاى آن بتخانه آباد با تلى از بت هاى دست و پا شكسته و به هم ريخته مواجه گرديدند و فريادشان بلند شد كه چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است؟ گروهى كه تهديدهاى ابراهيم رانسبت به بت ها در خاطر داشتند و طرز رفتار اهانت آميز او را با اين معبودهاى ساختگى مى دانستند گفتند: ما شنيديم جوانى از بت ها به بدى ياد مى كرد كه نامش ابراهيم است.

طبق بعضى از روايات حضرت ابراهيم در آن هنگام ۱۶ سال داشت. با اين حال تمام ويژگى هاى جوانمردان يعنى شجاعت، شهامت، صراحت و قاطعيت در وجودش جمع بود.(۳)

قرآن ابراهيم و پيروانش را به عنوان الگو و سرمشق نيكو معرفى مى كند و مى فرمايد:
«قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه» (۴) (همانا در ابراهيم و پيروان او براى شما الگو و سرمشق نيكويى است)

همچنان كه پيامبر بزرگ اسلام (ص) را الگو و سرمشق مردم مى داند:
«لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه» (۵) ( به تحقيق در پيامبر خدا (ص) براى شما الگو و سرمشق است)

اصحاب كهف يكى از داستان هاى بسيار جالب و آموزنده قرآن است كه در دو مورد، از آن ها به «جوان» تعبير شده است: «اذاوى افتية الى الكهف فقالوا ربنا اتنا من لدنك رحمة و هيئ لنامن امرنا رشدا» (۶)

(آنگاه كه جوانان در غار كوه پنهان شدند از درگاه خدا مسألت كردند، پروردگارا در حق ما به لطف خاص خود رحمتى فرما و بر ما وسيله رشد و هدايتى كامل فراهم گردان)
«نحن نقص عليك نبأهم بالحق انهم فتية امنوا بربهم وزدناهم هدى» (۷)

(ما داستان اصحاب كهف را به درستى بر تو نقل مى كنيم. آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم)

داستان اصحاب كهف بسيار مفصل و جالب است. در اينجا تنها به قسمت كوتاهى از آن از زبان امام صادق (ع) اشاره مى كنيم. آن ها در زمان پادشاه جبار و گردن كشى بودند كه اهل كشور خود را به بت پرستى دعوت مى كرد و هركس دعوت او را اجابت نمى كرد به قتل مى رساند. گروهى از مردم كه خداى يكتا را پرستش مى كردند و ايمان خود را پنهان داشته بودند تصميم به هجرت از شهر خود گرفتند. در مسير به چوپانى برخورد كردند. او را به پرستش خداى يگانه دعوت نمودند ولى نپذيرفت اما سگ چوپان به دنبال آن ها راه افتاد! و هرگز از آنان جدا نشد. آن ها در پايان روز به غارى رسيدند و تصميم گرفتند مقدارى در غار استراحت كنند. خداوند خواب را بر آن ها چيره كرد و همان گونه كه در قرآن فرموده است آن ها آن قدر خوابيدند كه شاه جبار مرد و زمان گذشت. جمعيت ديگرى جاى مردم شهر را گرفتند و …(۸)

اصحاب كهف پس از خواب طولانى ۳۰۹ ساله به اراده الهى بيدار شدند تا آيت و نشانه اى باشند بر رستاخيز و حق بودن زنده شدن مردگان در روز قيامت، قرآن مى فرمايد: «وكذالك اعترنا عليهم ليعلموا ان وعدالله حق و ان الساعة لاريب فيها (۹)
(و اين چنين مردم را متوجه حال آن ها كرديم تا بدانند وعده خدا حق است و در رستاخيز ترديدى نيست)

قرآن از اين افراد به عنوان جوان و جوانمرد ياد نموده است. در روايتى از امام صادق(ع) وارد شده كه فرمودند: تمام اصحاب كهف پير و مسن بودند و خداوند به علت ايمانشان آن ها را «جوان» ناميد. كسى كه به خدا ايمان آورد و تقوا پيشه نمايد (جوان) و (جوانمرد) است. (۱۰)

در پايان بعضى از درس هاى انسان سازى آيات فوق را كه براى همه به خصوص جوانان عزيز عبرت آموز است، يادآور مى شويم:


۱- شكستن سد تقليد و جدا شدن از همرنگى با محيط فاسد و داشتن استقلال فكرى در برابر اكثريت گمراه و توجه به اين كه اصولاً انسان بايد سازنده محيط باشد نه ساخته محيط .
۲- هجرت از محيط آلوده و تحمل انواع محروميت و كاستى ها براى حفظ ايمان
۳- تكيه بر مشيت خدا و استمداد از لطف او و اميدوارى به رحمت و هدايت حق و امداد الهى در دشوارترين شرايط و محيط.
۴- توجه هميشگى به آخرت و زندگى پس از مرگ (۱۱)


پي نوشت :

۱- انعام / ،۵۹ ۲- انبياء/،۶۰ ۳- تفسير نمونه ج ۱۳ ص ۴۳۵و ،۴۳۶ ۴- ممتحنه /،۴ ۵-احزاب /،۲۱ ۶- كهف /،۱۰ ۷- كهف /،۱۳ ۸-تفسير نمونه ج ۱۵ ص ۳۹۵ و ،۳۹۶ ۹- كهف /،۲۱ ۱۰- ميزان الحكمه ج ۵ ص ،۱۰ ۱۱- با استفاده از تفسير نمونه ج ۱۵ص ۴۰۱ تا

 نظر دهید »

چرا به امام حسن (ع) کریم اهل بیت (ع) می گویند

19 دی 1395 توسط غریبی فر

 

چرا به امام حسن (ع) کریم اهل بیت (ع) می گویند

 

 

 

 

امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیره‌بختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حرکت انسان ‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌کردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.(1)
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه چرا به امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) می‌گویند، اینچنین می‌نویسند:
امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت کرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(2)
از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پاره‌ای چند از نان خشک‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمی‌دارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آن‌ها لباس‌های مناسب هدیه دادند.(3)
تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن(ع) داستان‌های فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(4)
روایات تاریخی مربوط به بخشش‌های آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آن‌ها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمی‌گردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و می‌خواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد که من هم به مردم کمک کنم».(5)
به خاطر این بخشندگی‌ها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامت‌ها و بخشش‌های کم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.

 

*پی‌نوشت‌ها:
1. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.
2. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.
3. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.
4. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.
5. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135

 نظر دهید »

چرا امام حسن (ع) با دختر دشمن خود ازدواج کرد؟

19 دی 1395 توسط غریبی فر

چرا امام حسن (ع) با دختر دشمن خود ازدواج کرد؟

یکی از سؤالاتی که در زمینه زندگانی کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) مطرح می‌شود، این است که چرا حضرت با جعده که پدرش یکی از دشمنان ایشان بود، ازدواج کردند؟

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه پاسخ می‌دهد:

یکی از افراد و شخصیت‌های تاریخی که در دوران امیرالمؤمنین(ع) زندگی می‌کرد و در زیر سایه مهر او امنیت یافته بود، «اشعث بن قیس کندی» بود که برای شناخت او کافی است به خطبه‌ای از خطبه‌های امیرالمؤمنین علی(ع) توجه کنیم:

امام علی(ع) در مسجد کوفه سال 38 هجری سخنرانی می‌کرد، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان تو است نه به سود تو، امام(ع) که او را به خوبی می‌شناخت نگاه خود را به او دوخت و فرمود: «چه کسی تو را آگاه کرد که چه چیزی به سود یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبر، متکبرزاده منافقِ پسر کافر، سوگند به خدا تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام اسیر شدی و مال و خویشاوندی تو هر دو بار نتوانست به فریادت برسد، آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپرد و مرگ و نابودی را به سوی آن‌ها کشاند سزاوار است که بستگان او بر او خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند».(1)

از جملات صریح امام(ع) درباره اشعث استفاده می‌شود که او قطعاً یکی از دشمنان حضرت بوده است وگرنه حضرت با دوست خود این‌گونه صحبت نمی‌کند، اما با این حال، چرا فرزندِ حضرت (امام حسن مجتبی(ع)) با دختر چنین شخصی ازدواج کرد؟

در تاریخ داستانی درباره چگونگی ازدواج امام حسن(ع) با جعده دختر اشعث بن قیس نقل شده که در اینجا به نقل آن داستان می‌پردازیم:

درباره نام دختر اشعث مؤرخان اختلاف دارند و او را سکینه، شعثاء و عایشه هم دانسته‌اند، ولی صحیح‌ترین آن جعده است(2) و سبب ازدواج چنین بیان شده است که امیرالمؤمنین علی(ع) دختر سعید بن قیس همدانی به نام «ام عمران» را برای فرزندش حسن خواستگاری کرد، سعید گفت: به من مهلت دهید در این باره مشورت کنم و از حضور امام بیرون آمد در بین راه به اشعث بن قیس (برادرش) برخورد و جریان را به او گفت، آن مرد منافق از روی نیرنگ به سعید گفت: چگونه دخترت را به حسن می‌دهی که همیشه به او فخر بفروشد و درباره‌اش انصاف نورزد و با او بدرفتاری کند و بگوید: من فرزند پیامبر خدا و امیرالمؤمنینم و او در برابرش چنین فضیلتی نداشته باشد، پس بهتر نیست او را به پسرعمویش بدهی تا شایسته یکدیگر باشند، سعید گفت: کدام پسرعمویش؟ اشعث گفت: محمد پسر من!

آن بیچاره فریب خورد و گفت: دخترم را به پسرت دادم، اشعث شتابزده به نزد امیرالمؤمنین(ع) رفت و گفت: تو دختر سعید را برای حسن خواستگاری کرده‌ای؟! حضرت فرمود: بلی! اشعث گفت: آیا دختری را نمی‌خواهی که در شأن فرزندت باشد؟ حضرت فرمود: آن دختر کیست؟ اشعث گفت: جعده دختر من.

حضرت فرمود: ما با مرد دیگری در این باره گفت‌وگو کرده‌ایم، اشعث گفت: درباره آن گفت‌وگو راهی برای شما وجود ندارد، حضرت فرمود: او رفته است تا با مادر دختر مشورت کند، اشعث گفت: او دخترش را به محمد بن اشعث (پسر من) داد، حضرت فرمود: کی چنین کاری کرده؟ اشعث گفت: قبل از اینکه به اینجا بیایم و چنین بود که امیرالمؤمنین با این پیشنهاد موافقت کرد.

وقتی که سعید فهمید فریب اشعث را خورده پیش او شتافت و گفت: ای مرد یک چشم با من نیرنگ باختی؟ اشعث گفت: کور خبیث تو هستی که خواستی درباره فرزند پیامبر مشورت کنی، آیا تو احمق نیستی؟، اشعث شتابان به حضور امام حسن(ع) رفت و گفت: آیا نمی‌خواهی با همسرت دیدار کنی، چون او می‌ترسید فرصت از دست برود و بعد راه بین خانه امام و خانه خودش را فرش کرد و دخترش را به همسری امام بخشید، به این ترتیب جعده به خانه امام(ع) رفت».(3)

از آنجا که امام حسن مجتبی(ع) فرزند پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود، هر کسی دوست داشت به گونه‌ای خود را به خاندان پیامبر نزدیک کند، اهل بیت پیامبر(ص) هم به جهت حُسن خلقی که داشتند و حتی نسبت به دشمنان مهربان بودند، با این گونه پیشنهادات مخالفت نمی‌کردند و تا خطایی از کسی نمی‌دیدند او را از در خانه خود نمی‌راندند، علاوه بر اینکه طبق داستان فوق امام مجتبی(ع) در برابر کار انجام شده واقع شدند و تن به این ازدواج دادند، ولی بعضی از تحلیلگران سبب ازدواج امام حسن(ع) با جعده را این گونه بیان کرده‌اند:‌

همان گونه که برخی ازدواج‌های رسول خدا(ص) رنگ سیاسی داشت، پاره‌ای ازدواج‌های امام حسن(ع) هم سیاسی بود، با توجه به نفوذ بسیار زیاد اشعث بن قیس در کوفه به نحوی که در جنگ صفین در به حکمیت کشاندن جنگ تلاش فراوانی داشت و مؤثر هم واقع شد، حضرت با دختر او جعده ازدواج کرد، این ازدواج صورت گرفت و البته بدون فرزند پایان یافت، جعده که نفاق را از پدر به ارث برده بود با توطئه معاویه به دشمن حضرت تبدیل شد و در یک اقدام ننگین امام حسن(ع) را زهر داد.

*پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، خطبه 19، ترجمه: محمد دشتی، ص 64، چاپ دوم.

2. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ناشر: دارالمعرفه، ص 50.

3. قرشی، باقر شریف، زندگانی حسن بن علی، ج 2، ترجمه فخرالدین حجازی، ج2، ص567 به نقل از تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 216.

 نظر دهید »

معصومه (س)شهرِ علم، جهاد و بصیرت

19 دی 1395 توسط غریبی فر

 

خواندن این وبلاگ در وقت نماز حرام است (:

 


 

 


 

شهرِ علم، جهاد و بصیرت

 


پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به‌مناسبت فرارسیدن سالروز قیام مردم قم در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۵۶، گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره جایگاه تاریخی-مذهبی شهر قم و نقش‌آفرینی مردمِ آن در انقلاب اسلامی را منتشر می‌کند.

 

پایگاه معارف اهل‌بیت(علیه‌السلام)
قم شهر علم است، شهر جهاد است، شهر بصیرت است. بصیرت مردم قم یکی از آن نکات بسیار مهمی است که در طول این سی و چند سال همواره خود را نشان داده است. جالب است که پیدایش شهر قم هم ناشی بود از یک حرکت جهادی و توأم با بصیرت. یعنی خاندان اشعریون که آمدند این منطقه را محل سکونت خودشان قرار دادند، در واقع اینجا را پایگاهی کردند برای نشر معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)؛ یک مجاهدت فرهنگی را در اینجا شروع کردند. اشعریون قبل از آنکه به قم بیایند، جهاد در میدان نبرد هم انجام داده بودند؛ جهاد نظامی هم کرده بودند؛ بزرگِ اشعریون در رکاب جناب زیدبن‌علی (علیهماالسّلام) مبارزه کرده بود؛ لذا بود که حجاج‌بن‌یوسف بر اینها خشم گرفت و اینها مجبور شدند بیایند و این منطقه را با تلاش خود، با بصیرت خود، با دانش خود، منطقه‌ی علم قرار بدهند. همین هم موجب شد که حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام‌الله‌علیها) وقتی به این ناحیه رسیدند، اظهار تمایل کردند که به قم بیایند؛ به خاطرِ بودن همین بزرگان اشعریون. آنها رفتند از حضرت استقبال کردند، حضرت را به این شهر آوردند و این بارگاه نورانی از آن روز و از بعد از وفات این بزرگوار در این شهر نورافشانی میکند. مردم قم که پدید آورنده‌ی این حرکت عظیم فرهنگی بودند، از آن روز پایگاه معارف اهل‌بیت را در این شهر تشکیل دادند و صدها عالم، محدث، مفسر و مبیّن احکام اسلامی و قرآنی را به شرق و غرب دنیای اسلام فرستادند. از قم، علم به اقصای خراسان و اقصای عراق و شامات رفت. این، بصیرت آن روزِ مردم قم است؛ که پیدایش قم بر اساس جهاد و بصیرت شد.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۷

 

نقش بی‌بدیل حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)
بدون تردید نقش حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) در قم شدن قم و عظمت‌ یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ی دامان اهل‌بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهم‌السّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۹

 

قطب زیارتی و معنوی
اینجا قطب زیارتی و معنوی است؛ اینجا حرم حضرت معصومه، این بارگاه باشکوه قرار دارد؛ مسجد جمکران در اینجا بنا شده است؛ حرم امامزاده‌های گوناگون در این شهر واقع شده است؛ که هر یک از این امامزاده‌هائی که در خیابانهای قم مدفون هستند، اگر در هر شهری بودند، مرکز و محور آن شهر قرار میگرفتند. اینها همه ظرفیتهای ملی و بین‌المللی و کارکردهای این شهر مقدس است.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۷

 

تشکیل اوّلین حوزه‌ علمیه‌ انحصارى تشیّع
بعضى از شهرها مثل کوفه یا مدینه، قبل از قم بلد اهل بیت بودند؛ لیکن دشمنان اهل بیت، این خصوصیّت را از آنها سلب کردند؛ اما شهر قم از همان زمانى که اشعریّون و بقیه‌ى رجال و اعیان محدّثان و علماى بزرگ، اوّلین حوزه‌ى علمیه‌ى مهم و انحصارى تشیّع را در آن تشکیل دادند، در دنیاى اسلام به این جهت شهرت پیدا کرد. لذا شما مى‌بینید در آن زمان، از اطراف و اکناف عالم اسلام، کسانى راه افتادند و آمدند در قم ساکن شدند. شاگردان بسیارى از محدّثان معروف و از جمله تلامذه‌ى «یونس بن عبدالرّحمن» و «ابراهیم بن هاشم» از کوفه به سمت قم عزیمت کردند و در این شهر ساکن شدند. قبل از این‌که آنها هم بیایند، محدّثان زیادى در این‌جا بودند.
بیانات در دیدار روحانیون، طلاّب و مردم شهر قم ۱۳۷۴/۰۹/۱۳
بزرگانی از قبیل شیخ کلینی و شیخ صدوق و دیگران بهره‌مندان از این چشمه‌ی فیض بوده‌اند، که آثار آنها نگهدارنده‌ی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در طول قرنهای متمادی بوده است.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۹

 

پایتخت فکری و علمی دنیای اسلام
قم مرکز و پایتخت فکری و علمی دنیای اسلام است. از زمان ورود مرحوم آیت‌الله حائری به قم سال۱۳۴۰ قمری این شهر به مرکز اصلی علمی عالم اسلام و تشیع تبدیل شد و بعد در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی به اوج خود رسید؛ و محصول آن دوره‌ها پیدایش شخصیت عظیم القدر و کم‌نظیری مثل امام بزرگوار بود.
بیانات در دیدار جمعی از مردم قم‌ در سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۷۹/۱۰/۱۹
شاید در دنیا کمتر شهری سراغ داریم، شاید هم سراغ نداریم که این تعداد عظیم، انسانهای دنبال فراگیری دانش دین و معرفت و معنویت و سلوک جمعی، از زن و مرد مشغول تلاش و کار باشند و شب و روز مجاهدت معنوی و علمی و فرهنگی کنند.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۹

 

اتصال نهضت روحانیت به جامعه
نقشهای مؤثر و ماندگاری را مردم قم در این مقطع [عاشورای سال ۴۲ و پانزده خرداد] به وجود آوردند. روز عاشورا در همین مدرسه‌ی فیضیه مردم قم جمع شدند، فریاد و غریو امام را شنیدند، جانهاشان را لبریز کردند و دو روز بعد که خبر دستگیری امام بزرگوار را شنیدند، در صحن مطهر اجتماع کردند. این حرکت عظیم آنها موجب شد که نهضت روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان در حصار حوزه محبوس و محصور نماند؛ بیاید وارد جامعه شود. پیشرو این کار، قمیها بودند و این کار بزرگ را انجام دادند.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۷

 

شروع حرکت انقلاب اسلامی با حادثه ۱۹ دی
حادثه‌ی نوزدهم دی یک مقطع تاریخی در زندگی سیاسی ملت ایران است. قهرمان این حادثه هم مردم قم هستند؛ اعم از جوانان پرشور و مردم مومن در آن شهر و حوزه‌ی کهن علمیه‌ی جوان شده که نقش خود را به معنای حقیقی کلمه، آن روز و پس از آن روز ایفا کرد. مسئله هم به‌طور خلاصه این بود که ملت ایران از فشار دیکتاتوری رژیم دست‌نشانده از یک طرف، فشار زندگی از یک طرف، فشار تحمیل فرهنگ فساد از یک طرف، و سلطه‌ی خارجی و به‌طور مشخص عوامل و عناصر امریکایی از یک طرف، به ستوه آمده بود. این‌خشم عمومی و این انگیزه‌ی عمومی از ایمان مذهبی ملت ایران به‌طور کامل سیراب شد و معنا پیدا کرد. این خشم عمومی، خشم کور نبود؛ انگیزه‌ی تعریف نشده نبود؛ مردم می‌فهمیدند که چه می‌خواهند و چه کار می‌خواهند بکنند؛ و این بر اثر تعلیمات اسلامی بود. حرکت طلاب جوان و فضلای وزین به دنبال رهبری بی‌نظیر امام بزرگوار در طول سالهای متمادی این خودآگاهی را در ملت ایران به وجود آورده بود که این وضعیت برای یک ملت و یک کشور مایه‌ی سرافکندگی است؛ و این وضعیت قابل تغییر یافتن است؛ و فقط هم به دست خود مردم ممکن است تغییر پیدا کند. این را مردم به‌درستی فهمیده بودند. خشم عمومی در همه جای ایران گسترده بود؛ منتها مثل همه‌ی حوادث دیگر لازم بود نقطه‌ی آغازینی به وجود بیاید؛ قهرمانی پا وسط میدان بگذارد و شروع کند. این شروع‌کننده، مردم قم و حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند؛ اهمیت قضیه اینجاست.
بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۸۳/۱۰/۱۹

 

شکست توطئه تبدیلِ قم به آنتی‌تز انقلاب
از سالهای آخر دهه‌ی اول انقلاب به بعد، دشمنان انقلاب و جبهه‌ی دشمن با استفاده از کارشناس‌های ایرانی یک سیاستی را طراحی کردند و آن سیاست این بود که از قم آنتی‌تز انقلاب درست کنند. همان طور که انقلاب از قم جوشید، یک ضد انقلاب هم از قم به وجود بیاورند. قم حوزه‌ی روحانیت است… لذا سعی کردند در قم زمینه‌ی فتنه را فراهم کنند. من چون نمیخواهم از کسی اسم بیاورم، اسم نمی آورم و عبور میکنم. در همان سال ۵۸ و ۵۹، هم مردم قم، هم مردم تبریز حماسه آفریدند؛ نه فقط حماسه‌ی آمدن توی میدان و مشت گره‌کردن، بلکه حماسه‌ی معنوی، حماسه‌ی شعور، حماسه‌ی تحلیل درست. بعد از رحلت امام هم به شکل دیگری همین اتفاق در قم افتاد. اینجا هم مخالفین و دشمنان طراحی کرده بودند که بتوانند این آنتی‌تز را در اینجا به وجود بیاورند. اگر قمیها غافل بودند، اگر جوانهای قم از تحلیل عاجز بودند، اگر آن هوشمندی لازم را نمیداشتند، مشکلات بیش از اینها میشد.
بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم‌ ۱۳۸۹/۰۸/۰۴

 نظر دهید »

ادب

19 دی 1395 توسط غریبی فر

 

امام جواد(علیه السلام) می فرمایند:

هرگاه دونفر را مقایسه کنیم آنکه ادبش بیشتر باشد نزد خدا برتر است،

سوال شد یابن رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) ادب با مردم را می دانیم و برتری آن برایمان واضح است اما ادب با خدا چگونه است؟

امام(علیه السلام)فرمودند:قران را تلاوت کند آنگونه که نازل شده است، احادیث ما را روایت کند آن طور که ما گفته ایم و خدا را بخواند بدون اینکه از خدا طلبکار باشد(و خود را مدیون خداوند بداند) و روایت شده است خداوند متعال در بعضی کتاب های آسمانی اش می فرماید:

ای بنده من آیا سزاوار است وقتی بامن سخن می گویی به چپ و راست نگاه کنی در حالی که اگر بنده ای مثل خودت با تو سخن بگویدو اینگونه رفتار کند رهایش میکنی.

بنده من آیا این ادب است که وقتی با برادرت سخن گویی به او توجه کنی و چقدر ادب را رعایت نمائی اما با من اینگونه نباشی پس چه بد بنده ای باشد.

ادب حضرت ایوب(علیه السلام)

حضرت ایوب از روی ادب عرضه می دارد «ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین» خدایا بلا و مشکلات به من روی آورده است و تو بخشنده ترین بخشندگانی. حضرت ایوب در این جمله از دو جهت ادب ورزیده است.

الف: نگفت:«انک امسستنی بالضر» خدایا تو مرا گرفتار بلا کرده ای (بلکه گفت بلا به من روی آوره است)

ب: نگفت ارحمنی،خدایا به من رحم کن بلکه به صورت کنایه گفت: خدایا تو بخشنده ترین بخشندگانی

و اینکه، اینگونه به صورت کنایه فرمود از این جهت بود که خواست مقام و مرتبه صبر در بلا را حفظ کرده باشد.

منبع:

برگرفته از کتاب صراط سلوک«رهنمود های اخلاقی-عرفانی و خاطراتی از حضرت استاد علامه حسن زاده آملی»/


 نظر دهید »

باوجود که حضرت مسیح ع وحضرت خضر ع پیامبر زنده است تفاوشان باامام زمان عج را بیان کنید ؟

16 دی 1395 توسط غریبی فر

 

 
باوجود که حضرت مسیح ع وحضرت خضر ع پیامبر زنده است تفاوشان باامام زمان عج را بیان کنید؟شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۰ 8:22






پاسخ :

نخست: ذكر دو نكته به عنوان مقدمه لازم و ضروري است: 
1. حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ پيامبر الهي بوده است و در دوران رسالتش به پيروانش كمك و ياري مي‌كرد و بيماران را شفا مي‌داد.[1] بعد از عروج او به آسمان،[2] مسيحيان درباره عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ ، عقيدة ديگري پيدا  كردند كه قرآن كريم در آياتي عقيدة آنان را مطرح كرده و به نقد آنها پرداخته است.[3] 
2. تمام شرايع آسماني لباسهاي مختلف بر اندام دين واحد (توحيد) بوده و خدا جز يك دين، دين ديگري را تشريع نكرده است. البته مقصود اين نيست كه تمام اديان آسماني در هر زماني شايستگي پيروي دارند، بلكه با اعتراف به وحدت دين، يادآور مي‌شويم كه شرايع كاملاً مختلف بودند و شرايع سماوي متناسب با استعدادها و شايستگي‌هاي امتها در ادوار مختلف تاريخ تنظيم و تشريع شده‌اند و در حقيقت هر يك از اين شرايع كلاسهايي بوده است كه مي‌بايست بشر، براي تكامل خود در آنها آموزش ببيند و آخرين كلاس براي آخرين امت همان شريعتي است كه به وسيلة پيامبر گرامي عرضه شده است. 
حال بايد گفت: پيروان حضرت مسيح كه قايل به رسالت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند و حضرت مسيح را آخرين پيامبر خدا مي‌دانند، در حالي كه مسيح پيامبر بعد از خويش را معرفي كرده و نام او را بيان نموده است. قرآن مي‌فرمايد: «به يادآور زماني را كه عيسي فرزند مريم به بني اسراييل گفت: من فرستادة خدا به سوي شما هستم، تصديق كنندة توراتي هستم كه پيش روي من قرار دارد و بشارت دهنده‌ام به پيامبري كه پس از من مي‌آيد و نام او احمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است».[4] 
هر گاه يك چنين تنصيص بدون شك و ترديد بر فردي منطبق گردد، حجت بر همگان تمام است و بايد او را به عنوان پيامبر زمان خود بپذيرد كه متأسفانه مسيحيان نپذيرفته است. 
با توجه به نكات كه بيان شد كه برخي از مسيحيان قابل به الوهيت مسيح هستند و برخي هم مسيح را آخرين پيامبر خدا مي‌دانند و قايل به رسالت پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، آيا حضرت مسيح، مسيحيان را در موقع گرفتاري كمك و ياري خواهد كرد يا خير؟ هر چند به دليل روشن در اين باره دست نيافته‌ايم، امّا از باب توسل به انبياء الهي براي رفع گرفتاري‌ها و آمرزش گناهان و از باب اين كه خداوند فياض مطلق و حضرت مسيح واسطة فيض بوده است، مي‌گوييم كه مسيحيان اگر جاهل قاصر باشند كه روشن شدن حقايق برايش ممكن نيست، چنين اشخاصي را حضرت مسيح ياري خواهد كرد. امّا اگر جاهل مقصر باشند كه روشن شدن حقايق برايش از طريقي ممكن است ولي براي دست يافتن به آن كوتاهي مي‌كند، حضرت آنان را ياري نخواهد كرد. 
البته اين نكته نيز قابل ذكر است كه فعلاً حجت خدا در زمين امام زمان (عج) است كه در ميان مردم به سر مي‌برد و مشكلات و گرفتاري را برطرف مي‌سازد و مردم توانايي مشاهدة آن حضرت را ندارند؛ او در توقيعي كه براي شيخ مفيد(ره) صادر فرموده به اين جهت اشاره كرده است: «ما اگر چه جايگزين شده‌ايم در مكاني كه دور از مساكن ظالمين باشيم، بر حسب آن چه خداوند براي ما و شيعيان ما، صلاح در اين ديده تا مادامي كه دولت دنيا، براي فاسقين باشد. ليكن مع الوصف علم ما به احوال شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما از ما مخفي نيست…. ما اهمال نمي‌كنيم در مراعات شما و نه فراموش مي‌كنيم ياد شما را و اگر نه اين بود، بلاها و شدايد بر شما نازل مي‌شد و دشمنان شما را درهم مي‌شكستند و نابود مي‌كردند، پس بپرهيزيد خداي جل جلاله را و ما را ياري و كمك كنيد بر دستگيري خودتان».[5] 
اكنون كه روشن شد حضرت مسيح حيّ و زنده است پيروان خويش را اگر جاهل و قاصر باشد ياري مي‌كند، به جواب بخش دوم پرسش مي‌پردازيم و مي‌گوئيم كه تفاوت عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ با خضر نبي ـ عليه السّلام ـ و امام زمان (عج) در اين است كه حضرت مسيح رسول و نبي مي‌باشد امّا حضرت خضر فقط نبي است نه رسول. امام زمان نه نبي است و نه رسول بلكه امام معصوم است. 
فرق بين نبي و رسول اين است كه نبي از «نبأ» به معني خبر مشتق شده و به كسي گفته مي‌شود كه از جهان بالا خواه از طريق رؤيا و يا از طريق ديگر وحي دريافت كند. البته نبي هر انساني گزارشگر و خبرگيري نيست بلكه گزارشگر اخبار مهم سماوي است كه از جانب خدا به او ابلاغ مي‌گردد و خضر نبي نيز چنين است. 
رسول از رسالت مشتق گرديده است (رسول كه ارتباط با وحي تشريعي دارد) انسان آگاه و مطلع از اخبار سماوي است كه مأمور است آن چه را دريافت كرده ابلاغ نمايد و جامه عمل بپوشاند. مانند حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ كه هم اخبار مهم سماوي را دريافت مي‌كرده و هم مأمور به تبليغ آن بوده است.[6] 
بنابراين نبي كسي است كه اخبار مهم سماوي را دريافت مي‌كند و مأموري به تبليغ آن نيست. رسول با اين كه اخبار غيب را دريافت مي‌كند مأمور به تبليغ آن نيز مي‌باشد. امام زمان چنان كه بيان شد نه نبي است و نه رسول بلكه امام معصوم و از جانشينان رسول خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. 
تفاوت ديگر اين است كه حضرت عيسي بن مريم ـ عليه السّلام ـ را خداوند در آسمان برده است كه در هنگام ظهور امام زمان (عج) به زمين فرود مي‌آيد و پشت سر حضرت نماز مي‌خواند. حضرت خضر نبي ـ عليه السّلام ـ و امام زمان (عج) فعلاً در زمين و در ميان مردم به سر مي‌برند و در موقع گرفتاري ياري مي‌كنند ولي از ديدگان مردم غايب هستند. 
منابع براي مطالعه بيشتر: 
1. اديان بزرگ جهان، تأليف حسين توفيقي، چ پنجم، 1381، ص 114 تا آخر كتاب. 
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ج 12، از ص 353 به بعد.

[1] . حسين توفيقي، اديان بزرگ جهان، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم  انساني دانشگاه‌ها (سمت) و مؤسسه فرهنگي طه و مركز جهاني علوم اسلامي، چ پنجم، تابستان 81، ص 114. 
[2] . بل رفعه الله إليه و كان اللهُ عزيزاً حكيما؛ نساء 158. 
[3] . آل عمران، 59، 79 تا 80 و 64؛ نساء، 171؛ مائده، 17، 72 و 73 و 75؛ توبه:  30 ـ 31؛ مريم، 34 ـ 36، فرقان، 2. 
[4] . صف، 6. 
[5] . الهيئة العلميه في مؤسسه المعارف الاسلاميه، معجم احاديث الامام المهدي، نشر مؤسسه المعارف الاسلامية، المطبعة بهمن، الطبعة الاولي، 14111، ج 4، ص 460، چ 1420. 
[6] . آيت الله سبحاني، منشور جاويد، (نشر مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، پاييز 1370، چ نمونه، قم)، ج 10، ص 266 ـ 2677.

 

 

 نظر دهید »

آیا كودكى پنچ ساله بود می تواند پيشوايى مسلمين را داشته باشد؟

16 دی 1395 توسط غریبی فر

 آیا كودكى پنچ ساله بود می تواند پيشوايى مسلمين را داشته باشد؟





پاسخ :
پاسخ اجمالى: 
پيشوايى به كوچكى و بزرگى نيست، بلكه مربوط به قابليتها و استعدادها است رهبرى و پيشوايى امت در كودكى كه سهل، حتى در نوزادى، هم امكان دارد و هم واقع شده است داستان حضرت عيسى ـ عليه السلام ـ شاهد بر اين سخن كه در قرآن مى فرمايد: “فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً × قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً".[1] 
آيا سندى محكم تر از قرآن وجود دارد. 
پاسخ تفصيلى: 
اولاً: اگر در اخبار اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تأمل شود معلوم مى گردد كه مقام نبوت و امامت يك مقام ظاهرى ناچيز نيست كه هر كسى صلاحيت آن را داشته باشد بلكه نبوت مقام ارجمندى است كه شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غيبى برخوردار مى شود، احكام و قوانين الهى بر باطن و قلب نورانيش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دريافت مى كند كه از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است. همينطور ولايت و امامت مقام بزرگى است كه واجد آن مقام به طورى احكام خدايى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى كند كه خطا و نسيان و عصيان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غيبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد. بواسطه علم و عمل پيشوا و امام انسانيت و نمونه و مظهر دين و حجت خداوندى است، معلوم است كه هر كسى قابليت و استعداد احراز اين مقام شامخ را ندارد بلكه بايد از حيث روح در مرتبه اعلاى انسانيت باشد تا لياقت ارتباط با عوالم غيبى و دريافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حيث تركيبات جسمانى و قواى دماغى در كمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستى و افاضات غيبى را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانى تنزل دهد و به مردم ابلاغ كند پس پيغمبر و امام از حيث آفرينش ممتازند و به واسطه همين استعداد و امتياز ذاتى است كه خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مى كنند، اين امتياز از همان اوان كودكى در وجود آنهان موجود است لكن هر وقت كه صلاح بود و شرايط موجود شد و مانعى در كار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفى مى شوند اين انتخاب و نصب ظاهرى چنانكه گاهى بعد از بلوغ يا در زمان بزرگى انجام مى گيرد ممكن است در ايام كودكى تحقق پذيرد. 
چنانكه حضرت عيسى ـ عليه السلام ـ در گهوراه با مردم سخن گفت و خودش را پيغمبر و صاحب كتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مريم مى فرمايد: “فاشارت اليه قالوا: كيف نكلم من كان فى المهد صبياً. قال انى عبداللَّه آتانى الكتاب و جعلنى نبياً و جعلنى مباركاً اين ما كنت و اوصانى بالصلوة و الزكوة ما دمت حياً[2]” مريم به عيسى اشاره كرد، گفتند: “چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟! عيسى گفت من بنده خدايم كه مرا كتاب داده و به پيغمبرى برگزيده است و هر كجا باشم مبارك گردانيده و به نماز و زكوة تا زنده باشم سفارش كرده است. 
از اين آيه و آيات ديگر استفاده مى شود كه حضرت عيسى ـ عليه السلام ـ از همان كودكى و ايام صغر پيغمبر و صاحب كتاب بوده است. 
بنابراين هيچ مانعى ندارد كه كودكى در سن پنج سالگى با عوالم غيبى ارتباط داشته باشد و به وظيفه سنگين خزانه داراى و ضبط و تبليغ احكام منصوب گردد و در انجام وظيفه خويش و اداى اين امانت بزرگ كاملاً نيرومند و مقتدر باشد.[3] 
ثانياً: حضرت امام جواد ـ عليه السلام ـ هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و يا هفت ساله بوده و امام رضا ـ عليه السلام ـ او را به عنوان جانشين خود معرفى نمود[4]، كه سخنان و مناظرات امام جواد ـ عليه السلام ـ و حل مشكلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسين و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شيعه و سنى را بر انگيخته و آنان را به تعظيم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر كدام او را به نحوى ستوده اند و به عنوان نمونه: 
سبط بن جوزى مى گويد: (اما جواد ـ عليه السلام ـ) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود.[5] 
ابن حجر هيتمى به اعلميت امام جواد ـ عليه السلام ـ اعتراف نموده مى نويسد: مأمون او را به دامادى انتخاب كرد زيرا با وجود كمى سن از نظر علم و آگاهى و حلم و بر همه دانشمندان برترى داشت.[6] 
ثالثاً: ائمه اطهار ـ عليه السلام ـ هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پيش بينى كرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفين و معاندين قرار نگيرد. به عنوان نمونه: 
قال ابو جعفر ـ عليه السلام ـ : “صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً[7]” حضرت امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: حضرت صاحب الامر سن مباركش از ما كمتر و گمنام تر است. 
رابعاً: با اينكه آفرينش و خلقت ويژه انبياء و ائمه طورى است كه نمى توان آن را به افراد عادى مقايسه كرد مع الوصف در بين اطفال عادى هم گاهى افراد نادرى ديده مى شوند كه از حيث استعداد و حافظه نابغه عصر خويش بوده و قواى دماغى و ادراكات آنان از مردان چهل ساله هم بهتر است ابو على سينا فيلسوف نامى از اين افراد شمرده مى شود از وى نقل شده است كه گفته: چون به حد تميز رسيدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد اديب قرائت مى كردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن،استاد مرا به كتابهاى ذيل تكليف كرد: “الصفات” و “غريب المصنف” و “ادب الكاتب” و “اصلاح المنطق” و “العين” و “شعر و حماسه” و “ديوان رومى” و “تصريف مازنى” و “نحو سيبويه” پس همه را در مدت يك سال و نيم حفظ كردم و اگر تعويق استاد نبود در كمتر از اين مدت حفظ مى كردم. پس از آن شروع كردم به ياد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگى رسيدم بر طبق مذهب ابى حنيفه فتوى مى دادم پس از آن شروع كردم به علم طب و “قانون” را در سن شانزده سالگى تصنيف نمودم و در سِنّ بيست و چهار سالگى خودم را در تمام علوم متخصص مى دانستم.[8] 
درباره فاضل هندى گفته شده: “قبل از رسيدن به سن سيزده سالگى تمام علوم معقول و منقول را تكميل كرده بود و قبل از دوازده سالگى به تصنيف كتاب پرداخت[9] و همچنين نابغه عصر ما سيد محمد حسين طباطبايى. 
بنابراين در صورتى كه اطفال نابغه، داراى چنان مغز و قوايى باشند كه در سنين خرد سالى از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشكلات و غوامض علوم بر آيند و نيروى محير العقول آنان باعث اعجاب گردد پس چه استبعادى دارد كه خداوند متعال حضرت بقيةاللَّه و حجّت حق و علت مبقيه انسانيت را در سن پنج سالگى به ولايت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احكام را به عهده اش واگذار كند.[10] 
نتيجه آنكه عقلاً و وقوعاً هيچ استبعادى ندارد كه حضرت صاحب الامر (عج) در سن پنج سالگى پيشوايى مسلمين را به عهده بگيرد.

[1] . مريم/29. 
[2] . مريم/29. 
[3] . ابراهيم امينى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص13733) ص122-121. 
[4] . اثبات الوصيه، ص161. 
[5] . سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، مكتبة الحيدريه، 1383 ه ق، ص359. 
[6] . ابن حجر هيتمى، صواعق المحرقه (ط 2، قاهره، مكتبة القاهره، 13855 ه ق) ص205. 
[7] . مجلسى، بحار الانوار، (اسلاميه) ج51، ص38. 
[8] . دادگستر جهان، ابراهيم امينى (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 13733) ص124-123، به نقل از هدية الاصباب، ط تهران، سال 1329، ص76. 
[9] . هدية الاصباب، ط تهران، 1329، ص228. 
[10] . ابراهيم امينى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، 13733) ص124-1233.
 نظر دهید »

دليل اينكه شيعه معتقد است كه امام بايد در هر زماني باشد و امام زمان(عج) متولد شده است چيست؟

16 دی 1395 توسط غریبی فر

 

پرسش :دليل اينكه شيعه معتقد است كه امام بايد در هر زماني باشد و امام زمان(عج) متولد شده است چيست؟


پاسخ :
براي پاسخ به اين پرسش مي توان سؤال را به دو بخش تقسيم كرد. اول اينكه شيعة اماميه چه دليلي بر ضرورت وجود امام ـ عليه السّلام ـ در هر زماني دارد؟ و دوم اينكه چه دليلي بر متولد شدن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ دارد؟ پاسخ بخش اول: 1. دليل نقلي 2. دليل عقلي. 
1. دليل نقلي:آيات و روايات . آياتي در قرآن كريم وجود دارد كه عقل بشر را براي هدايت او كافي نمي داند :"رسلاً مُبشرينَ و منذرينَ لئلاّ يكون للناس علي الله حجّة بعد الرسل و كان الله عزيزاً حكيماً”[1] يعني خداوند  متعال پيامبران را فرستاد تا آنكه پس از فرستادن آنها، مردم بر خداوند حجّتي نداشته باشند و خداوند هميشه كارش باحكمت است. 
اين آيه و نظاير آن به خوبي نشان مي دهد كه عقل انسان براي هدايت و سعادت او كافي نيست؛ زيرا در صورت كفايت عقل، خداوند با اعطاي آن حجت را بر بشر تمام كرده و لذا نه نيازي به ارسال پيامبران بوده و نه مجال براي احتجاج مردم در قيامت باقي مي ماند. اين آيه و آيات ديگر نه تنها ضروري بودن دين و بعثت پيامبران را بيان مي كنند، بلكه دوام و شمول اين ضرورت را نيز بيان مي نمايند. بنابراين ضرورت وجود دين و راهنمايي راهنمايان الهي، از آن گاه كه اولين آدم پاي به عرصة گيتي و طبيعت مي گذارد تا آن گاه كه آخرين آنها از طبيعت رخت برمي بندد ثابت و برقرار است.[2] 
اما روايات فراواني از ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ نقل شده است كه همگي حاكي از اين است كه كرة زمين نبايد از حجّت خالي بماند و حجت خداوند در هر زماني بايد در روي زمين و بين مردم باشد. چند نمونه از اين روايات را ذكر مي كنيم: 
از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرموده است: انّ الامامَ رفع من الارض ساعةً لساخت باهله كما يموجُ البحر باهله. اگر ساعتي امام ـ عليه السّلام ـ در زمين نباشد، زمين اهلش را فرو برد، همان گونه كه امواج دريا انسان را در كام خود فرو مي برد.[3] 
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: اگر تنها دو مرد در زمين باشند، بايد يكي از آن دو، امام باشد و فرمود: به درستي كه آخر كسي كه بميرد، امام است، تا كسي نماند كه بر خداي عزوجل حجت گيرد كه او را بي حجت گذاشته است.[4] 
حال كه با استفاده از دلايل نقلي ضرورت امام را در هر زمان بيان نموديم به سراغ دليل عقلي مي رسيم: متقن ترين دليل بر ضرورت وجود امام ـ عليه السّلام ـ در هر زمان، برهان لطف و حكمت الهي است. كه در اينجا به صورت خلاصه مطرح مي شود: به مقتضاي حكيمانه بودن افعال الهي، تكليف بايد غرض معقولي داشته باشد؛ غرضي كه با هدف آفرينش انسان هماهنگ باشد، هدف آفرينش انسان، تعالي و تكامل معنوي است كه از طريق انجام تكليف الهي به دست مي آيد. اكنون اگر انجام دادن كاري از جانب خداوند بدون آنكه به حدّ اجبار برسد در تحقق هدف مزبور تأثير داشته باشد، انجام دادن آن واجب و لازم خواهد بود؛ زيرا فاعل حكيم همة تدابير معقول و ميسوري را كه در تحقق هدف او دخالت دارد به كار خواهد گرفت و لطف از جملة اين تدابير حكيمانة معقول و ميسور است، لذا واجب و ضروري است. 
متكلمان اماميه بالاتفاق بر اين عقيده اند كه امامت از مصاديق لطف خداوند است. چرا كه اگر مردم رئيس قادري داشته باشند كه آنان را از محظورات منع كند و به واجبات برانگيزد. در اين صورت، خلق به فرمانبرداري نزديكتر و از گناه و معاصي دورتر مي شوند، و چون لطف به مقتضاي حكمت الهي واجب است، امامت نيز واجب خواهد بود. پس امامت و رهبري در حق مكلفان، لطف است، زيرا آنان را به انجام دادن واجبات عقلي و ترك قبايح برمي انگيزد و اين مطلب از بديهيات عقلي است.[5] حال اين سؤال پيش مي آيد كه آيا وجود امام غائب، هم لطف است يا  ديگر در حق مكلفان لطف نمي باشد؟ در جواب بايد بگوييم كه وجود امام، هر چند غائب در حق مكلفان لطف است، زيرا اعتقاد به اينكه امام اگرچه غائب است ولي از گفتار و رفتار مردم آگاه است و غيبت او به اين صورت نيست كه در نقطه اي دور از مردم زندگي كند و از مردم به كلي بي خبر باشد، مي تواند نقش مؤثري در گرايش انسانها به سوي فضيلت و معنويت و دوري از تباهي و معصيت داشته باشد، پس وجود امام به خودي خود لطف در حق مكلفان است هرچند تصرف او در امور و رهبري ديني و سياسي او در فرض حضور، لطف ديگري است.[6]
اما بخش دوم سؤالي كه دليل بر تولد يافتن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ از ديدگاه شيعه چه مي باشد؟ روايات، دربارة حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ متواتر و مستفيض است، احاديث پرشماري كه از مسلمات بين اماميه و غير اماميه شمرده مي شود، از جمله، احاديث عامي كه هرچند نام حضرت مهدي نيامده است، اما دلالت صريح بر ولادت حضرت دارند. دليل اول: احاديث عام. 
1ـ حديث ثقلين كه بين اماميه و اهل سنت متواتر است حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: انّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.[7] "من بين شما دو چيز  گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم و اين دو از هم جدا نمي شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.” جمله “لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض” بر استمرار همراهي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ با قرآن كريم دلالت دارد و اين پيوستگي و همراهي، جز با فرض تولد يافتن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ و پنهان بودن ايشان از ديدگان امكان ندارد زيرا اگر حضرت در آينده تولد يابد مي بايست در اين زمان، قرآن از اهل بيت جدا باشد و حال آنكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرموده است: اين دو از هم جدا ناشدني هستند. 
2ـ حديث دوازده خليفه كه از مسلّمات ميان اماميه و اهل سنت است. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: انّ هذا لاينقضي حتي يمضي فيهم اثنا عشر خليفة ـ كلّهم من قريش.[8] كار دنيا پايان نمي پذيرد تا اينكه  دوازده خليفه كه همگي از قريش هستند روي كار آيند. اين روايت بر ولادت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ دلالت التزامي دارد؛ زيرا اگر فرض كنيم از حضرت عسكري ـ عليه السّلام ـ فرزندي به نام مهدي ـ عليه السّلام ـ متولد نشده باشد خلفاي حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ يازده تن خواهند بود و اين با كلام پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه معصوم از خطا و اشتباه است تناقض پيدا خواهد كرد. 
3ـ حديث: من مات و لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية.[9] كه از حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ روايت  شده است طبق اين حديث اگر حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ هنوز بدنيا نيامده باشد پس ما معرفتي از امام زمان نداريم و گرفتار مرگ جاهلي شده ايم، زيرا بنا بر اين حديث در هر زمان امامي وجود دارد و لازم است معرفت به او وجود داشته باشد و در صورت متولد نشدن امام مهدي ـ عليه السّلام ـ چنين شناختي حاصل نمي شود. دليل دوم: احاديث خاص. اما احاديث خاص كه از پيامبر و ائمه اطهار از تولد فرزندي براي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ خبر مي دهند كه بعد از بدنيا آمدن، از ديدگان پنهان مي شود و زمين را پر از قسط و عدل خواهد كرد و ايمان به ايشان براي هر مؤمني ضروري است. شيخ صدوق در كمال الدين بيش از 135 حديث آورده است و مجموع روايات در اين زمينه در كتاب كافي، الغيبة و كمال الدين و ديگر كتب بيش از هزار حديث است. 
دليل سوم بر متولد شدن حضرت صاحب الزمان ـ عليه السّلام ـ مشاهده كردن عده اي از شيعيان، در هنگام كودكي آن حضرت است. احمد بن اسحاق قمي، يكي از ياران خاص و گرانقدر امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ مي گويد: به حضور امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ رسيدم، مي خواستم دربارة امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود: اي احمد بن اسحاق، خداوند، از زماني كه آدم را آفريد تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از حجت خالي نگذاشته و نمي گذارد. خداوند از بركت وجود حجت خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مي كند و باران مي فرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مي سازد. عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت به سرعت برخاست و به اتاق ديگر رفت و طولي نكشيد كه برگشت، در حالي كه پسر بچه اي را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مي درخشيد، به دوش گرفته بود. فرمود: اي احمد بن اسحاق! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودي، اين پسرم را به تو نشان نمي دادم، او هم نام و هم كنية رسول خدا است، زمين را پر از عدل و داد مي كند، چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد…[10] 
دليل چهارم: سُفرا، و توقيعات. در تاريخ شيعه، قضية چهار سفير و نائب امام (عج) و صدور توقيعات از جانب آنان و واسطه بودن ايشان مابين شيعيان و حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ بسيار روشن و بديهي است و تا به حال كسي در اين قضيه شك و ترديد به خود راه نداده است. 
دليل پنجم: در كتابهاي تاريخي اماميه و غير اماميه، آمده است كه آن هنگام كه معتمد عباسي شنيد كه براي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ فرزندي متولد شده است مأمورانش را به خانة امام فرستاد و خانة امام را مورد بازرسي قرار داد. اين نظارت و مراقبت و واكنش دستگاه خلافت، دليل روشني بر متولد شدن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ[11] است. 
دليل ششم: روشن بودن ولادت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ نزد شيعه. 
تفكر و انديشة مهدويت و غائب بودن ايشان از ديدگان از همان اوائل اسلام متداول و يك امر بديهي بوده است. از همين رو است كه فرقة ناووسيه مدعي بودند كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ همان امام پنهان است ولي پس از وفات امام صادق ـ عليه السّلام ـ بطلان اين عقيده روشن شد و نيز فرقة واقفيه ادعا مي كردند كه موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ همان امام مهدي ـ عليه السّلام ـ است. پس تفكر مهدويت با ولادت داشتن آن روشن مي باشد. 
لذا به دلايلي كه ذكر شد و دلايل فراوان ديگر و همچنين تصريح علماي شيعه و همچنين تصريح علماي اهل سنت فرزندي به نام مهدي ـ عليه السّلام ـ براي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ متولد شده است و اكنون در غيبت كبري به سر مي برد. 
دليل هفتم: اعتراف تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعي. 
ابن هجر هيثمي مي گويد: امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ غير از ابي القاسم، محمد الحجة فرزندي به جا نگذاشت و آن هنگام كه پدر بزرگوارش وفات يافت او پنج سال داشت.[12] 
ذهبي مي گويد: شيعيان معتقدند كه پسر امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ يعني محمد بن الحسن، قائم و جانشين و حجت است. ايشان در سال دويست و پنجاه هشتم و بنا به قولي در سال دويست و پنجاه شش متولد شده است. 
دليل هشتم: اتفاق شيعه. 
از زمان كليني و پدر شيخ صدوق تا الآن تمام آحاد شيعيان بر ولادت و پنهان بودن حضرت وحدت نظر دارند. اين ايده از اصول مذهب شيعه است و در تمام اعصار شيعه هيچ كس را نيافته ايم كه در ولادت يافتن و غيبت حضرت، شك و ترديد داشته باشد. 
منابع براي مطالعه بيشتر: 
1ـ مهدي موعود، علامه مجلسي، ج1و2. 
2ـ منتخب الاثر، صافي گلپايگاني. 
3ـ منتهي الآمال، علامة مجلسي، ج2. 
امام علي ـ عليه السّلام ـ : اي مردم از خدا بترسيد كه اگر سخني گوييد مي شنود و اگر پنهان داريد مي بيند. 
نهج البلاغه، حكمت 203.


[1] . نساء، 165. 
[2] . شريعت در آينة معرفت، جوادي آملي، ص 127 ـ 129. 
[3] . خورشيد هدايت، ج1، ص 192، به نقل از بصائر الدرجات، ص 488. 
[4] . اصول كافي، ج2، كتاب الحجة، ص 56، ط جديد 6 جلدي. 
[5] . فصلنامة انتظار، ش5، چاپ دوم، سال دوم پائيز81، ص111، مقالة علي رباني گلپايگاني. 
[6] . فصلنامة انتظار، ش5، چاپ دوم، سال دوم پائيز81، ص111، مقالة علي رباني گلپايگاني. 
[7] . مستدرك حاكم، جزء3، ص148. تاريخ بغداد، ج 8، ص 442. 
[8] . كمال الدين، ص 272، غيبت طوسي، ص 128، صحيح بخاري، ج 9، ص 729. 
[9] . اصول كافي، ج 2، كتاب الحجة، ص 208. 
[10] . سيرة پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص651، به نقل از كمال الدين، صدوق، ج2، ص384. 
[11] . فصلنامة انتظار، سال دوم، پائيز81، شمارة5، ص89


>
 نظر دهید »

مقوله «مهدویت» برخی از سؤالات

16 دی 1395 توسط غریبی فر

 

مقدمه

در خصوص زندگانی امام زمان(عج) و مقوله «مهدویت» برخی از سؤالات و شبهات مطرح می شود که فراگیر و همگانی است، چه از سوی معتقدان و چه منکران. در این نوشتار می خواهیم به پرسش هایی چون: طول عمر و فلسفه غیبت حضرت مهدی(ع) پاسخ دهیم.

یک: طول عمر

طول عمر حضرت ولیّ عصر(عج) یک حقیقت قطعی و ثابتی است که نه راهی برای انکار دارد و نه فرصتی برای تردید. این مسئله را می توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد.

1. مادّیون

زیست شناسان می گویند: اگر اختلال ها و آسیب هایی که به انسان می رسد و موجب کوتاهی عمر او می شود، رفع گردد، او بسیار عمر خواهد کرد. و برای این مطلب، عوامل طول عمر را بیان کرده اند؛ مانند: تغذیه مناسب[1]، خواب مناسب، آرامش روحی[2]، عامل ارث[3]، کم خوری[4]، هوای آزاد[5]، سخت کوشی[6]، سرما و منجمد ساختن[7]. هر کدام از اینها با بررسی های فراوان در مراکز پژوهشی، به اثبات رسیده و گفته شده که انسان و موجود زنده را می توان هزاران سال زنده نگاه داشت.[8] دکتر هارولد مریمن، رئیس انستیتوی تحقیقات پزشکی آمریکا، معتقد است که 197 درجه زیر صفر را می توان حیات جاودانی نامید.[9] یک کارشناس انگلیسی می گوید: به هم خوردن تعادل ذخیره آهن و مس و منیزیوم و پتاسیم و غلبه یکی از آنها بر دیگری، موجب فرارسیدن مرگ می شود و به تعبیر سعدی: «چون یکی زین چهار شد غالب، جان شیرین بر آرد از قالب».[10]

لذا دانشمندان زیست شناس با تلاشی بی نظیر به مبارزه با مرگ برخواسته، می گویند: می توان مرگ را یک بیماری دانست و لزومی ندارد که این بیماری کشنده باشد. آنها می گویند: آنچه امروز سبب مرگ می شود، انواع بیماری ها است که تا کنون پزشکان و زیست شناسان به شناختن 45 هزار نوع آن موفق شده اند و در صدد معالجه آنها برآمده اند.[11] آزمایش های مکرر الکسیس کارل، در ژانویه 1912م. ثابت کرده است که اگر مواد غذایی لازم و تمام احتیاجات یک موجود زنده به او برسد، گذشت زمان کوچک ترین اثر پیری در او به وجود نخواهد آورد.[12] گروهی از زیست شناسان با تلاش های شبانه روزی خود کتاب های ارزنده ای را تهیه کرده و در زمینه دستیابی به طول عمر، مباحثی ارائه کرده اند که چند نمونه از این کتاب ها را نام می بریم: 1. امید به یک زندگی نوین، پروفسور شبش فرانسوی؛ 2. جاودانیت، تاتان دارنیک ؛ 3. دانش طولانی کردن عمر، گوفلاند روسی.

2. پیروان ادیان آسمانی

الف) مسلمانان

مسلمانان اعم از شیعه و سنی در باره طول عمر، مباحث قرآنی و روایی و تاریخی را بیان کرده اند.

قرآن: در قرآن کریم آیاتی هست که عمر طولانی در امت های پیشین را خبر می دهد؛ مانند آیه ای که می فرماید: «ما آنها و پدرانشان را از متاع دنیوی برخوردار ساختیم تا از عمر طولانی بهره مند شدند».[13]

در جای دیگر، قرآن نه تنها از عمر طولانی بلکه از امکان عمر جاویدان خبر می دهد؛ آنجا که می فرماید:

«اگر او (یونس) در شکم ماهی تسبیح نمی گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی باقی می ماند».[14]

همچنین درباره حضرت نوح می فرماید: «او را به سوی قومش فرستادیم. پس 950 سال در میان آنها درنگ کرد».[15]

البته بر اساس روایات، عمر ایشان 2500 سال بوده است که 950 سال آن را برای تبلیغ امت خویش صرف کرده است.

روایات: امام حسن(ع) در پاسخ به گروهی که به صلح آن حضرت اعتراض داشتند، به داستان حضرت خضر و موسی اشاره می کند، سپس در ذیل حدیث درباره ولایت و غیبت و طول عمر حضرت مهدی(ع) سخن می گوید:

«آن حضرت، نهمین فرزند برادرم حسین(ع) و فرزند بهترین کنیزان است. خداوند عمر او را در غیبت طولانی قرار داده است».[16]

احادیثی وجود دارد که بر اساس عقیده برادران اهل سنت، حضرت ادریس نیز زنده و در آسمان هاست. علاوه بر احادیث به آیه شریفه: )وَ رَفَعْناهُ مَکانًا عَلِیّا (؛ «ما او را به جایگاه بس بلند بالا بردیم» نیز استناد می کنند.[17]

احادیث فراوان دیگری از طریق شیعه و سنی دلالت می کنند بر اینکه دجّال در عصر رسول اکرم(ص) زنده بود و تا ظهور حضرت ولیّ عصر(ع) زنده خواهد ماند و به دست حضرت کشته خواهد شد.[18]

 

ب) تاریخ بشریّت: در طول تاریخ، افراد بسیاری بوده اند که عمر های طولانی کرده اند که نمونه هایی را بیان می کنیم: لقمان حکیم 3500 سال؛ ضحّاک دوم هزار سال؛ ریان پدر عزیز مصر 1700سال.[19]

کسانی هم در عصر کنونی بوده اند که عمرهای طولانی داشته اند: سید علی کوتاهی 185 سال؛ شیخ علی بن عبدالله، حکمران سابق قطر 150 سال؛ عباس طاهری 131 سال.[20]

دو: فلسفه غیبت

فلسفه غیبت حضرت ولیّ عصر(ع) به طور کامل برای ما معلوم نیست، ولی گاه در روایات به مواردی از حکمت های آن اشاره شده که ذیلاً بیان می شود و دیگر حکمت ها بعد از ظهور آشکار خواهد شد؛ چنان که علت کارهای حضرت خضر برای حضرت موسی معلوم نشد، مگر به هنگام مفارقت آنها از یکدیگر.

1. ترس از کشته شدن

پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «لا بُدَّ لِلْغُلامِ مِنْ غَیْبَةٍ»

فَقِیلَ لَهُ: وَلمَ یا رَسوُلَ الله؟ قال: «یَخافُ القَتْلَ».[21]

 

البته در اینجا ترس فردی نیست، بلکه ترس از این است که زمین خالی از حجت الهی شود. بعضی می گویند: مگر خدا قدرت حفظ امام را ندارد؟ می گوییم: خداوند بر همه کارها احاطه دارد، ولی می خواهد امور هستی بر طبق اسباب و از مجرای عادی انجام گیرد و اگر برخلاف این باشد، دنیا دار تکلیف و اختیار و امتحان نخواهد بود.[22]

2. مصونیت از بیعت با ستمکاران

حضرت ولیّ عصر (عج) پیش از رسیدن وقت ظهور و مأمور شدن به قیام، ناچار نمی شود که مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفای وقت بیعت کند. امام حسن(ع) می فرماید:

«إن اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُخْفی وِلادَتَهُ و یُغَیِّبُ شَخصَهُ ، لئَلاّیَکوُنَ لأحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إذا خَرَجَ؛[23] خدای تبارک و تعالی ولادت او را مخفی می کند و شخص او را از دیده ها پنهان می سازد تا هنگامی که ظهور می کند، در گردن او بیعت با کسی نباشد».

3. جداسازی مؤمنان واقعی

امام صادق(ع) پس از بیان تأخیر فراوان کیفر قوم نوح(ع) می فرماید: «غیبت قائم(ع) به طول می انجامد تا حق روشن گردد و ایمان محض از تیرگی پاک شود و از شیعیان هر کس سرشت ناپاک دارد و بیم آن هست که اگر از امکانات وسیع و امن و امان گسترده در عهد قائم(عج) آگاه شود،منافقانه رفتار کند، با ارتداد آنها خالص و ناخالص از یکدیگر جدا شود».[24]

4. آماده شدن اوضاع جهان

یکی از حکمت های غیبت، آمادگی فکری بشر برای ظهور آن حضرت است؛ زیرا روش و سیره آن حضرت، رعایت امور ظاهری و حکم به ظواهر نیست، بلکه او بر اساس واقعیات و بدون تقیه و مسامحه، به احقاق حقوق، ردّ مظالم، برقراری عدالت واقعی و اجرای تمام احکام اسلامی می پردازد.[25]

سه: امامت در کودکی

باید توجه داشت که هر کسی قابلیت و استعداد احراز مقام نبوت و امامت را ندارد، بلکه باید در مرتبه اعلای انسانیت قرار گیرد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیب و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. رسیدن به چنین شایستگی و لیاقتی، گاهی باید با طی مراحل دشوار سیر و سلوک باشد، اما گاهی این استعداد و امتیاز، ذاتی است. خداوند به سبب همین شایستگی ذاتی امامان معصوم که به آنان اعطا فرموده، گاه در سنین کودکی به آنان مقام امامت را داده است. چنان که حضرت عیسی(ع) در گهواره با مردم سخن می گوید و خود را پیامبری معرفی می کند که دارای کتاب است. در سوره مریم، آیه 29 و آیات دیگر اشاره شده که حضرت عیسی(ع) از همان ایام کودکی به مقام رسالت رسیده است.[26]

حضرت امام جواد(ع) نیز در هنگام شهادت پدر، نُه یا هفت ساله بود و به این جهت، امامتش مورد تردید برخی از شیعیان واقع شد. اما وقتی آن حضرت به سؤالات فراوانی پاسخ گفت، این تردید ها برطرف شد.[27]

امام هادی(ع) نیز شش سال و پنج ماه از سن شریفش گذشته بود که به امامت رسید.[28]

در میان اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده می شوند که از حیث استعداد و حافظه، نابغه عصر خویش بودند و قوای ادراکی آنان برتر از مردان چهل ساله بوده است. در این زمینه به نمونه های فراوانی می توان اشاره داشت.

فاضل هندی، تمام علوم معقول و منقول را قبل از سیزده سالگی تکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگی به تصنیف کتاب پرداخت.[29]

توماس یونگ، از دانشمندان انگلیسی، در کودکی اعجوبه عصر خود به شمار می رفت. از دو سالگی خواندن را آموخت و در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت.

سید محمد حسین طباطبایی، در سه سالگی حافظ کل قرآن و نهج البلاغه همراه با مفاهیم گردید.

در پایان این قسمت، به حدیثی از امام باقر(ع) اشاره می کنیم که می فرماید: «صاحِبُ هذا الأمْرِ اَصْغَرُنا سِنّاً و أخْمَلُنا شَخصاً؛[30] سن حضرت صاحب الامر از تمام ما کمتر و نیز گمنام تر است».

پی نوشت ها

1 . طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان، سید محمد کاظم قزوینی، ص63.

2 . همان، ص60.

3 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص28.

4 . طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان، ص65.

5 . همان، ص65.

6 . اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج2، ص217.

7 . مجله دانشمند، سلسله مقالات رابرت نیلسون، سال ششم، ش12، بهمن 47 تا مهر 48.

8 . طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان، ص50 به نقل از اطلاعات، ش11881، 23دی ماه 44.

9 . همان، ص50، به نقل از اطلاعات، ش11881، 23 دی44.

10 . سالنامه شهرت، س1342، ص289.

11 . اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج2، س222.

12 . طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم وادیان، ص22، به نقل از مجله المقنطف سال 59، ش3، ص240.

13 . انبیا/44.

14 . صافات/144.

15 . عنکبوت/14.

16 . کمال الدین، ج1، ص315، باب 29، ح2؛ بحارالانوار، ج52، ص279، باب 24، ص12.

17 . قاموس قرآن، ج1، ص106.

18 . صحیح مسلم، ج4، ص2267، ص2240؛ عقدالدرر، ص291، 281؛ طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان، سید محمد کاظم قزوینی، ص100.

19 .روزگار رهایی، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ص258.

20 . طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان، ص33.

21. بحارالانوار، ج52، ص90، باب 20، علة الغیبة؛ علل الشرایع، ج1، ص243، باب علة الغیبة.

22 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص234.

23 . بحارالانوار، ج52، ص279.

24 . همان، ج51، ص222.

25 . نوید امن و امان، لطف الله صافی گلپایگانی، ص183.

26 . دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص188.

27 . ر.ک: اثبات الوصیه، ص166؛ دادگستر جهان، ص189.

28 . مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص401.

29 . دادگستر جهان، ص191. به نقل از کتاب هدیة الاحباب، ص228.

 نظر دهید »

کسب رتبه های برتر استانی مسابقات رشد 5

13 دی 1395 توسط غریبی فر

 کسب رتبه های برتر  استانی مسابقات رشد 5 توسط طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) بندرترکمن 

 

 

به اطلاع کلیه عزیزان میرسانیم طلاب عضو گروه رشد  مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) بندرترکمن   خانم ها حلیمه دلیر ، مریم سرگزی و مریم اسمعیلی 

درمسابقات رشد 5 موفق به کسب مقام برتر استانی شدند . با آرزوی توفیقات بیشتر برای این عزیزان

 نظر دهید »

تفاوت مقاله های علمی پژوهشی با ترویجی

13 دی 1395 توسط غریبی فر

 

تفاوت مقاله های علمی پژوهشی با ترویجی

یک مقاله علمی ترویجی یا مرور ادبیات، اطلاعات منتشر شده در حوزه یک موضوع بخصوص در یک محدوده زمانی را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. مقاله علمی ترویجی(مرور ادبیات) می تواند خلاصه ای از مقالات و منابع موجود باشد اما معمولا سازماندهی خاص خود را دارد و خلاصه و استنتاج‌ها را ترکیب می‌کند و اطلاعات را در ساختاری نو ارائه می دهد. مقاله علمی ترویجی می تواند تفسیری جدید از مقالات و کارهای قبلی ارائه دهد یا اطلاعاتی جدید را با تفاسیر قبلی در هم آمیزد، یا سیر جریان پیشرفت فکری حوزه مورد بحث و مباحثات مربوط به آن را ترسیم کند. مقاله علمی ترویجی بسته به موقعیتف ممکن است مقالات و منابع را مورد ارزیابی قرار دهد و مناسب ترین و مربوط ترین منابع را به خواننده پیشنهاد کند. این مقالات بر پایه جابه‎جایی، تلفیق و ترکیب دانش موجود تهیه می شوند و معمولاً به روشن شدن زوایای مساله‎ای کمک می‎نمایند، از این گونه مقالات می‎توان به مقالات مروری، تدوینی، ترجمه‎ای، تحلیلی اشاره کرد. به لحاظ ارزش علمی در بین مقالات، در این مقاله‎های تحلیلی ارزش و اعتبار بالاتری دارند.

هدف اصلی مقاله علمی پژوهشی ایجاد یک استدلال است. یکی از بخش های چنین مقاله ای مرور ادبیات است. در یک مقاله علمی پژوهشی، ادبیات بعنوان اساس و بنیان کار ارائه می شود و بینش جدیدی را که پژوهشگر به دنبال ایجاد آن است، پشتیبانی می کند. اما هدف یک مقاله علمی ترویجی خلاصه کردن و استنتاج مباحث و ایده های دیگران است، بدون اینکه پژوهشگر چیز جدیدی به آن اضافه کند.

 

 نظر دهید »

بیانات امام خامنه ای در اهمیت خرید کتاب و کتابخوانی

11 دی 1395 توسط غریبی فر

بیانات امام خامنه ای در اهمیت خرید کتاب و کتابخوانی

کتاب خریدن، باید یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب بشود. مردم باید بیش از خرید بعضی از وسایل تزئیناتی و تجملاتی مثل این لوسترها و میزهای گوناگون و مبل های مختلف و پرده ها و این قبیل چیزها به کتاب اهمیت بدهند و اول کتاب را بخرند. مثل نان و خوراکی و و سایل معیشتی لازمی که در خانه هست، کتاب هم باید از این قبیل باشد… خلاصه باید با کتاب انس پیدا کنند. اگر انس پیدا نکنند، جامعه ایرانی به آن هدف و آرزویی که دارد، که حق او هم هست، نخواهد رسید…

 نظر دهید »

روزه و خواص آن

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 نظر دهید »

اگر می خواهید محقق شوی

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 

اگر می خواهید محقق شوی

                              

 

اگر مشتاق پژ‍وهش هستيد و علاقه مند يد يك محققي موفق گرديد بايد در ابتدا نسبت به ويژگيهاي يك پ‍ژوهشگر شناخت كافي داشته باشيد
1) خلاقيت :اگر يك محقق ،خلاقيت نداشته باشد، نمي تواند چيز جديدي بيافريند ،در حاليكه كار محقق وپژوهشگر، آفرينش و توليد جديد است؛ توليد علم و دانش، اگر بخواهيد فقط همان را كه ديگران گفته اند ،گرد بياورد يا آنها را تدوين كند، هر چند اين هم مي تواند ارزشمند باشد. اما پژوهش محسوب نمي شود. كارهاي از قبيل :ترجمه، نمايه سازي و گرد آوري، اگر چه مفيد و لازمند و ارزش دارند، پژوهش نيستند ؛بلكه زمينه سازپژوهشند.
2) علاقه : ممكن است يك كار گر مكانيك هيچ علاقه اي به تعمير خودرو نداشته باشد، اما براي گذران زندگي و مزدي كه مي گيرد خودرو را تعمير ميكند ؛او چه علاقه داشته باشد چه نداشته باشد كارش به نتيجه مفيد مي رسد ؛پژوهش اينچنين نيست تا شما به اصل كار پژوهش علاقه نداشته باشيدموفق نمي شويد .بايد به پژوهش عشق بورزيد .
3) صبر: پژوهش فرايندي است زمان بر ودير بازده محقق بايد . پشتكار داشته باشد و پيوسته كار كند ؛اگر كار در ميانه رها شود ،كار مشكل مي شود .تا شخص دوباره كار را آغاز كند و گرم شود ،زمان مي برد و عمرش تلف مي شود .
4) تمر كز ذهي :وقتي نتواني خوب روي موضوع و مسائل پيرامون و زواياي آن تمر كز كني بجاي نمي رسي ؛دوام تمر كز هم بسيار مهم است بسياري از افراد تمركز دارند اما تمر كز آنها  دوام ندارد .طلبه بايد هر گاه زمينه برايش فراهم شد پژوهش را شروع كند البته نه پژوهش رسمي و حرفه اي او نبايد بترسد بايد پابه ميدان بگذارد چند گام به جلو برود و چند كار پژوهشي انجام دهد و ببيند چه نمره هاي كسب مي كند .نبايد از شكست در گامها و كارهاي نخست ،هراسي به خود راه دهد .اگر با پشتكار اين راه را در پيش بگيرد ،پس از مدتي خواهد فهميد كه به درد اين حرفه مي خورد يا نه .

 نظر دهید »

نقش قلم در حیات دانش

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 

موضوع:نقش قلم در حیات دانش(با محوریت سوره قلم)

صديق ترين ،بي توفيق ترين،مفيد ترين ودايمي ترين رفيق براي هركس كتاب است.
موضوع:نقش قلم در حیات دانش(با محوریت سوره قلم)
تدوين:گروه دانش پژوهان مدرسه علميه كوثر

-سوره قلم در یک نگاه

بِسمِ اللهِ الَّرحمن الرّحیم                       به نام خداوند بخشنده مهربان
ن وَالقَلم وَمایَسطُرُون                         قسم به نون و قسم به قلم و آنچه خواهد نگاشت.

آیه فوق اولین آیه ازسورۀ مبارکه قلم است این سوره جزو سوره های مکی است .ابن عباس در رابطه با مکی و مدنی بودن این سوره می گوید:از اول سوره تا آیه16وآیات47-33-16همگی مکی هستند و ما بعد آن مدنی است.
سوره مبارکۀ قلم بدون هیچ اختلافی دارای 52 آیه است که در اینجا به بررسی آیه اول آن«ن وَالقَلَمَ وَما یَسطُرُون» می پردازیم !
                                                                                                                                                                                             ( تفسیر صافی جلد6- صفحه:372)
ن و قلم در تفاسیر علما
قبل از پرداختن به تفسیر ن و قلم و ما یسطرون لازم است به این موضوع بپردازیم که آیه مذکور به دو موضوع از مهمترین مسائل زندگی بشر سوگند یاد کرده در واقع ظاهر آیه بیانگرموضوع کوچکی است یک قطعه نِی ناچیزویا چیزی شبیه آن و کمی ماده سیاه رنگ وسپس سطوری که بر صفحه ی کاغذ ناچیز رقم می زند.
امادر واقع همین دو موضوع سر چشمه پیدایش تمام تمد نهای انسانی و پیشرفت تکامل علوم،اندیشه ها و افکاروسر چشمه هدایت و آگاهی بشر است تا انجا که دوران زندگی بشر به دو دوره تقسیم می شود دوران تاریخ و ما قبل  تاریخ ودوران تاریخ بشر از زمانی شروع میشود که خط اختراع شده و انسان توانست دست به قلم شود وما يسَطُرُون را به يادگار بگذارد اهميت اين سوگندزماني آشكار مي شود كه توجه داشته باشيم زماني كه اين آيه نازل شد تعداد نويسندگان و كساني كه مختصرسواد خواندن و نوشتن داشتند در محيطي كه مكر عبادي و سياسي و اختصاصي مجاز بود به بيست نفر هم نمي رسيد. سوگند به قلم در چنين محيطي عظمت خاصي دارد. 

                                                                                                                                                                                                     (  تفسيرنمونه جلد24-صفحه378 )  

برخي مفسران قلم رابه قلمي تفسير كرده اند كه فرشتگان بزرگ خداوند وحي و يا نامه اعمال آدميان را با آن مي نويسند اما اين تفسير نمي تواند تفسيركاملي باشد؛چرا كه آيه مفهوم گسترده تري  دارد كه اين تفسير يكي از مصداقهاي آن است همان طور كه ما يَسطُرُون مفهوم وسيعي دارد تمام آنچه را در اين راه هدايت و تكامل فكري،اخلاقي وعملي بشر را به رشته ي تحرير در مي آورد شامل مي شود و منحصربه وحي آسماني يا اعمال انسانها نيست.

                                                                                                                                                                                                     ( تفسيرنمونه جلد24 - صفحه 378)
رازهاي نهفته در سوگند به ن و قلم ومايَسطُرُون
-خداوند در اين آيه به مال و قدرت و شمشير سوگند ياد نكرده ولي به قلم و نوشته سو گند ياد كرده و اين سو گند نشاندهنده رشد و تكامل و ارزش بالاي آن است.
-سوگند به قلم به جاي سوگند به بيان تشويق سوادآموزي و تمام دانش پژوهي است ونشاندهنده اولويت مبارزه با بي سوادي و تر غيب به نوشتن و خواندن در اسلام و به طور كلي اهميت ويژه اي  كه دين اسلام به علم داده است.                                                                                                                                                                                                                                                                                                            –قلم حافظ علوم و دانشها و پاسدارافكار دانشمندان و پل ارتباطي گذشته و آينده بشر است به طور يكه قلم انسانهايي را كه جدا از هم از نظر زمان و مكان زتدگي مي كنند به يكديگر پيوند مي دهدو تفكر همه ي متفكران بشر را در تمام طول تاريخ در يك كتابخانه جمع مي كنند.
                                                                                                                                                                                                          (  تفسيرنمونه جلد12- صفحه173)

- قلم راز دار بشر و خزانه دار علوم و گرداورنده تجربيات قرون و اعصاراست اگر قرآن به آن سوگندياد ميكندبه دليل عظمت وارزش آن است چرا كه همواره سوگند به يك امر عظيم وپرارزش ياد مي شود.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           – در روايات آمده كه نخستين چيزي را كه خداوندآفريده قلم بود و البته قلم وسيله اي براي«مايَسطُرُون»ونوشته ها كه قرآن به آن دو سوگند ياد كرده يعني هم به ابزاروهم به محصول اين روايتاز امام صادق(ع)توسط محدثان شيعه و اهل سنت به عنوان يك خبر معروف نيز آمده است

 نظر دهید »

توحید از زبان امام باقر علیه السلام

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 

توحید از زبان امام باقر علیه السلام

 

 

بنابر نقل مدائنی، روزی یكی از اعراب صحرا گرد به خدمت ابو جعفر محمد بن علی آمد و از وی پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیده‏ای؟

 

امام پاسخ داد: من چیزی را كه ندیده باشم عبادت نمی‏كنم.اعرابی پرسید: چگونه او را دیده‏ای؟ فرمود:دیدگان  نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را می‏بینند. با حواس به درك نمی‏آید و با مردمان قیاس نمی‏شود. با نشانه‏ها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد. در كار خود هرگز ستم روا نمی‏دارد. او خداوندی است كه جز او معبودی نیست.

 

اعرابی با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاه‏تر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.

 

منبع: برگرفته از کتاب سیره معصومان، ج 5

 نظر دهید »

ارتباط بین فرهنگ انتظار با فرهنگ عاشورا

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 

  به کتاب اهمیت بدهیم »

ارتباط بین فرهنگ انتظار با فرهنگ عاشورا

چه ارتباطی بین فرهنگ انتظار با فرهنگ عاشورا وجود دارد؟

امام زمان علیه السلام فرزند امام حسین علیه السلام است و مهم‌تر این که خون‌خواه واقعی او می‌باشد. نخستین کلامش یاد امام حسین علیه السلام است.
در القاب «ثارالله»، «وترالموتور» و «طریدالشرید» هر دو شریکند.(1) هر دو امام در هدف مشترکند. امام باقر علیه السلام می‌فرمایند:
«هنگامی که قائم قیام کند، هر آینه باطل را از بین می‌برد.»(2)
و هدف امام حسین علیه السلام نیز در زیارت اربعین آمده است:
«خون خود را تقدیم کرد تا انسان‌ها را از نادانی و گمراهی رهایی بخشد.»(3)
زمانه آن دو در انحراف فکری، فساد اجتماعی، رواج بی‌دینی و بدعت در سطح جهانی مشابه یکدیگرند. یاران هر دو از معرفت محبت و اطاعت نسبت به امام خود برخوردارند.(4)

عاشورا و انتظار

فرهنگ عاشورا زمینه ساز فرهنگ انتظار است. انتظار ادامه عاشورا است و چشم به راه حسین دیگری نشستن در کربلایی به وسعت جهان.
در زیارت عاشورا در دو قسمت از خون‌خواهی حسین علیه السلام در رکاب امام مهدی علیه السلام خبر می‌دهد.
بنا براین انتظار، انتظار انتقام عاشورا است و یاران مهدی علیه السلام همه عاشورایی‌اند. کسانی می‌توانند در رکاب حضرت مهدی علیه السلام باشند و امام حق را یاری رسانند که در مکتب عاشورا آب دیده شده و معیار حق و باطل را آموخته باشند که حسین علیه السلام خود معیار سلم و حرب و تولّا و تبّرا است.

 

تحقق اهداف عاشورا با قیام حضرت مهدى علیه السلام

امام حسین علیه السلام با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و از بین بردن بدعت‌هایى که در نتیجه حاکمیت بنى امیّه در دین ایجاد شده بود، قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا ضمن اشاره به انگیزه قیام‌شان فرمودند:

«من به منظور ایجاد اصلاح در امّت جدّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله قیام کرده‌‏ام مى‏‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و پدرم على ‏‌بن‌ ‏ابى‏‌طالب علیه السلام عمل مى‏‌کنم.»(5)
از مجموعه سخنان امام حسین علیه السلامریال اهداف والاى نهضت عاشورا به ‏خوبى روشن مى‌‏شود که احیاى قرآن، احیاى سنت نبوى و سیره علوى، از بین بردن کج‏روی‌ها، حاکم ساختن حق، حاکمیّت بخشیدن به حق‏‌پرستان، از بین بردن سلطه استبدادى حکومت ستمگران، تأمین قسط و عدل در عرصه‌‏هاى اجتماعى و اقتصادى و… از جمله آنهاست.

از طرف دیگر وقتى اهداف قیام منجى عالم بشریت و ویژگی‌هاى حکومت جهانى آن حضرت را مورد بررسى قرار مى‌‏دهیم، همین اهداف و انگیزه‌‏ها حتى با تعابیر مشابه با تعابیر به ‏کار رفته در مورد نهضت حسینى قابل مشاهده است.

حضرت على بن ابی‌طالب علیه السلام در توصیف سیره حکومتى امام مهدى علیه السلام مى‏‌فرمایند:
«هنگامى که دیگران هواى نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدى موعود علیه السلام] امیال نفسانى را به هدایت برمى‌‏گرداند و در شرایطى که دیگران قرآن را با رأى خود تفسیر و تأویل خواهند کرد، او آراء و عقاید را به قرآن بازمى‌‏گرداند. او به مردم نشان خواهد داد که چگونه مى‏‌توان به سیره نیکوى عدالت رفتار کرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوى را زنده خواهد ساخت.»(6)

امام باقر علیه السلام در روایتى مى‌‏فرمایند:
«قائم آل محمّد صلّی الله علیه و آله مردم را به سوى کتاب خدا، سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و ولایت على بن ابى‌طالب علیه السلام و بیزارى از دشمنان آنان دعوت خواهد کرد.»(7)

امام صادق علیه السلام نیز مى‌‏فرمایند:
«حضرت مهدى علیه السلام تمام بدعت‌هاى ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهد برد و در مقابل، تک‏‌تک سنت‌هاى نبوى را به اجرا در خواهد آورد.»(8)

حضرت مهدى علیه السلام، منتقم خون امام حسین علیه السلام

یکى از القاب حضرت مهدى علیه السلام منتقم است. در توضیح علّت برگزیده شدن این لقب بر آن حضرت مطالب زیادى در سخنان اهل بیت علیهم السلام وارد شده است. از جمله در روایتى که از امام محمّدباقر علیه السلام نقل شده، وقتى از آن حضرت سۆال مى‌‏کنند که چرا فقط به آخرین حجّت الهى قائم گفته مى‏‌شود؟ آن حضرت در پاسخ مى‌‏فرمایند:
«چون در آن ساعتى که دشمنان، جدّم امام حسین علیه السلام را به قتل رساندند، فرشتگان با ناراحتى در حالى که ناله سرداده بودند عرض کردند: پروردگارا! آیا از کسانى که برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوانمردانه شهید کردند، درمى‏‌گذرى؟ در جواب آنها خداوند به آنان وحى فرستاد که: اى فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از مدّت زمان زیادى. آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امام ‏حسین علیه السلام را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکى از آنان که در حال قیام بود، فرمود: با این قائم از دشمنان حسین علیه السلام انتقام خواهم گرفت.»(9)

در تفسیر آیه «وَمَنْ قُتِلَ مظلوماً فقد جَعَلْنا لِوَلیّه سلطاناً…؛ هر کس مظلومانه کشته شود ما براى ولى او تسلطى بر ظالم قرار مى‏‌دهیم…(10)»، از امام صادق علیه السلام روایت شده است که:
«مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسین علیه السلام است که مظلوم کشته شد و منظور «جَعَلنا لِوَلیِّه سلطانا»، امام مهدى علیه السلام است.»(11)

امام‏ باقر علیه السلام نیز تصریح مى‌‏کنند:
«ما اولیاى دم امام حسین علیه السلام هستیم. هنگامى که قائم ما قیام کند، پى‏گیرى خون امام حسین علیه السلام را خواهد کرد.»(12)

نتیجه

علاوه بر مشترک بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدى علیه السلام، در زمان حکومت جهانى حضرت ولى عصر علیه السلام، بذرها و نهال‌هاى غرس شده در جریان قیام کربلا به بار خواهد نشست و به برکت آن، جهان پر از عدل و داد خواهد شد و تمام اهداف انبیاى الهى از آدم تا خاتم تحقق خواهد یافت و بشر طعم واقعى صلح و امنیّت و سعادت را خواهد چشید.

پی‌نوشت‌ها:
1. ابن بابویه، کمال الدین، ج 1، ص 318
2. کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 278
3. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت اربعین
4. مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 308 و 386
5. بحارالانوار، ج 45، ص 6
6. بحارالانوار، ج 51، ص 130
7. الزام‏‌الناصب، ص 177
8. ینابیع‌‏الموّدة، ج 3، ص 62
9. دلائل‌‏الامامة، ص 239
10. سوره اسراء، آیه 33
11. البرهان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 559
12. همان، ص 560

 


ر از ازدواج با مردان مشرك است: «و َ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ» (۱) با زنان مشرك ازدواج نكنيد، تا اين كه ايمان بياورند و كنيز با ايمان از زن مشرك بهتر است، اگرچه آن زن مشرك (از لحاظ زيبايي) ماية شگفتي شما باشد و به مردان مشرك زن ندهيد تا اين كه ايمان بياورند و غلام با ايمان از مرد آزاد مشرك بهتر است، اگرچه آن مرد مشرك ماية شگفتي شما باشد. در ادامه نیز، حكمت حرمت ازدواج با مشركان را بيان كرده و مي فرمايد:«… أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ…» (۲) آن ها به آتش دوزخ مي خوانند. چرا كه مسير مشرك يك مسير انحرافي است، مسيري است كه به ظلمت، تباهي و جهنم ختم مي شود. در مقابل آن ها، مسير افراد مؤمن، بهشت، رحمت، مودّت و غفران است: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ» (۳) در آيه شريفه، دعوت خداوند و مسير او به جاي دعوت و مسير افراد مؤمن بیان شده است، اين به این خاطر است كه همه دعوت مؤمنين، بلكه تمام شئون زندگي آن ها در مسير خداوند تبارك و تعالي است. مسير افراد مؤمن با مسير افراد مشرك تفاوت اساسي و فاحشي دارد، مسير فكري، عقيدتي و رفتاري آن ها مختلف است، حال چگونه با ازدواج كه يك وحدت و يگانگي لازم دارد و همراه با رحمت و مودّت است، جمع شود. بنابراين يگانگي و وحدت كه در ازدواج مطرح است با اختلاف عقيده و مذهب هرگز جمع نخواهد شد، نه تنها در دين و مذهب مي بايست يكي باشند، بلكه در اخلاق هم باید در يك مسير و در يك جهت حركت كنند. به همين جهت است كه در روايات تأكيد شده كه زن و مرد بايد «كُفو»«هم شأن» يكديگر باشند و كُفو مؤمن را افراد مؤمن و با ايمان دانسته است. از پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، سؤال شد كه كُفو چيست و چه كساني كُفو يكديگر هستند؟. حضرت فرمود: حضرت فرمودند: برخى از مؤمنين كفو بعضى ديگر مى‏باشند. «فَقَالُوا وَ مَنِ الْأَكْفَاءُ فَقَالَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَكْفَاءٌ» (۴) ۲. هم سنخ بودن در پاكدامني از نظر قرآن كريم، فطرت و طبيعتِ پاكي كه به گناهان آلوده نشده، طالب پاكي است. چنين فطرت و طبیعتي جز مجذوب پاكي نمي شوند و جز پاكي را به خود جذب نمي كند: الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ(۵) زن هاي پليد براي مردهاي پليد و مردهاي پليد براي زن هاي پليد و زنان پاك براي مردان پاك و مردان پاك براي زنان پاكند. مراد از خبيث بودن كه دسته اي از زنان و مردان را متّصف به آن كرده است يا طيب بودن دسته ديگر، همان جنبه هاي عفّت و ناموسي است و لاابالي بودن نسبت به تقيّدات مذهبي، اخلاقي و ناموسي است اين معناي اوّلي آيه است، امّا از نظر ملاك و علت، معناي وسيعي دارد كه منحصر به آلودگي و پاكي جنسي نيست، بلكه هرگونه ناپاكي فكري، عملي و زباني را شامل مي شود. ۳. تواضع، توبه، عبادت خداوند، اطاعت فرمان خدا قرآن كريم، در سوره ي تحريم، شش وصف براي همسران خوب اشاره كرده و مي فرمايد: … مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا(۶) همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، اطاعت كننده ي فرمان خدا … . شخصي كه مي خواهد خانه و خانواده مسلمان و با ايماني را بنا نهد، بايد قبل از هر چيز همسر مسلمان و پاكدامني را برگزیند در غیر این صورت بناي خانواده استوار نخواهد بود خیلی زود، بنيان و اساس آن سست، ناپايدار، متزلزل و آسيب پذير مي گردد. ۴. ايمان و عمل صالح قرآن کریم می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» (۷) هر كس (از مرد يا زن) كار شايسته كند و مؤمن باشد، به طور قطع او را با زندگي پاكيزه اي حيات (حقيقي) می بخشيم. ۵. تقوا خداوند کریم در جای دیگر می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (۸) اي مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايي متقابل حاصل كنيد، هر آينه گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. ۶-عفیف امام صادق عليه السّلام، در روايتي درباره ي همسر خوب مي فرمايد: هرگاه كسي از شما قصد ازدواج كرد، سزاوار است دو ركعت نماز بخواند و خدا را بخواند كه همسري عفيف، امين، با ديانت، متواضع و حافظ ناموس و اسرار… نصيب وي نمايد.»(۹) بنابراین دين مبين اسلام، در انتخاب همسر، فوق العاده توجّه داشته و پيروان خود را به دقّت و احتياط لازم دعوت نموده است. پاورقی: ۱. بقره:۲۲۱ ۲. بقره: ۲۲۱ ۳. بقره: ۲۲۱ ۴. علل الشرائع، ج‏۲، ص: ۵۷۸ ۵. نور:۲۶ ۶. تحريم: ۵ ۷. نحل:۹۷ ۸. حجرات:۱۳ ۹. التهذيب، ج۷، ص ۴۰۷، باب ۳۵، حديث۱

 نظر دهید »

۶ صفت همسر شایسته از نظر قرآن

11 دی 1395 توسط غریبی فر

۶ صفت همسر شایسته از نظر قرآن

اهمیت گزینش همسر و آثار مترتب بر آن و نقش مرد و زن در تکامل و سعادت فردی و اجتماعی و نمودهای ازدواج موفق از اموری است که باید در هر ازدواج مورد بررسی قرار گیرد.

۱. اسلام و ايمان

يكي از شرايط انتخاب همسر كه در واقع شريك زندگي است، اسلام و بُعد مذهبي - عقيدتي فرد مي باشد. زن و مرد مي بايست در اين امر هم فكر و هم عقيده باشند و اگر يكي از آن ها مشرك باشد، عقد و ازدواج آن ها باطل خواهد بود.

قرآن كريم، به صراحت اين مطلب را بيان مي كند و مي فرمايد: مرد مسلمان هرگز حقّ ندارد با زن مشرك ازدواج كند،‌ همين طور از ازدواج زنان مسلمان با مردان كافر منع كرده است؛ همچنین اين نكته را يادآوري كرده كه ازدواج مردان مسلمان با كنيزانِ مسلمان بهتر از ازدواج با زنان آزاده ي مشركۀ می باشد؛ همين طور ازدواج زنان مسلمان با بردگان مسلمان بهتر از ازدواج با مردان مشرك است: «و َ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ» (۱)

با زنان مشرك ازدواج نكنيد، تا اين كه ايمان بياورند و كنيز با ايمان از زن مشرك بهتر است، اگرچه آن زن مشرك (از لحاظ زيبايي) ماية شگفتي شما باشد و به مردان مشرك زن ندهيد تا اين كه ايمان بياورند و غلام با ايمان از مرد آزاد مشرك بهتر است، اگرچه آن مرد مشرك ماية شگفتي شما باشد.

در ادامه نیز، حكمت حرمت ازدواج با مشركان را بيان كرده و مي فرمايد:«… أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ…» (۲)

آن ها به آتش دوزخ مي خوانند. چرا كه مسير مشرك يك مسير انحرافي است، مسيري است كه به ظلمت، تباهي و جهنم ختم مي شود.

در مقابل آن ها، مسير افراد مؤمن، بهشت، رحمت، مودّت و غفران است: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ» (۳)

در آيه شريفه، دعوت خداوند و مسير او به جاي دعوت و مسير افراد مؤمن بیان شده است، اين به این خاطر است كه همه دعوت مؤمنين، بلكه تمام شئون زندگي آن ها در مسير خداوند تبارك و تعالي است.

مسير افراد مؤمن با مسير افراد مشرك تفاوت اساسي و فاحشي دارد، مسير فكري، عقيدتي و رفتاري آن ها مختلف است، حال چگونه با ازدواج كه يك وحدت و يگانگي لازم دارد و همراه با رحمت و مودّت است، جمع شود.

بنابراين يگانگي و وحدت كه در ازدواج مطرح است با اختلاف عقيده و مذهب هرگز جمع نخواهد شد، نه تنها در دين و مذهب مي بايست يكي باشند، بلكه در اخلاق هم باید در يك مسير و در يك جهت حركت كنند.

به همين جهت است كه در روايات تأكيد شده كه زن و مرد بايد «كُفو»«هم شأن» يكديگر باشند و كُفو مؤمن را افراد مؤمن و با ايمان دانسته است.

از پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، سؤال شد كه كُفو چيست و چه كساني كُفو يكديگر هستند؟. حضرت فرمود: حضرت فرمودند: برخى از مؤمنين كفو بعضى ديگر مى‏باشند.
«فَقَالُوا وَ مَنِ الْأَكْفَاءُ فَقَالَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَكْفَاءٌ» (۴)

۲. هم سنخ بودن در پاكدامني

از نظر قرآن كريم، فطرت و طبيعتِ پاكي كه به گناهان آلوده نشده، طالب پاكي است. چنين فطرت و طبیعتي جز مجذوب پاكي نمي شوند و جز پاكي را به خود جذب نمي كند: الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ(۵)

زن هاي پليد براي مردهاي پليد و مردهاي پليد براي زن هاي پليد و زنان پاك براي مردان پاك و مردان پاك براي زنان پاكند.

مراد از خبيث بودن كه دسته اي از زنان و مردان را متّصف به آن كرده است يا طيب بودن دسته ديگر، همان جنبه هاي عفّت و ناموسي است و لاابالي بودن نسبت به تقيّدات مذهبي، اخلاقي و ناموسي است اين معناي اوّلي آيه است، امّا از نظر ملاك و علت، معناي وسيعي دارد كه منحصر به آلودگي و پاكي جنسي نيست، بلكه هرگونه ناپاكي فكري، عملي و زباني را شامل مي شود.

۳. تواضع، توبه، عبادت خداوند، اطاعت فرمان خدا

قرآن كريم، در سوره ي تحريم، شش وصف براي همسران خوب اشاره كرده و مي فرمايد: … مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا(۶) همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، اطاعت كننده ي فرمان خدا … .

شخصي كه مي خواهد خانه و خانواده مسلمان و با ايماني را بنا نهد، بايد قبل از هر چيز همسر مسلمان و پاكدامني را برگزیند در غیر این صورت بناي خانواده استوار نخواهد بود خیلی زود، بنيان و اساس آن سست، ناپايدار، متزلزل و آسيب پذير مي گردد.

۴. ايمان و عمل صالح

قرآن کریم می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» (۷)
هر كس (از مرد يا زن) كار شايسته كند و مؤمن باشد، به طور قطع او را با زندگي پاكيزه اي حيات (حقيقي) می بخشيم.

۵. تقوا

خداوند کریم در جای دیگر می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (۸)

اي مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايي متقابل حاصل كنيد، هر آينه گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.

۶-عفیف

امام صادق عليه السّلام، در روايتي درباره ي همسر خوب مي فرمايد: هرگاه كسي از شما قصد ازدواج كرد، سزاوار است دو ركعت نماز بخواند و خدا را بخواند كه همسري عفيف، امين، با ديانت، متواضع و حافظ ناموس و اسرار… نصيب وي نمايد.»(۹)

بنابراین دين مبين اسلام، در انتخاب همسر، فوق العاده توجّه داشته و پيروان خود را به دقّت و احتياط لازم دعوت نموده است.

پاورقی:

۱. بقره:۲۲۱
۲. بقره: ۲۲۱
۳. بقره: ۲۲۱
۴. علل الشرائع، ج‏۲، ص: ۵۷۸
۵. نور:۲۶
۶. تحريم: ۵
۷. نحل:۹۷
۸. حجرات:۱۳
۹. التهذيب، ج۷، ص ۴۰۷، باب ۳۵، حديث۱

 نظر دهید »

چرا امام حسن (ع) با دختر دشمن خود ازدواج کرد؟

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 

 

 

یکی از سؤالاتی که در زمینه زندگانی کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) مطرح می‌شود، این است که چرا حضرت با جعده که پدرش یکی از دشمنان ایشان بود، ازدواج کردند؟

 

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه پاسخ می‌دهد:

 

یکی از افراد و شخصیت‌های تاریخی که در دوران امیرالمؤمنین(ع) زندگی می‌کرد و در زیر سایه مهر او امنیت یافته بود، «اشعث بن قیس کندی» بود که برای شناخت او کافی است به خطبه‌ای از خطبه‌های امیرالمؤمنین علی(ع) توجه کنیم:

 

امام علی(ع) در مسجد کوفه سال 38 هجری سخنرانی می‌کرد، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان تو است نه به سود تو، امام(ع) که او را به خوبی می‌شناخت نگاه خود را به او دوخت و فرمود: «چه کسی تو را آگاه کرد که چه چیزی به سود یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبر، متکبرزاده منافقِ پسر کافر، سوگند به خدا تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام اسیر شدی و مال و خویشاوندی تو هر دو بار نتوانست به فریادت برسد، آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپرد و مرگ و نابودی را به سوی آن‌ها کشاند سزاوار است که بستگان او بر او خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند».(1)

 

از جملات صریح امام(ع) درباره اشعث استفاده می‌شود که او قطعاً یکی از دشمنان حضرت بوده است وگرنه حضرت با دوست خود این‌گونه صحبت نمی‌کند، اما با این حال، چرا فرزندِ حضرت (امام حسن مجتبی(ع)) با دختر چنین شخصی ازدواج کرد؟

 

در تاریخ داستانی درباره چگونگی ازدواج امام حسن(ع) با جعده دختر اشعث بن قیس نقل شده که در اینجا به نقل آن داستان می‌پردازیم:

 

درباره نام دختر اشعث مؤرخان اختلاف دارند و او را سکینه، شعثاء و عایشه هم دانسته‌اند، ولی صحیح‌ترین آن جعده است(2) و سبب ازدواج چنین بیان شده است که امیرالمؤمنین علی(ع) دختر سعید بن قیس همدانی به نام «ام عمران» را برای فرزندش حسن خواستگاری کرد، سعید گفت: به من مهلت دهید در این باره مشورت کنم و از حضور امام بیرون آمد در بین راه به اشعث بن قیس (برادرش) برخورد و جریان را به او گفت، آن مرد منافق از روی نیرنگ به سعید گفت: چگونه دخترت را به حسن می‌دهی که همیشه به او فخر بفروشد و درباره‌اش انصاف نورزد و با او بدرفتاری کند و بگوید: من فرزند پیامبر خدا و امیرالمؤمنینم و او در برابرش چنین فضیلتی نداشته باشد، پس بهتر نیست او را به پسرعمویش بدهی تا شایسته یکدیگر باشند، سعید گفت: کدام پسرعمویش؟ اشعث گفت: محمد پسر من!

 

آن بیچاره فریب خورد و گفت: دخترم را به پسرت دادم، اشعث شتابزده به نزد امیرالمؤمنین(ع) رفت و گفت: تو دختر سعید را برای حسن خواستگاری کرده‌ای؟! حضرت فرمود: بلی! اشعث گفت: آیا دختری را نمی‌خواهی که در شأن فرزندت باشد؟ حضرت فرمود: آن دختر کیست؟ اشعث گفت: جعده دختر من.

 

حضرت فرمود: ما با مرد دیگری در این باره گفت‌وگو کرده‌ایم، اشعث گفت: درباره آن گفت‌وگو راهی برای شما وجود ندارد، حضرت فرمود: او رفته است تا با مادر دختر مشورت کند، اشعث گفت: او دخترش را به محمد بن اشعث (پسر من) داد، حضرت فرمود: کی چنین کاری کرده؟ اشعث گفت: قبل از اینکه به اینجا بیایم و چنین بود که امیرالمؤمنین با این پیشنهاد موافقت کرد.

 

وقتی که سعید فهمید فریب اشعث را خورده پیش او شتافت و گفت: ای مرد یک چشم با من نیرنگ باختی؟ اشعث گفت: کور خبیث تو هستی که خواستی درباره فرزند پیامبر مشورت کنی، آیا تو احمق نیستی؟، اشعث شتابان به حضور امام حسن(ع) رفت و گفت: آیا نمی‌خواهی با همسرت دیدار کنی، چون او می‌ترسید فرصت از دست برود و بعد راه بین خانه امام و خانه خودش را فرش کرد و دخترش را به همسری امام بخشید، به این ترتیب جعده به خانه امام(ع) رفت».(3)

 

از آنجا که امام حسن مجتبی(ع) فرزند پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود، هر کسی دوست داشت به گونه‌ای خود را به خاندان پیامبر نزدیک کند، اهل بیت پیامبر(ص) هم به جهت حُسن خلقی که داشتند و حتی نسبت به دشمنان مهربان بودند، با این گونه پیشنهادات مخالفت نمی‌کردند و تا خطایی از کسی نمی‌دیدند او را از در خانه خود نمی‌راندند، علاوه بر اینکه طبق داستان فوق امام مجتبی(ع) در برابر کار انجام شده واقع شدند و تن به این ازدواج دادند، ولی بعضی از تحلیلگران سبب ازدواج امام حسن(ع) با جعده را این گونه بیان کرده‌اند:‌

 

همان گونه که برخی ازدواج‌های رسول خدا(ص) رنگ سیاسی داشت، پاره‌ای ازدواج‌های امام حسن(ع) هم سیاسی بود، با توجه به نفوذ بسیار زیاد اشعث بن قیس در کوفه به نحوی که در جنگ صفین در به حکمیت کشاندن جنگ تلاش فراوانی داشت و مؤثر هم واقع شد، حضرت با دختر او جعده ازدواج کرد، این ازدواج صورت گرفت و البته بدون فرزند پایان یافت، جعده که نفاق را از پدر به ارث برده بود با توطئه معاویه به دشمن حضرت تبدیل شد و در یک اقدام ننگین امام حسن(ع) را زهر داد.

 

*پی‌نوشت‌ها:

 

1. نهج البلاغه، خطبه 19، ترجمه: محمد دشتی، ص 64، چاپ دوم.

 

2. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ناشر: دارالمعرفه، ص 50.

 

3. قرشی، باقر شریف، زندگانی حسن بن علی، ج 2، ترجمه فخرالدین حجازی، ج2، ص567 به نقل از تاریخ ابن عساکر، ج 4، ص 216.

 

 نظر دهید »

چند نکته در طلبگی

11 دی 1395 توسط غریبی فر

 

 

 

خواندن این وبلاگ در وقت نماز حرام است (:

 


 

اشتراک گذاری این مطلب!


 

چند نکته در طلبگی

دی 11ام, 1395

حضرت آیت الله مجتهدی (رحمه الله علیه) فرمودند: الان بعضی از این پیشنمازها ، نماز را می خوانند و می روند ، من به اینها اقتدا نمی کنم .

از متفکر عالیقدر حضرت آیت الله شهید مطهری (رحمه الله علیه) پرسیدم آیا وسواس است ، که من به این پیشنمازها اقتدا نمی کنم ، ایشان فرمودند : خیر

از امام خمینی (رحمه الله علیه) پرسیدم آیا به این پیشنمازها اقتدا بکنیم ؟ ایشان فرمودند: نصیحتشان کنید حرف بزنند ، موعظه کنند و حدیث بگویند .

اگر کسی فقط بیاید نماز بخواند و برود و آخر کار هم پولی بگیرد این پول حرام است ، این مساله در کتاب شرایع الاسلام است .

من (مجتهدی) با این سن زیاد و بر اثر کسالت اعصاب و بیماری که بر اثر کهولت سن دارم ، هیچ روزی درس و منبر را تعطیل نکرده و نمی کنم . لذا من برای این گونه افراد و شما طلبه ها روز قیامت حجت هستم .

از خدا بخواهید عالم ربّانی شوید ، اگر می خواهی عالم ربّانی شوی اوّل باید خودت را بسازی .

اگر خودت را ساختی و به علمت عمل کردی می توانی در دیگران اثر بگذاری و دیگران را هم بسازی ، اگر به آنچه می دانی و می گوئی عمل نکنی ،علاوه بر اینکه حرفت اثری ندارد ، عقوبتهای دیگری هم داری .(1)

یکی از روزها امام به طلاب فرمودند: « سعی کنید تا جوان هستید خصلت های بد در وجودتان ریشه ندواند ، زیرا با گذشت عمر این خصلت ها راسخ می شود و انسان به حالی می رسد که رهایی از دست این خصلت ها امکان پذیر نیست. تا جوان هستید به عبادات و خصلت های خوب ، خودتان را عادت بدهید». (2)

امام در بحث مکاسبشان شاید دهها بار تذکر می دادند که همه کارها را اعم از نوشتن ، مطالعه ، تحقیق ، عبادت ، کسب کمالات معنوی و … را در جوانی کسب کنید و انجام بدهید و از موقعیت استفاده کنید. (3)

امام تذکر می دادند که مواظب اخلاق و سیرت خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید. (4)

یک وقت برای تکامل معنوی و تهذیب روح از امام راهنمایی خواستم که با یک جمله کوتاه آنچه را باید، فرمودند و انگشت روی نقطه اصلی نهادند و فرمودند: «سعی کنید در اخلاص عمل». (5)

منابع:

1. آداب الطلاب ،ج1 ، ص183-171

2. برداشت هایی از سیره امام خمینی ؛ ج5 ، ص 189

3. همان

4. برداشت هایی از سیره امام خمینی ؛ ج1 ، ص 298

5. برداشت هایی از سیره امام خمینی ؛ ج5 ، ص 183

 

 

 

 نظر دهید »

عوامل خانوادگی موثر برتشویق فرزندان به فرائض دینی

11 دی 1395 توسط غریبی فر


عوامل خانوادگی موثر برتشویق فرزندان به فرائض دینی
استاد راهنما
سرکار خانم گرزین

پژوهشگر
سکینه فغانی






 





 
چکیده
این پژوهش با هدف مشخص نمودن عوامل خانوادگی موثر برتشویق فرزندان به فرائض دین ،صورت گرفته و به دنبال پاسخگ.یی به این سوال بوده آیا خانواده درتشویق فرزندان به فرائض دین موثر است؟ تحقیقات انجام شده حاکی ازآن است که باورهای مذهبی و گرایش عمیق تر به آموزه ها و تکالیف دینی ،زمانی برای کودک و فرزند معنی دار می شوند که با نیازهای واقعی و رویدادهای زندگی روزمره او پیوند عمیقی داشته باشد. و این وظیفه والدین است که باروشهای فعال درپیوند میان نیازها و تکالیف دینی فرصتهای مناسب و رخدادهای سازنده راشناسایی کرده و درسنین مناسب بکارگیرند. خانواده درانتقال باورهای مذهبی فرزندان و کودکان نقش تعیین کننده و تاثیر گذاری دارد،بنابراین یکی ازرسالتهای ظریف و لطیف والدین درتربیت دینی فرزندان بیدارسازی نیازهای فطری آنها ازهمان دوران کودکی می باشد تا آنها انجام تکالیف مذهبی رابعنوان یکی از نیازهای روانی و معنوی خود احساس کنند.این تحقیق با روش توصیفی –اسنادی انجام گرفته به همین منظور از منابع موجود درکتابخانه استفاده شده است.
یکی از ابعاد تربیتی فرزندان تربیت دینی می باشد. یعنی فرزندان خود را به گونه ای بپرورانیم که هنگامی به سن بلوغ رسیدند به مسائل شرعی، تکالیف الهی، اوامر و نواهی، حلال و حرام را تشخیص دهد و به روشن بینی خاصی رسیده باشد. تابتواند در زندگی خویش عملی کند. والدین نخستین الگوهای رفتاری مردانه و زنانه ، نقش عمده ای در الگویابی دینی و تربیتی بازی می کنند. پس نباید از این الگوی رفتاری به راحتی گذر کنیم چرا که شالوده ی شخصیتی فرزندان و هسته ی مرکزی تربیت را تشکیل می دهد.
جهت موفقیت در تاثیر تشویق فرزندان به فرائض و واجبات دین و جذب آنان به این امر مهم، توجه به روشهای مناسب، جذاب و اصولی تبلیغ و تشویق نماز، عدم اصرار بر تنبیه های سخت و ارائه الگوهای عملی در این خصوص است که باید مورد توجه والدین قرار گیرد.
کلیدواژه ها: خانواده-فرزندان-فرائض دین-تربیت

فهرست مطالب
فصل اول: کلیات تحقیق (مقدمه)    1
1-1- تعریف و تبیین موضوع    2
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق    3
1-3- اهداف و فواید تحقیق    4
1-4- پیشینه تحقیق    5
1-5- سوال های تحقیق    6
1-6-فرضیه تحقیق    6
1-7- پیش فرضهای تحقیق    6
1-8-روش تحقیق    7
1-9-مفاهیم ومتغیرها    7
1-10-ساختارتحقیق    7
1-11-محدودیت ها،مشکلات وموانع تحقیق    7
فصل دوم :مفهوم شناسی    8
1- مفهوم عوامل    9
1-1-مفهوم خانواده    9
1-2- مفهوم تشویق    9
1-3-مفهوم مؤثر    9
1-4-مفهوم فرزندان…………………………………………………………………………………………………..9
1-5-مفهوم فرائض………………………………………………………………………………………………..10
1-6-مفهوم واژه دین    10
2- مفهوماصطلاحیتشویقبهفرائضدین….    11
فصل سوم :وظایف والدین درتربیت……………………………………………………………………12
1- وظایف والدین    13
1-1- آماده سازی برای تکلیف    13
1-2-الگوی رفتاری والدین نسبت به فرزندان    15
2- حقوق فرزندان     17
2-1-آموزش قرآن    17
2-2-آموختن فرهنگ پوشش    17
2-3-آموزش مسائل شرعی    18
2-4-آموزش ادب وارزشهای اخلاقی    18
3- نقش مادر درتربیت کودک    19
4- روش تربیت کودک تانوجوانی ازنظراسلام    19
5- مهرومحبت به کودکان درمحیط خانه    20
6- تربیت دینی کودک    21
7- نکاتی درتربیت دینی    23
8- خانواده وتربیت دینی    24
9- انتخاب رویکرد مناسب در یبان آموزه های دینی    26
10- عدم افراط وتفریط دربیان آموزه های دینی    28
11- پرورش دینی فرزندان    29
12-تاثیررفتاروالدین درسرمشق زندگی کودک    30
12-1-رفتار مذهبی والدین    30
12-2-نظم وترتیب    31
12-3-مهرومحبت    31
12-4-رعایت حق وعدالت    32
12-5-رفتاراخلاقی والدین    32
13- وظایف والدین نسبت به فرزندان در امر دین    33
فصل چهارم :عوامل تأثیرگذار درگرایش فرزندان به نماز    37
1- روشهای اقامه نمازدرخانواده    38
1-1-سیره حضرت اسماعیل    38
1-2-سیره ی حضرت لقمان    38
1-3-سیره ی پیامبراسلام    39
2- مسئولیت والدین نسبت به فرزندان درتوصیه به نماز    40
3- هشدارپیامبربه پدران ومادران آخرالزمان    40
4- راه های آشنایی کودکان به نماز    42
5- کودک ومسجد    43
6- اصول اساسی در تربیت فرزندان    44
6-1- اصل اول (آسان گیری تساهل(توجه به توان ظرفیت افراد))     46
6-2- اصل دوم (مسامحه و تغافل)    46
6-3- اصل سوم (آماده سازی روانی مخاطب)    46
6-4- اصل چهارم( گفتار غیر مستقیم)    47
6-5- اصل پنجم (نوآوری، ابلاغ، خلاقیت و ابتکار)    48
6-6- اصل ششم ( استدلال و منطق)    48
6-7 -اصل هفتم (تصویر برداری و تجسم بخشی به مفاهیم دینی)    49
6-8 -اصل هشتم (تعدد و تنوع الگوها)    49
6-9- اصل نهم (رعایت شخصیت کودکان)    50
6-10- اصل دهم ( محبت و مهرورزی)    51
6-11- اصل یازدهم (تشویق به جای تنبیه)    51
6-12- اصل دوازدهم(انگیزش به جای هیجان)    53
6-13- اصل سیزدهم (تدریج و تمرین)    54
6-14- اصل چهاردهم (اعتدال، پرهیز از افراط و تفریط)    55
6-15- اصل پانزدهم ( پرهیز از اجبار و تحمیل)    55
6-16- اصل شانزدهم (درون گرایی در مقابل کنترل بیرونی)    56
6-17- اصل هفدهم (تاثیر پذیری از والدین)    56
6-18- اصل هجدهم( مشاوره)    57
6-19- اصل نوزدهم(عشق به زیبایی و جمال)    57
6-20- اصل بیستم(بیم در کنار امید)    59
6-21- اصل بیست ویکم (معنوی سازی محیط)    59
6-22- اصل بیست ودوم (همراهی با مخاطب)    59
6-23- اصل بیست وسوم (تاثیر از همسالان)    60
6-24- اصل وبیست وچهارم (تضاد گفتار و عمل)    60
- نتیجه گیری ، پیشنهادات و منابع    61
نتیجه گیری    62
پیشنهادات    63
منابع    64

فصل اول
کلیات تحقیق (مقدمه)


 
1-تعریف وتبیین موضوع:
دین دراصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی ازآن نداردوازالفاظی است که بسیاربرزبان هاجاری میشودومعمولا به کسی دیندارگفته میشودکه خدائی برای جهان اثبات کندوبرای خشنودی اواعمال مخصوص انجام دهد.دین درنتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان وپرستش خدای متعال داده است درهمه ی حرکات وسکنات خودراخدای متعال می دانددین زمام مراقبت ونگهداری انسان رابدست یک پاسبان درونی میسپاردکه درکارخودهرگزغفلت نمیکندوازپاداش وکیفرآن نمی توان جان به دربرد.دین اسلام،عقایدودستورهای علمی واخلاقی است که پیامبران ،ازطرف خدابرای راهنمایی وهدایت بشرآورده اند.دانستن این عقایدوانجام این دستورهاسبب خوشبختی انسان دردوجهان است.البته بایددانست که آنچه سعادت انسان ونیکبختی فردفردوجامعه ،وابسته به بکاربستن دستورات دینی است.ادمی بحکم طبیعت وسرشت خدادادی دین می خواهدزیراانسان درسیرزندگی پیوسته برای تامین سعادت خودتکاپووتلاش می کندوبرای رفع نیازمندیهای خوددست به اسباب ووسایلی می زندکه درمقاصدوی موثرند.نیازبه پرستش ونیایش یکی ازنیازهای اساسی وعمیق است که درعمق روان بشروجوددارددربررسی تاریخی،این موضوع ثابت شده است که پرستش جزئی ازوجودوکشش فطری انسان است گاهی این میل وروح پرستش توسط انبیاء درمسیرصحیحی قرارگرفته ،به خداپرستی ختم شده است. اما گاهی بر اثر جهل،انحراف ولجاجت،موجودات واشیاءگوناگون موردپرستش قرارگرفته انددوران کودکی حساسترین ومهم ترین دوران،درشکل گیری شخصیت کودکان ونوجوانان می باشد،بنابراین رسیدن به کمال وسعادت ابدی وبناکردن پایه های خوشبختی ،احساس خوش بینی ،داشتن اخلاقی خوب ونیکو،رابطه ای مستقیم بانوع تربیت آنهادارد.که آن مسیرمحقق نمی گرددمگربه شوق ،میل درونی.نقش میل درونی وآمادگی قبلی ،چنان مهم است که آموزه های اسلام ،اولین شرط انجام عبادات رانیت ومیل درونی می دانندوبرحضورقلب تاکیدی خاص دارنداولیاومربیان بایدعواطف واحساسات مذهبی کودکان راتحریک کرده وقلب اورابه تپش اندازندوازاین راه،اورامتوجه حق ومایل به جمال الهی وطالب کمال سازندباتوجه به این مسائل حال جای این سوال است که عوامل موثرخانوادگی برتشویق فرزندان به فرائض دینی چیست؟
2-اهمیت وضرورت تحقیق:
یکی ازمسئولیت خانواده <<والدین>>،تربیت فرزندان است.آنان نخستین کسانی هستندکه بافرزندان خوددرتماس اندوعالی ترین نقش رادرزمینه پرورش وتربیت دینی ورشدشخصیت فرزندایفا می کنند،دامن پدرومادر،اولین محیط مقدس است که می تواندشایسته ترین فرزندراتربیت نمایند.والدین ازیک سومنتقل کننده ی خصایص و ویژگی های وراثتی وازسوی دیگرعامل محیطی محسوب می شوند. طبق همین قانون،فرزندان، بدون کوچکترین فعالیت اختیاری،ازصفات وخصایص پدران ومادران خودشکل می گیرد.دراین باره دررساله حقوقی امام سجاد(ع)داریم حق فرزندت این استکه بدانی:اوقسمتی ازوجودتوست وجزئی ازدرخت هستی ات می باشد.دراین جهان خوبی وبدی اوباتوارتباط پیدا می کند.تودرباره ی آنچه که نسبت به اومسئولیت پذیرشده ای موردسوال قرارخواهی گرفت.دررابطه بااوطوری رفتارکن که نزدخدامعذورباشی.البته والدین درراه تربیت دینی نبایدعجولانه وسرسختانه بافرزندخودرفتارکنند.زیراتشویق برخلاف تنبیه که ازعوامل بازدارنده است،ازعوامل وادار کننده است.وبه انسان نیرومی دهد.فردی که تشویق می شودازکارخوداحساس رضایت می کندوبه همین جهت،جلوی خستگی وبی میلی دراین مسیررامی گیرد.البته برخی ازافرادآنقدربه هدفهای خودمومن هستند که نیازی نیست آنها راتشویقکند.وخودمشوق خویش هستند.اماهمه ی افراداینطورنیستندبخصوص کودکان ونوجوانان، برای رسیدن  به هدفهای خودنیازبه تشویق دارند.بطورکلی بشارت یکی ازوظایف پیامبران است ،یک رهبردینی بوسیله تشویق می تواندافرادرا درتمامی جنبه های دینی به تکاپووادارد.قران کریم درآیه ی 65سوره ی انفال گوشزدمی نمایدتشویق انسان رابزرگ می نمایدوبه اونیرومی دهد.باتوجه به اهمیت وتاثیردربرانگیختن افرادبه خصوص فرزندان به فرائض دین توسط والدین ،مصمم به این امرشدم که بتوانم مطالعاتی دراین باره انجام دهم وبتوانم راه حل هایی دراین حیطه ارائه نمایم تانتایج آن را،مورد استفاده ی همه ی والدین وکسانی که دغدغه تربیت دینی دارندقراردهم.


3-اهداف وفوائد تحقیق:
هدف کلی :مشخص کردن عوامل خانوادگی موثربرتشویق فرزندان به فرائض دین
هدف جزئی:مشخص نمودن وظایف والدین درتربیت دینیمشخص نمودن عوامل تاثیرگذاردرگرایش فرزندان به نماز.

0
4-پیشینه ی موضوع تحقیق:
نیازبه پرستش ازنیازهای اساسی وعمیق است که درعمق روان بشروجودداردواین موضوع ثابت شده است که پرستش جزیی ازوجودوکشش فطری انسان است.استادعلامه مطهری دراین باره می فرماید:یکی ازپایدارترین وقدیمی ترین تجلیات روح آدمی ویکی ازاصیل ترین ابعادوجودانسان ها حسن نیایش وپرستش است.مطالعه آثارزندگی نشان می دهدهرزمان هرجا بشروجودداشته است.نیایش وپرستش هم وجودداشته است.وهمچنین بشرازنخستین روزهای حضورخودبرعرصه ی خاک دریافته که خانواده بهترین مامن انسان وشایسته ترین کانون برای تبلورسکون واطمینان وپرورش وتقویت حس مذهبی ودینی بر افراد خانواده است و می توان گفت،هبوط((آدم البشر))باهمسری((حوا)) برعرصه خاک،خودگویاترین شهودوروشن ترین نمودبرای این مقصوداست.تحقیق خانم مهدی پور(1393)درخصوص تاثیرات تحصیلات زنان خانوادگی نشان دهنده ی آن است که فردتحصیل کرده به خصوص زن که یکی ازارکان خانواده به شمارمی رودوبادانش وبینش خود،دستانی پرترنسبت به فردی بی سوادویاکم سوادداردوهرقدرکم وکیف تحصیل وعلم اوبالاترروددرتدبیرمشکلات توفیق بیشتری داردالبته به شرطی که علاوه برتحصیلات ازتربیت اخلاقی ودینی نیزبرخوردارباشد.بهارحسینی درتحقیق نقش والدین درتربیت فرزندان،درتابستان (1384)به بررسی سوادوالدین درپیشرفت تحصیلی کودک وتاثیراقتصاددرتربیت فرزندان وعوارض عاطفی وروانی که برفرزندان واردمیشودپرداخته است.تحقیق آمارثابتی (1378)درخصوص آموزش والدین درمسائل تربیتی آن است که والدین محیط مناسب تری برای رشد فرزندان فراهم کنند.آن است که والدین محیط مناسب تری برای رشد فرزندان فراهم کنندکه درمیان تحقیقات انجام شده بطورخاص وجامع به عوامل خانوادگی موثربرتشویق فرزندان به فرائض دین،پرداخته نشده لذادراین تحقیق به این موضوع بطورمفصل تری بررسی خواهدشد.
5-سوال های تحقیق:
الف:سوال اصلی
عوامل خانوادگی موثربرتشویق فرزندان به فرائض دین چیست؟
ب:سوال فرعی
1-وظایف والدین درتربیت دینی چیست؟
2-عوامل تأثیرگذاربه گرایش نمازدرفرزندان چیست؟
6-  فرضیه تحقیق:
به نظر می رسد خانواده تاثیر زیادی بر تشویق فرزندان به فرائض دین دارد.
7- پیش فرض های تحقیق
1-بی تردید والدین نقش مهم وحساسی برتربیت دینی وصحیح نسبت به فرزندان دارند.والدین نخستین کسانی اندکه درمحیط خانواده،درشکل گیری خمیرمایه ی وجودی فرزندان ،نقش بسزایی دارند.
2-تشویق یکی ازعوامل تأثیرگذاردرگرایش فرزندان به فرائض دینی من جمله، نمازاست.

ج8-روش تحقیق:
براساس منابع کتابخانه ای بررسی گردید.
9-مغاهیم ومتغیرها:
خانواده:گروهی ازافرادهستندکه ازطریق خون ،ازدواج یافرزندخواندگی به هم پیوندخورده اندوکارکرد اصلی اجتماع آن ها تولیدمثل است.
تشویق :آرزومندکردن دراصطلاح:کسی را ازروی رضایت سرشوق آوردن.
فرائض:واجبات –دراصطلاح:وظایفی که درشرع مقدس ،انجام آن ضروری ولازم باشد.
دین:شریعت –دراصطلاح :مجموعه دستورات وقوانینی که ازجانب خداوند،برای تنظیم حیاط بشرصادرشده
10-ساختارتحقیق:
این تحقیق ازچهارفصل تشکیل شده است،که فصل اول آن به کلیات تحقیق اشاره شده وفصل دوم آن به مفهوم شناسی اشاره داردوفصل سوم به وظایف والدین درتربیت دینی اشاره داردوفصل چهارم آن به عوامل تأثیرگذاردرگرایش فرزندان به نماز پرداخته می شود.
11-محدودیت ها،مشکلات وموانع تحقیق:
عدم دسترسی به کتابخانه های شهرستانهای دیگر به علت داشتن فرزندکوچک.

فصل دوم:
مفهوم شناسی


 
مفهوم عوامل:
علت ها،چیزهایی مؤثرکه باعث گرایش وجذب می شود:
1-1 خانواده:1-اهل خانه ،اهل بیت ،2-مجموعه افراددارای پیوند سببی یانسبی که درزیریک سقف زندگی می کنند،3-مجموعه خویشاوندان ،خاندان،4-تیره  ،5-دودمان
خانواده ازنظربیشترمردم عبارتست از:زن وفرزندان وخویشاوندان مرد دراصطلاح شرعی،خانواده گروه وجماعتی هستندکه زیربنای آن برروابط مشروع همسری بین مردوزن استواراست وپیامدآن ،وجودفرزندانی است که به صحنه زندگی گام میگذارند.بشرازنخستین روزهای حضورخودبرعرصه ی خاک دریافته که خانه وخانواده بهترین مأمن انسان وشایسته ترین کانون برای تبلور سکون واطمینان است.
1- 2تشویق : درفرهنگ معین تشویق ب معنای آرزومندکردن ،به شوق افکندن ،راغب ساختن؛جمع تشویقاتمی باشد.یک عامل بیرونی برای انگیزش به سمت هدفی است درواقع بعنوان محرک می باشدکه انسان راعلاقه مندبه کاری وهدفی می نماید.
1-3مؤثر:سودمند،وعمل نافع –اثرگزاشتن درچیزی ،نفوذ،قدرت تأثیرگذاری .
1-5فرزندان:بچه ای که ازپیوندمیان پدرومادرحاصل می شود،زاده ،ولد،به پسرودخترهردو اطلاق می شود 5-چیزی که ازدیگری متولدمی شود»
1-5فرائض:جمع فریضه1-آنچه خداواجب فرموده ازنمازوروزه وزکات وغیره ؛واجبات.
1-6واژه دین:درلغت ودراصل به معنای طاعت وانقیادوخصوع درمقابل فرمانهاومقرراتی معیّن است.ونیزبه معنای جزاوپاداش آمده ،ازباب اینکه لازمه طاعت وانقیاد،جزاوپاداش است.
دین دراصطلاح فردوجامعه تأثیری عمیق داردبلکه تنها وسیله سعادت ونیکبختی انسان است ،جامعه ای که به دین پایبندنباشدواقع بینی وروشنفکری راازدست می دهدوعمرگرانمایه خودرابه گمراهی وظاهربینی می گذراند،عقل رازیرپاگذاشته چون حیوانات کوتاه نظروبی خردزندگی می کنند؛دچارزشتی اخلاق وزشتی کردارمی شوندوبدین ترتیب ازامتیازات انسانی محروم می گردد.جامعه شناسان دین رایک نهاداجتماعی می دانندوبه همین دلیل درباره آن بحث می کنند،رویکرد جامعه شناسان به بحث دین رویکردی علمی است .مولای متقیان علی علیه السلام می فرماید:«آگاه باشیدکه قوانین دین یکی وراه های آن آسان وراست است ،کسی که ازآن برودبه غافله وسرمنزل می رسدوغنیمت برد،وکسی که ازآن نرودگمراه شده وپشیمان گردد.»
واجب درلغت به معنای لازم وثابت می باشدوفرض وفریضه به معنای اندازه معین ولازم است. دراصطلاح نیز هرچیزی که خداوندبه آن امرفرموده بطوری که دربجاآوردنش ثواب وترکش وعده ی عذاب باشد.آن رافریضه واجب گویند.
امام صادق (ع)فرمود:«خداوندمی فرماید:هیچ بنده ای نمی تواندمحبت مرابه خودجلب کندمگراینکه واجبات مرادوست داشته باشدوبه آن عمل کند.»روشن است کسی که بخواهدنظرشخصی دیگری رابه خودجلب کند،می بایست به خواسته های اواهمیّت داده وهمّت خویش رامصروف اجابت خواسته های وی کند.البته دردوستی بادیگرانسان هااین خطرنیزوجودداردکه خواسته های آنان دردرتعارض باخواسته های شخص باشد،امادردوستی باخالق هستی که هرچه قرارداده درجهت آسایش انسان هاست،این خطرات نیزوجودنداردوآنچه که اوازبنده اش می خواهد،جملگی موردتأییدعقل سلیم می باشدوآسایش دوگیتی رابرای انسانیکه خواستارجلب محبّت خداست دربردارد.مقصودازانجام واجبات ،رسیدن به مقام بندگی است ،که درسایه ی دل سپردن به فرامین ودستورات الهی حاصل می شود.


مفهوم اصطلاحی تشویق به فرائض دین:
ازنظرلغوی به معنای بیدارکردن ،آگاه کردن وهشیارساختن وادب کردن است ومنظورازآن پاسخ مثبت دربرابررفتارمطلوب متربی است.این پاسخگویی متنوع بوده وممکن است به صورت ستایش ازمتربی،ابرازمحبت وروزی به او،واگذاری مسئولیت مناسب به او، وعده پاداش دادن ،آفرین واحسنت گفتن و… جلوه گرشود.دراین جاهرگاه عملی مطابق باشرع صورت پذیردموردتشویق قرارمی گیرد مثلاباانجام نماز،روزه،و…





فصل سوم:
وظایف والدین درتربیت دینی فرزندان
 
وظایف والدین:
درمنابع اسلامی حقوقی وظایفی برای والدین نسبت به فرزندان به طور عموم وگاه دختران به جهت شرایط وویژگی های خاص آنان مطرح شده است.
پیامبر(ص)به حضرت علی(ع)فرمود:«حقّالولدعلی والده ان یحسّن اسمه وادبه ویضعه موضعاوصالحا؛»حق فرزندبرپدراین است که نام نیکوبرایش انتخاب کندواورابه خوبی تربیت نمایدوبه کاروشغلی شایسته بگمارد.
این وظایف رامی توان بردوقسم تقسیم نمود:
الف)وظایف زمان بند:وظایفی است که تازمان بلوغ وحداکثرتازمان ازدواج واستقلال فرزندمطرح است؛همچون وظیفه ی تربیت، تأمین نیازهای مادّی،فراهم کردن شرایط تحصیل وازدواج آنان.
ب)وظایف غیرزمان مند:وظایفی است که همواره برای همگان به ویژه سرپرست خانواده مطرح است همچون :نظارت واحساس مسئولیت،محبّت وحمایت،نصیحت وخیرخواهی و.. .دراینجابه چندنمونه ازاین نوع وظایف اشاره می نمائیم:

1-1 - آماده سازی برای تکیف:
یکی ازوظایف والدین ،آماده سازی آنان برای تکلیف وانجام وظایف شرعی است .به این منظورتوجه به نکات زیربرای والدین لازم است:
1. سن تکلیف دختران وقتی است که 9سال تمام قمری آنان تمام شودوباورودبه اوّلین روزده سالگی ،وظایف الهی آنان شروع می شود.هرسال هجری قمری تقریبـا 11روزازسال شمسی کمتر است؛بدین ترتیب سه ماه وده روز زودترازسال شمسی تکلیف آنان آغازمی شود.وپسرباتمام شدن 15 سال قمری شروع به وظایف الهی است.
2.هرچندوظایف شرعی دختران دراوّلین روزده سالگی واجب می شود،امّالازم است برپدرومادرکه،قبل ازفرارسیدن آن روز،دخترخودرا به مراعات حجاب وعبادات شرعی تمرین دهند.امام خمینی (رحمة الله)کم ترین تسامح درحجاب دینی رانمی پذیرفتوفرزندان خودراازسنین پایین باحجاب اسلامی تربیت می کرد.خانم فریده ی مصطفوی می گوید:«امام مقیدبودنکه ما ازدوران طفولیت حجاب شرعی راحفظ کنیم ».اومی گوید:«امام همیشه مقیدبودند که ما ازمغازه چیزی نخریم ،بااین که مابچه بودیم ،می گفتند:هرگاه چیزی می خواهید بخرید،بگوییدتااین خدمتکاربخرد.»
3. گرفتن جشن تکلیف وبزرگ جلوه دادن انجام تکالیف شرعی وتهیه ی چادرنماز برای دختران ،وتهیه ی سجاده وعطروقبله نما برای هم پسرودختر.
4. فراهم نمودن زمینه های انجام وظایف شرعی :گاه فرزند(اعم ازدختریاپسر)ازنظرجسمی ضعیف است وخانواده ی اوبه جهت دلسوزی بی جا ازروزه داری اوجلوگیری می کنند،درحالیکه بایدبه مسائل شرعی پایبندباشند.بایداوراباغذاهای کم حجم وپرخاصّیت تقویت واورا به روزه داری تشویق نمایند.واگردرعمل نتوانست روزه بگیردوبرای اوضررداشت ،آن گاه روزه نگیردویادرمسئله ی نمازبایدشرایطی فراهم شودکه اوبه نمازعلاقمندگردد،ازآموزش مناسب گرفته تااستفاده ازعوامل تشویقی همچون :دادن هدیه ،برگزاری جشن تکلیف ،بردن به سفرهای زیارتی وتفریحی و… .
5. بروالدین لازم است تکالیف شرعی رازیباوشیرین جلوه دهند.گاه ممکن است مادروپدری وظایف شرعی خودراانجام دهند،امّاآن چنان سردوبی روح انجام دهندکه فرزندازانجام آنهالذّت نبرد.به عنوان مثال ،نماز رادرآخروقت بدون اذان واقامه بخوانند ،آن هم درحدانجام واجبات نماز.
یکی ازاساتیدعلوم تربیتی می فرمود:«خانمی ازمن سوال کرد:چرابااین که من زنی باحجاب وچادری هستم دخترم که درآستانه ی بلوغ قراردارد به حجاب علاقه مندنیست؟پرسیدم :آیا تابه حال شده است که وقتی ازبیرون واردخانه می شوی چادرت رابرداری وبه کناری بیندازی وبگویی:آه خسته شدم ،پختم و……ودخترخردسالت شنیده باشد؟گفت :آری،بارها چنین شرایطی اتّفاق افتاده است.گفتم :شمادرواقع بااین حرکت یک احساس ناخوشایندومنفی درذهن فرزندت ایجادکرده ای.اگرشمابه هنگام رسیدن به خانه چادرت رامی بوسیدی وبااحترام کنارمی گذاشتی،رفتارفرزندت به گونه ای دیگربود.

1-2 -  الگوی رفتاری والدین نسبت به فرزندان
ازوظایفی که هریک ازوالدین به ویژه مادران درقبال فرزندان خوددارند،رفتارمناسب در زندگی است.به چه کسی بنگرندکه رفتارش قابل الگوگیری باشد؟والدین اوّلین الگویی هستند که می توانندارزشها رابه درستی به آنان بیاموزند.اگرآنان در عمل اهل ایمان،تقوا،صداقت وپاکی باشند،فرزندان می آموزندکه چنین رفتارکنند.اگرآنان کم توقّع وقانع وصبورباشند،فرزندان نیزباکمبودها وکاستی هامی سازند.اگرآنان احترام یکدیگرراحفظ نمایند،فرزندان آنان نیزچنین خواهندکرد.مادرو پدری که درزندگی انضباط،ادب ونزاکت رابه درستی رعایت می کنند،فرزندان آنان می آموزندکه چنین باشند.خانم دکترفریده ی مصطفوی درباره ی رفتارعملی امام خمینی«رحمة اللّه»می گویید:وقتی اعمال ورفتار امام را می دیدیم،درماتأثیرمی گذاشت،بطوری که سعی می کردیم رفتاری همانند اوراداشته باشیم.کاری راکه می¬گفتندانجام ندهید،خودشان انجام نمی دادند.قهرا ماهم انجام نمی دادیم واگربه مامی گفتند:بایدنمازبخوانید،خودشان ازنیم ساعت قبل ازوقت نماز ،وضومی گرفتندوآماده ی نماز می شدند.ایشان همیشه اوّل وقت،نمازمی خواندند.
«حضرت امام بچه های خردسال راخیلی دوست می داشتندوآن قدربه بچه های کوچک علاقمند بودندکه می گفتند:
درنجف ازحرم که برمی گشتم ،بچه هارا باوجوداینکه کثیف بودند،خیلی دوست می داشتم.بچه هاتاجلومنزل آقا می آمدند. نوه های آقا همه شلوغ بودند.امام به دخترمن که از شیطنت بچه ی خودگله می کرد،می گفتند:
من حاضرم که ثوابی راکه توازتحمل شیطنت حسین می بری، باثواب تمام عبادات خودعوض کنم.
عقیده داشتندکه بچه بایدتاوقتی که بزرگ شود،آزادباشد،آن وقت برایش حدی تعیین کنند.درمورد تربیت کودکان می گفتند:
بابچه ها روراست باشیدتاآنهاهم روراست باشند.الگوی بچه ،پدرومادرهستند،اگربابچه درست رفتارکردید،بچه هادرست بارمی آیند.هرحرفی که به بچه هازدید،به آن عمل کنید.

2- حقوق فرزندان
2-1- آموزش قرآن
یکی ازحقوق فرزندبه والدین آموزش قرآن است .حق فرزندبرپدرسه چیزاست:
1.نام نیک برای فرزندخود انتخاب کند.
2.فرزندخودراخوب تربیت نماید.
3.به فرزندخودقرآن تعلیم دهد.
امام علی (ع) به امام حسن (ع) فرمود: تعلیم وتربیت تورا باآموزش کتاب خداشروع کردم »  درباره ی دختران علاوه برآموزش قرآن ،آموزش سوره نورسفارش شده است.

2-2-  آموختن فرهنگ پوشش
پدرومادردر زمینه های مختلف خانوادگی، ازجمله مسئله پوشش وحجاب،نقش اساسی دارند.شیوه ی لباس پوشیدن پدرومادردرمحیط خانه برروی شخصیّت فرزندان تأثیردارد.درخانواده ای که پدربه علّت های مختلف گاهی نیمه عریان درخانه به سرمی برد،نمی داندکه ازیک سو،ناخواسته روش نادرست رابه پسرش می آموزدوازسوی دیگرحریم لازم میان اوودخترش شکسته می شود.حجب وحیایی که به جرأت می توان ادعا کردکه ازارکان اصلی شخصیت زن مسلمان است ،ضعیف می شوددرچنین شرایطی ومحیطی نبایدازآن دخترتوقع داشت که دررفتاروگفتارخویش باپدر،حریم راحفظ نماید.

2-3-آموزش مسائل شرعی
بروالدین لازم است دختر وپسرنوجوان خودرابا احکام بلوغ،محرم،نامحرم ومسئله ی قاعدگی برای دختران که نوعا ازحدوددوازده سالگی آغازمی شود،آگاه نمایند.

2-4-آموزش ادب وارزشهای اخلاقی
برخی ازخانواده ها سعادت فرزندان خودرا تنهادرکسب علم ومدرک تحصیلی می دانند وسعی می کنند نمرات درسی ومعدّل فرزندان شان درسطح بالایی باشد.غافل ازآن که رشدوکمال فرزندان زمانی است که علم ومدرک همراه بافضایل اخلاقی باشد.اخلاق،عامل مهمی برای رشد وتعالی است واگرفرزندی فیزیک ،شیمی،وریاضی نداند،چندان ناپسندنیست ،ولی اگراخلاق وانسانیت نداشته باشد،جای نگرانی است .والدین بایدبیش ازهرچیزفرزندان خودرابه فضایل اخلاقی انسانی تجهیزکنند.

3- نقش مادردرتربیت کودک
خداوندسبحان ،انسان راخلق کرده است وبرای هدایت اوپیامبران را فرستاده وهرکسی که برای سعادت بشروتقرّب اوبه سوی خداوندبزرگ گام برداردواوراازپلیدیهاوکجرویها ومفاسدوجنایات دورنگه دارد،درراه انبیاء گام برداشته است.اگرمادری باتقوا،فرزندی صالح ودیندارتحویل جامعه بدهد،درواقع همان کاربزرگ انبیاء راانجام می دهد.امام خمینی (ره)می فرماید:شغل تربیت فرزند…ازهمه شغلها بالاتراست ،اگریک فرزندخوب تحویل جامعه بدهید،برای شمابهترازهمه عالم است.اگرشمایک انسان تربیت کنید،برایتان به قدری شرافت دارد که من نمی توانم بیان کنم».

4- روش تربیت کودک تانوجوانی ازنظراسلام
استادمجدالدین قطب ازاستادان جامعه ودانشگاه الازهرقاهره وازنویسندگان اسلامی است که درکتاب بحث ازروش تربیت وتعلیم اسلامی چنین نوشته است.اودرنقش تعلیمات عبادتی،مانند روزه ونمازوحج ودعاوعوامل اقتصادی ومالی وانفاق آن راازنظراسلام،عوامل سازنده وجهت دهنده ذکرکرده است ونوع تربیتهارادرتربیت روح وتربیت عقل وتربیت جسم ،ازنظراسلام تقسیم بندی نمودهوسپس به انواع وسایل تربیتی ازتوجه به شخصیتهای الگویی مثل تربیت (بالموعظه)ازراه پندواندرزونصیحت دستوراتی بیان داشته ،وتربیت (بالعقوبه)ازطریق توبیخ وکیفروجریمه اشخاص،وتربیت (بالقصه)ازطریق بیان (امثله)ومثال های تاریخی ووقایع وحوادث  تلخ وشیرینوازگذشته هاویامعاصران بیاناتی داشته ,وتربیت (بالعاده)ازطریق عادتهای خوب برای کودکان وترک دادن عادت های بدوایجادنمودن عادتها وباورنمودن خوبی واعمال وکردارهای خوب ونیک-که همگی عامل وعمل کننده به خوبیهاباشند-بیان نموده وبااین کیفیت ،طرز نوین تربیتی برای کودک تاسن نوجوانی راتشریح نموده اندماهم به این گونه می توانیم دراصلاح وتربیت کودکانمان کوشاباشیم .وبهتراست درک رابااذکارالهی آشناکنیم وازکودکی به آنها رازونیازباخداوندوقرائت قرآن کریم وادعیه ای مثل دعای کمیل و ندبه و رابه آنهاآموخته وقلب پاک وصاف والهی شان راباانواردعاهاآشنانموده ومنوّرترسازیم.

5- مهرومحبّت به کودکان درمحیط خانه
بزرگترین رمزسعادت درهرخانواده ای مهرومحبت است.براثرمهروعلاقه است که کودکان دارای تربیت صحیح می شوند؛زیراپرورش ،آن گاه به دست می آیدکه میان پدرومادروفرزندان ،مهربانی ومحبّت حکم فرماباشد.آری محبّت است که پدرراوادارمی کندبرای تربیت جسمی وفکری فرزند،آن همه رنجها رابرخودهموارکندومحبّت مادرانه است که برای پرورش اطفال دلبند،آن همه مشکلات راتحمل می کند….درآغوش گرفتن فرزندونوازش وبوسه زدن به گونه های اوتأثیرعمیق روحی وروانی درکودک دارد وصدای قلب مادر،قلب کودک راآرامش می بخشد.آری این محبتهای پی درپی ،به فرزندالهام می کندکه پدرومادرچون دوستی وصمیمی ویکرنگ،خیرخواه ویاردلسوزاوهستندواگرخدای نخواسته،رشته محبّت پاره گردد،بزرگترین ضربه به روان کودک واردمی شودمیزان محبت والدین بایدبه مقداری باشدکه رشدکافی جسمی وروانی اوراتضمین نمایدواورافردی سالم ومتعادل تحویل جامعه دهدمحبت ومهرنسبت به کودک خوب است ،به شرطی که ازحدنگذردواوراپرتوقع ولوس بارنیاورد….افراط درمحبت زیانهایی به همراه دارد،ازجمله آنکه :احساس مسئولیت رادرکودک ضعیف می کند،ازرشدعقلی اومی کاهد،متجاوزبه حقوق دیگران می شود، سلطه طلب ومستبدبارمی آیدودربزرگسال چون توقع اودرجامعه خریدارندارد،دچاراضطراب وهیجان می گرددوعقده حقارت پیدامی کند.

6- تربیت دینی کودک
تربیت دینی برای طفل ،امری ضروری وحیاتی است.اودرزندگی آینده نیازمندبه ستون پایداری است که به هنگام تزلزل ،بدان متّکی شودودرمسیرهدف نلغزدوایمان وعقیده ،چنین ستون پایداری برای اوست.ازسوی دیگرآدمی درمواجهه بامشکلات وحوادث زندگی ،اگردرعین تلاش ،شکست بخورد،نیازمندبه قدرت تسلّی بخشی است .ومذهب،چنین زمینه ای رابرای آدمی فراهم می سازد.درتربیت دینی،هدف آن است که رابطه ای بین کودک وخداایجادگرددودرسایه آن وابستگی پدیدآیدوآدمی براساس آن قادرشودکه خواسته هاوتمایلات نامشروع رابه بندبکشد…درتربیت دینی هدف آن است که تمام رشته های حیات آدمی به خدامتصل شودوهرعملی به خاطرخداانجام گردد؛آدمی درکاروفعالیت،دررفتاروکردار،خدارادرنظرداشته باشد؛مسائل حلال وحرام رابیاموزدوحیات مادّی ونفسانی خودرابرمبنای حکم خداجهت دهد.والدین هردودراین جهت دهی نقش به سزایی دارند،ولی کودک بیش ازهرکس با مادرتماس دارد،مفاهیم مذهبی واخلاقی راازاومی گیرد،دررفتارهااورانمونه وشاهدخودقرارمی دهد.براین اساس،پرورش مذهبی واخلاقی ازوظایف اولیّه اوست.این امرمخصوصابایددرسالهای اوّل زندگی پایه گذاری شود؛هنگامی که طفل خردسال است ،کلمه توحیدرابرزبانش جاری سازدوگوش اوراباکلمات مذهبی آشناسازد.درچنین صورتی است که این خاطره ها،فراموش نمی شودوبرای همیشه جاویدان می ماند.پیش از آن که دیگران ذهن کودک رامغشوش وآلوده نمایند،مادربایدخودراسرگرم اوکندومفاهیم خوب وبدرادرذهنش استواروریشه دارسازدوبذرهای اعتقادی رادردل اوبپاشدوخویهاورفتارهای اورابراساس سنّت الهی جهت دهد.می دانیم که کودک ازراه لمس،بوییدن،چشیدن،شنیدن،ودیدن باجهان خارج ارتباط برقرارمی کند.ایجادایمان دردوران کودکی براین اساس بایداستوارباشد،اوبایدازطریق شناخت پدیده های جهان ،خدارابشناسدوبه وجوداومؤمن ومعتقدگرددمرحله درک مجردات واستدلال درباره آن ،ازمسائل سنین بعدی است .مادربازبان ساده می تواند،به کودک تفهیم کندکه خدااورامی بیند،کارهای خوب وبدش رازیرنظرداردوهیچ چیزازنظرش پنهان نیست وپاداش وکیفرجهانیان بدست اوست.مفهوم خداازکودکی درذهن طفل جاری می گیردواودرمی یابدکه برای جهان آفریدگاری است،امابحث این است که خدای جهان ،چگونه به کودک معرفی شود.والدین می توانند،خدارابه عنوان منبع نیکها ونیروهاورحمتهاومحبّتهابه اومعرفی کندوذهن وروان اوراآماده پذیرش لطف ومهراونمایدویااوراخدایی سخت گیر،عقوبت کننده وکیفرده معرفی نماید!طفل راازکودکی نبایدازخداترساند،بلکه همواره بایدازمهروعواطف او،محبّت ودوستی او،مواهب وزیباییهای اوبحث کرد.داشتن خدای مهربان برای کودک بمراتب بهترازخدایی است که جبّارومنتقم است خدایی که دراثرجهالت مربیان برای کودک مایه ترس ووحشت معرفی شود،اثرش تاابددرذهناوباقی می ماندواوخدایی که خشمگین ،آزاررسان وجبّاراست وبه هیچ وجه ازحقّ خودصرف نظرنمی کندوحتما بدان کیفرمی کند،فراری ومتنفراست.مادربایدبذررحمت وامیدرادردل اوزنده سازدوحتی ناامیدی راگناهی بزرگ معرفی کند.مادرمی تواندبه طفل بفهماندکه اومی تواندباخدای خودصحبت کندورازدل بگویدوزمینه دل بستگی اورابه خداچنان کندکه طفل بزرگترین وظیفه اش راجلب رضای اوبداندوتابع امرونواهی اوباشد.


7- نکاتی درتربیت دینی
تاقبل ازحدودهفت سالگی،دائم ازمهرومحبّت ولطف خدابحث می شودوجنبه هایی که زاییده این احساس است،چون آفریدن آسمان ،خورشید،ماه ،پدرومادرمهربان و…..برای طفل بیانمی شود.ازحدودهفت سالگی کوشش براین است که خوف خداراهم دردل اواندازدوضرورت مجازات برای گناه راگوشزذکندوبگویید:همان گونه که خداوندبرای خوبان ،مهروعطادارد،برای بدان کیفروعقوبت دارد.آموزش وظایف وسنن دینی مانندنمازازحدودهفت سالگی شروع می شودووالدین کوشش دارندکه اورابدون اعمال خشونت وادارد تارکوع وسجودنماید.بدیهی است که این کاربرای طفل جنبه ی بازی وتفریح دارد،ولی تکرارومداومت درآن باعث می شود که اوتدریجابه آن خوگیرد،ازانجام آن احساس خستگی نکندودرسنین بزرگسالی ازآن ناراحت نباشد.این امرتاحدود10سالگی ادامه می یابد،ودائما کودک موردتشویق وترغیب است ،ولی ازاین سن چنانچه طفل ازانجام وظیفه  دینی امتناع کند،برای اوتأدیب است.


8- خانواده وتربیت دینی
1-خانواده درتعیین داشته های وراثتی فرزندمؤثراست.بهره ی هوشی،توانایی های جسمانی،وبرخی صفات شخصیتی ازراه وراثت به فرزندان منتقل می شود.علاوه براینهانوع اعمال ورفتاروتغذیه ی پدرومادرپیش ازانعقادنطفه ی کودک وپس ازآن ،به طورمستقیم برتربیت دینی کودک تأثیرمی گذارد.شایدبه همین سبب ،قبل ازانعقادنطفه ی فاطمه(س)،پیامبر(ص)ازجانب خداموظف شدچهل روزمعتکف شود.دردوره ی شیرخوارگی نیزباوضویابی وضوبودن مادردرهنگام شیردادن تأثیری زیاددرتربیت دینی کودک دارد.
2. نوع عکسها وپوسترهایی که بردیوار خانه نصب می شود،درتربیت کودک مؤثراست.همچنین نوع برنامه های صوتی وتصویری ونیزنوع کتابها ومجلاتی که واردخانه می شودومورداستفاده یوالدین ودیگراعضای خانواده قرارمیگیرد،به صورت مستقیم یاغیرمستقیم برتربیت دینی کودک تأثیردارد.
3. نوع گفتگووسخنان که درخانواده میان والدین ودیگراعضامطرح می شود، لحن سخن گفتن،استفاده ازالفاظ احترام آمیزیازشت ورکیک،برتربیت دینی کودک تأثیرمی گذاردونگرش اورابه دین شکل می دهد.درخانواده ای که کودک پیوسته نام خدارابه احترام می شنودوشاهدآن است که والدین هرکاری رابانام خداشروع می کنندوپس ازانجام هرکاری خداروشکرمی گویند،خودبه خودنگرشی مثبت به دین وخداپیدامی کند،درحالی که درخانواده ای که به جای نام ویادخداواهل بیت (ع)سخن ازخوانندگان وهرزگان وهرزگی است ،نگرش دیگردرکودک به وجودمی آید.
4. نوع رفتارهایی که درخانواده انجام می شودنیزبرتربیت دینی کودک تأثیرمی گذارد.ازآنجا که فرزندان به ویژه درسنین خردسالی به شدت ازرفتارهای والدین تقلیدمی کنند،نوع رفتاروالدین درشکل گیری شخصیت دینی ،اخلاقی واجتماعی کودک بسیارمؤثراست.والدین که اهل نماز،دعا،قرآن وتوسّل به اهل بیت باشند،فرزندان آنها نیزخودبه خوداین رفتارهاراازآنان فرامی گیرند.به عکس ،خانواده هایی که رفتارهای دیگری داشته باشند،کودک همانها رامی آموزدونگرش وباورهای متناسب باآنها درجان اورسوخ می کند.
5. نوع تلقی وانتظارهای والدین وخانواده ازتربیت کودک ،یعنی اینکه فرزندشان متدیّن تربیت شودیاخیرویاچه اندازه به آموزه های دینی پایبندباشدنیزدرشکل گیری شخصیت دینی کودک تأثیربه سزایی دارد.
6. میزان کنترل والدین بررفتارکودکان وراهنمایی مناسب آنهادراموردینی نیزنقش مهمی درتربیت دینی آنان دارد.والدینی که کودکان خودرادرزمینه های مختلف اعتقادی ،عبادی واخلاقی زیرنظردارندودرمواقع لازم ،مسائل موردنیازرابه آنان آموزش می دهندیامنابع لازم رادراختیارآنان قرارمی دهند،فرزندانشان دراموردینی موفق هستند.
7. نوع روابط خانوادگی نیز تأثیرزیادی درتربیت دینی فرزندان دارد.خانواده ای که باافرادوخانواده های متدیّن وازنظراخلاقی سالم رفت وآمددارند،فرزندان آنان نیزباالگوها،اندیشه هاودوستان شایسته ای آشنا می شوندکه تأثیرمثبتی برتربیت آنان دینی آنان برجای می گذارند.برعکس ،ارتباط خانواده باخانواده هاوافرادی که پایبندی چندانی به دین ندارند،تأثیرمنفی برتربیت فرزندان خواهدداشت .گذشته ازاین ،ازآنجاکه کودک تاسن جوانی بیشتراوقات خودرادرخانوادهمی گذراندوازنظرمالی وعاطفی به والدین خودوابسته است.وازآنجا که درسنین کودکی ونوجوانی تربیت پذیری فرزندبیش ازدیگردوره های زندگی است،نقش خانواده درتربیت دینی ،غیرقابل انکاروبسیارگسترده ترازسایرعوامی است.

9- انتخاب رویکرد مناسب دربیان آموزه های دینی
چگونگی بیان آموزه های دینی نقش مهمی درپذیرش یاعدم پذیرش آنهادارد؛برای مثال،اگروالدین درخداشناسی تنهابه بیان دلایل فلسفی اثبات وجودخداوصفاتی مانندتوحیدوقدرت خدابپردازد،درس خداشناسی خسته کننده وغیرجذاب می شود.ونتیجه ای جزدل زدگی فرزندان ازمباحث اعتقادی نخواهدداشت،این مطلب درباره ی آموزش اصول اعتقادی دیگرنیزصادق است.بنابراین ،انتخاب رویکردمناسب درآموزش اعتقادات نقش مهمی درتقویت ورشداعتقادات دارد.رویکرددرآموزش اعتقادات همان است که معصومان (ع) درسیره ی تربیتی خودبه کارمی گرفتند.سیره ی معصومان درآموزش توحیدوخداشناسی به این صورت است که اولا :ازدلایل فلسفی پیچیده برای آموزش توحیداستفاده نمی کردند،مگراینکه پرسشی برای مخاطب مطرح شده باشدکه بدون استفاده ازمباحث فلسفی امکان پاسخگویی وجودنداشته باشدوثانیا:درمعرفی خداتنهابه برخی صفات خداوندکه درکلام وفلسفه مطرح است نمی پرداختند،بلکه بیشتر،آن دسته ازصفات خدارابیان می کردندکه بازندگی روزمره ی مردم ارتباط دارد.همچنین نوع برخوردخدارابااصناف مردم وبارفتارهای گوناگون مردم درموقعیتهای مختلف،بیان می کردند.بدین سبب ،خدایی که درقرآن وروایات معرفی شده ،درتمام لحظات زندگی مردم ودرتمام فعالیتهای آن حضورداردونسبت به رفتارهای آنان واکنش نشان می دهد.بدیهی است این خدادرمقایسه باخدای فیلسوفان بسیارجذاب تر،دلنشین ترودوست داشتنی تراست وبه همین سبب ،علاقه به خداوشوق ایجادارتباط صمیمی باخدارادرفرزندان ودانش آموزان برمی انگیزد.سیره ی آنان درآموزش نبوت وامامت به این صورت بود که :اولا:جزدرمواردی که برای مخاطب سؤالی وشبهه ای درباره ی اصل نبوت وامامت مطرح بود،ازدلایل فلسفی وکلامی پیچیده برای آموزش نبوت وامامت استفاده نمی کردند.ثانیا:فلسفه ی نبوت وامات رابااستنادبه شواهدملموس اززندگی پیامبروامامان تبیین می کردند.ثالثا:سعی می کردندتصوری روشن ودقیق ازتمام ابعادوزوایای زندگی پیامبر وامامان درذهنمخاطب ترسیم کنند.دراین تصویر،مخاطب احساس می کندکه پیامبر(ص)وامامان به انسان های عادی بسیارنزدیک بوده اند؛به علاوه به سبب آشناشدن باصفات ورفتارهای زیبای معصومان(ع)به آنان علاقه مندشده ودرنتیجه ایمانشان افزایش می یافت.وتقویت می شد.همچنین بانوع رفتارهای آنان درموقعیت های خاص آشناشده ودرنتیجه می آموختندکه درموقعیتهای مشابه چگونه رفتارکنند.سیره ی آنان درآموزش معادبه این شرح است که:برای تبیین مفهوم معادازتمثیلهای مناسب استفاده می کردند.برای اثبات امکان معاد،نمونه های محسوس اززندگی مجدد پدیده های طبیعی وانسانها ارائه می نمودندورابطه ی رفتاروگفتاردنیوی انسان باسرنوشت اخروی اورابیان می کردند.تبیین معادبدین شیوه بسیارجذاب تر،بازندگی روزمره مرتبط تروتأثیرگذارترازرویکردهای دیگراست؛زیراهرفرد درمیابدهررفتار،گفتاروعملی که دراین دنیاانجام می دهد،چه تأثیری درحیات اخروی اوخواهدداشت.

10- عدم افراط وتفریط دربیان آموزه های دینی
معصومان (ع) درتبیین معارف اعتقادی به شدت ازافراط وتفریط پرهیز می کردندودیگران رانیزازآن برحذرمی داشتند؛برای مثال درمقام معرفی خداوند وصفات اوتنهارحمانیت وبخشنگی خدارامطرح نمی کردند،بلکه درکنارآن صفت قهّاریت خدارانیزمطرح می کردند؛همچنین تنهاانواع عذابهای خدارابیان نمی کردند،بلکه درکنارآن پاداشها،نعمتهای بهشتی وعفووکرم الهی رانیزبیان می کردند.درمقام معرفی پیامبر(ص)وامامان (ع)نه چنان مبالغه وغلومی کردندکه آنها رابه مقام خدایی برسانندونه شأن آنان راازجایگاه واقعی آنان پایین می آوردند.درمعرفی معاد نیزتلاش می کردندهم نعمتهای بهشتی وهم عذابهای جهنم رابرایمردم تبیین کنند،چنانکه درتبیین سرنوشت مردم درروزقیامت،افزون بروضعیت نیکوکاران ،سرنوشت بدکارانرانیزبیان می کردند.این روشهادرتبیین مفهوم نمازوآموزش نمازبه فرزندان نیزکارایی بسزایی دارد.یعنی اگروالدین به فرزندان ،توصیه وسفارش به نمازودیگرتکالیفی دینی می¬کنندنبایدافراط وتفریط کنند.باعمل خویش ورفتارخویش فرزندخودراعاشق این تکلیف الهی کنند.فرزندی که هرروزتکراراینکاررامی بیندکه والدین بعدازنمازسجاده خودراجمع نمی کنند یادرحال روزه داری زبان به گله وشکایت بازمی کنند ویابرای پرداخت خمس وزکات خساست به خرج می دهدویاهنگام پرداخت صدقات دست وبالش می لرزدویامثلا درانجام امرونهی،فقط به گفتاروبه زبان می گوییندوهیچ اثروعملی راازآنهانمی بیندچگونه می توان انتظارداشت که چنین فرزندانی متخلق به رفتارحسنه وملزم به اعتقادات وتکالیف وفرائض دینی شود.درواقع جای این ضرب المثل باقی است که درپیرو وظایف والدین –ازکوزه همان برون تراودکه دراوست .وطبق فرمایش دکترشریعتی داریم که:فرزندان همان می شوندکه والدین هستندنه آنکه والدین می خواهند.

11- پرورش دینی فرزندان
دین برنامه هایی که برای روح وجسم انسان درنظرگرفته ،اورابه سوی کمال وسعادت رهنمون می سازد.این برنامه ها باعقل وخرد،سازگاروبانتایج افکارفیلسوفان هماهنگ است پیامبران که آورنده ی این ادیانند،طبیب نفوسندوانسان ها راازخجالت وضلالت رهانده وبااینها دین وی رابه تفکروآموختن وتحصیل آرای صحیح واعمال شایسته وی می داند.
عبادات برسه دسته اند:
الف)واجبات بدنی:مانندنمازوروزه وحرکت به سوی موافقت شریفه ،برای مناجات باخدا؛
ب)واجبات نفسی:ماننداعتقادات صحیح وعلم به توحیدوتفکردرالطاف وافاضات الهی
ج)واجبات اجتماعی:یعنی اموری که مشارکت افراددربلادلازم است.ازجمله معاملات،زراعت،نکاح،جهاد،بادشمنان ودفاع ازناموس درسایه این عبادات روح وجسم پرورش یافته ،ارتباط فردباسایرافراداجتماع سامان می یابد.

12- تأثیررفتاروالدین ازسرمشق زندگی کودک
هرآنچه که والدین درجنبه رفتاری ازخودبروزمی دهندنقش مهمی درسرمشق زندگی کودکدارد.بروزبرخی ازرفتارها نسبت به دیگرومواردی ازاین قبیل دردرجه بالاتری ازلحاظ اهمیّت هستندودرحقیقت به عنوان یک زیربنا درامرسازندگی کودک مؤثرندوبدین نظرتوجه به آنها ازاین جهت وجهات دیگرضروری است .برای پرورش صحیحکودک وساختن یک انسان کامل هم پدر مسئولیت داردوهم مادر.زحمت هریک بدون توافق همکاری وتاییدآن یک امکانپذیر نیست.البته بعدها که کودک به سن رشد وتمیر رسید خودنیزدرباره خودوظایفی پیدامیکندومتعهدمی شودکه زمینه کمال خودراازهرسوفراهم نماید.

12-1-رفتارمذهبی والدین
اساس آموزش وپرورش دینی ازسوی خانواده پایه ریزی می شود.نقش مدرسه ،موسسات وحتی جلسات ،آنهم باتوجه به وضع وشرایط عصرما بسیار ناچیز است بگونه ای که کمتر می توان درآن زمینه امیدوار بود آنچه که والدین درجنبه عملی مذهبی انجام می دهند همان پایه های عملی و رفتار مذهبی برای کودک می شود. براین اساس برای والدین که خواستار عمل مذهبی کودک آنهم به نحوه صحیح و استوار آن هستند چاره ای نیست جز اینکه خود ازاین باب نمونه و الگو باشند.باهزل و مطایبه می توان زندگی راسر کرد ولی ازاین طریق نمی توان سازندگی ایجاد نمود.والدینی که خود به اصول مذهبی به اعمال مذهبی به مراسم و آداب آن بی توجه هستند چگونه می توانند انتظار داشته باشند که فرزندانشان مذهبی و دارای رفتاری صحیح و ارزنده باشند. شکی نیست که پدرومادر نماز می خواند روزه می گیرد.ولی مهم این است که این اعمال فرمالیته و سورساتی نباشد.

12-2- نظم و ترتیب:
والدین باید الگوی نظم و انظباط باشند،نظمی که کودک زندگی خود را برآن استوار سازد، و انظباطی که طفل ازآن اطاعت بیاموزد آنهم اطاعتی توام با رغبت و احترام و براساس موازین عدل و انسانیت پدری که رفت و آمدش به خانه تابع هیچ نظم و مقرراتی نیست مادری که محدوده چندمتری اطاعتش و یا آشپزخانه اش آن چنان درهم و آشفته است که جاپای صحبتی برای ورود درآن نیست.پدرومادری که لباسش به یک گوشه افکنده کتابش در گوشه دیگر اسباب و ابزار مورد نیازش ازقلم ،دفتر ،کیف…. درگوشه دیگر چه درسی می تواند به فرزند خود بیاموزد؟
پدری که خروجش ازخانه تابع و ساعات معینی نیست خانواده ای که وقت خواب و خوارکش براساس زمان معلومی نیست نمی تواند درکودک نظم و تربیت پدید آورد.

12-3 - مهرو محبت
وقتی که در خانواده ای کودکی به دنیا می آید چهره زندگی عوض می شود و هدف زندگی از پدر و مادر بسوی سومی جهت می گیرد.والدین نه تنها برای خود بلکه برای کودک هم که شده باید الگوی مهر و صفا باشند. سعادت و آسایش خود رابرای سعادت و آسایش دیگری مخصوصا کودک خویش بخواهند در حضور کودک برخورد و نزاعی نداشته باشند و چهره آرام زندگی راآلوده و اندوه ازغبار نکنند. خانه ای که در آن روح محبت و فداکاری ،وظیفه شناسی ،اخلاص، صفا،مهر،صلاح و صمیمیت ،عفاف و تقوا حاکم نیست خانه ای نامتعادل است.

12-4- رعایت حق و عدالت
کودک نخستین خاطرات و تاثر راازوالدین می گیرد. نقش متفاوت زن و مرد رادردنیای زندگی براساس حق و عدل از خانواده می آموزد ،احترام به انسانیت ،رعایت حق و قانون ،لذت افراد برای عدل و….. راازطریق والدین یادمی گیرد. بدین نظر والدین دراین جنبه نیز کمال مراعات راداشته باشند.آنها حق را بپذیرند اگر چه تلخ باشد و عدالت رارعایت کنند اگر چه به زیانشان باشد.بررسیهای علمی نشان داده است که بی عدالتی والدین درخانواده ،حسادت کودکان راتحریک می کند.گاهی حالت عصبانی،طغیان،انتقام جویی،کینه ورزی،درکودکان بخاطر بی عدالتی والدین ،بروز می کند که عواقبی بس وخیم دارد. والدین باید داور منصف وقافی عادل باشند و با حمایت بی جهت ازیکی روحیه ی دیگری رانشکند.

12- 5- رفتار اخلاقی والدین
والدین در همه مسائلی و ازجمله در جنبه اخلاقی باید الگو و نمونه باشند. آنها هم به حکم شرع و هم بخاطر فرزند به دوری از ریا، دروغ،جنایت،معاشرت غلط،لاف و گزاف موظف هستند.و نیز متعهدند قلبا و عملا مدافع حق،حق دوست،حق جو،دارای نیات خیر باشند.والدین درجنبه عمل برای اثبات یک امر سوگند نمی خورند پشت به هم نمی کنند.سخنان نامربوط نمی گویند عیب جو نیستند.
شوهر درورود به خانه با اهل آن سلام می کند همسر و فرزندان ازاواستقبال می کنند نسبت به هم معاشرتی انسانی و صمیمانه دارند. مادر صبحا کودکان و شوهر خود را خروج از منزل بدرقه می نمایند. خداحافظی می گویند.

13 - وظایف والدین نسبت به فرزندان در امر دین
همه ی والدین مسئوول ، باید فرزندانشان را به گونه ای تعلیم و پرورش دهند که تمام آداب و اصول توصیه شده توسط خالق خویش را به جا آورده و این اعمال و فرائض را با عشق و علاقه و نه از روی اجبار و تهدید و ترس انجام دهند. البته غالباً این کار با دشواری ها و پیچیدگی هایی روبروست و والدین نمی دانند باید از کجا شروع کنند.
از امام سجاد (علیه السلام): نقل شده است: « از جمله حقوق فرزندان بر والدین عبارت است از: نشان دادن راه راست و مسیر بندگی پروردگار و کمک به فرزندان در پیروی از فرامین خداوند متعال». تمام افراد به طور فطری دارای غریزه و کشش به سوی پروردگار و نیایش و پرستش او هستند. از جمله مسئولیت های والدین فراهم آوردن محیطی سالم و آزاد برای شکوفایی و رشد این میل ذاتی و حمایت و محافظت از فرزندانشان در برابر تاثیرات و عواملی است که آنها را از این میل فطری به عبادت دور می کند.
در دنیای مادیگرای امروز، کما بیش، شاهد توجه و تمرکز والدین بر پیشرفت فرزندان در امور دنیوی و مربوط به مسائل مادی هستیم تا معنویات و مسائل اخلاقی. والدین باید توجه داشته باشند که اگر چه پیشرفت و موفقیت در امور زندگی مهم است، اما کمال و میل به معارف دینی و اخلاقی، آن چیزی است که سعادت و موفقیت ابدی فرزندانشان را تامین می کند.
والدین بیش از آنکه با زبانشان دیگران را دعوت به اسلام کنند، از اعمال و شیوه های غیر مستقیم بهره جویند. اصل در آموزش مسائل دینی و واجبات مذهبی این است که خودشان نیز به آنچه تبلیغ و تعریف می کنند عمل کنند، کودکان به ویژه بچه های کوچکتر، در وهله ی اول از طریق دیدنمی آموزند تا از راه شنیدن.هنگامی که پدر و مادر تلاش می کنند در هر موقعیتی، هنگام کار، مسافرت، تعطیلات، گرهمایی های اجتماعی، یا حتی وسط آشپزی و امور روزمره، به موقع و در اول وقت نماز بخوانند، این عمل آنها بسیار مؤثرتر از آن است که صرفاً به فرزندانشان بگویند که باید نماز بخواند. علاوه بر این، رفتار ها در منزل و محیط خانه و خانواده، تاثیر عمیق وبسیار مهمی در احساسات فرزندانشان درباره اعمال دینی دارد.اگر آنها ببینندکه رفتارها وقتی روزه می گیریم بهتر است، تاثیر ماه مبارک رمضان و روزه داری را به طور مأموس و بهتر درک خواهد کرد. از سوی دیگر، اگر والدین به شدت بر انجام فرائض دینی و واجبات به فرزندانشان تذکر دهند اما از آن سو ببینند که پدر و مادرشان مقید به آن توصیه ها نیستند مثلاً دروغ می گویند، غیبت می کنند، بداخلاق هستندو عصبانی می شوند، رفتار متناقض والدین را نوعی ریا کاری تعبیر کرده و نتیجه می گیرند که اعمال دینی تنها یک سری رفتارها و آداب ظاهری بی هدف است.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: در سن 7 سالگی از کودکان خود بخواهیم که تا جایی که توانایی شان اجازه می دهد و می توانند روزه بگیرند، حتی تا نصف روز و یا کمتر. و از آنها بخواهیم هر وقت احساس گرسنگی و تشنگی کردند روزه ی خود را بشکنند و به این ترتیب آنها به تدریج به روزه گرفتن عادت می کنند. برای فرزندان پسر می توان این تمرین را از 9سالگی شروع کرد.
در مواردی ممکن است نوجوان یا فرزندان شخصاً علاقه ی خاصی به انجام فرائض نشان دهند، اما انجام آن فریضه می تواند به آنها آسیب جسمی یا روحی برساند. برای مثال ، والدینی را در نظر بگیرید که کودک آنها به شدت مایل به روزه گرفتن است، این والدین می توانند از فرزندانشان بخواهند تا تنها ساعات مشخصی از روز را روزه گرفته و پس از خوردن نهار نیز دوباره به روزه ی خود ادامه دهد. حتی امامان معصوم نیز فرزندان خود را به رعایت اعتدال و میانه روی در عبادت توصیه می کردند.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: «وقتی که کودکی به سن 3 سالگی رسید به او بگویید 7 بار ذکر « لا اله الا الله» را بگوید و دیگر کاری به کودک نداشته باشید تا زمانیکه کودک به سن 3 سال و 7 ماه و 20 روزه شود.در این زمان به او بیاموزید 7 بار بگوید « محمد رسول الله» و بگذارید کودک آزاد باشد تا وقتی که کودک به سن 5 سالگی برسد، در این هنگام به او سجده کردن را یاد دهید و در 6 سالگی نیز رکوع ، سجود و سایر قسمت های نماز را به او بیاموزید.
در تمام مراحل باید توجه داشته که والدین باید این مراحل را تدریجی دنبال کرده و کودک را تحت فشار قرار ندهند چرا که عجله و اصرار ما می تواند اثر عکس داشته و موجب زدگی و دوری آنها از انجام اعمال دینی شود. پیامبر اعظم « صلی الله علیه و آله» می فرمایند: «مانند اسب رمیده ای نباشید که نه به مقصد می رسد و نه توانایی برای سوار کارش باقی می گذارد.»
در انتها باید به این نکته اشاره شود که به عنوان والدینی که می خواهند مسائل دین را به فرزندانشان آموزش دهند، باید در انجام این کار خطیر از شیوه های جالب و جذاب و سرگرم کننده برای بچه ها استفاده کنیم. فرزندانمان را دور از چهارچوب های خشک ، با اماکن مذهبی و مراکز اسلامی و فعالیت های مذهبی آشنا و آمیخته شوند. اگر رفتار و آموزش تند و سخت گیرانه و با بی صبری برخورد کنیم، و یا زمانی که آمادگی آموزش ندارند، آنها را مجبور به یادگیری و انجام امور دینی کنیم، در فرزندانمان حس بدی ایجاد کرده و ممکن است این حس بد تا بزرگسالی و دوران بلوغ نیز همراه آنها مانده و در اعتقادات دینی آنها تاثیر منفی بگذارد.
پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله) نیز تاکید فرمودند: اسلام دین آسانی است، و مسلمان متدین بودن کار سختی نیست و افرادی که مسئوول آموزش و تعلیم و تبلیغ امور دینی به دیگران هستند. نباید به گونه ای رفتار کنند که تصویر خشنی از مذهب برای افراد ایجاد شده و در نتیجه ی یک سری اجبارها و فشارهای غیر ضروری ، مردم از دین و مذهب گریزان شوند.







فصل چهارم

عوامل تاثیر گذار در گرایش فرزندان به نماز



 
1- روشهای اقامه نماز در خانواده
سفارش پدرومادر
یکی از راه های اساسی اقامه ی نماز و شاید مهمترین و اولین آنها و ازروشهای خنثی سازی ترفندهای شیطانی در موضوع اقامه نماز،توصیه و سفارش و دستور اولیای خانه به سایر اعضاءبرای اقامه نماز و ایجاد جو توصیه و امر به نماز درجامعه ازدرون خانه است و این روش انبیاست قرآن درموارد متعددی دراین باب سخن دارد که بیانگر اهمیت سفارش به نماز و نقش ارزنده آن در اقامه ی نماز است.
1-1- سیره حضرت اسماعیل
قرآن در مقام تعریف و تمجید از حضرت اسماعیل (علیه السلام) می فرماید:
«و کان یامر اهله بالصلوة و الزکوة »«اوخاندانش را به نماز و زکات امر می نمود. »
نکته ی قابل توجه در این آیه استفاده از کلمه ی «و کان یامر» است،که دلالت براستمرار و پیوستگی دارد،بدین معنا که به طور مرتب و پیوسته اهل خود را به نماز سفارش می کردو از آنها می خواست که نماز را به پا دارند.
1-2- سیره حضرت لقمان
قرآن درسوره ی لقمان دربیان پندها و اندرزها و توصیه های حضرت لقمان به فرزندش اینچنین می فرماید:«یا بنی اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک»
«فرزندم نماز رابه پای دار ،امر به معروف و نهی از منکر کن و دربرابر مشکلات استقامت داشته باش.»


1-3- سیره ی پیامبر اسلام
قرآن خطاب به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)می فرماید:«و امر اهلک بالصوة و اصطبر علیها »«خاندانت راامر به نماز کن و دراین راه استقامت نما»
هنگامی که این آیه نازل شد برطبق برخی از روایات مدت چهل روز و برخی دیگر شش ماه،پیامبر هنگام نماز مقابل خانه ی علی و زهرا (علیها السلام) می آمدند وی فرمودند:
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته .آن گاه دستهای خود را می گشودند و دوطرف در خانه را می گرفتند و می فرمودند: «الصلاة الصلاة برحمکم الله»
نماز،نماز،خداوند شما را رحمت فرماید.
این سیره ی پیامبر بیانگر چند نکته اساسی است ازجمله اهمیت نماز و مسئولیت اولیا.اگر چه اهل بیت پیامبر خود ازائمه نمازگذاران بودند و میزان توجه و عنایت آن ها به نماز مشهور و معروف است،اما این روش پیامبر نقش آموزش و تربیتی و الگویی زیبایی دارد.
جایی که پیامبر در خانه ی علی (ع) و زهرا و فرزندانشان که از عابدترین افراد زمانه هستند اعلام می فرماید نماز!نماز! این درسی است برای همه پدران و مادران که این امر تکلیف آنهاست. آنها باید نسبت به نماز فرزندانشان مراقب و مواظب باشندو دچار غفلت و بی توجهی نگردند.امام هشتم (علیه السلام) می فرماید: ازامتیازات خانواده مااین است که علاوه براینکه پیامبر همه را امر به نماز فرمود،ازطرف خداوند ماموریت یافت، اهل بیت خود را بطور ویژه امر به نماز نماید.
2- مسئولیت والدین نسبت به فرزندان درتوصیه نماز
روشن است که اگر درمنزل زمزمه ی نماز و توصیه به آن وجود داشته باشد و هریک ازاعضای خانواده یکدیگر راسفارش و امر به اقامه ی نماز نماید،کانون خانواده تبدیل به کانون مقاومت و ایستادگی در مقابل تلاشهای شیطانی می گرددو بالطبع جامعه نیز این گونه خواهد بود،زیرا جامعه چیزی جز مجموعه خانواده ها و آحاد انسان ها نسبت و چنین جامعه ای از ناحیه ی ضد نماز،لطمه ای نخواهد دید.لکن هنگامی که درداخل خانه توصیه وتوجهی نسبت به نمازمشاهده نشودوپدرهاومادرهابراین باورباشندکه تنهامسئولیت آنها سیرکردن شکم فرزندان وپوشاندن ظاهرآنهاست،اماازلحاظ تربیت فکری وروحی،مسئولیتی ندارندوچنانچه اندیشه ی فرزندآنهاازدیگران باشد،یاروحش مبتلابه انواع بیماریهای مزمن گرددویازخمهاوجراحات گناه،روح اورامتعفن سازدودیگران رانیزبیازارد،ارتباطی به آنهاندارد،این باور،باورصحیحی نیست ،بلکه غلط وخطرناک است!این امریعنی اصالت دادن به جسم وبدن وبی¬اعتنایی به روح.

3- هشداربه والدین
براثرغفلت وبی توجهی شما،فرزندتان طعمه وصیددیگران می گرددواین بیانگربیعرضگی وعدم توجه انسان است که عزیزدلش ،میوه ی قلبش،ثمره ی زندگیش وآن کسی که ادامه ی وجوداوست ،دردست شیاطین گرفتارباشدوپدرومادرندانند که اوگرفتاردیوها ودامهاست.بطورقطع ،چنین اولیایی علاوه برضرورت پاسخگویی درمقابل فرزندان خوددراین دنیا،درروز قیامت پاسخگوی خدانیزبایدباشند.پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) روزی نگاه مبارکشان به گروهی ازکودکان افتاد.فرمودند:«ویل لاطفلان آخرالزمان من آبائهم»-وای براحوال فرزندان آخرزمان ازدست پدرانشان»سؤال کردند:یارسول الله ،ازدست پدران مشرکشان ؟فرمودند:«نه،ازدست پدران مؤمن ومسلمانشان».زیرا:چیزی ازواجبات وفرائض رابه فرزندانشان نمی آموزندواگرفرزندی شخصا برای یادگرفتن احکام اقدام نمود(یابه مسجدویاجلسه ی مذهبی گام نهاد)اوراازاین کاربه (بهانه های مختلف)بازمی دارند.»به بهره ی اندکی ازدنیا برای آنها راضی می شوند.به جای تشویق اوبرای حضوردرمسجدونمازوبرنامه های سودمندمذهبی ،اورابه کارهای دنیوی ،بابهره ی اندک می گمارندوازاین بهره ی اندک خوشحال هستند.آن گاه پیامبرفرمود:من ازآنهابیزارم وآن هاازمن بیزارند.
روشن است درمقیدبودن آنها به نماز ومسجد،آثارارزشمندفراوانی برای آنهاومانهفته است وحتی درحدیث داریم که بسیاری ازلغزشهای پدران ومادران باانجام امورفرزندان جبران می شود.والدین محترم !فرزنداهل نماز ،درمقابل پدرومادرنمی ایستد،گستاخانه بااوسخن نمی گویدوبی ادبی نمی کندواما این فرزندبی نمازاست که درمقابل مادرقدخمیده ای که جوانی ونشاط وداروندارش رابه پای رشداو نثارکرده است،می ایستدوباحرکات ناپسندش اورابه سخره می گیرد!وگاهی براواخممی نمایدودل اورابه دردمی آورد.پدرومادرگرامی!برای مبارزه باشیاطین ورهایی ازدامهای آنها،بایدفضای اقامه ی نمازراایجادنماییم. هرخانه یک سنگرشود.درآن صورت برای شیاطین ،مقابله باهمه ی خانه هاقطعا مشکل وشایدغیرممکن باشد.
والدین گرامی !هنگامی که به مسجدمی آییدفرزندان خودرابه همراه بیاوریددست فرزندان وکودکان ونوادگان خودرابگیریدوبه نمازجمعه بیاورید.قبل ازآنکه ،فرزندانتان براثردسیسه های شیطانی ازدست شمابپردواگربه هرشکل پریده است دل اورابدست آورید،باخداآشتی اش بدهیدوبامسجدمرتبطش کنید.


4- راه های آشنایی کودکان به نماز
بچه هاراازکوچکی بایدبه نمازتمرین داد،دستوربه مارسیده است که به بچه ازهفت سالگی نمازتمرینی یادبدهید.البته بچه هفت ساله نمی تواندنمازصحیح بخواندولی صورت نمازرامی تواندبخواند،ازهفت سالگی می تواندبه نمازعادت بکند،چه پسروچه دختر.یعنی همان اولی که بچه به دبستان می رود،بایدنمازرادردبستان به اویادبدهنددرخانواده هم باید به اویادبدهندولی این راتوجه داشته باشیدکه یاددادن و وادارکردن بازورنتیجه ای ندارد،کوشش کنیدکه بچه تان ازاول به نمازخواندن رغبت داشته باشدوبه این کارتشویق بشود.بهرشکلی که می توانیدموجبات تشویق بچه هاتان رافراهم بکنیدکه باذوق وشوق نمازبخواند،زیادبه اوبارک الله بگویید،جایزه بدهید،اظهارمحبت کنیدکه بفهمدوقتی نمازمی خواند،برمحبت شمانسبت به اوافزوده می شود.


5- کودک ومسجد
بچه رابایددرمحیط مشوق نمازخواندن برد.این به تجربه ثابت شده است که اگربچه به مسجدنرود،اگردرجمع نباشد،نمازخواندن جمع رانبیند،به این کارتشویق نمی شود،چون اصلا حضوردرجمع مشوّق انسان است ،آدم بزرگ وقتی خودش رادرجمع اهل عبادت می بیند،روح عبادت بیشتری پیدامی کند،بچه که دیگربیشترتحت تأثیراست .متأسفانه کم رفتن مابه مساجدومعابدومجالس دینی واینکه کودکان کمتردرمجالس مذهبی شرکت می کنند،سبب می شودکه آنها ازابتدارغبت به عبادت پیدانکنندولی این برای شماوظیفه است،اسلام که می گوید،بچه¬ات راواداربه نمازخواندن کن،نمی گویدآقا مآبانه فرمان بده ،تشربزن،دعوایش کن.نه،ازهروسیله ای که می دانیدبهترمی شودبرای تشویق اوبه عبادت ونمازخواندن استفاده کرد،شمابایداستفاده بکنید.بایدبابچه های خودمان برنامه مسجدرفتن داشته باشیم تابچه هابامساجدومعابدآشنابشوند.ماخودمان که ازبچگی بامساجدومعابدآشنا بودیم دراین اوضاع واحوال امروزچقدربه مسجدمی رویم که بچه های هفت ساله نشده اندبه دبستان وبعدبه دبیرستان وبعدبه دانشگاه رفته اندولی اصلا پایشان به مساجدنرسیده است ،بروند.خوب اینهاقهرا ازمساجدفراریمی شوند.حالا ممکن است بگویید وضع مساجدخراب است،کثیف است،یامثلا یک روضه خوان می آیدوحرف چنان وچنین می زند،آنها راهم وظیفه داریم که درست بکنیم ،وظیفه که دریک جاتمام نمی شود،وضع مساجدخودمان راهم بایداصلاح بکنیم.پس این راهم هرگزفراموش نکنیدکه ماوظیفه داریم نمازبخوانیم ووظیفه داریم که خاندان خودمان راهم نمازخوان بکنیم بشکلی که به نمازراغب وتشویق بشوند.فوائدوخاصیت نمازخواندن رابرای بچه هابگوییم،درحدودی که می توانیم فلسفه ی نمازخواندن رابرای بچه هابگوئیم.اولابرای خودتان درخانه یک مصلایی انتخاب کنید(مستحب هم هست)یعنی درخانه یک نقطه ای راانتخاب بکنید که جای نمازتان باشد.مثل یک محراب برای خودتان درست کنید اگرمی توانیدیک اتاق رابعنوان مصلی ،همانطوریکه پیغمبراکرم(ص)یک مصلی داشت،جای نمازداشت،انتخاب بکنیداگراتاق زیادی ندارید،دراتاق خودتان یک نقطه رابرای نمازخواندن مشخص کنید،یک جانماز پاک هم داشته باشید،درمحل نماز که می ایستید،جانمازپاکیزه ای بگذارید،مسواک داشته باشید،تسبیحی برای ذکرگفتن داشته باشید.

6- اصول اساسی درتربیت فرزندان
1-6 - اصل اول :آسان گیری تساهل «توجه به توان وظرفیت افراد»
دراعمال مذهبی بایدبه وضعیت جسمانی ،روانی ،فکری وعاطفی مخاطب توجه نمود از یک کودک 7 یا 10ساله نمی توان انتظارهمراهی باشمادرجلسات چندساعته دعاومناجات راداشت.بررسیهای علمی نشان می دهدکه بیشترافرادی که دارای گرایشهای مذهبی ضعیفی می باشندبه دوقشرتقسیم می گردند:کسانی که آگاهیهای مذهبی درحدّ کافی به آنها رسانده نشده وکسانی که درکودکی باسخت گیری وخشونت به تربیت مذهبی آنها اقدام شده است .چراکه بدیهی است طفلی که ازهمان آغزحیات ازعبادت ودینداری خسته شده درآینده به اعمال عبادی چنان اهمیتی نخواهدداد.اساسا آموزشهای دینی بایددارای انعطاف ومتناسب باتوانایی کودکان درسنین مختلف باشد ولذاقبل ازسن تکلیف نبایدباتکالیف سخت وطاقت فرسا احساس تنفروانزجاردرکودک ایجادنماییم. دراین باره نکات قابل توجهی درسیره ی رفتاری امام خمینی (رحمة الله )مشاهده می شودکه بیان برخی ازآن ها مناسب است.امام درمسائل شرعی همانندبقیه مسائل خیلی سخت گیری نمی کردندهیچ گاه مسائل شرعی رابه فرزندانشان دیکته نمی کردند؛بلکه آنهاوقتی عملا رفتارامام رامی دیدندخودبه خودتأثیرمی پذیرفتند.امام هیچ گاه به فرزندان خودنمی گفت:وقت اذان است ،دست ازکارتان برداریدونمازبخوانید.بلکه ازآنها می خواست نمازخودرادرخلال وقت نمازبه جاآورندوبه آنها می گفت :وای به حال کسی که نمازش رانخواند.ازهمه مهم ترخودایشان پیش ازاذان ،وضومی ساخت ودراول وقت به نمازمی ایستاد. خانم فریده مصطفوی دراین باره ازپدرخویش چنین حکایت می کند:امام هیچ وقت بچه ها رابرای نمازصبح ازخواب بیدارنمی کرد،زیرامعتقدبود که انسان درخواب تکلیف ندارد ، اگرکسی بیدارشودبایدنمازش رابخواندوامااگرگاه خوابمان می رفت می فرمود:بایدمقیدباشیدقبل ازنمازظهروعصر،نمازصبح راقضا کنید.این رفتاراثرمطلوبی درفرزندش شان داشت .خانم زهرامصطفوی نیزدراین باره خاطره ای ازامام نقل می کند:همسرم ازروی عادت ،دخترم راازخواب صبحگاهی بیدارمی کرد وبه نمازوامی داشت .امام وقتی ازاین ماجرا باخبرشدبرایش چنین پیغام فرستاد:«چهره شیرین اسلام رابه مذاق بچه تلخ نکن».این کلام آن چنان اثرعظیمی برجان دخترم گذاشت که از آن پس خودب ماسفارش می کردبرای نمازصبح بیدارش کنیم.درپایان این بخش ،توجه به فتوایی ازامام خمینی دراین باره مناسب است.ازایشان سؤال می شودکه بیدارنمودن افرادخانواده برای نمازصبح باچه کیفیتی مجاز است؟ درپاسخ گفته می شود:اگربیدارنکردن آن ها موجب سهل انگاری واستخفاف به نمازباشدبایدآن ها رابیدارکرد.

6-2- اصل دوم: مسامحه وتغافل
کودکان ونوجوانان ازعلایق ،انگیزه ها،هیجانات،وویژگی های متغیروناپایداری برخوردارهستندولذاانتظاربرخی والدین ازفرزندان خویش برای انجام رفتارها واخلاق اسلامی دریک قالب کلیشه ای ومطابق باخواست ومیل آنها وبدون هیچ خطا واشتباهی توقع بجایی نیست .گاه تذکربیش ازحدممکن است رفتارهای درونی شده قبلی آنهارانیز تضعیف کرده واثرمعکوس برجای گذارد.بنابراین گاه تأثیرتغافل وچشم پوشی ازتذکرمستقیم بسیاربیشتربوده واساسا این نوع برخوردبرای رعایت حرمت وحفظ شخصیت اخلاقی کودک،لازم وضروری است.دربرخی مواقع نیزمناسب است پس ازگذشت مدت زمانی ازارتکاب آن خطا ،به کودک درآن خصوص تذکردهیم.

6-3- اصل سوم: آماده سازی روانی مخاطب
آماده سازیهای عاطفی وروانی درتربیت دینی کودکان ازاهمیت ویژهای برخورداراست .قبل ازارائه مفاهیم والگوهای دینی بایدشرایطی فراهم گردد که آمادگی درونی متناسب بارغبتهای کودک دراوایجادشود.
ارائه مفاهیم وارزشهای دینی درموقعیتهای ناخوشایندوهنگامی که فردبه لحاظ عاطفی وشرایط روانی وذهنی وحتی فیزیکی وجسمانی ،آمادگی لازم ندارد،اثرویران کننده درتربیت معنوی اودارد.
وقتی کودک ازدرون پریشان وناآرام است ،پیام آهنگین ازبیرون به اومنتقل نمی شود،هرچیززیبا ودلپذیرباشد.نکته دیگرآنکه القای مفاهیم دینی بایدازراهی موافق باطبع وروان مخاطب صورت پذیردوگرنه آن رادفع نموده وازآن مفاهیم گریزان می شود.

6-4- اصل چهارم: گفتارغیرمستقیم
به طورکلی تأثیرغیرمستقیم ازشیوه های مستقیم بسیاربیشتراست .برهمین اساس تأثیرعمل ازگفتارافزون تروگفتارکنایی ازصریح بیشتراست .یکی ازمربیان بزرگ دراین باره چنین گفته است :من هوادارآن دسته ازروشهای تربیتی هستم که دخالت کلام درآن به حداقل ممکن برسد .به همین دلیل ازیک سوپیشوایان اسلام برتبلیغ عملی درمقابل تبلیغ زبانی،تأکیدنموده وازسوی دیگرقرآن وروایات مامشحون ازضرب المثلها،تشبیه ها،تغییرات مجازی وکنایی،حکایات وداستانهاست.البته این بدان معنی نیستکه تبلیغ مستقیم ،هیچ گونه کاربردوتأثیری نداردونبایددرهیچ موقعیتی ازآن بهره برد،بلکه ابتدا مناسب است بااستفاده ازنگاه های علمی وبرون دینی به تدریج ،مخاطب رابه متن دین نزدیک ساخت وآن گاه خودبا قرارگرفتن درفضای دین تقاضای بحث مستقیم ودرون دینی خواهدداشت.

6-5- اصل پنجم: نوآوری،ابلاغ،خلاقیت وابتکار
درارائه پیامهای دینی ومفاهیم ارزشی بایدبه گونه ای رفتارکردکه کودک بااشتیاق ومیل واراده به آن گرایش یابد،لذااین گونه مفاهیم وپیامها راهرچندارزشمندوناب باشند،نبایدبه یک باره دراختیارمخاطب نهاد،بلکه بایدزمینه کشف آن مفاهیم رابرای کودک مهیا ساخت تاخودبه شیوه سقراطی به آنها دست یابد.برهمین اساس ارائه مفاهیم بایدبه صورتی نووتحریک کننده صورت پذبرد.درحالیکه روشهای کنونی تعلیم وتربیت غالبا خسته کننده ،اشباع شده وتکراری است وبدون آماده سازی وایجادشوق وترغیب به طورمستقیم بامخاطب ،رابطه برقرارمی کنند.به همین دلیل مشاهده می شود که غالب روش های تربیتی مذکوریابی فایده وبی تأثیر است ویا اثری معکوس گذاشته وافرادرابیشترازدین واخلاق ،گریزان می سازد.زیراتکراروارائه محرکهای یکنواخت ،موجب دلزدگی وبیزاری جوانان می شود.

6-6-  اصل ششم: استدلال ومنطق
دربیان مطالب وپاسخ به سؤالات فرزندان همواره باید ازمنطق محکم واستدلالی روشن برخورداربودوسعی نمودپاسخی درست واقناع کننده به آنهاداده شود .آموزشهای مذهبی بایدهماهنگ، هدفدار،هدایتگرودرقالبی سیستماتیک ارائه شود.
جوان دراثرعلاقه وافربه اطلاعات مذهبی وکنجکاوی بسیارودقت فراوان ،همه ی داده هاومعلومات خویش راکناریکدیگرنهاده وباپردازش آنها به دنبال بنای نظامی هماهنگ وسازگاراست ولذابه سرعت تناقضهاوتضادهای سخنان ماراگوشزدنمودوخواستارجمع،میان گفته هاونوشته های مختلف است.دراین میان جواب غلط ویانیم بندویاطفره رفتن جواب ،اثری زیانباردرذهن کودک برجای می گذارد.لذابروالدین ومربیان است که اعتقادات ومعلومات مذهبی خویش راتکمیل نموده وبه علاوه به آنچه می گویند،مؤمن باشندواگردرموردخاص ،پاسخ سؤالی رانمی دانستندباصراحت ،اظهارجهل نموده وسپس بامطالعه ویاپرسش ازدیگران ،جواب درست رابه کودک ارائه دهند.

6-7- اصل هفتم :تصویربرداری وتجسم بخشی به مفاهیم دینی
هنریک مربی مذهبی آن است که مفاهیم دینی و آیات الهی راباتصاویر زنده لحظات نشاط آور و احساسات شور انگیز به کودک عرضه کند و به استدلال و نصیحت بسنده نکند.یکی از راهها داستان سرایی است .قصه و حکایت نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان هم جذب و موثر است. کودکان و نوجوانان ازشنیدن داستان لذت برده و سعی درتطبیق خویش با قهرمان داستان می نمایند.البته انتخاب نوع داستان و کیفیت بیان و تشریح آن و تمرکز برنکات مهم و حساس ازموضوعات قابل تامل در برنامه ریزی است. ذکر و توصیف نعمتهای الهی نیز به زبان کودکانه درایجاد رابطه میان کودک و خدا تاثیر بسیار دارد.

6-8- اصل هشتم: تعدد و تنوع الگوها
انسان در سنین جوانی ازاخلاق همه اطرافیان کم و بیش تاثیر می پذیرد ؛پدر و مادر بستگان ،همسالان ،ورزشکاران ،هنرمندان،قهرمان تاریخی ،سخنرانان و نویسندگان ،شخصیت های سیاسی و اجتماعی و….. همگی به نحوی الگوی وی واقع می شوند. این امر نشانگر نیاز فراوان جوانان به الگو های متعدد و متنوع است.تاثیر شخصیت الگوها درشکل گیری رفتار و منش کودکان و نوجوانان یا تثبیت اخلاقی و اجتماعی آنان فوق العاده مهم است.لذا هرقدر این الگوها زیبا،محبوب،دوست داشتنی،منطقی،مصمم و عاطفی و مهربان باشندبرمیزان تاثیر پذیری افزوده می شود.  الگوهای یکنواخت و همردیف باعث دلزدگی جوان شده و این نیاز اصیل اورا اشباع نمی کند.دقیقا برهمین اساس است که خداوند درقرآن کریم ازالگوهای متفاوت و گوناگونی یاد کرده است،مانند:پیامبران الهی قهرمان جوانی چون:اصحاب کهف،بانوان نمونه ای چون،مریم،آسیه .علاوه براینان اسوه های فراوانی درتاریخ اسلام و الگوهای زنده ای نیز برمبنای معیارهای دینی قابل ارائه هستند.

6-9- اصل نهم: رعایت شخصیت کودکان
یکی دیگر ازنکاتی که رعایت آنها درفرایند تربیت دینی لازم و ضروری است حفظ شخصیت مخاطبان می باشد. مربی باید بدون کمترین برخورد با شخصیت کودک و آسیب زدن به آن برنامه خویش رادنبال کند.درغیر این صورت ورودیهای کودک برروی مربی بسته شده و پذیرایی خویش راازدست می دهد و درمقابل حالت تدافعی به خود می گیرد.این واقعیت دربرخوردهای تربیتی امامان (علیه السلام)بسیار مشاهده می شود که نمونه بارز آن داستان آموزش وضو به پیرمردی است که وضویش رابه شیوه ای غلط انجام می داد و لذا حسین (ع)ازاوخواستند میان آن دو داوری کرده و بگوید وضوی کدام یک بهتر است.پیرمرد با مشاهده وضوی آن دومتوجه اشتباه خود گردید و ازآن دوبزرگوار سپاس گذاری کرد.


6-10- اصل دهم : محبت و مهرورزی
روان شناسان عاطفه راخمیر مایه گرایشهای مذهبی می دانند به این معنا که هرقدر پیوند و محبت و انس بین کودک و مربی بیشتر باشد برمیزان جلب و جذب وی افزوده می شود برخورد خوب و مناسب خوش خلقی،خوش رویی خوب گوش دادن زیبا سخن گفتن و مهربان نگریستن تاثیر فراوانی درفرآیند القاءپیامهای دینی داراست. چناچه پدری فرزندان راباعباراتی زیبا همچون :«پاشو عزیزم،وقت نمازاست» همراه بانوازش و بوسه برای نماز صبح بیدار کند.درگرایش و علاقه او به نماز تاثیر فراوان خواهد داشت. اساسا درتربیت دینی فرزندانمان باید ازامرونهی شدید و تذکرات مکرر نیش دار پرهیز نمائیم.زیرا این روش برخورد زمینه پیدایش روح مقاومت درافراد رافراهم می آورد.جریمه دار کردن عواطف افشاگری ،رسواسازی ،تحقیر و امثال آن نیز از آثار زیانبار فراوانی برخوردار است.
6-11- اصل یازدهم : تشویق به جای تنبیه
تشویق بدون تردید ازمهمترین ارکان روان شناسی تربیتی و عاملی موثر درتحریک انگیزشهاست و پیشرفت عملکرد افراد درفرآیند یادگیری و تقویت رفتارهای مطلوب به شمار می رود.تشویق نیاز اساسی انسان است که در همگان از کودک و بزرگسالان موجود است به لیکن شیوه ها و گونه های تشویق به اقتضای سن افراد و میزان درک و فهم و نوع عمل و موقعیت آنها متفاوت است.گاه اظهار یک عبارت محبت آمیز و گاه تعریف کردن درمقابل دیگران دراین میان نقش مادر به دلیل جایگاه عاطفی اوبسیار حائز اهمیت است .دریک مطالعه آماری معلوم شد که 90% نمازگزاران نماز راازخانه و نه مسجد یا مدرسه و….. آموخته اند و جالب توجه آنکه 70% این گروه نیز معتقد بودند که نماز راازمادریادگرفته اند.این میزان تاثیر گذاری والدین تنها به پدرومادر محدود نمی شود،بلکه شامل نزدیکان نیز می شود.گاه یک عمو،دایی و یا معلم درخانواده ای در حد پدر و مادر نقش ایفا می کنند. دراین باره حکایتی اسید شوشتری که ازعرفای اسلامی بوده قابل توجه است.وی درباره رمز موفقیت خود درسیر سلوک معنوی چنین می گوید:من درکودکی نزد دایی خود زندگی می کردم.وقتی هفت ساله بودم نیمه شبی برای قضای حاجت از خواب بیدار شدم،ناگاه دایی ام را دیدم که روبه قبله نشسته و عبایی بردوش گذارده و مشغول نماز و مناجات است ازاین حالت اوخوشم آمد و لذا کنارش نشستم تا نمازش تمام شد.آن گاه از من پرسید:چرا اینجا نشسته ای؟ بروبخواب گفتم ازکارهای شما خوشم آمده و می خواهم پهلوی شما بنشینم. گفت : نه برو بخواب!شب بعد نیز همین اتفاق افتاد.ولی من در پاسخ اوگفتم:دوست دارم هرچه شما می گویید من هم تکرار کنم لذا او مرا روبه قبله نشانید و گفت:یک مرتبه بگو:«یا حاضر و یا ناظر» من هم تکرار کردم. سپس دایی ام گفت: برای امشب کافی است،حال بروبخواب. این کار درشبهای بعد نیز تکرار شد و گاه دادن یک بسته مداد رنگی یا یک شیرینی و گاه گفتن یک آفرین یا مرحبا و گاه خندیدن و درآغوش گرفتن و… تاثیر به سزایی در وجود کودک می گذارد.البته معمولا کودکان به هدایای مادرتوجه بیشتری دارند. نکته مهم درتشویق فرزندان آن است که رفتارهای عملی والدین نیز باید با آن تشویقها هماهنگ باشد.درواقع علاقه و تعهد خود والدین به امور و تکالیف دینی بهترین مشوق به شمار می رود.
درمقابل تنبیه ازآثار تخریبی فراوانی برخوردار است که دراینجا به نقل حکایتی عبرت آموزد دراین باره می پردازیم یکی ازایرانیان ساکن خارج درباره رفتار پدر خود به هنگام کودکی چنین حکایت می کنند:
پدر من از متدینین سرشناس یکی از شهرهای سردسیر ایران بود.اوصبح ها ماراازخواب بیدار می کرد و به نماز وامی داشت. مابرای رهایی ازسرمای طاقت فرسازمستان بدون وضو در اتاقهای خود به همان حالت خوابیده عبارات نماز راباصدای بلند می خواندیم.پس ازچندی پدرمان ازاین ترفندما آگاه شد و کتک سختی به مازد و مارا واداربه وضو ساختن کرد.ما نیز از آن پس آموختیم صبح ها ازاتاقمان خارج شده وبدون وضوگرفتن دوباره برگشته وبه نمازمی ایستادیم.نتیجه این تنبیه هاوفشارهای پدرم آن شدکه حال هیچ یک ازمااهل نمازنیستیم.

6-16 - اصل دوازدهم:انگیزش به جای هیجان
تشویق اگر درحدتطمیع مانده وباالقاءتدریجی مفاهیم ومضامین ،موجب پیدایش انگیزه های درونی دراشخاص نشودازاثرات منفی برخوردارشده ورفتارهای کودک رابه دادوستدی مبتذل بدل خواهدکرد.درکنترل مبتنی برتطمیع ،اولیاءومربیان می کوشندباتطمیع افراد،آن ها رابه برخی هنجارها وادارسازند.دراین روش تاهنگامی آن هنجارها ماندگارندکه جایزه وتشویق نیزدرکارباشدوازآنجا که محرکهای بیرونی به انگیزشهای درونی نینجامیده باقطع تشویق ،دیگرانگیزه ای برای انجام کار،درافرادباقی نمی ماند.
 
6-13- اصل سیزدهم :تدریج وتمرین
جهت آمادگی نوجوانان برای پذیرش مسئولیت های دینی لازم است ازسالهاپیش ازبلوغ به تدریج وآرام آرام آنها راباوظایف دینی خویش آشناساخته وباتمرین به انجام آنها عادتشان دهیم تاآنکه پس ازبلوغ باشعوروآگاهی بیشتربه آنها روی آوردند.امام خمینی (ره)عقیده داشتندکه پیش ازرسیدن به سن تکلیف بایدفرزندان راباکارهای خوب وبدآشنا ساخت وآنهارانسبت به مسائل شرعی آگاه کرد.ایشان گاه ازپسرهشت ساله ای درباره ی نمازش جویامی شدومی فرمود:بچه هابایدقبل ازسن تکلیف به نمازایستندتابه آن عادت نمایند.
عبادات تمرینی کودک ودعاونیایش اودرپیشگاه خداوند،تأثیرات مثبت فراوانی درجان وروان طفل می گذارد.گرچه ممکن است کودک ازمعانی الفاظ وعبارات نماز چیزی نفهمدولی معنای توجه به خداورازونیازبااوواستمدادویاری جستن ازاورابه خوبی درهمان عالم کودکی خویش درک می کندودرنتیجه امیدواربارمی آیدوهمواره تکیه گاه وپشت وپناهی برای خویش می بیند. درعین حال بایدازتسریع ،شتابزدگی واجبارپیش ازموعد،اجتناب ورزید. برای هرتربیتی یک سرعت بهینه وجودداردوافراط درسرعت همان قدرزیان بخش است که کندی بیش ازحد.مربیان بایدشناخت زمان مناسب برای هرآموزش تربیتی ازعجله دربرنامه های خودبه شدت بپرهیزند؛چراکه بارش آرام آرام باران بهتردردل زمیننفوذ کرده وفرصت هضم وجذب آن درزمین مهیا می شود،برخلاف باران های سیل آسا که تخریب وویرانی زمینها رابه دنبال دارد.

6-14- اصل چهاردهم :اعتدال وپرهیزازافراط وتفریط
ازمسائل مهم درپرورش مذهبی کودکان ونوجوانان آن است که آن راازافراط وتفریط درعبادت دور بداریم .وهیچ گاه آنان رابه عبادت زیادمجبورنسازیم.حتی اگرخودشان هم تمایل به زیاده روی داشته باشندمربیان بایدبه تعدیل آنها اقدام نمایند.امام صادق (ع)دراین باره می فرمایند:
من درجوانی ،کوشش بسیاردرعبادت می کردم تاآنکه روزی پدرم به من فرمود:ازعبادت فعلی خودمقداری بکاه ،زیراخداوندهرگاه بنده ای رادوست داشته باشدباعبادت کم اونیزراضی می شود. احساسی که نسبت به دین ازدرون افرادسرچشمه می گیرد،اگربه شتابزدگی وافراط دچارشود،همانندمیوه کالی خواهدبودکه قبل ازرسیدن ،چیده شود.

6-15- اصل پانزدهم:پرهیز ازاجباروتحمیل
نیازبه دین وعشق به خداجویی درذات کودک به ودیعت نهاد شده است ،لیکن ازآنجا که انسان ذاتا آزادومختار آفریده شده،لذاازهرگونه تحمیل واجباربیزاربوده واگرازآن دردعوت به دین استفاده شودبه طغیان وعصیان آمده ودرنتیجه تمایل فطری دینداری دراوبه خشکی گراییده وکارکرد طبیعی خودراازدست می دهد.بااین حال گاه درموارداساسی وخط قرمزها یعنی حرامهاوواجبها به مقداری اجبارپس ازعدم موفقیت درروشهای دیگرویادرکنارروشهای دیگرنیازاست.نوجوانی که دست به دزدی می زندیانمازخودرادرهیچ شرایطی به جانمی آوردبایددرکنارابزارهای تشویقی ونصیحت واستدلال و…ازغصب والدین خویش نیزبهراسدوبه تدریج سعی درتبدیل این نگرش تنبیهی به انگیزه های درونی شودولذادرروایات ،وادارساختن نوجوانان به نمازهای واجب دربرخی ازشرایط مجازشمرده شده است.

6-16- اصل شانزدهم:درون گرایی درمقابل کنترل بیرونی
هدف اصلی ازپروسه تربیت،درونی کردن ونهادینه ساختن ارزشها ومفاهیم اخلاقی ودینی درجان وذهن وروان آدمیان است نه صرف تظاهر به برخی اعمال ورفتارها بدون پذیرش درونی آنهاوگرایش طبیعی به آنها که تنها تاهنگام وجودآن کنترلهای بیرونی ماندگاراست .بنابراین تلاش والدین ومربیان بایدبراعطای نگرش، بینش و شعوری نوبه کودکان ونوجوانان وپیونددادن مفاهیم وارزشها بااحساسات وعواطفشان تمرکز یافته وبه برخی کنترلهای بیرونی بسنده نکنند،به نحوی که افرادهمواره درنهان وآشکار،خودراتحت نظارت نیرویی درنهادشان دانسته ودرغیبت وحضورها ازانحرافات وآلودگیها دوری جسته واززیربارمسئولیت ها ووظایف شانه خالی نکنند.به علاوه اساسا کنترل های بیرونی ازآثارسوء وتبعات زیان آوری برخورداربوده ولذابه میزان خاصی وتنهابه صورت مجانی درکنارشیوه های کارآمددیگری می تواندمفیدواقع شوند.یکی ازتبعات کنترل بیرونی وفشارهای خارجی پدیده نفاق وریاست .
6-17- اصل هفدهم:تأثیرپذیری ازوالدین
کودکان همواره به پدرومادرخودبه عنوان کامل ترین انسان ها نگریسته وآن دو،ایده آل اوراتشکیل می دهند.وحتی درسالهای بعدنیزکه این پندارخودرانادرست می یابند،بازدرعمق جان خویش آرزومی کنندکه پدرومادر،کامل ترین وبهترین باشند.این واقعیت نشانگرمیزان تأثیرپذیری فرزندان ازوالدینشان است .درواقع تأثیرپذیری کودکان ازوالدین همچون رابطه یک گیاه بانورخورشیداست.بنابراین یکی ازراهکارهای بسیارعملی درتشویق فرزندان به ایمان ودینداری ،تعهدعملی والدین به آموزه های مذهبی است.هنگامی که کودکان مشاهده نمایندپدرومادرشان نسبت به امورمذهبی،حساسیت ودقت نظر دارندوبه عبادت ،اهمیت فراوان می دهندودراوقات نمازبااشتیاق تمام به عبادت می شتابندوهنگامی که کودکان ببینندبهترین حالات وزیباترین هیئت پدرومادربه هنگام نمازخواندنشان است.آن گاه نمازوعبادت به بهترین شکل وزیباترین صورت درصفحه ذهن وروان کودک نقش می بندد. بتدریج وضوگرفتن رانیزآموختیم واین ذکررابه تعدادبیشتری  می گفتم تاآنکه من نیزعبادت کردم بدون آنکه نزددایی ام بروم خودپیش ازاذان برخاسته وبه نمازوذکرمی پرداختم وازاین کاربهره فراوان می بردم تااینکه به این مقام رسیدم.

6-18- اصل هجدهم: مشاوره
پیچیدگی شخصیتی کودکان و نوجوانان و آثار زیانبار تجربه ها ی خام و ناپخته اقتضامی کند که والدین پیوسته با کارشناس مسائل تربیت دینی درتماس بوده و بدین وسیله راه حل مناسب و موثر وکم خطری برای مشکلات اخلاقی و مذهبی فرزندانشان بیابند.

6-19- اصل نوزدهم:عشق به زیبایی و جمال
ایجاد روح زیبایی شناسی اساس تربیت دینی راشکل می دهد ؛زیرا ایمان به خداوند جمیل درواقع ایمان به زیبایی است.
عشق اکسیر تربیت دینی و سازنده زندگی و معنا دهنده به آن و جهان اطراف است.عشق از آن چنان نیرویی برخوردار است که می تواند انسان راازغیر معشوق بگسلد و به رهایی مطلق برساند.بدون هیچ رابطه ای میان انسانها وانسان باطبیعت و انسان باخدا به صورت پایدار و استوار برقرار نمی شود. برهمین اساس پیه های تربیت دینی برشانه های محبت خالق بنا نهاده و غایت تربیت دینی پیدایش حالت شوق،وجد،جذبه و عشق به کمال مطلق تعریف شده است.خوب نگاه کردن به طبیعت و خوب شنیدن آوای جهان هستی خود به خود باعث رشد حس مذهبی و گرایش به آن زیبایی آفرین یگانه می شود.و لذا درقرآن به سیر انفاس و انفس و اندیشه درجهان طبیعت سفارش بسیار و مکرر شده است.بروالدین و مربیان لازم است.زیبا ییهای دین رابشناسد و دین رابرای فرزندان به همان صورت زیبا معرفی کنند. هنر یک مربی آن است که جاذبه های پیام خویش را آشکار سازد و به تناسب حال و وضع مخاطب و به لحاظ سلیقه و شرایط عاطفی ،روانی،و اجتماعی او جلوه ای مناسب به پیام خویش دهد.50 ازسوی دیگر همواره باید از لحاظ ایجاد تصویرهای زننده و مشمئز کننده درخصوص افعال و رفتارهای مذهبی پرهیز کرد.گاه پدری پس از خواندن نماز این جمله رابرزبان می آورد«آه!راحت شدم» یا مادری پس ازبرگشت به منزل ،حجاب خود را به کناری پرت کرده و چنین می گوید:«آه چقد گرمه» و گاه درروزهای آخررمضان در مقابل فرزندانمان ازطولانی شدن این ماه ابراز ناراحتی می کنیم.اینها همه درتخریب چهره ی زیبای ایمان و دینداری درذهن فرزندانمان موثر است.


6-20- اصل بیستم: بیم درکنار امید
بارشد کودک و نزدیک شدن به سن بلوغ به تدریج باید باعقوبتهای الهی و تبعات و آثار زیانبار گناه آشنا شده و هشدارهای الهی رابه اوگشزد شود چرا که معمولا ترس از عذاب درکنار امید به ثواب نقش مهمی دردوری ازگناه و انحراف دارد.نکته قابل توجه دراین میان پرهیز ازافراط و تفریط درهریک ازخوف ورجا و حفظ تعادل میان آنهاست.

6-21- اصل بیست و یکم: معنوی سازی محیط
یکی ازشیوه های موفق و بااهمیت درتربیت بدنی افراد برقراری پیوندی معنوی میان آنها باانسانهای دیگر طبیعت و مجموعه جهان هستی است. باید افراد خود را درجهان هستی درفضایی مقدس و معنوی احساس کرده و همه پدیده ها را درنسبتی با خداوند سبحان ببینند و به اصطلاح مشهور«به جنگل و کوه و دریا و هرجا بنگرم،عکس رخ یاربینم»
این فرمایش حضرت امام(قدس سره) بسیار جالب توجه است که:
عالم محضر خداست،درمحضر خدا گناه نکنید!

6-22- اصل بیست و دوم:همراهی با مخاطب
پیامبر اکرم(ص) درروایتی می فرمایند: ما پیامبران با مخاطبان به اندازه عقل و درکشان سخن می گوییم.بنابراین روش القای مفاهیم به مخاطبان باید درحد فهم و شناخت آنها بوده وبه تعبیر روشن تر یک مبلغ مذهبی باید خودرا هم سطح مخاطب خویش درآورده و دست اورا گرفته و گام به گام پیش برد.برهمین اساس پیامبراکرم(ص) درحدیثی دیگر می فرمایند:
هرکس کودکی درخانه دارد باید خود را برای اوبه شکل کودکی درآورد.
امام صادق (ع)دراین باره ازپیامبر اکرم (ص)نقل می فرمایند:
روزی پیامبر می خواست نماز بخواند و حسین(ع)نیز درکنار آن حضرت بود. هنگامی که پیامبر تکبیر نماز راگفت حسین(ع)نتوانست تکرار کند لذا پیامبر تاهفت مرتبه تکبیر راتکرار کرد تا حسین (ع)توانست ذکر الله اکبر رابرزبان جاری کند.

6-23- اصل بیست و سوم:تاثیر ازهمسالان
برقراری ارتباط صمیمانه و دوستانه کودکان با همسالان ملتزم به آداب دینی درگرایش فرزندانمان به دین تاثیر فراوانی داشته و ازعوامل مهم فرزندان و کودکان به شمار می رود.

6-24- اصل بیست وچهارم: تضاد گفتارو عمل
تضاد گفتار و عمل والدین معلمان ،مربیان تربیتی و مبلغان مذهبی موجب بدبینی افراد نسبت به دین گشته و مخاطبان رانسبت به آنها بی اعتماد گردانده و تاثیر کلام راازآنها می گیرد.1                                                                                                 
 





نتیجه گیری و پیشنهادات ومنابع

 
نتیجه گیری
براساس تحقیقات انجام شده و مطالب جمع آوری شده دررابطه بانقش خانواده در تشویق فرزندان به فرائض دین می توان چنین نتیجه گرفت،یکی ازابعاد تربیتی فرزندان تربیت دینی می باشد،یعنی فرزندان خود را به گونه ای بپرورانیم که هنگامی به سن بلوغ رسیدند به مسائل شرعی ،تکالیف الهی اوامر و نواهی،حلال و حرام را تشخیص دهدوبه روشن بینی خاصی رسیده باشد تابتواند در سایه آن درزندگی خویش عملی کند.والدین نخستین الگوهای رفتاری مردانه و زنانه نقش عمده ای درالگویابی دینی و تربیتی بازی می کنند.پس نباید ازاین الگوی رفتاری به راحتی گذرکنیم. چرا که شالوده ی شخصیتی فرزندان و بعنوان هسته مرکزی تربیت راتشکیل می دهد.
برخی از عوامل گرایش فرزندان به فرائض دینی و اعمال عبادی ، عملی شدن توصیه های والدین و عدم تعارض بین گفتار و رفتار والدین ، وجود برنامه ریزی درست فرهنگی برای تشویق فرزندان به فرائض دین، مناسب برخی مبلغان دینی و غیره می باشد.
جهتموفقیتدرتاثیرتشویقفرزندانبهفرائضوواجباتدینوجذبآنانبهاینامرمهم، توجهبهروشهایمناسب، جذابواصولیتبلیغوتشویقنماز، عدماصراربرتنبیههایسختوارائهالگوهایعملیدراینخصوصاستکهبایدموردتوجهوالدینقرارگیرد.


 
پیشنهادات:
با توجه به مطالب ارزشمندی که در بحث « عوامل خانوادگی مؤثر بر تشویق فرزندان به فرائض دین» جمع آوری و بررسی گردید و علاوه بر آن راه حل های مناسبی برای والدین در زمینه انتقال و تعمیق باورهای دینی به فرزندان وجود دارد. از طرفی بسیاری از خانواده ها و والدین دینمداری هستند که آگاهیشان در زمینه نحوه ی آموزش و انتقال ارزشهای دینی بسیار ناچیز است که باید مطالعه زیادی در این زمینه داشته باشند که در این صورت افراد یا وقت کافی برای مطالعه ندارند یا حوصله برای مطالعه مطالب دراین زمینه ندارند. لذا پیشنهاد می شود به هر خانواده و والدین دینداری که دغدغه ی انتقال ارزشها به نحوه ی صحیح به فرزندانشان را دارند اولاً این تحقیق را مطالعه نمایند، ثانیاً مسولین فرهنگی یا حتی کسانی که می خواهند کار فرهنگی کنند در جهت سبک زندگی و … تلاش کنند این مطالب را به صورت جملات تکنیکی و تربیتی چه در رسانه و چه در فضای مجازی منتشر کنند. و مسئولینی که در حیطه آموزش و پرورش فعالیت می کنند، واحد های درسی و مهارت زندگی برای دانش آموزان قرار دهند چرا که آنها والدین آینده هستند. همچنین لازم است که به والدین حاضر این مطالب آموزش داده شود.
امید است که با استفاده از مطالب مورد نظر و مورد ابتلا در تربیت فرزندانمان و عمل نمودن به توصیه های اهل بیت علیهم السلام ،گام اساسی در جهت گیری های سرنوشت ساز زندگیمان در خانواده ودر جامعه ایجاد کنیم.

فهرست منابع
* قرآن
* نهج البلاغه
1-اکبری،محمود،رفتار والدین بادختران جوان ،چاپ دوم،قم:نشر شهاب الدین،1384.
2-امام خمینی،استفتائات،جلد1،چاپ دوم،دفترانتشارات اسلامی،پاییز1372
3-جمعی ازنویسندگان ،نماز و تربیت،ستاد اقامه نماز،1377.
4- حسینی ،بهار،نقش والدین درتربیت فرزندان1386
5- خدایاری محمد،مسائل نوجوانان و جوانان ،انجمن اولیاء و مربیان ،تهران 1371
6- داوودی ،محمد،نقش معلم درتربیت دینی،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه سال1394
7- ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، قم.
8- ستوده ،امیرضا،پابه پای آفتاب ،چاپ پنجم،ویرایش دوم،تهران موسسه نشر پنجره،1386
9- فلسفی، محمد تقی، گفتار فلسفی، هیئت نشر معارف اسلامی، تهران ،1351-55
10- قائمی ،علمی،هدایت نوجوانان به سوی نماز،ستاد اقامه نماز،1373
11- قائمی،علی،پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان،انتشارات امیری،1364
12- کریمی، رویکردی نمادین به تربیت دینی با تاکید بر روش های اکتشافی، انتشارات قدیانی، 1378
13- کریمی نیا، الگوهای تربیت اجتماعی، پیام مهدی، قم، 1377.
14- مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران ،کتاب روش ،شماره1،بهار1384.
15- معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه،درسهایی ازمعارف و اندیشه های اسلامی،چاپ دوم،1388
16-مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار،بیروت،نشر دار التراث العربی،1037-1110 ه
17- موسسهفرهنگی قدر ولایت کارکردهای زن درخانه و خانواده ،چاپ اول تهران،نشر قدرولایت، 1389.
18- مکارم شیرازی ،ناصر،دایرة المعارف فقه مقارن،چاپ اول،نشرعلی بن ابیطالب
19- مهدی پور،فاطمه، تاثیر تحصیلات زنان برروابط خانوادگی ،چاپ اول شهریور1393
20- معین،محمد،فرهنگ فارسی معین،چاپ دوم،تهران :دیبا1386
21- مطهری، مرتضی، جلوه های رفتاری خمینی، بدون مشخصات.
22- نعیم آبادی ،غلامعلی،نماز زیباترین الگوی پرستش ،چاپ اول،ستاد اقامه نماز،1388
23- واعظی نژاد ،حسین ،طهارت روح،ستاد اقامه نماز،1376
24-یثربی،محمد، سیری دررساله حقوق امام سجاد«علیه السلام» جلد دوم نشر سبحان،سال 1387
25- chamran.sheshom.1xb.ir/post/5/htm ، 1395/5/20




 نظر دهید »

بررسی آثار رعایت حقوق همسایه آیات و روایات

11 دی 1395 توسط غریبی فر

موضوع: بررسی آثار رعایت حقوق همسایه آیات و روایات


استادراهنما :سرکار خانم زهرا گرزین


پژوهشگر : نرگس دهمرده


پاییز95






 


چکیده
لزوم و اهمیت قوانین دین اسلام که اساسش توحید و تقواست ، در مناسبات اجتماعی زمانی روشن می شود  که روحیه فرد را نسبت به مصالح همسایگان تقویت و ترغیب می نماید و او را چنان تربیت می کند که در هنگام  تصادم منافع شخصی با همسایه از حق خویش صرف نظر کرده و حالت تسلیم و خرسندی نسبت به رفع امور آنان دارد و البته اگر مصالح همسایگان بر محور حق و عدالت باشد.
در این روش محقق با مراجعه به منابع مکتوب ، متناسب با اهداف و سوالات مطالب را جمع آوری و مورد نقد و بررسی قرار می دهد و تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل محتوا انجام شده است. که مطالب جمع آوری شده در سه فصل می باشد که فصل اول کلیات ، فصل دوم معیاری برای حقوق همسایه و فصل سوم رعایت حقوق همسایه می باشد.
مهمترین یافته های تحقیق نشان می دهد دین مقدس اسلام برنامه ای کامل و جامع برای سعادت بشر در دنیا و آخرت است که جنبه ها و نیازمندی های فردی و اجتماعی ، جسمی و روحی او را در نظر دارد و در مورد همسایه داری نیز رهنمود های سودمندی بیان کرده است . در قرآن کریم نیکی به چند گروه از جمله همسایگان را به بندگانش سفارش می کند و می فرماید :« والجار ذی القربی والجار الجنب ؛ و بر همسایه نزدیک و همسایه دور احسان کن».

کلید واژه:
رعایت حدود ، حقوق ، همسایگان،اسلام
 
مقدمه
انسان به گونه ای آفریده شده است که زندگی و حیات او در اجتماعی بودن می باشد و برای رفع نیازهای مادی و معنوی خویش باید در جامعه و بین مردم رشد و نمو کند و هیچ فردی نمی تواند به تنهایی از عهده رفع احتیاجات خود برآید.
به همین جهت انسان از اول با توجه به این نیاز زندگی خانواده ای قبیله ای را بوجود آورد و کم کم این اجتماع ابتدایی با رشد و تکامل بشر تبدیل به جامعه های بزرگ گردید. برای پایداری و استواری بنای این اجتماع بزرگ بشری، نیاز به وضع قوانین و مقرراتی بود که ضامن بقای خود و اطرافیانش باشد و آفریننده هستی که این خصلت و نیاز را در نهاد آدمی به ودیعه گذاشته بود، برای رفع این مشکل ادیان آسمانی را توسط پیامبران به بشر ارزانی داشت که در همه آنها به حفظ حقوق خود و دیگران و احترام متقابل تاکید شده است.
دین اسلام که کامل ترین ادیان الهی است، اهمیت ویژه ای بر این مسئله داده و رعایت حقوق و احترام بر همسایه و مراعات حال دیگران را نشانه ایمان و نزدیکی به خداوند متعال شمرده است. در روایات فراوانی از این مسئله یاد شده و ائمه اطهار علیهم السلام بر این حق صحه گذاشته و بارها بر اصحاب خود سفارش کرده اند، در برخی روایات، همسایه شدن با خداوند متعال در روز قیامت و رفتن به بهشت و برخورداری از نعمات بی شمار الهی در آن روز، منوط به خوش رفتاری با همسایگان و مراعات حال آنها ذکر شده و اذیت و آزار آنها نشانه بی ایمانی و دوری از خداوند و موجب اذیت باری تعالی و پیامبر صلی الله علیه و آله و محرومیت از الطاف الهی به حساب آمده است.





حد همسایگی
خداوند در قرآن چنین می فرماید:
« وَاعبُدُوا الله ولاتُشرِکوا بِهِ شیئاً و بالوالدینِ احساناً و بذی القربی و الیتمی و المساکینِ والجارِ ذی القربی وَ الجارِ الجُنُبِ و الصَّاحِبِ بِالجَنبِ و …»  .
« و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید؛ و…» .
علامه طباطبایی(ره) «الجار الجنب» را همسایه دور و قرینه آن «الجار ذی القربی» را همسایه نزدیک دانسته و در حدیث نبوی حدالجوار ، الی اربعین ذراعاً و حدجوار ، الی اربعین داراً. را شاهد جمع قرار داده است و فرموده است : حد همسایه نزدیک ، چهل ذراع و حد همسایه دور چهل خانه است ولی جمع مذبور گر چه تام است ، دلیل نمی شود که (جار ذی القربی) به معنای همسایه نزدیک باشد، چون ذی القربی در سایر موارد قرآن به معنای قرابت رحمی است اگر ظهور (الجار الجنب) در بعد مکانی کاملا قوی می بود – چنان که برخی بدانند. می توانست قرینه ای باشد که الجار ذی القربی را به همسایه نزدیک تفسیر کنیم ؛ اما این ظهور چندان قوی نیست ، زیرا احتمال می رود لفظ «جنب» به معنای اجنبی باشد که سه قسم است . اجنبی مکانی و اعتقادی و رحمی ، پس نمی تواند قرینه ای باشد که مراد از (جار ذی القربی) به معنی همسایه ارحام باشد. (جارالجنب) همسایه شده اجنبی آری با اینکه قبلا در این آیه نسبت به ارحام سفارش شده ، برای اهمیت مسئله دوباره ذکر شده است که به همسایه ارحام  ، باید کاملا احسان کرد ، چنانکه گاهی دو خصوصیت در یک نفر موجب احترام بیشتر می شود.
مانند « و ما أدراک مَالعَقَبَه * فکُّ رَقَبَه * أو إطعام فی یومٍ ذی مَسغَبَه * یَتیماً ذا مَقرَبَه * أو مسکیناً ذا مَترَبَه.»
« و چگونه توانی دانست که آن عقبه تکلیف چیست ؟ * آن بنده آزاد کردنست * و به مسکین طعام دادن در روز قحطی و گرسنگی است * یا به یتیم خویشاوندان خود احسان کردن است * یا به فقیر مضطر خاک نشین (دستگیری کردن است)».
آن گاه همسایه ای که از نظر مکانی نزدیک است و نیز مسلمان است از ارحام سه حق دارد : حق همسایگی (حق جوار) ، حقی که مسلمان بر مسلمان دیگر دارد. (حق الاسلام ) ، حق خویشاوندی ( حق الرحامه) و اگر همسایه باشد و از ارحام ، دارای دو حق و چنانچه تنها همسایه باشد ، فقط حق همسایگی سبب احسان به اوست.
«لَّئن لَّم ینتهِ المُنافِقُون وَ الذینَ فی القلوبهم مَّرَضٌ و المُرجِفُونَ فِی المَدینهَ لَنُغَرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إلَّا قَلِیلاً».
« لعن شدگان (راندگان)هر کجا یافت شوند دستگیر شوند و سخت کشته شوند کشته شدنی ».
سه گروه آشوبگر را چنین میشناسند :
 1- منافقان.
2- افراد سست ایمان که به قرینه تقابل با المنافقون منافق نیستند.
3- مرجفون ؛ یعنی افراد غیر مستقلی که هر شنیده ای بر زبان میرانند ، یا اصلاً کارشان پراکندن اراجیف ( اخبار لرزان و بی منبع است).
بر اساس این آیه اگر این سه گروه از کارشان دست برندارند خداوند پیامبرش را بر آنها مسلط می کند ، در نتیجه جز اندکی از آنان در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و سلم به شمار آمده اند ؛ قهراً مردم بی واسطه یا با واسطه ، همسایه یکدیگرند. البته نه همسایه اصطلاحی ، زیرا بر اساس روایات ، همسایگی تا چهل خانه است. در نتیجه احکام همسایگی برای همین حد اجرا می شود ، یعنی مجاورت مطلق غیر از مجاورت خاص است که با حقوق ویژه همراه است.
مفردات: الجار«جار»کسی است که منزلش به شما نزدیک باشد (همسایه) مفردات ص 211،ج1
برخی جار را از «جار» به معنای مال دانسته اند زیرا جور ، میل است و همسایه جار نامیده شده برای میل تو به سوی او به احسان و میل او به سمت تو برای رفع ضرر. وکسی که آن را مشتق از جور به معنای میل به باطل و ضلم قرار داد مانند کسی است که لایغ و مار گزیده را سلیم نامیده ، از باب نقیض وضو
بی توجهی به حقوق همسایه
غفلت از حال همسایگان و بی توجهی به حقوق آنان از اموری است که در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته و از آن به زشتی یاد شده است. پیامبر بزرگوار اسلام ، کسی را که خود ، سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد مومن نمی داند. «مَا أمَن بی مَن باتَ شَبعانَ وَ جارُهُ جائعٌ»  .
« به من ایمان نیاورده ، کسی با شکم سر بخوابد ، در حالی که همسایه اش گرسنه باشد» .
همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده که پس از جدایی حضرت یعقوب از فرزندش یوسف ، فرزند دیگرش « بنیامین» نیز از وی جدا شد. این پیامبر بزرگ ، روزی در حال مناجات به درگاه خداوند عرض کرد : بارالها ǃ دوری از یوسف و نابینایی ، مرا کم بود که بنیامین را نیز از من گرفتی ؟ به او وحی شد : ای یعقوب ǃ من اگر فرزندانت را میرانده باشم ، برایت زنده کنم و به تو بر می گردانم ، ولی ، آیا به یاد داری که در فلان روز گوسفندی کشتی و آن را کباب نموده با اهلت خوردی و به فلانی و فلانی که همسایة تو و روزه دار بودند ، چیزی ندادی ؟ .
این حکایت، می آموزد که این بلا به سبب بی توجهی حضرت یعقوب علیه السلام به آن همسایه بوده است. اگر این حق و حریم اسلامی ,مولانه شناخته و رعایت شود , در جامعه اسلامی نیازمند و گرفتاری پیدا نخواهد شد که صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارد .
ای که بر مرکب رهوار سواری هشدار         خر هیزم کش همسایه تپیده ، به گل است
آتش از خانه همسایه درویش مخواه          که آنچه بر روزن او می گذرد ، دود دل است
حدوده و حق همسایه
در هر چیزی حد و مرز و حریمی وجود دارد. وقتی از اندازه گذشت ، صفحه بر می گردد و اوضاع ، به گونه ای دیگر می شود . تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرینی همسایه نیز این گونه است. گاهی مزاحمت به حدی می رسد که پایان خط است و حریم ها و حرمت ها دیگر فرو می ریزد ، چون خود همسایة مردم آزار ، حریم نگه نداشته است.
لطف خدا هم با  انسان خطاکار مدارا می کند ، ولی…« چون که حد بگذری ، رسوا کند». از حلم و بردباری دیگران نباید سوء استفاده کرد و نجابت و بزرگواری دیگران را نباید به حساب ضعف یا بی عرضگی آنان گذاشت.
محدوده رعایت حقوق همسایگان و داشتن رفتار شایسته ، تنها به همسایه دست راست و چپ خانه منحصر نمی شود و تنها پرهیز از آزار هم خلاصه نمی گردد.
امام باقر علیه السلام نیز در بیان صفات و خصال شیعه و پیروان و رهروان خط اهل بیت ، یکی هم همین را دانستته فرموده است:
« وَالتّاهُدَ لِلجیرانِ مِن الفُقَراءِ وَ أهلِ المَسکَنَهِ و الغارمینَ وَ الأیتام…»  .
« از نشانه های پیروان ما ، رسیدگی به همسایگان و نیازمند و تهیدست و بدهکاران و یتیمان است. چگونه انسان شرافتمند و با وجدان می تواند آسوده و با شکم سیر بخوابد و مرفه و برخوردار باشد ، در حالی که در همسایگانش محرومان نهیدست ، یتیمان بی سرپرست ، گرسنگان بینوا و بدهکاران درمانده  باشند و او بتواند گرهی بگشاید».
این حقوق و رعایت به تعبیر احادیث ، تا مرز چهل همسایه از هر طرف است. امام صادق علیه  السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نقل می کند که فرمودند : « هرچهل خانه از هر چهار طرف ، همسایه محسوب می شود».
اگر این حق و حد و حریم که اسلام بیان کرده است . مسئوولانه شناخته و رعایت شود ، در جامعه اسلام نیازمند و گرفتار و بینوایان بی سرپرست و رنجدیدگان دست از همه جا کوتاه و آبرومندانی که صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارند یافت نخواهد شد.
در روایتی آمده که حق همسایه بر انسان این است که :
« در غیاب او حافظ امور خانه باشد . در حضورش او را اکرام و احترام نماید . او را به هنگام مظلومیت یاری دهد . با او رفتار شایسته داشته باشد . اگر چیزی به قرض خواست به او بدهد . خطاها و لغزشهای اورا پی گیری نکند. در وقت مریضی او را عیادت نماید . اگر عزادار است به اوتسلیت بگوید . اگر از دنیا رفت ، در تشییع جنازه اش شرکت کند. اگر بوی غذا به خانه همسایه رسید ، او را بی بهره نگذارد».
انتخاب خانه و اهمیت همسایگی
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم کیفیت رفتار همسایه را با یکدیگر تأمین سعادت و آسایش مؤثر می دانست و به یارانش توصیه می کرد تا در حالی خانه گزینند که نتوانند از نعمت وجود همسایگان شایسته تری برخوردار شوند در حالی که امروزه شاهد هستیم تنها چیزی که در انتخاب خانه به آن کم توجهی می شود مساله همسایگان است. امروزه بیش از هر چیزی ظاهر زیبای مناظر مسافت آنها و مسائل کم اهمیت دیگر مد نظر افراد در انتخاب خانه می باشد که نتیجه آن نیز جز نارضایتی و عدم آسایش چیز دیگری نخواهد بود.
اول همسایه بعد خانه
یکی از پدیده هایی که در روابط همسایگان دخالت دارد و می تواند بر مناسبات آنان اثر بگذارد ، منزل مسکونی است دیدگاه اسلام بر این نکته اصرار می ورزد که همسایگان در آرامش و آسایش اهل خانه دخالت دارند و حتی می توانند بر رشد عاطفی ، اخلاقی و فکری والدین و فرزندان اثر بگذارند . از این جهت ، قبل از انتخاب خانه ای در هر مسئله ای ، لازم است اوضاع همسایگان و مجاورین منزل مورد نظر ، بررسی شود و از صلاح بودن افراد که می خواهیم در کنارشان زندگی کنیم و احیاناً با آنان رفت و آمد داشته باشیم . اطمینان حاصل نماییم . . یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم از ایشان پرسید ای رسول خدا تصمیم دارم خانه ای بخرم به نظر شما کدام محله را انتخاب کنم حضرت بدون آنکه محله خاصی را به او پیشنهاد کنند فرمودند : « اول همسایه ، سپس خانه ، اول همسفر ، سپس سفر» .
حقوق همسایه در قرآن
در قرآن کریم و معارف دینی ، اگرچه به صورت کلی آمده است و در جایی به صورت خاص نیز بدان اشاره شده است ، نشانه ی اهمیت آن مطلب است ؛ از جمله موضوعی که در قرآن کریم هم در قالب کلی بیان شده و هم بصورت خاص مورد توصیه و اهتمام قرار گرفته است ، مسئله ی حقوق همسایه است ، خداوند در سوره مبارک نساء وقتی دستورالعمل های اساسی را برای مومنان ذکر می کند ، می فرماید :
« و عبدوالله و لا تشرکوا به و بالوالدین احساناً … لا یعب من کان مختالاً فخورا.ً»  . «خدا را عبادت کنید و هیچ چیزی را شریک او مکنید . ونیکی کنید به پدر و مادر ، خویشاوندان ، یتیمان ، درمانگان و بیچارگان ، همسایگان خویشاوند ، همسایگان بیگانه ، همدمان ، مسافران . و بندگان و کنیزان ، بی گمان خداوند کسی را دوست نمی دارد که خودخواه و خودستا باشد».
در این آیه ، اول مسئله ی توحید و بعد فرمان نیکی به پدر و مادر و ارحام و سپس یتیمان و افراد ناتوان و مسکین مطرح شد و بعد فرمان احسان به همسایگان دور و نزدیک مطرح شده است.
در این آیه ؛ امر به احسان شده است . امر به احسان و نیکی ، مرتبه ای بالاتر از عدالت و قانون مداری است ، جود و فضل و احسان در چهار چوب قانون و عدل نمی گنجد ؛ چرا که اگر قانونی شود ، دیگر جود و احسان نخواهد بود . وقتی احسان محقق می شود که انسان هر آنچه که می تواند در حق دیگری نیکی و خدمت کند ؛ بنابراین گاه خداوند فرمان به احسان می دهد.
احسان یعنی انسان هر چه در توان دارد به دیگران نیکی و خدمت کند. این احسان است و حد و مرزی ندارد . اما عدالت حد و مرز دارد ، قانون ، محدوده و چهارچوب معین دارد.
نکته مهم این است که خداوند درباره همسایه ، امر به احسان کرده ، نه به عدالت و از این مطلب می توان فهمید که رهایی جامعه از آن خصایص زشت گذشته و نجات جامعه از مهلکات اخلاقی فقط با مجاورت ، این حقوق بوجود می آید ؛  اگرچه دو همسایه اعتقاد مشترک نیز نداشته باشند .


نحوه ی ارتباط با همسایه
در برخی سوره های قرآن نیز گرچه به صراحت در خصوص روابط همسایگان نیامده ولی مواردی از آیات قرآن بنابر نظر مفسرین به این موضوع اشاره دارند یا با آنکه نزول آیه با بحث مزبور ارتباط می یابد . در سبب نزول آیه ی :« فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم …»
« نه چنین است قسم به خدای تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمی شوند مگر در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه بهر حکمی که کنی هیچ گونه اعتراضی در دل نداشته و کاملاً از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند».
برخی گفته اند : درباره زبیر نازل شده که با مردی از انصار برای آبیاری نخلستان به نزاع پرداخت و این دو قضاوت در مورد منازعه مزبور را به رسول خدا صلی الله علیه و سلم واگذار نمودند ، پیامبر صلی الله علیه  وسلم به زبیر فرمود : اول باغ خودت را آب بده سپس به همسایه ات واگذار کن ، مرد انصاری از شنیدن این دستور پیامبر ( صل الله علیه وسلم ) خشمگین شد و گفت : یا رسول الله چون زبیر پسرعمه ات می باشد به نفع او قضاوت کردی ؟ǃǃǃ در اینجا رنگ چهره پیامبر صلی الله علیه و سلم دگرگون شده و دوباره به زبیر فرمود : پس از سیراب کردن باغ خود به طور کامل ، آب را به همسایه بده تا باغ خود را آبیاری نماید سپس این آیه نازل گردید.
صاحب کشف الاسرار و روضه الجنان گویند : چون زمین زبیر در سطح بالاتری قرار داشت در مرحله اول می بایست او  از آب استفاده کند ، سپس به همسایه خود بدهد و دستور پیامبر صلی الله علیه و سلم هم به خاطر رعایت جانب مرد انصاری بوده است ولی چون وی جسارت به ساختن مقدس آن رسول مکرم روا داشت ، پیامبر خطاب به زبیر فرمود : چنین رعایتی از برای مرد ضرورتی ندارد و توجه اندازه کافی از آب برای مشروب باغ خود استفاده کن سپس به همسایه خود بده.
در بخشی از آیه « وَ أوحینا الی موسی و اخیه أن تبَوَّءَ القَومَکُما بِمِصرَ بیوتاً وَ اجعَلوا بیوُتِکم قبله …»  عبارت دیده می شود : « واجعلوا بیوتکم قبله » . خانه های خود را مقابل یکدیگر ( بطور متمرکز ) قرار دهید.
از این آیه استفاده می شود که بنی اسرائیل در آن زمان به صورت افرادی شکست خورده و وابسته زندگی می کردند . نه خانه ای از خود داشتند و نه اجتماع و تمرکزی لذا موسی ( علیه السلام ) و برادرش هارون ماموریت یافتند برای انجام دادن آن کار  اقدام کنند. در نخستین وهله دستور دادند آنان خانه هایی ساخته و مساکن خویش را از فرعونیان جدا کنند و برای استحکام و روابط اجتماعی و تقویت عواطف و روحیه ها و کسب اقتدار در برابر دشمنان این خانه ها را مقابل یکدیگر و در جوار هم به شیوه ای متمرکز بسازند تا بهتر بتوانند با یکدیگر ارتباط داشته و آن حالت پراکندگی و طفیلی بودن قبلی را با وضع جدید از یاد ببرند و بعد از این ساختمان سازی به سازندگی معنوی پرداخته و خویشتن را به منظور در هم کوبیدن دشمن و تقویت شهامت و شجاعت مهیا سازند.
وقتی خانه سازی روبروی هم و در یک جهت باشد ، موسی و هارون بهتر می توانستند در میان آنان تبلیغ کنند و بنی اسرائیل هم قادر بودند به سهولت نماز جماعت اقامه کنند و عبادت  « اقیمو الصلوه » که بعد از آن قرار  گرفته دلالت یا اشعار بر آن دارد ، همچنین آنان با این سبک زندگی زودتر می توانستند در جلساتی مشورت و گردهم آیی که فراخوانی آن از سوی رهبرانشان صورت می گرفت حاضر شوند.
سفارش آسمانی نست به همسایه
عده ای از اصحاب رسول (صلی الله علیه و سلم) به سرپرستی جعفربن ابی طالب با مشورت با پیامبر (صلی الله علیه و سلم) تصمیم گرفتند به سرزمین حبشه مهاجرت کنند تا از یک نمونه تبلیغات دینی پرداخته و از طرف دیگر برای مدتی از فشارهای مشرکان مکه در امان باشند ، جعفر سخن گوی این جمعیت مهاجر معرفی شد و چون برخی مسلمین نگران بودند وی با شاه نصرانی چگونه سخن گفت ، برای رفع هر گونه ناراحتی ، جعفر گفت : من آنچه را از رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) شنیده ام بدون کم و زیاد خواهم گفت ؛ زمامداری حبشه رو به جعفر کرد و اظهار داشت ؛ چرا از آیین نیاکان خود دست برداشته و به آیین جدید که نه دین ما تطبیق می کند و نه با کیش پدران خود ، گرویده اید ؟ جعفربن ابی طالب پاسخ داد : ما گروهی نادان و بت پرست بودیم ، از مردار اجتناب نمی کردیم ، پیوسته گرد و کارهای خلاف و منکر بودیم ، همسایه نزد ما از هر گونه احترام محروم بود ، ضعف و افتاده محکوم زورمندان گشته بود ، با خویشاوندان خود به جنگ و ستیز برخواستیم ، به این سوال بودیم تا اینکه یک نفر از میان ما که سایقه درخشانی در پاکی و درستی داشت و به فرمان خداوند ما را توحید و یکتا پرستی دعوت کرد و ستایش بتان را نکوهیده شمرد و دستور داد در رد امانت کوشیده و از ناپاکی ها اجتناب ورزیم و با خویشاوندان و همسایگان خوش رفتاری نماییم  .
توجه به موضوع همسایه در مصاحبه فرستاده رسول اکرم صلی الله علیه و سلم با پادشاهی غیر مسلمان  ، شایسته ژرف اندیشی است. معمولا جعفربن ابی طالب علیه السلام هم در ترسیم اوضاع جاهلیت و هم در برنامه های اصطلاحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم می بایست به نکات مهم اشاره می کرد و چون وقت تشریح کلیه مباحث نبود ، لازم بود مسایل زبده و خاصی را مطرح می نمود که موضوع همسایه  در دستور کار او قرار گرفته بود.
طولانی شدن عمر
از حقوقی که دین مقدس اسلام آن را واجب دانسته ، حق همسایه است . انسان باید همسایه خود را مانند خانواده اش مورد لطف قرار دهد و با او انس و الفت داشته باشد و در واقع لزوم به او کمک کند. اگر شخص حق همسایه را رعایت کرد، از انعکاس و مزایای این عمل نیک بهره مند می شود ملاحظه کنید ، اگر این مسئله عملی شود و همه همسایگان نسبت به هم معاشرت نیکو داشته باشند ، همه در خوشی به سر می برند و همین باعث آبادی خانه ها و طولانی شدن عمرها می شود. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند :
«حُسنُ الجوارِ یَعمُرُ الدِّیارِ وَ یَنسی فِی الأعمارِ» .
«خوش همسایگی کردن ، خانه ها را آباد و عمر را زیاد می کند».
زیاد شدن روزی
در صورتی که انسان با همسایگانش خوش رفتاری کند و به تعهد و مسولیت عمل نماید ، مورد لطف خداوند قرار می گیرد و نه تنها ایمانش کامل می شود و پاداشهای معنوی و اخروی دریافت می کند ، بلکه در همین دنیا نتایج ارزشمندی نصیبش می گردد . امام صادق علیه السلام فرمود : « حُسنُ الجوار یزید فی الرزق»  .
« رفتار نیکو با همسایه ، سبب زیاد شدن روزی می شود ».
ممکن است کسی چنین فکر کند که طبق بحث های گذشته ، انسان نباید کاری به همسایه اش داشته باشد  ، چون در صورت دیگر هیچ گونه اذیتی به او نمی شود و اما اسلام چنین رفتاری را هم ناپسند دانسته و رعایت حال دیگران را از وظایف دینی و مذهبی انسان مسلمان می داند امام کاظم علیه السلام می فرماید :
« لَیسَ حُسنُ الجوارِ کفُّ الأذی وَلکِن حُسنُ الجوارِ صَبرُکَ عَلی الأذی» .
« خوش رفتاری با همسایه ، تنها به این نیست که او را اذیت نکنی ، بلکه باید آزار و اذیت او را نیز تحمل کنی.»
با ایمان بودن
در روایات دیگری حرمت اذیت و قبح آزار رساندن و زشتی تجاوز و تحرض به حریم همسایه را ، که موجب نارضایتی و تکدر او می شود بیان می کنند : « لا یُومنُ عَبدٌ حتَّی یَأمَنَ جارُه یَوائِقَهُ»  .
« ایمان برای بنده ای» حاصل نمی شود ؛ مگر آن که همسایة او از شرش در امان باشد.
از علایمی که می توان فهمید انسانی مومن است یا نه ، باید از همسایه او درباره نیکی و شر وی سوال کرد ؛ یعنی مومن حقیقی کسی است که دیگران به طور کلی و همسایگان به طور خاص ، از شر او در امان باشند.
نکته قابل توجه درباره همسایه این است که علاوه بر این که انسان باید از ایذا و آزار همسایگان بپرهیزد ، باید به ایشان نیکی کند . در روایتی دیگر از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم نقل شده است که می فرمایند : « وَ یُمنُ المَسکَنِ سَعَتُهُ و حُسنُ جوارِ أهلِهِ» .
« از علایم میمون و مبارک بودن منزل ، یکی وسعت منزل است و دیگری خوب بودن همسایگان آن منزل».
بنابراین انسان باید همسایه اش را مورد لطف قرار دهد و همواره پی جلب رضایت همسایه باشد با او معاشرت کرده و کاری انجام ندهد که موجبات نارضایتی همسایه خود را فراهم بسازد. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند :
« إذا أثنی علیکَ جیرانکَ انَّکَ مُحسِنٌ فَأنتَ مُحسنً وَ أذا أثنی علیکَ جیرانُکَ مُسی ءُ فأنت مُسی ءٌ »  . « اگر همسایگانت تو را نیکوکاری دانستند نیکوکاری و اگر همسایگانت تو را بدکار شمردند بدکاری» .
کلامی از محدث بزرگوار، مرحوم « شیخ عباس قمی » که چنین نوشته است :
« … در زمینه معاشرت نیکو با همسایه ، حدیث بسیار است و  «حسن الجوار» هم تنها پرهیز از همسایه آزاری نیست ، بلکه تحمل جفا و ناملایمات همسایه هم از آن جمله است . همچنین از امور مربوط به « خوش همسایگی » ، ابتدا کردن به سلام ، عیادت در هنگام بیماری ، تسلیت ، تعزیت گفتن در سوگ ها و معصیتها ، تبریک و گفتن در شادیها و اعیاد ، چشم پوشی از لغزشها ، سرک نکشیدن به رازها و امور پنهانی همسایه ، مضایقه نکردن از کمکهایی که مورد نیاز او است ، حتی اگر می خ.اهد چوبی (و تیرآهنی ، بر دیوارت بگذارد ، یا ناودانی را بر خانه تو بگذارد و از این گونه امور … مضایقه نکنی و سخت نگیری …»
رفتار نیک با همسایگان با یکدیگر می تواند ، سرچشمه برکات فراوانی باشد.
بدان که حق همسایه فقط آن نیست که او را نرنجانی ، بلکه باید به او نیکی کنی . رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند :
« هر کس به خدای و روز قیامت ایمان دارد ، بگوی همسایه خود را گرامی دارد » .
ورود به بهشت
چنان  که گفته شد اخلاق نیک عامل ورود انسان به بهشت است ؛ چرا که بهشت جای انسان های متخلق به اخلاق الهی است . خوش خوبی مهمترین جلوه های صفات حسنای الهی است.
بنابراین ، خوش خوبی به ویژه با نزدیکان و خویشاوندان و همسایگان بهترین ابزار برای ورود به بهشت جاویدان و بهره مندی از سعادت ابدی است . رسول اکرم صلی الله علیه و سلم درباره تاثیر خوش خوبی به ویژه یا برخی از افراد از جمله همسایگان می فرماید : «حسنوا اخلاقکم و الطفوا بجیرانکم و اکرموا نساءکم تدخلوا الجنه بغیر حساب ؛ اخلاق خود را نیکو کنید و با همسایگان خود مهربان باشید و زنان خود را گرامی بدارید تا بی حساب وارد بهشت شوید» .
شمول رحمت الهی
رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود : « خدا رحمت کند همسایه ای را که همسایه اش را به نیکی یاری کند».
محبت خدا و رسول صلی الله علیه و سلم
از دیگر نیک رفتاری نسبت به همسایه می تواند به محبوب شدن در نزد خداوند اشاره کرد . کسی که به همسایه خوش احسان روا می دارد ، محبت خدا و پیامبرش صلی الله علیه و سلم را جلب می کند ؛ چرا که نیکوکاری و احسان از صفات الهی است و خداوند کسانی که متخلق به صفات خدای می شوند را دوست داشته و قرب ایشان را می پسندد . از این رو رسول اکرم صلی الله علیه و سلم پیشنهاد می کند برای اینکه محبوب خدا و خودش شوید ، به همسایگان  خویش محبت کرده و نیک رفتار باشید . آن حضرت صلی الله علیه و سلم می فرماید : «اگر می خواهید که خدا و پیغمبر شما را دوست بدارند وقتی امانتی به شما سپردند رد کنید و چون سخن گویید راست گویید و با همسایگان خود نیکی رفتار نمایید» .
آمورزش گناهان
پاداش خداوند به کسانی است که همسایه ها از آنان راضی باشند پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم می فرمایند : «مَن ماتَ وَ لَهُ جیرانٌ ثَلاثهٌ کُلُهُم راضوُنَ عَنهُ غُفِرَ لَهُ » . « هر کس بمیرد در حالیکه سه همسایه داشته باشد و همگی از او راضی باشند آمورزیده می شود».
 
نتیجه گیری
هرچه روحیه دینی و اخوت اسلامی میان افراد جامعه حاکم باشد. به همان اندازه رابطه ها نزدیکتر و فاصله ها کمتر می شود و دوهمسایه در غم و شادی شریک هم می گردند.
همسایگی منشا حقوقی بالاتر از حقوق برادری است همسایه از نظر اسلام تمام حقوق یک مسلمان را با اضافاتی دارد. از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که همسایگان بر سه دسته اند.
1-    همسایه ای که یک حق دارد.
2-    همسایه ای که دو حق دارد.
     3- همسایه ای که سه حق دارد.
آنکه سه حق دارد همسایه ی مسلمانی است که خویشاند هم باشد او یک حق همسایگی دارد ، یک حق مسلمانی و یک حق خویشاوندی ؛ آنکه دو حق دارد همسایه ای است که فقط مسلمان است و او یک حق همسایگی دارد و یک حق مسلمانی و او که یک حق دارد همسایه مشرک است.
حقوق همسایه به طور خلاصه این است که به او سلام کنی ؛ با او محبت طولانی کنی ، از کارهایش زیاد سوال نکنی ، در بیماری عیادتش کنی ، در معشیت یاریش کنی ، در عزا با او شریک باشی ، در شادی تبریکش گویی و شرکت در شادی با او را آشکار کنی ، از لغزشهایش چشم بپوشی و …
محدوده رعایت حقوق همسایگان و داشتن رفتار شایسته تنها به همسایه دست راست و چپ خانه منحصر نمی شود و تنها به پرهیز از آزار همسایه هم خلاصه نمی شود.
رعایت این حقوق و تکالیف به تعبیر احادیث تاچهل همسایه از هر طرف است. امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و سلم نقل می کند که فرمودند : هر چهل خانه از هر طرف همسایه محسوب می شوند. سرکشی ،رسیدگی ، احوال پرسی رفت و آمد و مساعدت و یاری ، عیادت ، انفاق و صدقه ، رفع نیاز ، همدردی و …  از جمله اموری است که بر عهده همسایه است و اینها نشانه فتوت و جوانمردی است پیشوای جوانمردان علی ابن ابی طالب علیه السلام می فرمایند : رسیدگی به امور همسایگان از مروت و جوانمردی است.
 
فهرست منابع
•    قرآن
•    نهج البلاغه

1.    الهی قمشه ای میرزا مهدی ، ترجمه و شرح صحیفه سجادیه ، تهران ، مطبوعات اسلامی ، چاپ اول ، 1387 ، ص 67-66
2.    پاینده ابوالقاسم ، نهج الفصاحه ، اصفهان ، انتشارات خاتم ألنبیاء ، چاپ دوم ، 1385 ، حدیث 455
3.    جوادی آملی عبدالله ، تسنیم ، تفسیر قرآن کریم ، ج 18 ،  قم ، اسرار ، 1379 ، ص 604
4.    جوادی آملی عبدالله ، مفاتیح الحیات ، قم ، نشر أسرا ء ، زمستان 1393 ، ص 345
5.    حکیم سید محمدتقی ، درس هایی از مکتب امام صادق (ع) ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ 9 ، 1373،ص63
6.    سبحانی جعفر ، فروغ ابدیت ، ج 1 ، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی ، چاپ 15 ، 1377 ، ص 315-314
7.    شیخانی علی باقر –اسحاقی سیدحسن ،سریر سخن اخلاق برای همه ، قم ، مرکز نشر هاجر ، چاپ اول ، 1394 ، ص 257
8.    طباطبایی محمدحسین ، تفسیر المیزان ، جلد سوم ، قم ، امیرکبیر ، 1364،ص 562
9.    غزالی محمد ، کیمیای سعادت ، قم ، موسسه فرهنگی ، چاپ اول ،1381 ، ص 76

10.    محدثی جواد ، اخلاق معاشرت ، قم ، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ، چاپ 31 ،1384،ص77
11.    مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه سپاه ، فضایل و رذایل 2 ، اداره آموزش های عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص75
12.    موسوی حسین ، چهل حدیث و چهار داستان حقوق همسایه ، اسپند هنر ، چاپ اول 1381 ، ص 3

 نظر دهید »

نقش احسان در سعادت انسان

11 دی 1395 توسط غریبی فر


شورای عالی حوزه علمیه قم
مرکزمدیریت حوزه‌های علمیه خواهران
مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) شهرستان بندرترکمن
مقاله

عنوان
نقش احسان در سعادت انسان
از نگاه آیات و روایات

استاد راهنما
خانم زهرا گرزین

پژوهشگر
زکیه ‌وفاکیش

آذر ماه 1395









تقدیم به
تک بانوی عالمیان، شهیده حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
و بهانه‌ی خلقت، ساحت مقدس قطب جهان حضرت مهدی (عج)
همچنین به تمام پدران اسمانی و مادران فداکار، ویژه مادران و پدران شهدا که اشک چشمانشان بدرقه‌ی عروج ملکوتی فرزندانشان گردید.
و نیز به همسرم، به صمیمیت باران رحمت
امید است در سایه‌س الطاف عالیه‌ی منجی بشریت، جامعه‌ی اسلامی، پیوسته از فسض الهی بهره‌مند باشند. «ان شاالله»









چکیده
این تحقیق با هدف نقش احسان در سعادت انسان از نگاه آیات و روایات انجام شده و در آن تلاش گردیده تا به این سؤال پاسخ داده شود که نقش احسان در سعادت انسان از دیدگاه آیات و روایات چیست؟ احسان به معنای انجام کار شایسته در شکل کامل آن بیش‌تر به صورت صفتی از صفات الهی در آیات قرآنی به کار رفته و از صفات خداوند است. در پاسخ به سؤال مفهوم احسان و سعادت می‌توان گفت: این تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش به کار رفته در این مطالعه اسنادی است. داده‌ها مورد نیاز متناسب با اهداف و سؤالات تحقیق با استفاده از فیش، جمع‌آوری و در تحلیل داده‌ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. از مهم‌تری نتایج این تحقیق می‌توان به: آثار دنیوی و اخروی احسان اشاره نمود که باعث نیک بختی و سعادت دنیا و آخرت انسان می‌شود و انسان را به عالی‌ترین درجات کمال می‌رساند. و از دیگر موارد می‌توان به امور عبادی اصل ایمان به خدا و قرآن و پیامبران و دوستی و مودّت اهل بیت «سلام علیهما» عمل و اهتمام به واجبات دینی به ویژه انفاق کردن و ایمان به آخرت، تقوای الهی، جهاد در راه خدا، رعایت حال افراد پیر، ترک محرمات و فحشا و گناهان کبیره و دوری از فساد و تباهی و مانند آن اشاره کرد.

واژگان کلیدی:احسان، نیکوکاری، سعادت.
 
مقدمه:
 از جمله مفاهیم ارزشمندی که در آموزه¬های دینی به خصوص قرآن کریم مورد عنایت و توجه قرار گرفته و به آن سفارش شده، احسان و نیکوکاری است. احسان و نیکوکاری کارکردهای زیادی در عرصه¬های فردی، اجتماعی، فرهنگی، معنوی و… دارد.
مومنان واقعی و انسان¬های صاحب خرد و اندیشه در هر عصر و نسلی سعی و تلاش نموده¬اند خود را به صفت و ویژگی احسان و نیکوکاری آراسته بسازند. نظر اسلام در مسأله احسان و نیکی به مردم روشن¬تر از آن است که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد، زیرا با مراجعه به منابع دینی مشاهده می¬شود که در آیات قرآن و روایات وارده از سوی پیشوایان دین، فراوان به این موضوع سفارش شده است. علاوه بر این سیره و منش پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و ائمه اطهار(علیهم السلام) سرشار ازاین کار پسندیده است که همه¬ی آنها احسان کردن به خلق را موثر در سعادت خود می¬دانستند، آیات زیادی در مورد احسان کردن وجود دارد از جمله «إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم». اگر ما فقط به همین آیه بسنده کنیم و این حقیقت را دریابیم که اگر به کسی احسان کردیمف در واقع به خودمان احسان کردیم، از هیچ کار نیکی دریغ نمی¬کنیم. در این تحقیق درصدد بیان مساله احسان کردن و نقش آن در سعادت انسان هستیم و آیات و روایات زیادی را در این زمینه بیان کرده¬ایم.








احسان :
حُسن یعنی هر چیز خوشایند و سرورآوری که مورد رغبت باشد و «حسنه» هر نعمت خوشایند و شادکننده است که احسان به روح یا بدن انسان می‌رسد ] ضد سیّئه[ معنای احسان «احسان» به دو وجه بیان شده است: یکی نعمت دادن و بخشیدن به دیگری چنان که گفته می‌شود: به فلان شخص بخشش کرد؛ دوم نیکو دانستن کار است و این هنگامی به کار می‌رود که دانش نیکویی را فراگیرد و یا عملی نیکویی را انجام دهد. خُلق انسان، همان هیئت و شکل ثابت نفسانی اوست که باعث می‌شود به آسانی و بدون نیاز به تفکّر، کارهایی را انجام دهد. افعالی که از این هیئت ثابت نفسانی صادر می‌شود اگر شرعاً و عقلاً پسندیده باشند، این هیئت را خُلق نیکو می‌گویند، و اگر زشت و ناپسند باشند، خُلق بد نامیده می‌شود خُلق در لغت به معنای خوبی، نیکی، نیکوکاری، بخشش، انعام، نیکویی کردن و بخشش کردن، نیک گفتن است، احسان یکی از خلقیات و فضائیلی است که مایه‌ی سعادت در دنیا و آخرت می‌باشدو خداوند در قرآن کریم می‌فرماید پاداش یک احسان، در راه خدا هفتصد برابر است، خواهد رسانید وعده خدا حق است و تخلف ناپذیر.  با نازل شدن کتاب‌های آسمانی و فرستادن پیامبران الهی و از آغاز تا خاتم و امامان معصوم و راهنمایی ایشان برای هدف والایی (که کمال و سعادت است) انتخاب شدند. چون سیر تاریخی تمامی پیامبران و امامان معصوم برای نهادن مقام والای کمال و رسیدن به سعادت اخروی، بوده‌اند و تا الان که در غیبت کبری که به سر می‌بریم و در حال حاضر از ولایت فقیه اطاعت می‌کنیم همه و همه برای یک هدف که آن رسیدن به کمال و سعادت اخروی انسان است، آمده‌اند. از دیدگاه اسلامی سعادت حقیقی و مطلوب نهایی انسان رسیدن به قرب الهی است و تنها در این صورت است که انسان نیک بخت و سعادتمند می‌گردد و از بالاترین لذت‌ها هم از نظر کمی و هم از نظی کیفی نیز برخوردار می‌گردد.


معنای لغوی احسان
احسان یعنی نیکی و خیر رساندن به دیگران بدون انتظار پاداش مقابل بخش مهمی ازمردم داری، دوگروه این فضیلت اخلاقی و انسانی است. چه بسا درجامعه، عدالت و عفو کارساز نباشد و مشکلات را به سامان نرساند، ولی احسان، کارگشا شود.
خوبی نیکی، نیکوکاری، بخشش، انعام.
انجام کاری به شکل نیکو و با انگیزه خدایی و رساندن خیر یا سودی به دیگران بدون چشم داشت هرگونه پاداش و جبران کردنی.
احسان و نیکوکاری، به جهت برانگیختن احساس خوش و لذت روحانی، امری شایسته و ارزشی است که مورد اقبال و استقبال بیشتر مردم است. انسان طبیعی به طور فطری گرایش به زیبایی‌ها و تحسین دارد؛ از این رو کارهای شایسته که در شکل کامل آن صورت می‌گیرد و از لحاظ زیباشناختی روح لطیف آدمی را به صورت خود جلب و جذب می‌کند، مورد تحسین عموم مردمان قرار می‌گیرد. راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن کریم، بر این باور است که واژه حسن و مشتقات آن وصف آن دسته از امور دینی و یا دنیایی قرار می‌گیرند که به سبب داشتن گونه‌ای از زیبایی عقلی، عاطفی، حسی و مانند آن می‌تواند با برانگیختن احساس خوشی، رضایت، زیبایی و تحسین در انسان، او را به خود جذب کند. وی می‌افزاید: احسان به مفهوم کار نیکو کردن و نیز انجام دادن درست، نیک و شایسته کاری در شکل کامل آن، در قرآن به کار رفته است و شواهدی را برای آن می‌آورد.

مفهوم احسان
ریشه این کلمه إنس است بلکه اول) بشر خلاف جن درقرآن مجید پیوسته درمقابل جن بکار رفته «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالانْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون» واحد آن إنسی است مثل «فَلَن اُکِلُم الیوم إنسیَّاً»، جمع آن اُناس و اُناسِیِ است مثل «قَدْ عَلِم کٌلٌّ اٌناس مَشْرَبَهٌمْ»، «واَناسِیّ کَثِیراً».
احسان درکار و عمل باین معنی که کسی علم نیکویی رابیاموزد یا عمل نیکی راانجام دهد و بر این اساس است که سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که:
یعنی مردم باآنچه راکه ازکارهای شایسته و نیک می‌آموزند یا با آن عمل می‌کنند نسبت داده می‌شوند. خدای تعالی گویند: «الذَّی احْسَنَ کٌلَّ شَیْءٍ حَلْقَهٌ.»
یعنی: (کسی که آفرینش همه چیز رانیکوتر کرد و نیکویشان آفرید).
مفهوم احسان- از انعام و بخشیدن وسیع تر و عمومی‌تر است.
خدای تعالی گوید: «اِنْ احْسَنْتٌمْ، احْسَنْتٌمْ لِاَنْفٌسِکٌمْ.»
احسان در قرآن و روایات
1-احسان به معنای انجام دادن کارنیک احسان به این معنا افزون بر کاربرد درحوزه‌های گوناگون ارتباط انسان بادین، انبیا و دیگران، بیش از همه درحوزه ارتباط شناختی، عاطفی و رفتاری انسان باخدا به کاررفته است.
2- احسان به معنای انجام دادن شایسته کاری درشکل کامل آن احسان به معنای انجام دادن نیکوی یک کار، فقط دریک مورد آن هم درباره ایمان و عمل صالح به انسان نسبت داده شده است
احسان که به معنای نیکوکاری است، نقطه مقابل «إسائة» و بدی کردن است که هرگاه با «إلی» متعدی شده باشد، نیکی کردن درباره دیگران مراداست و به معنای انعام است، ولی اگر مطلق ذکرشده باشد، یکی از مراحل تکامل که از تقوا بالاتر است، می‌باشد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «اذا حَکَمْتٌمْ فَاْعدِلٌوا وَ إذا قٌلْتٌمْ فَاحْسِنٌوا فَإِنَّ الله مٌحْسِنٌ یٌحِبٌّ الْمٌحْسِنینَ».
وقتی حکم می‌کنید به عدل رفتار کنید و وقتی سخن می‌گویید نیک گویید: زیرا خدا نیک است و نیکوکاران رادوست دارد.
درٱموزه‌های قرآنی برای احسان سه معنای متفاوتی را ردگیری وشناسایی کرده‌اند:
1) احسان به معنای انجام دادن کارنیک که این معنا ازاحسان افزون برکاربرد درحوزه‌های گوناگون ارتباط انسان بادین، پیامبران و دیگران بیش از همه درحوزه ارتباط شناختی عاطفی و رفتاری انسان باخدا به کاررفته است. این مساله ریشه دراین بینش و نگرش قرآن دارد که ارتباط تنگاتنگی میان خدا، جامعه و آخرت وجود دارد.
2) احسان به معنای نیکی به دیگران که از مصادیق احسان درمعنای نخست نیز یافت می‌شود ولی کاربرد متمایزی دارد؛ زیرا ازآن جا که درپاره‌ای موارد، فواید احسان بیش از فرد نیکوکار متوجه کسانی است که درحق ایشان نیکی شده و هیچ منفعتی برای نیکوکار نداشته و نیازی ازوی تأمین نمی‌شود، می‌تواند ازمعنای دوم متمایز سازد. این معنا درارتباط بااحسان خدا به انسان و گاه احسان انسانی نسبت به انسان دیگری چشم می‌خورد.
3) احسان به معنای انجام کارشایسته درشکل کامل آن که بیش‌تر به صورت صفتی ازصفات فعل الهی درآیات قرآنی به کاررفته و از صفات خداوند است.
به نظر می‌رسد که نیکوکاری و احسان درحوزه دینداری دراصطلاح قرآنی دارای دومولفه اساسی اسلام و تسلیم دربرابر خدا و اخلاص است.
راغب اصفهانی درمفردات الفاظ قرآن کریم براین نظر است که احسان و نیکوکاری خصلت و ویژگی انسانی است که برتر از عدالت خواهی است. زیرا عدالت آن است که انسان آن چه رابر عهده اونهاده شده، به جا آورده و آن چه سهم و حق اوست برگیرد؛ ولی احسان آن است که بیش ازوظیفه به جا آورد و کم‌تر ازحق بگیرد. درارزش و اعتبار و اهمیت احسان و نیکوکاری ازنظر اجتماعی همین بس که پایه‌های استوار خانواده به عنوان کوچک‌ترین و بنیادی‌ترین حوزه اجتماعی و مصداق آن برآن نهاده شده است و اگر اجتماعی به عدالت قوام و استواری می‌یابد با احسان و نیکوکاری است که به استحکام و استقرار واقعی خود دست می‌یابد.
حضرت علی علیه السلام درتفسیر آیه شریفه «إِنَّ الله یَاْمٌرْ بِالْعَدْل وَ اْلاِحْسانِ»
فرمودند: «الْعَدلٌ: الاِنْصافٌ وَ اْلإحسَانٌ: التَّفَضٌّلٌ».
عدل، انصاف دادن و احسان، همان بخشیدن است.
عبدالرحمان بن حجاج می‌گوید: امام موسی علیه السلام فرمودند: دربنی اسرائیل مردی نیکوکار بود وزنی صالحه و نیکوکار داشت، آن مرد درخواب دید که خداوند تبارک و تعالی مدت عمر اورا معین کرده و به اوگفته شد که خداوند نصف عمرت رابه سختی و نصف دیگرش را به رفاه و خوشی مقدر کرده می‌خواهی نصف اول به توخوش گذرد یا نصف دوم؟
آن مرد گفت: من همسر نیکوکاری دارم که شریک زندگی من است باید دراین باره با اومشورت کنم بعد از مشورت به نزد من برگرد تا نظر خود را بگویم، صبح که ازخواب برخاست خوابش رابرای زوجه‌اش بیان کرد، زنش به اوگفت: نصف اول رابرای خوشی و رفاه اختیار کن شاید خداوند به مارحم کرد و نصف آخر عمر مارا نیز درآسایش قرارداد. شب دوم درخواب همان کس که درشب اول به خوابش آمده بود، به خوابش آمد و از او پرسید چه کردی؟ گفت: نصف اول رابرای خوشی و رفاه اختیار کردم آن کس به اوگفت: خواسته‌ات برآورده است. از آن به بعد دنیا ازهرطرف به او روی آورد هنگامی که نعمت بر او ظاهر گردید همسرش گفت: حواست به خویشاوندانت و نیازمندان همسایه‌ها و برادرانت باشد با آن‌ها صله کن و به آنان احسان و نیکی کن آن مرد به دستور همسرش عمل کرد وقتی که نصف عمرش گذشت همان کس را در خواب دید به اوگفت: خداوند کارت راپسندید و نصف دیگر عمرت را نیز به رفاه مبدل کرد.
ترس ازخدا انسان را به راه راست هدایت می‌کند و ازاعمال نادرست باز می‌دارد و انگیزه عمل صالح راپدید می‌آورد. طبیعی است چنین انسانی خانه آخرت خویش را آباد می‌کند و دربهشت الهی از روزی‌های پاکیزه بهره مند می‌شود.
«و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهونی *فان الجنة هی الماوی؛»
(و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارشان هراسیده و نفس خود را ازهوس بازداشت* پس جایگاه اوهمان بهشت است.)
ازجمله مفاهیم ارزشمندی که در آموزه‌های دینی به خصوص قرآن کریم مورد عنایت و توجه قرارگرفته وبه آن سفارش شده احسان و نیکوکاری. احسان و نیکوکاری کارکردهای زیادی درعرصه‌های فردی، اجتماعی، فرهنگی، معنوی و…. دارد. مومنان واقعی وانسان‌های صاحب خرد و اندیشه در هر عصر و نسلی، سعی و تلاش نموده‌اند خود را به صفت و ویژگی احسان و نیکوکاری آراسته سازند.
احسان برگرفته ازحسن است که در دو معنای بخشیدن به دیگری و احسان درکار و عمل کاربرد دارد. کسی که علم نیکوکاری را انجام دهد، از جمله نیکوکاران به حساب می‌آید و بر این اساس است سخن امیر مومنان علیه السلام که می‌فرماید: مردم به آن چه از کارهای شایسته و نیک می‌آموزند یا به آن عمل می‌کنند نسبت داده می‌شود.
واژه احسان به معنای انجام دادن کارنیک به طور عمده درآیاتی به کاررفته است که پس ازبیان اموری، ازعاملان آن به عنوان «محسن» مورد ستایش قرارداده است، چنان که قرآن کریم می‌فرماید:
«الذَّینَ یٌنْفَقٌونَ فی السَّرَّاءِ و الضَّرَّاءِ و الْکاظِمیِنَ الْغَیظَ وَ العَافِینَ عَنِ النَّاسَ وَالله یٌحِبٌ الْمٌحْسِنینَ»
«آنان که درتوانگری و تنگدستی انفاق می‌کنند و خشم خود را فرو می‌برند و ازخطای مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران رادوست دارد.»
آیه درصد بیان این نکته است که انسان درهمه حال انفاق می‌کند چه درموقعی که در راحتی و وسعت‌اند و چه زمانی که در پریشانی و محرومیت‌اند و این عمل ثابت می‌کنند روح کمک به دیگران و نیکوکاری درجان آن‌ها نفوذ کرده است و به همین دلیل تحت هرشرایطی اقدام به این کار می‌کنند.
انفاق درحال وسعت به تنهایی نشانه نفوذ کامل صفت عالی سخاوت دراعمال روح انسان نیست، اما آن‌ها که درهمه حال اقدام به کمک و بخشش می‌کنند. نشان می‌دهند این صفت درآنها ریشه دار است.
امام سجاد «علیه السلام» مرا برداشتن نیت شایسته وگفتار پسندیده وکاردرخور تحسین یاری کن.
همان گونه که خدا بر کتاب آسمانی‌اش و با فرستادن اهل البیت «علیه السلام» همه درصدد بیان کارخوب باکیفیت بالا اگر چه از کمیت برخوردار باشد. همان طور که امام صادق «علیه السلام» بطور خلاصه ازبیاناتش اینست که خدا می‌خواهد شما را بیازماید که کدام یک کاری بهتری می‌کنید، بلکه مقصود عمل «بیشتر» نیست بلکه عمل «بهتر» ودرست‌تر است و درستی کاربستگی به ترس از خدا دارد و داشتن قصد و نیت صحیح و درادامه فرمودند: عمل را تا به پایان خالص نگاه داشتن سخت‌تر از خود عمل است. و عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدای بزرگ تو را برای آن ستایش کند. و نیت برتر از عمل است. بدانید نیت همان عمل است.
وجوه معانی احسان
می‌توان برای احسان در آموزه‌های قرآنی سه معنای به نسبت متفاوت را ردگیری و شناسایی کرد: ۱- احسان به معنای انجام دادن کار نیک که این معنا از احسان افزون بر کاربرد در حوزه‌های گوناگون ارتباط انسان با دین، پیامبران و دیگران، بیش از همه در حوزه ارتباط شناختی، عاطفی و رفتاری انسان باخدا به کار رفته است. این مساله ریشه در این بینش ونگرش قرآن دارد که ارتباط تنگاتنگی میان خدا، جامعه و آخرت وجود دارد.
۲- احسان به معنای نیکی به دیگران که از مصادیق احسان در معنای نخست نیز یافت می‌شود ولی کاربرد متمایزی دارد؛ زیرا ازآن جا که در پاره‌ای موارد، فواید احسان بیش از فرد نیکوکار، متوجه کسانی است که در حق ایشان نیکی شده و هیچ منفعتی برای نیکوکار نداشته و نیازی از وی تأمین نمی‌شود، می‌تواند از معنای دوم متمایز سازد. این معنا در ارتباط با احسان خدا به انسان و گاه احسان انسانی نسبت به انسان دیگری چشم می‌خورد.
3-احسان به معنای انجام کار شایسته در شکل کامل آن که بیش‌تر به صورت صفتی از صفات فعل الهی در آیات قرآنی به کار رفته و از صفات خداوند است.
به نظر می‌رسد که نیکوکاری و احسان در حوزه دینداری در اصطلاح قرآنی دارای دو مؤلفه اساسی اسلام و تسلیم در برابر خدا و اخلاص است.
سعادت از «سعادت» (سَ دَ) خوشبخت شدن، نیک بخت شدن «خوشبختی نیک بختی، ضد شقاوت. سعادت در اصطلاح عبادت است از یاری کردن درکارهای الهی برای رسیدن به خیر و نیکی که نقطه‌ی مقابلش شقاوت است. و نیز «سعد» و «سعادت» به معنای نیک بختی است، چنان که شقاوت به معنای بدبختی است. به نظر می‌رسد مفهوم سعادت درزبان فارسی بیشتر معادل باواژه‌ی «فلاح» درقرآن کریم است. فلاح یعنی بقاء برخیز و فلح درلغت یعنی به خواسته‌ی خود رسید با آن چیز راشکافت. براین اساس «سعادت» رابه دلیل فلاح گویند که لازمه‌ی رسیدن به آرزوهاست و نیز به معنی شکافتن و دیدن حجاب‌ها و موانع موجود بین انسان و آن خواسته‌ها می‌باشد.
درتفسیر نمونه «سعید» ازماده «سعادت» به معنی فراهم بودن اسباب نعمت و «شقی» ازماده «شقاوت» به معنی فراهم بودن اسباب گرفتاری و مجازات و بلاست بنابراین سعیدها درآن جهان همان نیکوکارانی هستند که در لابلای انواع نعمت‌ها جای آن‌هاست و شقاوتمندان همان بدکارانی هستند که دردل دوزخ درانواع مجازات‌ها گرفتارند.
اگر تمام افعال و اعمال ما نیکو وجمیل واقع گردد هم دردنیا و آخرت ازسعادت که خدا به بندگانش وعده فرموده برخوردار خواهند شد.
خیر و سعادت نصیب کسی می‌گردد که به اراده و اختیار تحصیل فضائل اخلاقی می‌کند و در طلب آن پا فشاری نماید، تا آنکه خود را به آن سعادتی که مخصوص به وی است و برای آن خلق شده برساند و شرّ وشقاوت تولید می‌گردد ازآنچه باید اراده و سعی یا ازجهت کسالت و تنبلی انسان را از رسیدن به سعادت باز دارد. سعادت هرموجودی به این است که درآن خصوصیت و مرتبه ئی که ازباقی موجودات امتیاز یافته کامل گردد و به منتهای کمال لایق به خود برسد و چون کمال و تمایت انسان همان قوه ممیزه اواست لهذا وقتی کامل می‌گردد که در این خصوصیت ممتاز گردد.
سعادت ازکمال جدایی ندارد، انسان به هراندازه که از کمال بهره ببرد به سعادت رسیده است. انسان هم موجودی است مرکب از روح و بدن و روح جوهره وجود آدمی است. سعادت روح و بدن دردست و پای هریک ازاین دو به کمال وجودی‌شان است. سعادت روح درنزدیک شدن و رسیدن به خداست و دراین صورت است که به غایت کمال خودش می‌رسد. البته بهره مندی ازسلامت بدن و امور مادی درروایات اسلامی ازسعادت انسان به حساب آمده است. زندگی واقعی و اصلی‌اش درجهان دیگر است، برای ابد خلق شده است و اندیشه و اعمال و رفتار و اخلاقیاتش بدن اخروی‌اش را می‌سازد و …. سعادت انسان با شکوفایی هماهنگ استعدادهایش و پاسخ مناسب به نیازهای روحی و جسمی‌اش، محقق می‌شود. علامه طباطبائی (رحمت الله علیه) دراین باره می‌گوید: سعادت هر چیزی عبادت است ازسیدنش به خیر وجودش و جسمانی و روحانی‌اش و متنعم شدن به آن. روح که ازخداست «و نَفَخْتٌ فیهِ مِنْ رٌوْحی» ، سعادتش درگرو تقرب به خداست؛ یعنی بازگشت به مبدایی که از آن نشأت گرفته است. روح جوهره انسان و هویتش راتشکیل می‌دهد و هدف ازخلقت چنین موجودی تقرب و نزدیک شدن به خداست. علامه طباطبائی (رحمت الله علیه) می‌گوید: این چیزهایی که نعمت به شمار آمده‌اند، تنها درصورتی نعمت‌اند که با غرضی که خدا ازخلقت آن‌ها برای انسان داشته، موفق باشند؛ زیرا این‌ها بدین منظور آفریده شده‌اند که ازطرف خدا کمکی برای انسان باشند که در راه سعادت حقیقی خود که همانا قرب به خدا براثر بندگی و فروتنی دربرابر پروردگاری اوست، درآنها تصرف کند.
عبادت وسیله‌ای است برای تقرب به خدا «ازصبر و نماز و استعانت بجویید….».  می‌توان گفت: هرآنچه که انسان را درتقرب به خداکمک کند سعادت او را فراهم آورده است و این جاست که نه تنها نماز وسیله قرب است، خدمت به بندگان خدا هم درزمره عبادت و وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خدا تلقی می‌شود.
مصادیق احسان
1.احسان به والدین
تذکز: امام صادق «علیه السلام»
ابراهیم ابن مهزم می‌گوید:
من ومادرم، ….، باهم زندگی می‌کردیم. شبی خدمت امام صادق «علیه السلام» بودم پاسی ازشب گذشته از محضر حضرت به منزل مراجعت کردم متاسفانه به سر مسائلی با مادرم بگو مگو کردم و با اوتندی نمودم. فردای آن شب، پس از نماز صبح، باز به محضر امام شرفیاب شدم، حضرت بلافاصله فرمود:‌ای ابو همزم.
چرا با مادرت، ….. چنین رفتار می‌کنی؟ چرا شب گذشته به او پرخاش نمودی؟ مگر او مادر تو نیست؟ آیا نمی‌دانی شکم او (نه ماه و اندی) محل آسایش تو و دامنش محل آرامشت بوده است؟
و از سینه‌اش شیر می‌نوشیدی؟
گفتم: بله همینطور است که می‌فرمائید.
پس فرمود: دیگر بااوتندی مکن.
{و بالوالدین احسانا}
این جمله عطف است برجمله قبلی و معنایش چنین است«پروردگارت چنین رانده که:
«تحسنوا بالوالدین احسانا» و احسان درفعل، مقابل بدی و آزاد است.
احسان به خویشاوندان
درسخنان پیشوایان بزرگ اسلام تأیید شده که اهمیت دادن به پیوند خویشاوندی و محترم شمردن آن، موجب طول عمر، ثروت و قبولی اعمال و عبادات است.
و درقرآن کریم دستور به نیکی کردن داده و می‌فرماید: «نسبت به همه خویشاوندان احسان کنید» (و بِذِی القُربی)
این موضوع نیز از مسائلی است که در قرآن تاکید فراوان درباره آن شده است، گاهی به عنوان «صله رحم» و گاهی به عنوان «احسان و نیکی» به آن‌ها.
درواقع اسلام می‌خواهد به این وسیله علاوه بر پیوند وسیعی که در میان تمام افراد بشر به وجود آورده، پیوندهای محکم‌تری درمیان واحدهای کوچک‌تر و متشکل‌تر به نام «فامیل» و «خانواده» به وجود آورد، تا در برابر مشکلات و حوادث یکدیگر رایاری دهند و ازحقوق هم دفاع کنند.
2. احسان به همسایه
دین مقدس اسلام برنامه‌ای جامع و کامل برای سعادت بشر در دنیا و آخرت است که جنبه نیازمندی‌های فردی و اجتماعی، جسمی و روحی او را درنظر دارد و درمورد همسایه داری نیز رهنمودهای سودمندی بیان کرده است درقرآن کریم به طور صریح فرموده است که:
(…. وَالجارِ ذی القُربی و….) و به همسایه نزدیک و همسایه دور احسان کن.
دراین که منظور ازهمسایه نزدیک چیست مفسران احتمالات مختلفی داده‌اند:
بعضی معنی آن را همسایگانی که جنبه خویشاوندی دارند، دانسته‌اند، ولی این تفسیر باتوجه به این که در جمله‌های سابق از همین آیه اشاره به حقوق خویشاوندان شده، بعید به نظر می‌رسد، بلکه منظور همان نزدیکی مکانی است، زیرا همسایگان نزدیک‌تر حقوق و احترام بیشتری دارند.

3.احسان به خویشاوندان
احسان یکی از فضایل اخلاقی انسان به شمار می‌رود و آیات و روایاتی که برآن تأکید فراوان نموده‌اند ولی با این وجود در جهت عملی و کاربردی شدن آن در جوامع اسلامی به خصوص در عصر حاضر کمرنگ شده است و کم رنگی آن باعث بیگانگی در روابط افراد نسبت به یکدیگر حتی در میان خویشاوندان و نزدیکان فامیلی شده است.
آنچه که خداوند متعال به آن تأکید ورزیده است و علاوه بر آن هم کمتر چیزی که در عصر حاضر بچشم می‌خورد احسان کردن به یکدیگر بخصوص به والدین که تأکید کرده‌اند با توجه به آیه «بوالدین احساناً» ولی متأسفانه امروزه در جوامع ما کمتر بچشم می‌خورد. با وجودی که در صورت انجام این مطالعه وشناسایی عوامل تأثیر گذار بر وضعیت موجود وارائه راه حل در جهت مرتفع نمودن آن واجرای راه حل مربوط می‌توان انتظار داشت که احسان یکی از جمله مسائل مهمی است که حضرت حق تعالی به آن تأکید فرموده‌اند که خوشبختی و نیک بختی انسان در جهان آخرت و راحتی و آسایش انسان، بستگی به این امر مهم دارد خوب معرفی و به صراح بیان نشده است و خیلی از مسائل مهم و غیر مهم دنیوی و بخصوص اخروی انسان و موانع‌های صعب العبور از جلوی راهش، بوسیله احسان کردن، برداشته می‌شود.
4.احسان به سالخوردگان
سالمندان در فرهنگ دینی جایگاه و منزلت ویژه‌ای دارند و درباره رعایت حقوق آنان فراوان سفارش شده است. خدا درباره حضرت موسی سلام الله علیه و دختران حضرت شعیب «سلام الله علیه» و رعایت کردن پدرسالمند شان چنین گزارش می‌دهد: و در نزدیکی آنان دو زن را یافت که گوسفندانشان را از ورود به آبشخور بازد می‌دارد. به آن دو گفت: کارتان چیست و چه می‌کنید؟ گفتند: روش ما این است که گوسفندان را آب نمی‌دهیم تاچوپانان از آبشخور درآیند و گوسفندان خود را از آن خارج سازند. پدرمان پیری سالخورده است و خود نمی‌تواند گوسفندانمان را به اینجا آورد.

















نتیجه‌گیری
اگر انسان از لحاظ اعتقادی مشکل داشته باشد و یا در حوزه عمل و رعایت احکام و قوانین الهی و دینی مثل نماز، روزه و … کوتاهی نموده، راه گناه و معصیت را در پیش گیرد، و یا از راه‌های نامشروع و غیر قانونی سود و سرمایه جمع آوری نماید و درآمد داشته باشد، با توجه به آیات و روایات، احسان و نیکوکاری چنین انسان‌هایی مورد قبول و پذیرش حق تعالی قرار نخواهد گرفت.دومین اصلی که در باب احسان و نیکوکاری باید رعایت شود، این است که اشیا و اموال را که پاکیزه و دوست داشتنی است، انسان در راه خدا انفاق کند. سومین اصلی که در باب احسان و نیکوکاری باید درنظر گرفته شود، دوری از منت گذاری و پرهیز از آزار و اذیت است. احسان و نیکوکاری اگر با آزار و اذیت و منت گذاری همراه باشد، هیچ سودی به حال انسان نخواهد داشت. امر خدا به احسان به پدرومادر نشان دهنده این است که خدا تکلیف سنگینی رابر دوش فرزندان قرارداده است؛ زیرا فرزند هرچه به پدرومادر خدمت کند جبران زحمات آنان نخواهد شد. درصورتی که پدر و مادر توانمند هستند، فرزند می‌بایست به آنان احترام بگذارد محبت خود را از آنان دریغ نکند، مرتباً از حال آنان جویا شود و درکارها به آنان کمک کند.
اگر پدر و مادر دوران ضعف و پیری را می‌گذرانند یا از نظر مالی ناتوان‌اند کمک به آنان واجب است. به طوری که آنان با دلی خوش به زندگی ادامه دهند؛ تحمل مشکلات زندگی با آنان قبول اداره کار آنان، رسیدگی به خوراک، لباس، مسکن، دارو و درمان و استراحت و تفریح آنان ضرورت چنین، زندگی است. درسخنان پیشوایان بزرگ اسلام تأیید شده که اهمیت دادن به پیوند خویشاوندی و محترم شمردن آن، موجب طول عمر، ثروت و قبولی اعمال و عبادات است.
احسان خود ذاتاً محبوب و مورد علاقه است و لازم نیست اثر آن شخص برسد و متوجه‌ایم که احسان جز از ناحیه خدا ظهور نمی‌کند و جز او دیگری شایسته احسان کردن نمی‌باشد چه او، تعالی شانۀ آفریننده احسان است و اسباب و لوازم آنرا بطوری که باید و شاید فراهم می‌سازد. و ما هرگاه شخص محسنی رادیدارکنیم اورا اثری از آثار احسان حق و قطره‌ای ازدریای کمال او می‌شماریم.
و درقرآن کریم دستور به نیکی کردن داده و می‌فرماید: «نسبت به همه خویشاوندان احسان کنید» (و بِذِی القُربی)
دین مقدس اسلام برنامه‌ای جامع و کامل برای سعادت بشر در دنیا و آخرت است که جنبه نیازمندی‌های فردی و اجتماعی، جسمی و روحی او را درنظر دارد، توصیه‌های بی‌شماری به نیکی کردن فرموده که به اندازه‌ی لازم به آن‌ها در این تحقیق اشاره شده است به لطف و عنایت خداوند مهربان.
احسان و نیکوکاری کارکردهای فراوانی، در عرصه‌‌های فردی، اجتماعی، فرهنگی، معنوی و … دارد. نیکی کردن به والدین و خویشان، نیازمندان، همسایه‌ها و برادران، کاری خیرخواهانه برای خود و دیگران محسوب می‌شود. مؤمنان واقعی و انسان‌های صاحب خرد و اندیشه در هر عصر و نسلی، سعی و تلاش نموده‌اند. خود را به صفت و ویژگی احسان و نیکوکاری آراسته سازند. به طوری این انفاق، خداپسندانه باشد و از کمیت و کیفیت، به کیفیت آن اهمیت دهد، نه به کمیت که در درگاه حق‌تعالی کیفیت در درجه اهم شمرده می‌شود؛ که از روی خلوص نیّت و فقط برای رضای پروردگار باشد.
به امید روزی که ان‌شاالله این بنده حقیر و انسان‌های وارسته، بیشتر به این فریضه الهی دست یابند.
 
فهرست منابع
    قرآن کریم
    نهج البلاغه
1-     روح بیگی، ارزش‌های اجتماعی در قرآن، چاپ هشتم، قم: اسوه، 1389، ص 442.
2-    محمد، معین، فرهنگ فارسی معین ج اول، چاپ دوم، تهران: ثامن، 1386، ص 186.
3-    محمد حسین، طباطبایی، تفسیر المیزان، مترجم محمد باقر موسوی همدانی، ج 4، چاپ 28، قم: نشر اسلامی، وابسته به جامع مدرسین قم، 1388، ص 20.
4-    مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج 2، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب، 1382، ص 295، تا 297.
5-    نشر طوبی، ج 1، ص 174.
6-     نهج الفصاحه، ناشر خاتم الانبیاء، 1385، ص 34.
7-    مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج 2، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب، 1382، ص 295، تا 297.
8-    نشر طوبی، ج 1، ص 174.
9-     نهج الفصاحه، ناشر خاتم الانبیاء، 1385، ص 34.
10-    nedayefetyat.ir/engineering-life/170/1394/5.
11-     محمدباقر، مجلسی، بحارالأنوار، ج 14، ناشر داراحیاء التراث العربی چاپ بیروت-لبنان، بیتا، ص 491، ح 10.
12-     محمد، فتحلی خانی، علم اخلاق 1، انتشارات دارالمصطفی (صلی الله علیه و آله) شهریار، 1379، ص 201.
13-    ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 3، چاپ سی‌نه، تهران: انتشارات دارالکتب اسلامیه، 1386، ص 129.
14-     محمد رضا، حکیمی و دیگران، الحیاة، ترجمه احمد آرام، قم: انتشارات دلیل ما، 1383، ص 491.
15-    محمد رضا، حکیمی و دیگران، الحیاة، ترجمه احمد آرام، قم: انتشارات دلیل ما، 1383، ص 491.
16-    حسن، عمید، فرهنگ لغت عمید، انتشارات کلی 1389، ص 549.
17-     ابوالقاسم، راغب اصفهانی، حسین بن فضل بن افضل، المفردات فی قریب القران، ترجمه غلام رضا خسروی حسنی، انتشارات مرتضوی، چاپ پنجم، 1386،  ص 219.
18-    علی اکبر، قریشی، قاموس قرآن، ج 3، چاپ یازدهم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1386، ص 267.
19-    خلیل بن احمد، فراهیدی، العین ج 3، دارالکتب الاسلامیه تهران: چاپ ششم، بهار 1372، ص 1413.
20-    انیس ابراهیم، المعجم، الوسط، انتشارات اسلامی تهران: چاپ دوم، 1386، ج 2، ص 1507.
21-    محمدحسین، طباطبایی، تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، بنیاد علمی فکری علامه طباطبایی، قم، چاپ بیست و هشتم، 1388، ج 7، ص 73.
22-     ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، چاپ سی‌ام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1386، ص 236.
23-     ابن مسکویه، احمدبن محمد، اخلاق. راه سعادت، /اقتباس، ترجمه مؤلف بانو امین (بانوی ایرانی)، چاپ نشاط، اصفهان، گلبهار، 1383، ص 22 و 27.
24-     محمدحسین، طباطبایی، تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، ج 5، چاپ سی و ششم، قم: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1388، ص 290.
25-    www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1878/1394/5
26-    ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 3، چاپ سی و نهم، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه،1386، ص 480 و 481.








 نظر دهید »

پیدایش زمینه های ظهور وهابیت

11 دی 1395 توسط غریبی فر

عنوان:
پیدایش زمینه های ظهور وهابیت
استاد راهنما
آقای حسینعلی سرگزی


پژوهشگر
افسانه نوروزی
چکیده
این مطالعه با هدف مشخص نمودن(عوامل تأثیر گذار در پیدایش فرقه وهابیت و عقاید و باورهای وهابیت و عملکرد وهابیت در طول تاریخ )انجام و در آن تلاش گردیده تا به این سؤال پاسخ داده شود کهچه عواملیدر ایجاد تفرقه و ظهور وهابیت تأثیر گذار می باشد و عقاید و باورهای وهابیت در بدعت ،تکفیرو خداشناسی مسلمانان و چه پاسخی به آنها داد و کارنامه عملی وهابیت در طول تاریخ و چهره دیگر وهابیت چگونه می باشد؟
تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش بکار رفته در این مطالعه اسنادی است. داده های مورد نظر متناسب با اهداف و سؤالات تحقیق با استفاده از فیش جمع آوری شده است. از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به پایه های سست وهابیت بنا نهاده شده تا بنیادهای استوار اعتقادی اسلام را ریشه کن سازد .گواه این ادعا ان است که مقتولان به دست وهابیون تنها مسلمانان موحد هستند که به یگانگی حق شهادت می دهند و محمد (ص) را پیامبر او می دانند و فقط به این گناه کشته می شوند که به مذهب افترایی محمد ابن عبدالوهاب تن نداده اند .این شیوه متعصبان به ظاهر مسلمان است که در برابر جنایت های صهیونیست ها ، فلسطین و لبنان سکوت اختیار کرده اند و در عوض مسلمانان را به جرم زیارت قبر پیامبر اسلام (ص) وتوسل به اهل بیتش سر از تن جدا می کنند .قتل و غارت ، هتک حرمت این فرقه ظالم سالهاست سایه به سایه مسلمانان را تعقیب می کند وبا حمایت آل سعود در جهان ریشه می دواند و دیگر در راستای تداوم و گسترش اقدامات متعددی انجام داده اند از جمله آنها می توان به نفوذ وهابیت در کشورهای دیگر جهان و تشکیلات وهابیون از جمله(ایجاد مساجد،اعزام مبلغان و …)اشاره نمود.
واژگان کلیدی:وهابیه ، سلف، بدعت،تکفیر 

 نظر دهید »

اداب معاشرت در اجتماع از دیدگاه آیات و روایات

11 دی 1395 توسط غریبی فر


عنوان:
اداب معاشرت در اجتماع از دیدگاه آیات و روایات


محقق:
اعظم طاهری





 
چکیده:
موضوع تحقیق در مورد آداب معاشرت در اجتماع از دیدگاه آیات و روایات است.
شناخت عوامل موثر بر بر روابط و طرق آداب معاشرت، اثار و پیامدهای صفاتی چون  سلام و حسن رفتار با همسایه و خویشان و دوستان از دیدگاه قرآن و روایت از اهداف این نوشتار است.
آداب معاشرت به معنی باهم زندگی کردن با یکدیگر دوستی کردن و آمیزش  و ارتباط داشتن است . که در اینجا روش صحیح برخورد کردن با دیگران است. اگر آداب معاشرت وروابط ، طبق موازین اسلامی که از طریق قرآن و سنت نبوی به ما رسید ، اجرا گردد بی شک سدی محکم در برابر تمام تهاجمات فرهنگ های ضد اسلامی بسته خواهد شد. با استفاده از ابزاری هم چون سلام با عنوان اولین ابزار لفظی روابط آغاز می گردد و در تداوم روابط با رعایت ، آداب مهمان نوازی و مهمان پذیری روابط سالم را می توان گسترده کرد و از روابط نامشروع  و بیمار که نتیجه الگوپذیری غلط از فرهنگ بیگانه و ضد اسلامی است جلوگیری کرد زیرا هیچ دینی مانند اسلام برنامه های زندگی را با جزیی ترین مسائل و روش اجرای آن با الگوهایی مانند رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین(ع) ندارد.
واژگان کلیدی : آداب ، معاشرت ، دوست ، همسایه .




 نظر دهید »

گزارش برگزاری نشست پژوهشی

11 دی 1395 توسط غریبی فر

«باسمه تعالی »
گزارش برگزاری نشست پژوهشی
به مناسبت هفته پژوهش نشست پژوهشی آسیب شناسی فضای مجازی درروز سه شنبه 23/9/95با حضور کارشناس حجت الاسلام و المسلمین عبدالناصررحیمی در مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س)بندرترکمن برگزار گردید . دراین نشست و درجمع  اساتید ،کادر، طلاب و دانش آموختگان مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) ،ابتد کارشناس محترم به تفاوت حکومت اسلامی با کشورهای غربی پرداختند و بیان داشتند که ازآنجایی که درکشوراسلامی مردم نیز نقش دارند دشمنان  به این نقشه دست زدند که برای نفوذ درحکومت اسلامی بایداز مردم شروع کنند ازسال 85اوج ورود ماهواره دربین خانواده ها آغاز گردید و درپی آن اثرات سوء ماهواره هابرفضای خانواده امااین هم دشمنان راراضی نکرد بعدازآن دشمنان تلاش کردند بااستفاده از ابزار  اینترنت در ایران به شکل های مختلف از جمله گوشی های با سیستم عامل اندروید با نرم افزارهای لاین ، وات ساپ ، وایبر ، تلگرام و موبوگرام ، اینستگرام و…… نفوذ کنند .متاسفانه والدین با این نرم افزارها آشنایی کاملی ندارند حتی گاهی والدین برای راحتی خودشان و ساکت کردن فرزندان موبایل ، لب تاب و  اینترنت را دراختیار فرزندان قرارمی دهند .امروزه تقریبا تمامی افرادازسنین پایین با گوشی های اندروید آشنایت دارند ودرپی آن خطرات دوستی های فضای مجازی ، ارتباط با نامحرم وسواستفاده های نامشروع ….اما درگذشته دیدن یک نامه دربین بچه های مدارس فاجعه بود بعدازآن تکثیر فیلم دربین دانش آموزان اما به مرور قبح آن شکسته شد تا جایی  رسیده که الان به استفاده نکنندگان از گوشی های اندرویدو آشنانبودن با فضای مجازی الفاظ رکیک داده می شود. و تابحث فرهنگ سازی پیش نیایید پیشگیری امکان ندارد و بهترین راه فرهنگ سازی ،تربیت است و مهمترین مرحله دراین حرکت ، اطلاع رسانی آسیب های فضای مجازی توسط متخصصین و کارشناسان خِبره است ؛چرا که مسئله استفاده از فضای مجازی بصورت اعتیادآور دربین افراد و مخصوصاًجوانان گسترش یافته است . متاسفانه شاهداین هستیم که مردم در شبانه روز چند ساعت ازوسایل اینترنتی و گوشی های اندروید استفاده می کنند امابرای معنویت خود وقت نمی گذارند . باید جوانان رابه سمت معنویات سوق دهیم . درپایان جلسه نیز حجت الاسلام و المسلمین تایمی رابرای پاسخ به پرسش های  طلاب در خصوص فضای مجازی درنظرگرفتند..





 نظر دهید »

پاسخ به چند شبهه قرآنی !!

09 آذر 1395 توسط غریبی فر

 

پاسخ به چند شبهه قرآنی !! 

 

 


 

همیشه در طول تاریخ بوده‌اند افرادی كه برای رسیدن به نتیجه ی نامطلوب و شیطانی خود، دست به ایجاد شبهات و سوالات انحرافی در جامعه می كرده اند، تا به این وسیله انسانهای ساده را به خود جلب كرده و از مسیر هدایت خارج كنند.

در این بین، فضای مجازی از جمله محیط های است كه بعضی افراد به خاطر نیت‌های پلید خود، از این میدان غافل نبوده و همیشه سعی می كنند با ایجاد شبهات دیگران را گمراه كنند. در این مقاله به چند شبهه از این دسته شبهات به حول و قوه الهی پاسخ می دهیم.

 


حضرت محمد

 

شبهه اول: بی سوادی دلیل بر عدم راستگویی

قرآن تنها کتابی است که نویسنده‌ آن نمیتوانست خودش آن را بخواند چون بی سواد بود !!!

در خصوص این شبهه باید عرض كنیم این كه رسول اكرم (صلی الله علیه و الله وسلم) نمی توانسته بنویسد، این مطلب دلیلی بر رد نبوت ایشان، یا حتی دلیلی بر بی اعتباری این كتاب الهی نیست، چرا كه ؛

اولاً محتوای بسیار دقیق و زیبا و شگفت انگیز این مصحف الهی خود دلیل بر حقانیت آن می باشد، و از طرفی امی بودن و سواد نداشتن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بهترین دلیل بر این است كه این كتاب نوشته دست بشر  نیست، چراكه یك شخص درس نخوانده و بی سواد هرگز توانایی آن را ندارد كه از جانب خود مطلبی را درست و جمع آوری کند.

اگر بخواهم ساده تر به این شبهه جواب دهیم باید گفت كه بی سوادی حضرت دلیل و تاییدی است كه این كتاب ساخته و پرداخته دست بشر نیست، چرا كه بسیاری از دانشمندان فصاحت و بلاغت هم قادر به همانند آوری مثل آن نبوده اند، در واقع اگر حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله و سلم) شخصی دانشمند و تحصیل كرده و قادر به نوشتن وخواندن بود راحت تر می شد به او تهمت زد كه تو این كتاب را از جانب خود آورده ای.

بهترین علت بی سواد بودن این پیامبر الهی ، در بعضی از آیات كلام الله مجید بیان شده است.

« وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ [العنكبوت/ 48] و تو هیچ كتابى را پیش از این نمى‏خواندى و با دست [راست‏] خود [كتابى‏] نمى‏نوشتى، و گر نه باطل‏اندیشان قطعاً به شك مى‏افتادند.»

کفار اعتقاد داشتند که قرآن نوشته ها و اساطیر گذشتگان است:

«وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلًا [فرقان/5] 

و گفتند: «افسانه‏هاى پیشینیان است كه آنها را براى خود نوشته، و صبح و شام بر او املا مى‏شود.» 

 

شبهه دوم: اعمال و برداشت شیطانی، رنگ و لعاب قرآنی

قرآن تنها کتابی است که بر مصداق آن شیعه و سنی و دیگر فرق اسلامی یکدیگر را به قتل می رسانند تا به بهشت بروند. پروتستان ها و کاتولیک ها همدیگر را می کشتند، اما دارای انجیل های متفاوت بودند.

كتاب قرآن این معجزه جاویدان الهی برنامه ی سعادت و هدایت بشر است، برنامه ای كه محتوای الهی و ارزشمند ودقیق آن خود گواه بر حقانیت آن می باشد، شبهات ناقص و غیر اصولی به هیچ وجه نمی تواند ذره ای از قداست و ارزش و جایگاه الهی این كتاب آسمانی بكاهد

 

در خصوص این شبهه باید گفت كه، یک بی انصافی بسیار بزرگ در طرح آن صورت گرفته است، چرا كه چیزی را به قرآن نسبت داده اند كه قابل نسبت به قرآن نیست.

در واقع  تفسیر به رأی كه بعضی از افراد از خود نشان می دهند، یكی از گناهان بسیار بزرگ و نابخشودنی است.

برداشت های شیطانی و غیر صحیح از آیات ،مصداق واقعی تفسیر به رأی است، كه خداوند متعالی و حضرات معصومین علیهم السلام از آن نهی كرده اند.

در واقع اگر افراد بی سواد و جاهل برداشت نادرستی، از آیات كردند نباید این برداشت نادرست را حمل بر نظر و ایده قرآنی و خداوند متعال دانست، بلكه این برداشت و تفسیر ناصحیح دلیل بر ضعف و سستی مطرح كنندگان آن می باشد.

عیّاشی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می‌كند كه فرمودند: «مَنْ فسّر القرآن برأیه ان اصابَ لم یُوجَز، و ان اخطاً فهو ابعدُ من السماء»[

مرآة الانوار، مقدمه تفسیر قرآن، ص 16، به نقل از: عمید زنجانی، عباسعلی، همان، ص 223] (كسی كه قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر كند، اگر درست و مطابقِ با واقع باشد، اجر و پاداشی برایش نیست و اگر خطا رود، هر آینه (از مرز و حق و حقیقت) بیشتر از فاصله آسمان‌ها از یكدیگر، دور شده است.»

كتاب الهی به صراحت از قتل و خون ریزی نهی كرده و آن را از جمله بزرگترین گناهان می شمارد .

«وَمَن یَقْتُلْ مُۆْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآۆُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا [نساء/93] و هر كس عمداً مۆمنى را بكشد، كیفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مى‏گیرد و لعنتش مى‏كند و عذابى بزرگ برایش آماده ساخته است.»

 

شبهه سوم:

تنها کتابی است که آنقدر ابهام دارد که قادر است از یک طرف قاتلینی مانند طالبان و از طرف دیگر مرتجعی مذهبی و صوفی نما مانند امام محمد غزالی را تولید کند.

برداشت های شیطانی و غیر صحیح از آیات مصداق واقعی تفسیر به رای است، كه خداوند متعالی و حضرات معصومین علیهم السلام از آن نهی كرده اند، در واقع اگر افراد بی سواد و جاهل برداشت نادرستی، از آیات كردند نباید این برداشت نادرست را حمل بر نظر و ایده قرآنی و خداوند متعال دانست، بلكه این برداشت و تفسیر نا صحیح دلیل بر ضعف و سستی مطرح كنند گان آن می باشد

 

این شبهه هم بسیار سست و بی اساس می باشد و تقریباً جوابی همانند جواب قبلی دارد.

در واقع ابهام در مسیر و راهی است كه مادر پیش می گیریم نه در محتوای دقیق قرآن،راه و روش های غلطی كه ما برای رسیدن به مقصود متكلم در پیش می گیریم ،مورد تایید قرآن و خداوند متعال نیست، در واقع این انحراف ریشه در وجود خود ما دارد نه در قرآن.

اگر ما یک راه را اشتباه از یك نقشه برداشت می كنیم، دلیل بر غلط بودن این نقشه نیست، بلكه ما با علائم و هشدارهای این نقشه آگاه نیستیم و همین باعث گمراهی ما شده است.

اگر كسانی به واسطه اجتهاد و ایستادگی در برابر نص صریح قرآن و روایات ، برداشت ناصواب و غیر اصولی را از آیات می كنند، به خاطر راه ها و روش های غیر علمی و غیر منطقی است كه خود در پیش می گیرند .

در پایان باید عرض كنم كتاب قرآن این معجزه جاویدان الهی برنامه ی سعادت و هدایت بشر است.

برنامه ای كه محتوای الهی و ارزشمند و دقیق آن خود گواه بر حقانیت آن می باشد، شبهات ناقص و غیر اصولی به هیچ وجه نمی تواند ذره ای از قداست و ارزش و جایگاه الهی این كتاب آسمانی بكاهد.

 

 
 نظر دهید »

رابطه آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» و آيه عدم پذيرش غيراسلام

09 آذر 1395 توسط غریبی فر

 

 

رابطه آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» و آيه عدم پذيرش غيراسلام 

چگونه آيه (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)(بقره،آيه 256) با آيه ديگرى كه مى‏فرمايد: «و هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود» (آل عمران،آيه 85)، سازگار است؟

Din03.jpg

براى برخى اين گونه تداعى شده كه نبايد ديگران را ملزم كنيم كه دين خاصى را بپذيرند؛ بلكه هر دينى از اديان را داشته باشند، كافى است.

آن چه مهم است، اين است كه انسان به خدا ايمان داشته باشد و طبق يكى از برنامه‏هاى خدايى، عمل كند؛ چه مسيحى، چه يهودى و چه اسلام!

در پاسخ بايد گفت كه عدم اجبار بر پذيرش دين خاصى، دليل بر حق بودن تمام اديان و مسلك‏ها نمى‏باشد؛ بلكه دليل بر احترام به آزادى انسان‏ در انتخاب دين و عدم ثمربخشى اجبار در گرايش به دين خاصى است.

از سوى ديگر، حق بودن اديان و شريعت‏ها در طول تاريخ، دليلى بر حقيقت‏جو بودن پيروان آنان، پس از ظهور شريعت كامل‏تر و تجلى حقِ آشكارتر، نخواهد بود. بنابراين، حقيقت‏جوى واقعى، كسى است كه به تمام مظاهر حق در طول تاريخ، ايمان داشته باشد و به كامل‏ترين شريعت عمل كند.

بنابراين، «مسلمان حقيقى» در طول تاريخ، كسى است كه به پيامبر عصر خود و تمام پيامبران پيشين، ايمان داشته باشد و در برابر آخرين شريعت و فرمان‏هاى خداوند، «تسليم» باشد.[1] شهيد مطهرى در اين‏باره مى‏نويسد:[2] درست است كه در دين، اكراه و اجبارى نيست؛ (لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ)، ولى اين سخن به اين معنا نيست كه دين خدا در هر زمانى، متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم، انتخاب كنيم؛ چنين نيست. در هر زمانى، يك دين حق وجود دارد و بس.

هر زمان پيغمبر صاحب شريعتى از طرف خدا آمده، مردم موظف بوده‏اند كه از راهنمايى او استفاده كنند و قوانين و احكام خود را چه در عبادات و چه در غير عبادات، از او فراگيرند؛ تا نوبت به حضرت خاتم‏الانبياء رسيده است. در اين زمان، اگر كسى بخواهد به سوى خدا راهى بجويد، بايد از دستورات دين او راهنمايى بجويد.

قرآن كريم مى‏فرمايد: (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الآْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ)[3]؛ «هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر، از جمله زيان‏كاران خواهد بود». اگر گفته شود كه مراد از واژه‏«اسلام»، خصوص دين ما نيست، بلكه منظور، تسليم خدا شدن است.

پاسخ اين است كه البته اسلام، همان تسليم است و دين اسلام، همان دين تسليم است؛ ولى حقيقت تسليم در هر زمانى، شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن، همان دين گران‏مايه‏اى است كه به دست حضرت خاتم‏الانبياء، ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد.

به عبارت ديگر، لازمه تسليم خداشدن، پذيرفتن دستورهاى اوست و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا، همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است. در نتيجه، اگر چه نبايد شريعت اسلام را بر پيروان اديان ديگر تحميل كرد، امّا اين به معناى امضاى حقانيت اديان، به موازات هم ديگر نيست؛ بلكه بايد با گفت و گو و تبليغ، آنان را به سوى جلوه كامل حق، در اين عصر و زمان-/ يعنى شريعت اسلام- دعوت كرد. روش پيامبر در صدر اسلام و ديگر امامان و بزرگان دين در طول تاريخ اسلام، اين‏گونه بوده است.

بنابراين، پلوراليسم به معناى حقانيت تكثر اديان، مردود است؛ امّا به معناى زندگى مسالمت‏آميز پيروان اديان مختلف، بدون اشكال است.

در قرآن مجيد مى‏خوانيم: (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ)[4]؛ «و به كسانى كه اهل‏كتابند و به مشركان بگو: آيا اسلام آورده‏ايد؟ پس اگر اسلام آوردند، قطعاً هدايت يافته‏اند و اگر روى برتافتند، فقط رساندن پيام بر عهده توست».

از اين آيه شريفه به خوبى آشكار مى‏شود كه در پذيرفتن شريعت اسلام، هيچ‏گونه اجبارى نيست و مسلمانان نبايد ديگران را مجبور سازند؛ اما عدم اجبار، دليل بر حقانيت پيروان اديان ديگر نيست؛ بلكه اگر با آگاهى به حقانيت پيامبر اسلام، به انكار بپردازند و كفر بورزند، در «قيامت»، جايگاه آنان جهنم خواهد بود.

در قرآن مجيد مى‏خوانيم: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ اهل الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِى نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها)[5]؛ «كسانى از اهل كتاب كه [به آن چه پيامبر اسلام آورده است‏]، كفر ورزيده‏اند و [نيز] مشركان در آتش دوزخند [و] در آن، همواره مى‏مانند».

از اين آيه شريفه به خوبى آشكار مى‏شود كه مراد از آياتى كه پيروان اديان ديگر را اهل نجات دانسته‏[6]، يقيناً منكران حقانيت اسلام و صف‏آرايان در مقابل شريعت اسلام نيستند و چه بسا كسانى كه توانايى شناخت حقانيت اسلام را داشته‏اند، ولى به آسانى از كنار شناخت حق گذشته‏اند نيز در قيامت عذرى نداشته باشند.[7]


[1] ر. ك: بقره( 2)، آيه 285.

[2] ر. ك مجموعه آثار، ج 1( عدل الهى)، ص 277.

[3] آل‏عمران( 3)، آيه 85.

[4] آل‏عمران( 3)، آيه 20.

[5] بينه( 98)، آيه 6.

[6] ر. ك: مائده( 5)، آيه 69.

[7] عليرضا مستشارى، دفتر سى و ششم(تفسير آيات برگزيده-جلد 1) پرسش ها و پاسخ هاى دانشجويى، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: پنجم، 1390.

(به نقل از: نرم افزار پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، دفتر سی و ششم - تفسیر آیات برگزیده، ج1)


Tags: 

  • پاسخ به شبهات قرآنی

 نظر دهید »

چرا خدا در قرآن به آفریده هایش قسم خورده؟

09 آذر 1395 توسط غریبی فر

 

 

چرا خدا در قرآن به آفریده هایش قسم خورده؟

 


پرسش :در قرآن بار ها خدا به آفریده هاش قسم خورده. مثلا به انجیر به زیتون و خیلی چیزای دیگه.مگه نمیگیم خدا بزرگه … خدا همه کاری میتونه انجام بده ،خب؟پس چراخدا باید به آفریده هاش قسم بخوره؟ چه لزومی داره؟ چرا خدای به اون بزرگی باید بیاد مثلا به انجیر قسم بخوره.فلسفه این قسم ها چیه؟

پاسخ:

 

1. سوگند های خداوند در قرآن:در قرآن بیش از صد “قسم” با واژگان مختلف: قسم، حلف، یمین، واو قسم و… در بیش از چهل سوره ذکر شده است. سوال شما مربوط به آفریده ها و واژگانی است که خداوند با آن ها قسم یاد کرده است . این موارد عبارتند از: 1. قسم به نام پاکش،2. قسم به جان پیامبر ،3. قسم به قرآن،4. قسم به فرشتگان،5. قسم به انسان،6. قسم به اسبان دونده¬ ی مجاهدان،7. قسم به زمان( زمان¬ های دنیوی و زمان¬ های اخروی)،8. قسم به مكان ( مکان¬ های زمینی،مکان¬ های آسمانی)،9. قسم به میوه¬ ها.

 

2. تفاوت سوگندهاى الهى يا سوگندهاى متعارف ميان مردم :

 

1- مردم معمولاً به چيزهايى سوگند ياد مى ‏كنند كه در نظرشان مقدس و يا بسيار عزيز است و در تمام آنها نگران مؤاخذه و يا صدمه، در صورت دروغ‏ گويى هستند .
2- هدف اصلى از سوگند مردم اثبات مطلب است، وقتى گوينده‏اى احتمال مى‏ دهد كه شنوندگان سخن او را باور نكنند با سوگند خوردن سعى مى‏ كند آنان را وادار به قبول نموده شك و ترديد را برطرف سازد.
اين در حالى است كه هيچيك از اين مطالب در سوگندهاى قرآن نيست، زيرا خداوند نه از كسى يا چيزى ترس دارد و نه فقدان چيزى برايش ضرر مى‏ رساند تا سوگند ياد كند، از طرف ديگر درباره سخن خدا ،مؤمن نياز به سوگند ندارد و براى كافر و معاند سوگند سودى ندارد .

 

3.حكمت و فلسفه سوگندهاى قرآن

 

1. براى تأكيد و بيان اهميت امورى كه خداوند براى آنها سوگند ياد كرده (جوابهاى قسم) تا مردم در آنها نيك بينديشند و به آنها اهميت ويژه قائل شوند.
2. براى متوجه كردن انسان به منافع و فوائد فراوان چيزهايى كه به آنها سوگند ياد شده است مانند خورشيد و ماه و ستارگان و شب و روز و حتى مثل انجير و زيتون كه آنها وسيله رحمت و نعمتند. 3. براى بيان واقعيت داشتن امورى كه مورد انكار يا شك و ترديد مردم مى ‏باشد مانند سوگند به قيامت و فرشتگان و وجدان انسان و امثال آنها

 

4. براى تعظيم و تكريم اعمال خير و شايسته تا مردم به انجام آنها تشويق و ترغيب شوند، مانند سوگند به اسبان مجاهدان و اوقات فريضه حج و امثال آن.

 

پس آن طورى كه از آيات قرآن و بيانات ائمه و پژوهشگران اسلامى استفاده مى ‏شود، سوگندهاى قرآن عالى ‏ترين وسيله جهت گرايش افكار انسان به تحقيق در ژرفاى مسائل و موجودات جهان است تا از رهگذر اين كوشش ها و دقت ها درهاى علوم و دانشها را بسوى جامعه انسانى بگشايند. و بقول طنطاوى «سوگندهاى قرآن كليد دانشها است»(الجواهر طنطاوى، ج 25، ص 258 به نقل از سوگندهاى قرآن ابوالقاسم رزاقى).

 نظر دهید »

شبهه قرآنی

09 آذر 1395 توسط غریبی فر

 

شبهه قرآنی 

 برقعی در کتابش که به بسیاری ایمیل شده نوشته: دعای عشرات در مفاتیح ضد قرآن و شرک است، چون در فرازی به غیر از خدا را شاهد بر ایمان گرفته است و خدا فرموده شهادت خدا کافیست، پاسخ چیست؟

 بالاخره از یک مبلغ وهابیت به جز این نیز انتظار نیست. اگر قرار بود که آنها دعا، توسل، شفاعت و … را قبول کنند که به این وضع نمی‌افتادند.

برقعی در این کتاب معترض شده است که خواننده در این دعا به غیر از خدا، ملائک، انبیاء و رسولان و حاملین عرش و … را شاهد بر ایمان خود می گیرد و چون وهابی‌ها مدعی‌اند که به جز قرآن هیچ موضوع و سخن دیگری را قبول ندارند و از غروری که ناشی از جهل‌شان است گمان می‌کنند که همین قرآن را نیز به خوبی می‌فهمند و می‌گوید: شاهد گرفتن به غیر از خدا شرکت است و مگر دیگرانی چون ملائک یا رسولان نیز مانند خدا سمیع و بصیر هستند؟

الف – این استدلال‌های سست نشان می‌دهد که برقعی حتی ظاهر آیات قرآن را کریم کاملاً نخوانده است، چه رسد به این که از تفسیر و تأویل و تشریح آنها چیزی بداند.

خداوند متعال حتی در مورد الوهیت و حقانیت خود، به شهادت ملائک و هم چنین اهل علم نیز تصریح می‌نماید، در حالی که ملائک و اهل علم همه مخلوقات او هستند و شهادت خدا کافیست:

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ» (آل عمران - 18)

ترجمه: خدا خود شاهد است بر اينكه معبودى جز او نيست، ملائكه و صاحبان علم نيز شهادت مى‏دهند به يگانگى او و اينكه او همواره به عدل قيام دارد، معبودى جز او كه عزيز و حكيم است وجود ندارد.

ب - خداوند متعال راجع به کتابی که خود نازل نموده است، خود «شهادت» می‌دهد و شهادت خدا کافیست، اما قید می‌نماید که ملائک نیز به این امر شهادت می‌دهند:

«لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً» (النساء - 166)

ترجمه: [پس اينكه از تو مى‏خواهند كتابى از آسمان برايشان نازل كنى مردود است] و خدا شهادت مى‏دهد به اينكه كتابى كه به تو نازل كرده، به علم خود نازل كرده است (از جانب اوست)، ملائكه نيز شهادت مى‏دهد و خدا براى شهادت دادن بس است‏.

ج – خداوند متعال در چندین آیه به صراحت می‌فرماید که نه تنها رسول او «شاهد» همه‌ی شماست، شما امت مسلمان نیز شاهد دیگران هستید:

«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً …» (البقره – 143)

ترجمه: و ما شما را اينچنين امتى وسط قرار داديم تا شاهدان بر ساير مردم باشيد و رسول بر شما شاهد باشد … .

د – خداوند متعال در قرآن کریم تصریح می‌نماید که هر امتی شاهدی دارد و پیامبر اکرم (ص)، شاهد بر این امت است:

«فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً» (النساء - 41)

ترجمه: و حال كه ايمان نياوردند،- چه حالى خواهند داشت؟ در آن روزى كه از هر امتى گواهى بياوريم، و تو را نيز به عنوان گواه بر اين امت حاضر سازيم؟

ھ – خداوند متعال به هنگام امر به جهاد، نماز، زکات و آویختن به ریسمان الهی، تأکید می‌نماید که رسول او شاهد شماست:

«وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في‏ هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصيرُ» (الحج - 78)

ترجمه: و در راه خدا كارزار كنيد چنان كه سزاوار كارزار كردن براى او است او شما را برگزيد و در اين دين براى شما دشوارى ننهاده آئين پدرتان ابراهيم است و او شما را از پيش و هم در اين قرآن مسلمان نام داد تا اين پيغمبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز گزاريد و زكات دهيد و به خدا تكيه كنيد كه او مولاى شما است و چه خوب مولا و چه خوب ياورى است‏.

و – اما در خصوص این سؤال که مگر ملائک یا انبیای الهی نیز مانند خداوند سمیع و بصیر هستند؟ دقت شود که خداوند متعال مانندی ندارد، اما به هر کس که بخواهد «سمع و بصر» می‌دهد و فرمود که به همه شما قلب، سمع و بصر دادیم و به همین علت مسئول و پاسخ‌گو نیز هستید:

«وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ» (المؤمنون - 78)

ترجمه: و او است خدايى كه براى شما گوش و چشم و قلب آفريد، عده بسيار كمى از شما شكر او را به جا مى‏آوريد

«وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن‏» (الاحقاف – 26)

ترجمه: با اينكه به آنان مكنت‏هايى داده بوديم كه به شما نداده‏ايم به آنها نيز گوش و چشم و فهم داده بوديم اما نه گوششان به دردشان خورد و نه از چشم و دل خود كمترين بهره‏اى بردند، چون آيات خدا را انكار مى‏كردند و همان عذابى كه مسخره‏اش مى‏كردند بر سرشان بيامد.

نگاه سطحی به آیات فوق نیز اثبات می‌نماید که انبیاء و رسولان شاهدان امت هستند و نیز اثبات می‌نماید که منکرین این «شهادت» یا اصلاً قرآن را یک بار از رو کامل نخوانده و نفهمیده‌اند [چه رسد به حدیث و … که اصلاً قبول ندارند] و یا خوانده‌اند و می‌دانند، اما دروغ می‌گویند تا مردم را گمراه کنند و خداوند متعال شاهد این نفاق‌ها نیز هست:

«إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ» (المنافقون -1)

ترجمه: اى رسول ما چون منافقان (رياكار) نزد تو آمده گفتند كه ما به يقين و حقيقت گواهى مى‏دهيم كه تو رسول خدايى (فريب مخور) خدا مى‏داند كه تو رسول اويى. و خدا گواهى مى‏دهد كه منافقان (سخن به مكر و خدعه و) دروغ مى‏گويند.

 
 نظر دهید »

شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامي

09 آذر 1395 توسط غریبی فر

 شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامي

در روايتي از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»


درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بيشتر عالمان شيعه و همچنين تعداد زيادي از علماي اهل سنت، قائل هستند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلاف‌نظرهايي وجود دارد؛ اما قول مشهور اين است كه آن حضرت، توسط «مأمون» خليفه عباسي مسموم و به شهادت رسيد.


برخي از علماي اهل سنت بر اين نظرند كه مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نكرده است و براي اين گفته خود دلائلي هم ذكر مي‌كنند. از جمله آن دلائل اين است كه مأمون دختر خود را به همسري امام جواد (ع) درآورد. مأمون به برتري امام رضا (ع) در برابر علما استدلال مي‌كرد. بعد از درگذشت امام رضا (ع) مأمون بسيار ناراحت و غمگين بود و…
در ادامه خواهيم گفت كه به هيچ يك از دلائل در اين رابطه نمي‌توان استناد كرد.


همچنين عده‌اي از علماي اهل سنت نيز بر اين باورند كه امام رضا (ع) مسموم شده است و عامل جنايت، عباسيان اما شخصي غير از مأمون، بوده است. براي مثال؛ ابن‌جوزي مي‌گويد: «وقتي عباسيان ديدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولايت‌عهدي) و به دست علويان افتاد، امام رضا (ع) را مسموم كردند.» اين قول نيز چندان صحيح به نظر نمي‌رسد؛ زيرا «بيشتر مورخان و راويان اجماع دارند كه مأمون سم را به امام (ع) داده نه غير او.»


همچنين روايات مستندي از امام رضا (ع) وارد شده است كه در آن، حضرت شهادت خود را پيش‌گويي كرده و عامل اين جنايت را مأمون دانسته است. امام رضا (ع) به هرثمة بن اعين مي‌گويد: «موقع مرگ من فرا رسيده است. اين طاغي (مأمون) تصميم گرفته مرا مسموم كند…»


عده‌اي از پژوهشگران معتقدند كه شورش عباسيان در بغداد و تصميم مأمون براي حضور در اين شهر، سبب شد تا اطرافيان اين خليفه به وي هشدار دهند كه در نبود وي و حضور وليعهد ـ كه منظور امام رضا (ع) بود ـ كار حكومت به مشكل برخواهد خورد و به همين دليل، مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت رساند.
به نظر مي‌رسد انگيزه اصلي مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) همين مطلبي باشد كه ذكر شد. چرا كه قيام عباسيان در بغداد جز به خاطر ترس از روي كار آمدن علويان نبوده است.


طبري مي‌نويسد: «مأمون نامه‌اي به بني‌عباس در بغداد نوشت و مرگ علي بن موسي (ع) را به آنان اعلام كرد و از آنان خواست كه به اطاعت او درآيند؛ زيرا دشمني آنان با او جز با بيعت وي با علي بن موسي (ع) نبوده است.»

شهادت امام رضا (ع),نحوه شهادت امام رضا (ع),زندگینامه امام رضا (ع)

از ديگر موجباتي كه مورخان در قتل امام رضا (ع) ذكر كرده‌اند، كينه‌اي مي‌دانند كه مأمون از امام رضا (ع) به دل گرفته بود. طبرسي مي‌نويسد: «علتي كه موجب شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت برساند، اين بود كه آن حضرت بي‌محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام مي‌كرد. در بيشتر موارد در مقابل او قرار مي‌گرفت كه موجب عصبانيت و كينه او مي شد…»


همانگونه كه بيان شد، از نظر روايات شيعي، شكي نيست كه مأمون، حضرت رضا (ع) را مسموم كرد. اما اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است، چند نوع روايت وجود دارد كه به آنها اشاره مي‌كنيم.


روايتي را شيخ مفيد از عبدالله بن بشير نقل كرده كه عبدالله گفت: «مأمون به من دستور داد كه ناخن‌هاي خود را بلند كنم … سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همه دو دست خود بمال … سپس نزد امام رضا (ع) رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور. من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار.

 

من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار، دو روز بيشتر زنده نماند.»


روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا (ع) انگور دوست مي‌داشت. پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبه‌هاي آن به مدت چند روز سوزن‌هاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزن‌ها را كشيده و نزد آن بزرگوار آوردند … آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد.»


روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»


بنابراين، ادله‌اي كه اهل سنت ذكر كرده‌اند كه مأمون امام رضا (ع) را به شهادت نرسانده بي‌اساس است؛ چرا كه مأمون فردي بود كه به خاطر حكومت، برادرش امين را به قتل رساند و محبوبيت امام رضا (ع) در نزد او از برادرش بيشتر نبود. و گريه ظاهري او بعد از مرگ امام (ع) به جهت منحرف كردن اذهان علويان و طرفداران امام رضا (ع) بوده است.


بعد از شهادت امام رضا (ع) شيعيان، بدن شريف آن حضرت را در خراسان تشييع كردند. اين تشييع جنازه به حدي پر شور بود كه تا آن زمان مثل آن ديده نشده بود. همه طبقات در تشييع جنازه امام حاضر شدند. آن امام همام، در سال 203 قمري در شهر طوس به خاك سپرده شد و بارگاه عظيمش امروز ميزبان صدها هزار عزادار است، در حالي كه هيچ نشاني از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.

منبع:fardanews.com

 

 
 نظر دهید »

ضرورت نقد و بررسی کتاب

23 آبان 1395 توسط غریبی فر

 

 

ضرورت نقد و بررسی کتاب

 

وقتی کتاب زیاد دراختیار همه قرار می گیرد، یک نوع حیرتی برای بعضی به وجود می آید که آیا این کتاب را بخوانیم، یا نخوانیم؟مفید است، یا مضر است، یا بی فایده است؟ کتاب بی فایده هم یعنی مضر است؛ زیرا انسان وقتی را صرف خواهد کرد. البته کتابی که به کلی بی فایده باشد، خیلی به ندرت می شود پیدا کرد. بالاخره هرکتابی یک نوع فایده یی دارد؛ لیکن وقت انسان محدود است. کسانی که اهل مراجعه به کتاب هستند، احتیاج دارند که اهل نظر و اهل اطلاع، کتابها را به آنها معرفی کنند. متاسفانه مطبوعاتی که از لحاظ وسعت و کیفیت، مخصوص این کار و شایسته این زمان باشد، نداریم. البته در گذشته بود. اما خیلی نادر بود و سطح خیلی بالایی هم نداشت. امروز هم در گوشه و کنار چیزهایی هست که البته کافی نیست.. .. کتابهای بسیاری نوشته می شود که اگرخواننده ای در باره این کتابها آگاهی لازم را داشته باشد، آنهارا به رعت خواهد خرید و خواهد خواند؛ بلکه دوبار خواهدخواند. الان آگاهی ندارد، سراغ این کتاب نمی رود. بسیاری ازکتابها به عکس هستند؛ یعنی اگر خواننده مشخصی آن آگاهی راداشته باشد، به این کتاب نگاه نخواهد کرد؛ چون مثلا وقتش راندارد؛ چون احتیاجی به این مقوله ندارد؛ یا به خاطر این که اشکالی در این کتاب هست، سراغش نمی رود. پس، کتاب جزو کارهای لازم است.

 

قرآن، برترین کتاب مرجع

 

در قدیم، عادت خواندن قرآن وجود داشت، که این را هم زمان پهلوی ها از بین بردند! همان طور که می دانید، پیرمردان و پیرزنان ما سواد فارسی خواندن نداشتند؛ اما قرآن را همه یادمی گرفتند؛ این چیز خیلی خوب و مغتنمی بود. خود قرآن کتاب خیلی مهمی است؛ به خصوص اگر با ترجمه همراه می شد؛ منتها آن هم ازبین ماها برداشته شد؛ بعد هم آن کاری که باید بکنند؛ نکردند؛یعنی مردم را به کتاب عادت ندادند.

 

کتابهای دینی

 

مقوله دیگری که ما در آن کم کاری داریم که شاید باورکردنی هم نباشد. کتابهای دینی است! مثل این که ما روی کتابهای دینی و مسائل اسلامی متاسفانه کم کار می کنیم! این متون اسلامی بسیار ارزشمند است. ما به کتابهایی در ردیف کتابهای شهیدمطهری احتیاج داریم که مسائل اساسی اسلام را با یک بینش صائب وبه دور از کجروی و افراط و تفریط، با زبانی قابل فهم برای قشرهای متوسط جامعه که نه دانشمندان و نه اندیشمندن را ملاک می گیریم، نه سطوح خیلی پایین تر را. .. تبیین کند.

 

کتابهای سیاسی

 

آثار سیاسی که آگاهی دهنده ی به ملت ما باشد و بتواند قشرهای مختلف را دارای مغز سیاسی و قدرت تحلیل بکند، خیلی کم داریم؛و این چیزی است که انقلاب به آن نیاز دارد. البته روزنامه ها ورسانه ها وبرخی از سخنرانیها امروز تاحدی نیازها را برآورده می کنند و در حدی که جامعه ما را سیاسی نگهدارند، خوب است؛ امادر حدی که قدرت بینش سیاسی و اوج این بینش را در افراد به وجود بیاورند، نه این طور نیستند؛ کتاب لازم است. جای کتاب رادر این زمینه هیچ چیز پرنخواهد کرد.

 

کتابهای تاریخی

 

من نمی دانم شماچه قدر از تاریخ معاصر اطلاع دارید و چه قدر آن را خوانده اید. چه قدر خوب است که شماها در تابستان که قدری فراغت پیدا می کنید، واقعا برنامه ریزی کنید و قدری از تاریخ معاصر، از جمله همین قضیه تنباکو را مطالعه کنید. کتابهایی هم در باره این موضوع نوشته شده، که مناسب است آنها را بخوانید.

 

البته مطالعه کتابهای امین را می گویم. بعضیهاهستند که چون پای روحانیت و دین در میان است، عنادی که با دین دارند، حاضرنیستند به افتخار به این بزرگی اعتراف کنند و آن را مطرح نمایند.

 

 نظر دهید »

اشهد أن علیا امیرالمو منین و ولی الله ( سو مین شهادت اذان )

12 آبان 1395 توسط غریبی فر

اشهد أن علیا امیرالمو منین و ولی الله ( سو مین شهادت اذان ) 

 یکی از تفا و ت های مهم اذان و اقا مه امامیه و غیر اما میه در « سو مین شهادت اذان و اقا مۀ» آنان است که امامیه به « ذکر این شهادت » اقدام می کنند و غیر امامیه نه باوری به ولایت امیر مؤمنان (ع) دارند و نه به آن شهادت می دهند . به این «شهادت »، «شهادت ثالثه » گفته می شود .

« شهادت ثالثه » و این که این شهادت جژءاذان هست یا نه ، از دیرباز موضوع بحث های بسیاری ، میان امامیه و غیرامامیه بوده است و حتی دردرون جامعۀ امامیه نیز به این بحث ، به صورت و یژه ای پرداخته می شود . 

 « شهادت ثالثه » ، « شهادت به ولایت امیرمومنان (ع) است و معمولا با جملاتی اظهار می شود که گویای این شهادت باشد اگر چه جملاتی که برای « ذکر» این « شهادت » انتخاب می شود ، ممکن است با یکدیگر اختلاف هایی نیز داشته باشد . به این جهت و پیش از ورود به بحث این «شهادت » شاید بهتر آن باشد که در مورد این جملات و دلالت های آن ها ، مطالبی مطرح شود . 

 بهترین ذکر برای « شهادت ثالثه » 

برای «شهادت ثالثه »، «ذکر های» مختلفی مطرح می شود که مشهورترین آن ها این «ذکرهاست» :

1- اشهدان علیا ولی الله

2-اشهد ان علیا حجه الله

3-اشهد ان مولانا امیرالمومنین علیا ولی الله 

4-اشهدان علیا امیرالمومنین ولی الله 

5-اشهدان علیا امیرالمومنین و ولی الله 

در جامعه امامیه همه بااین ذکرها و همانند هایش آشنایی دارند . جمله اول ، « شهادت» به این مطلب است که علی (مولی امیرمومنان (ع)) ، «ولی » خداوند است . جمله دوم «شهادت» به این مطلب است که «علی» (=مولی امیر مومنان (ع))«حجت» خداست . جملۀ سوم «شهادت» به این مطلب است که مولای ما علی (ع) (=مولی امیر مومنان (,ع))که امیر مومنان است ، «ولی »خداوند است . جمله چهارم ، «شهادت» به این مطلب است که «علی» (=مولی امیر مومنان ) که »امیر مومنان « است ولی خدااست جمله پنجم »شهادت« به این مطلب است که علی (مولی امیر مومنان ) ، هم امیر مومنان است و هم ولی خدااست . 

این آموزش رااز استاد بزرگم مرحوم علامه ، آیت الله حاج شیخ محمدرضا جعفری دریافت کردم که از میان ذکر های موجود برای شهادت ثالثه بهترین آن ها ذکر پنجم است . جهت راهم ایشان این گونه تو ضیح داده است : با جمله اشهدان علیا امیر المومنین و ولی الله درواقع ما به دو چیز شهادت می دهیم : 1- شهادت به امیر المومنین بودن حضرت علی بن ابی طالب 

2- شهادت به ولی الله بودن حضرت علی بن ابی طالب 

 

 

 نظر دهید »

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

09 آبان 1395 توسط غریبی فر

 بازدید

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

پرسش

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

پاسخ اجمالی

خداوند تبارک و تعالی، وجود مطلق و کمال مطلق است که هیچ گونه عیب و نقصی در آن نیست. وجود بی همتایی است که توانایی انجام هر کاری را دارد و به همه اشیاء در تمام حالات و زمانها آگاه است، شنوا و بیناست، دارای اراده و اختیار است، زنده و خالق همه چیز و سرچشمه تمام خیرات و خوبیهاست، و همه موجودات (مخلوقات) را دوست دارد و نسبت به آنها مهربان است.

 

مفهوم واژه خدا از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که همه انسانها حتی کسانی که منکر وجود خداوند هستند، نیز آن را درک می کنند.

 

هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راههای شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شود:

 

1ـ راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن)

 

2- راه تجربی (برهان نظم)

 

3ـ راه دل (برهان فطرت)

 

آسان ترین و بهترین راهها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد.

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ لازم است به چند نکته توجه داشته باشیم:

 

1 ـ مفهوم واژه خداوند، از مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند. چون همه می دانند خداوند یعنی موجودی که خالق همه موجودات، توانای بر هر کار، آگاه بر همه چیز، بینا، شنوا، حی و زنده، و… می باشد، گر چه وجود چنین خدائی را نپذیرند.

 

2 ـ هر چند مفهوم واژه خداوند از عمومی ترین مفاهیم است، ولی شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست، چون ذات خداوند نامحدود و بی نهایت است و علم یعنی احاطه بر معلوم، و انسان چون ذات و خصوصیات او محدود است نمی تواند به حقیقت ذات خداوند پی ببرد.

 

«لا یحیطون به علما[بر خداوند احاطه علمی پیدا نمی کنند» و شاید به همین دلیل است که قرآن مجید در معرفی خداوند از طریق بیان صفات جمال و جلال نظیر غنی، علیم، حکیم، سمیع، بصیر، علی، کبیر، رحمن، رحیم، کبیر، خالق، فاطر و… به معرفی پروردگار متعال پرداخته است.

 

علاوه اینکه انسان از طریق حواس با اشیاء خارجی ارتباط برقرار می کند و معرفتی بدست می آورد و ذات خداوند تبارک و تعالی شبیه و مانند هیچ چیز نیست «لیس کمثله شی».

 

3 ـ هر چند حقیقت ذات خداوند قابل شناخت کامل نیست ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود که در یک دسته بندی کلی به راههای:

 

الف ـ راه عقل مثل برهان امکان و وجوب

 

ب ـ راه حسی و تجربی یا برهان نظم

 

ج ـ راه دل یا برهان فطرت ، تقسیم می شوند. 

 

4 ـ آسان ترین و بهترین راه شناخت وجود خداوند ، راه دل یا برهان فطرت است. یعنی در درون اعماق روح انسانی، شناخت، گرایش و عشق به خداوند نهفته است. همیشه یک نقطه نورانی و یک جاذبه نیرومند در درون قلب انسان وجود دارد که خط ارتباطی او با جهان ماوراء طبیعت و نزدیکترین راه به سوی خداست.

 

5 ـ هر چند شناخت خداوند و گرایش به سوی او و نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است ولی آداب و رسوم خرافی، تربیتهای غلط، تلقینهای سوء، غفلت و غرور، مخصوصاً به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده هایی بر آن می افکند، ولی هنگامی که طوفان حوادث از هر سوی وزیدن گرفته و گرداب مشکلات در برابر انسان نمایان گردد، انسان دست خود را از همه اسباب ظاهری کوتاه می بیند و از همه جا نا امید می شود، در این هنگام است که پرده ها کنار می روند و آن نقطه نورانی دل آشکار می شود و هر گونه فکر شرک آلود را از دل زدوده و در کوره این حوادث از هر ناخالصی خالص می گرددو انسان بی اختیار به سوی عالم ماورا طبیعت می رود.

 

به همین دلیل آیات متعددی از قرآن کریم از این طریق، نعمت فطرت خدا جویی را یادآوری می نمایند.

 

پیشوایان بزرگ اسلام نیز کسانی را که در مساله خداشناسی سخت در تردید فرو می رفتند از همین طریق ارشاد می نمودند برای نمونه به این قطعه تاریخی توجه نمائید:

 

مرد سرگردانی که در امر خداشناسی گرفتار شک و تردید شده بود، خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد:

 

« ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست! زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای ؟ عرض کرد آری، فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟ عرض کرد: آری، فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟ عرض کرد آری. امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.

 

نتیجه این که هر انسانی از راه دل و فطرت خود به وجود خداوند قادر، عالم، خالق حی و مهربان و… معرفت و شناخت و گرایش دارد و اگر هم در اثر عواملی از وجود خداوند غافل باشد، نمی تواند انکار کند در دوران زندگی اش حادثه ای رخ نداده است که دست او را از همه جا کوتاه ننموده، و او را متوجه وجود خداوند نکرده باشد. [9]

 

6. گاه آدمی با مشاهده دقیق و اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او، مانند علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است، راه تجربه نامیده می شود. با توجه به امتیازات ویژه این راه، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند، فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی، با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت یعنی نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی، استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به دلیل یا برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست.

 

«شناخت آیه ای» در قرآن و روایات

 

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبر و تأمل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که نمونه روشنی از راه تجربی خدایابی است، گاه به «شناخت آیه ای و آفاقی» نامیده می شود.

 

گروهی از آیات، آدمی را به اندیشه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی را دلیل و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدأ متعالی جهان راهبری می نماید:

 

“مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی (قانع کننده) هست".

 

و “روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی (متقاعد کننده) است، در خود شما؛ پس مگر نمی بینید؟”

 

گروه پرشماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاصی انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است. این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

 

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر «شناخت آیه»ای خداوند تأکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق (ع) خطاب به یکی از یارانش آمده است.

 

ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق – جل و علا – هیأت بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در آن است. از این رو اگر با اندیشه و خرد درکار عالم، نیک و عمیق تأمل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده؛ زمین بسان فرش گسترانیده شده؛ ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند. همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است. آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.

 

7. راه عقل

 

در این راه، هستی خداوند به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود.

 

براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش های عقلی در راه اثبات خدا است. این راه، در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

 

1. بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

 

2. یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف و سستی دلالیل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقلی گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

 

3. راه عقلی خدایابی می تواند در تقویت ایمان دینی مؤثر باشد؛ زیرا هرگاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد، قلب و دل او نیز بدان گرایش قوی تری می یابد. از سوی دیگر، زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از آسیب دیدن ایمان دارد.

 

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جوگر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر، دانشمندان مسلمان پژوهش های ژرفی را در زمینه ی خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن به تأسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا، برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چندگونه تقریر شده است که در این جا به ذکر نمونه ای بسنده می کنیم.

 

می توان چکیده برهان وجوب و امکان را (در تقریر حاضر) چنین بیان کرد: یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.

 

تذکر: از آنجایی که سؤال شما از ابهام برخوردار بود و هم می شد آن را سؤالی از وجود خدا دانست و هم سؤالی از ویژگی ها و صفات خدا، در این پاسخ روی اثبات وجود خدا بحث بیشتری صورت گرفته است، چنانچه خواهان آشنایی بیشتر با صفات خدا هستید، مجددا با ما مکاتبه نمایید



 نظر دهید »

شرح مقام حضرت زینب سلام الله علیها از زبان رهبر انقلاب با استناد به آیات قرآن

09 آبان 1395 توسط غریبی فر

 شرح مقام حضرت زینب سلام الله علیها از زبان رهبر انقلاب با استناد به آیات قرآن 

 
اين روزها روزهاى زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) است. آن كارى هم كه زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) كرد، يك كارِ از همين جنس بود؛ يعنى كارى محضاً براى خداى متعال، در دل خطرها و محنتها و زحمتها؛ يك ابراز وجود معنوى و الهى دين در چهره‌ى مصمم زينب كبرى (سلام اللَّه عليها). خوب است بدانيم و بفهميم حروف تاريخ گذشته‌ى بسيار ارجمندى را كه تا امروز منشأ بركات فكرى و معرفتى شده است و ان‌شاءاللَّه تا آخر دنيا هم خواهد بود.
 
زينب (سلام اللَّه عليها)، هم در حركت به سمت كربلا، همراه امام حسين؛ هم در حادثه‌ى روز عاشورا، آن سختى‌ها و آن محنتها؛ هم در حادثه‌ى بعد از شهادت حسين‌بن‌على (عليه‌السّلام)، بى‌سرپناهى اين مجموعه‌ى به جا مانده‌ى كودك و زن، به عنوان يك ولىّ الهى آنچنان درخشيد كه نظير او را نميشود پيدا كرد؛ در طول تاريخ نميشود نظيرى براى اين پيدا كرد. بعد هم در حوادث پى‌درپى، در دوران اسارت زينب، در كوفه، در شام، تا اين روزها كه روز پايان آن حوادث است و شروع يك سرآغاز ديگرى است براى حركت اسلامى و پيشرفت تفكر اسلامى و پيش بردن جامعه‌ى اسلامى. براى خاطر همين مجاهدت بزرگ، زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) در نزد خداوند متعال يك مقامى يافته است كه براى ما قابل توصيف نيست.
 
 شما ملاحظه كنيد؛ در قرآن كريم، به عنوان يك نمونه‌ى كامل ايمان، خداى متعال دو زن را مثال ميزند؛ به عنوان نمونه‌ى كفر هم دو زن را مثال ميزند. «ضرب اللَّه مثلا للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا»؛(۱) كه اين دو مثال، مربوط است به زنانى كه نمونه‌ى كفرند. يعنى به عنوان نمونه، از مردان مثال نمى‌آورد؛ از زنان مثال مى‌آورد؛ هم در باب كفر، هم در باب ايمان. «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون»؛(۲) يكى زن فرعون را به عنوان نمونه‌ى كامل ايمان مثال مى‌آورد، يكى هم حضرت مريم كبرى؛ «و مريم ابنت عمران».(۳)
 
يك مقايسه‌ى كوتاه بين زينب كبرى و بين همسر فرعون، عظمت مقام زينب كبرى را نشان ميدهد. در قرآن كريم، زن فرعون نمونه‌ى ايمان شناخته شده است، براى مرد و زن در طول زمان تا آخر دنيا. آن وقت مقايسه كنيد زن فرعون را كه به موسى ايمان آورده بود و دلبسته‌ى آن هدايتى شده بود كه موسى عرضه ميكرد، وقتى در زير فشار شكنجه‌ى فرعونى قرار گرفت، كه با همان شكنجه هم - طبق نقل تواريخ و روايات - از دنيا رفت، شكنجه‌ى جسمانى او، او را به فغان آورد: «اذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجّنة و نجّنى من فرعون و عمله»؛(۴) از خداى متعال درخواست كرد كه پروردگارا! براى من در بهشت خانه‌اى بنا كن. در واقع، طلب مرگ ميكرد؛ ميخواست كه از دنيا برود. «و نجّنى من فرعون و عمله»؛ من را از دست فرعون و عمل گمراه‌كننده‌ى فرعون نجات بده. در حالى كه جناب آسيه - همسر فرعون - مشكلش، شكنجه‌اش، درد و رنجش، درد و رنج جسمانى بود؛ مثل حضرت زينب، چند برادر، دو فرزند، تعداد زيادى از نزديكان و برادرزادگان را از دست نداده بود و در مقابل چشم خودش به قربانگاه نرفته بودند. اين رنجهاى روحى كه براى زينب كبرى پيش آمد، اينها براى جناب آسيه - همسر فرعون - پيش نيامده بود. در روز عاشورا زينب كبرى اين همه عزيزان را در مقابل چشم خود ديد كه به قربانگاه رفته‌اند و شهيد شده‌اند: حسين‌بن‌على (عليه‌السّلام) - سيدالشهداء - را ديد، عباس را ديد، على‌اكبر را ديد، قاسم را ديد، فرزندان خودش را ديد، ديگرِ برادران را ديد. بعد از شهادت، آن همه محنتها را ديد: تهاجم دشمن را، هتك احترام را، مسئوليت حفظ كودكان را، زنان را. عظمت اين مصيبتها را مگر ميشود مقايسه كرد با مصائب جسمانى؟ اما در مقابل همه‌ى اين مصائب، زينب به پروردگار عالم عرض نكرد: «ربّ نجّنى»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض كرد: پروردگارا! از ما قبول كن. بدن پاره پاره‌ى برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض ميكند: پروردگارا! اين قربانى را از ما قبول كن. وقتى از او سؤال ميشود كه چگونه ديدى؟
 
ميفرمايد: «ما رأيت الّا جميلا».(۵) اين همه مصيبت در چشم زينب كبرى زيباست؛ چون از سوى خداست، چون براى اوست، چون در راه اوست، در راه اعلاى كلمه‌ى اوست. ببينيد اين مقام، مقام چنين صبرى، چنين دلدادگى نسبت به حق و حقيقت، چقدر متفاوت است با آن مقامى كه قرآن كريم از جناب آسيه نقل ميكند. اين، عظمت مقام زينب را نشان ميدهد. كار براى خدا اينجور است. لذا نام زينب و كار زينب امروز الگوست و در دنيا ماندگار است. بقاى دين اسلام، بقاى راه خدا، ادامه‌ى پيمودن اين راه به وسيله‌ى بندگان خدا، متكى شده است، مدد و نيرو گرفته است از كارى كه حسين‌بن‌على (عليه‌السّلام) كرد و كارى كه زينب كبرى كرد. يعنى آن  صبر عظيم، آن ايستادگى، آن تحمل مصائب و مشكلات موجب شد كه امروز شما مى‌بينيد ارزشهاى دينى در دنيا، ارزشهاى رائج است.  “بيانات در ديدار فرمانده و پرسنل نيروى هوائى ارتش (۱۳۸۸/۱۱/۱۹)
 نظر دهید »

محل دفن سر امام حسین وحضرت زینب

09 آبان 1395 توسط غریبی فر

 محل دفن سر امام حسین وحضرت زینب کجاست؟

سلام …محل دفن سر مبارک امام حسین کجاست وآیا در حرم کربلاست یا جای دیگری دفن هست؟؟؟؟؟؟؟محل دفن حضرت زینب آیا سوریه هست یا مصر؟؟؟آیا رفتن به سوریه سند محکمی دارد؟؟؟لطفا با سند بفرمایید محل دفن سر امام حسین سلام الله علیه وقبر حضرت زینب کجاست؟؟؟

پرسش: محل دفن سر امام حسین کجاست؟ شرح سلام …محل دفن سر مبارک امام حسین کجاست و آیا در حرم کربلاست یا جای دیگری دفن هست؟لطفا با سند بفرمایید محل دفن سر امام حسین سلام الله علیه کجاست؟
پاسخ:
در این که سر امام حسین )ع( کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش‌های گوناگونی آورده‌اند تا آنجا که شش قول در این باره گفته شده است.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کرده‌اند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می‌نویسند: علی بن حسین )ع( همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین )ع( را به کربلا باز گرداند.
سید مرتضی در این باره می‌گوید: روایت کرده‌اند که سر امام حسین علیه‌السلام با جسد در کربلا دفن شد.
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیم‌السلام) توصیه شده است.
ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن می‌توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد.
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین )ع(، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.
مجلسی، یکی از وجه‌های استحباب زیارت امام حسین )ع( را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهما‌السلام بیان کرده است.  وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. 
برخی اندیشمندان اهل‌ تسنن نیز این قول را بیان کرده‌اند:
ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره می‌نویسد:
و فی العشرین ردّ راس الحسین )ع( الی مجثمه حتی دفن مع جثته…؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین )ع( به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. 
قرطبی (متوفای 671 ق) می‌نویسد:
امامیه می‌گویند که سر حسین )ع( پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می‌نامند. 
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی‌امیه است، چون در آن روز، سر حسین )ع( را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه می‌گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. 
قول دوم: در کنار قبر امیرالمومنین)ع(؛ 
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات؛
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه (س(؛
قول پنجم: دمشق؛
قول ششم: قاهره. 
بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش‌های تاریخی - چنانکه اشاره شد - این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.

 نظر دهید »

سندزیارت عاشورا و ثواب آن

04 آبان 1395 توسط غریبی فر

سندزیارت عاشورا و ثواب آن 

علقمه بن محمد حضر می می گوید که به امام باقر (ع) گفتم : به من دعایی تعلیم فرما که بعداززیارت عاشورا بخوانم ، هنگامی که ازنزدیک یا هنگامی که از خانه ام و ازراه دور امام حسین (ع) رابااین زیارت عاشورا زیارت کنم .

حضرت فرمود : ای علقمه !پس از آن که باآن حضرت باسلام اشاره کردی ،دو رکعت نماز بخوان و پس ازآن که این زیارت را خواندی ، در حقیقت اورا به چیزی خواندی که هرکس از ملائکه که بخواهد اورازیارت کند، به آن می خواند ، و خداوند برای تو هزار هزار حسنه می نویسد و ازتو هزارهزار سیئه محو می کند و توراهزارهزاردرجه بالا می برد ،وجزو کسانی می شوی که دررکاب امام حسین (ع)به شهادت رسیدند، حتی دردرجات آن ها هم شریک می گردی و به عنوان شهدایی که باوی شهید شدند، شناخته می شوی و برای تو ثواب هر پیامبر و رسولی و هرکس که امام حسین (ع)رااززمان شهادتش تابه حال زیارت کرده است ،می نویسند .

وخداوند عزوجل ثواب دوهزار حج و دو هزار عمره و دوهزار جهاد که ثواب هرحج و عمره و جهاد آن مانند ثواب آن است که حج و عمره و جهاد همراه با رسول خداو باائمه ی هدی (صلوات الله علیهم اجمعین )به جا آورد .

پس می گویی :«السلام علیک یااباعبدالله »(تاآخرزیارت عاشورا ).حضرت پس ازنقل زیارت فرمود:ای علقمه !اگر توانستی هرروز از عمرت آن حضرت رابااین زیارت ،زیارت کنی ، این کارراانجام بده ، پس برای تو تمام ثواب این زیارت است . سپس دعایی به او یادداد که اولش «یاالله یاالله یاالله »بودو مشهورشدبه دعای علقمه .

امام صادق (ع)می فرماید که جدم امام حسین (ع) فرمود: هر کس پس از شهادتم به زیارت من بیایید،درروز قیامت به زیارت او می روم و اگر جز درآتش نباشد ، اورااز آتش بیرون می آورم .

منبع :امام حسین شریک قرآن    مؤلف:محمودشریعت زاده خراسانی   ناشر :انتشارات خادم الرضا(ع)         بهار1393     صفحه 229 

 نظر دهید »

تاثیر شخصیت مادر، در تربیت دینی فرزند

25 خرداد 1395 توسط غریبی فر

تاثیر شخصیت مادر، در تربیت دینی فرزند

 

فاطمه جهانتیغ

بهار 95

موضوع: تأثیر شخصیت مادر در تربیت دینی فرزند

تعریف و تبعیین:

اسلام برای بهبود اجتماع و اصلاح شئون جامعه کوشش به اصلاح زن کرده و ملاک مدنیت را به او وابسته دانسته است. و نیز داشتن فرزندان که کارگردانان جامعه فردایند، توجه به مادر خوب داشته و در انتخاب او توصیه های بسیار کرده. (مطهری، 53:1359)

آنگونه که حق زنان پاک دامن و واقعی است، اسلام به آنها شخصیت عظیم داده و بی مهری ها و بی توجهی های گذشته و بعد را نسبت به زنان مردود ذکرمی کند. شخصیتی که اسلام برای زن قائل شده به حدی است که دیگر آنان را نیازی نیست در کوچه و خیابان افتند و خود را محبوب القلوب نشان دهند.(همان:56)

قرآن کریم در ذکر داستانهایی فقط از مردان نام نبرده بلکه اززنانی همچون، همسر حضرت آدم، حضرت مریم و مادر حضرت موسی (علیهم الاسلام) نیز به نیکی یاد کرده است.(بهشتی،43:1360)

از جمله وظایفی که زن بر عهده دارد، مسئله ی مهم تربیت فرزندی نیک و صالح است وجود فرزند در روایت به «گل» تشبیه شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:«الواحد الصالح ریحانه من ریاحین الجنته»؛«فرزند صالح گلی از گلهای بهشت است.»

وجهه تشبیه فرزند به گل این است که فرزند در سالهای نخست زندگی، مخصوصاً نوزادی از نظر ظاهری و جسمانی همانن گل بهاری، جسمی دارد بس لطیف و نازک و روحی دارد با عاطفه و طراوت که نیاز شدیدی به حفظ و نگه داری دارد. و اگر از او مواظبت نشود هر لحظه ممکن است لطافت و چذابیت خود را از دست بدهد.همانطور که در جهان متمدن امروز شاهد از بین رفتن بسیاری از کودکانی هستیم که بر اثر بی توجهی والدین رشد کمی و کیفی خود را از دست داده اند و دچار نارسایی جسمی و روانی می شوند. (زهادت،109:1386)

توجه و تکریم فرزند و هم چنین تربیت صحیح او از دیر باز مطمح نظر بوده است، که از زمان حضور بشر بر این کره ی خاکی مورد توجه قرار گرفته بوده است.

تربیت دینی از نظر اسلام و قرآن از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و از آغاز زندگی فرزند باید بدان توجه کرد.

پیترز تربیت را فرآیندی می داند  که دارای روش و محتوی است، در زبان فارسی، هر دو کلمات تعلیم و تربیت هم در مورد انسان و هم در مورد حیوان به کار می روند؛ حتی تربیت درباره ی گیاهان نیز کاربرد دارد. و تربیت از پرورش عظلات بدن تا کمالات معنوی را شامل می شود. (شرفی،156:1392)

در مورد تربیت تحقیقات فراوانی صورت گرفته است از جمله:

شریعتمداری (1385) در تألیفی تحت عنوان تعلیم و تربیت اسلامی، به آیین تربیت فرزند در اسلام پرداخته که از صفحه 75 تا 91 مورد استفاده در این تحقیق قرار گرفت.

بهشتی (1360) در تألیفی تحت عنوان تربیت از دیدگاه اسلام به این موضوع پرداخته که از صفحه 43 تا 59 مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

موسسه فرهنگی قدرتی ولایت (1386) در تألیفی تحت عنوان شخصیت زن ها، به این موضوع پرداخته که از صفحه 94 تا 98 مورد استفاده قرار می گیرد.

مطالعات انجام شده به مباحثی همچون تربیت از منظر اسلام، آیین و ابزار تربیت، لزوم نیاز به تربیت و … پرداخته و کمتر به نقش مادر در تربیت دینی فرزند اشاره نموده اند.

حال با عنایت به مطالب فوق این سوال مطرح می گردد که شخصیت مادر چه تأثیری بر تربیت دینی فرزند دارد؟

ضرورت: درجامعه امروز با وجود اینکه مادران و زنان به تحصیلات عالیه دست می یابند و از لحاظ میزان اطلاعات نسبت به مادران گذشته و پر بارتر هستند جای این تعجب است که فرزندان امروز با توجه به میزان سواد مادران و امکاناتی که در اختیار دارند آنجوریکه باید بر مسائل دینی پایبند نبوده و برای ارزش های دینیاهمیت قائل نمی شوند که بیشتر این مورد به بحث تربیت دینی مادران مرتبط می شود.

اهمیت و ضرورت:

هر جامعه به افرادی نیاز دارد که با آنها بتواند خود را رشد دهد و یا بازسازی کند. در واقع افراد یک جامعه نقش بسزایی در سعادت آن جامعه خواهند داشت، با توجه به این که، در دین اسلام انسان یالقوه می تواند به کمال برسد.(شرفی، 181:1392)

اگر در جامعه اسلامی احساس شود که افراد آن جامعه از این توانایی خود بهره کافی زا نمی برند، با اینکه می توانند پیشرفت کنند امام تلاشی در این زمینه انجام نمی دهند. هر وجدان بیداری به تکاپو می افتد که جامعه خویش را نسبت به مشکلی که دارد آگاه کند و در صورت توان وضعیت جامعه را بهبود بخشد. (همان:183)

بهترین راه حل برای رفع دفع مشکل جامعه، تربیت صحیح فرزندان آن جامعه است. چرا که همین فرزندان در طول زندگی خود نقش های فراوانی را در صعود یا سقوط یک ملت ایفا خواهند کرد و آثار اجتماعی زیادی در پی دارد.

لذا لازم است به  این موضوع که فرزند چگونه ازجانب خانواده تربیت شود تا تأثیر خوبی بر رشد جامعه بگذارد، پرداخته شود. تا جامعه ای عاری از این مشکل داشته باشیم.

گر تربیت کنی ز ملک بگذرد بشر                          و تربیت کنی به ثریا رسد ثری

«سعدی»

شریعتمداری: در رابطه با بحث در مورد تعلیم و تربیت در اسلام سخن گفته است و بیان کرده با توجه به گستردگی قلمرو تربیت وظایف مشکل است اما با توجه به پاره ای از جوانب از جمله حیات انسانی مثل، رشد و تکامل فردی، اصلاح جامعه، و … ما را به طرح و بررسی ویژگیهای تعلیم و تربیت و هدفهای آن ترغیب می کند. ایشان تربیت را در بعد اسلام بررسی کردند و به نقش مادر در تربیت اشاره نکرده اند.

بهشتی: وی در تألیفات خود در رابطه به تربیت از دیدگاه اسلام پرداخته و بیان کرده و گفته است در سیستم تربیتی اسلام، آزادی های صحیح و معقول، برای انسانها کاملاً رعایت می شود. و ایشان تربیت را درابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده و نقش مادر را در تربیت کمتر مورد بررسی قرار داده اند.

طباطبایی: یک قسمت متن نقد وی در رابطه با حقوق زن و احکام و قوانین مربوط به زن و همچنین مقایسه ی زنان و جایگاه آنان در ملت های مختلف را مورد بررسی قرار دادند و کم تر به تأثیر شخصیت مادر در خانواده و تربیت نیروی جوان جامعه پرداخته شده است.

پیشینه:

از آنجایی که انسان موجودی دو بعدی است و هنگام تولد بعد مجردش همچون لوحی سفید می باشد و به واسطهی تربیت پدر و مادر وجود مجردش شکل می گیرد لذا لازم است والدین کودک، اصول تربیت لازم برای پرورش یک انسان را بدانند و اعمال کنند.شریعتمداراختلالات خواندن و روش هاي درمان آن(75:1385)

بنابراین تربیت به صورت عمومی و تربیت به صورت خاص از جمله مباحث مهمی است که باید بیش از پیش به آن پرداخته شود. که در این راستا تحقیقات و پژوهش های زیادی صورت گرفته است که نمونه هایی از آنها اشاره می شود: (همان:76)

شریعتمداری (1385) در تألیفی تحف عنوان تعلیم و تربیت اسلامی، به آیین تربیت فرزند در اسلام پرداخته که ادامه در برگه مورد استفاده در این تحقیق قرار خواهد گرفت.

بهشتی (1360) در تألیفی تحت عنوان تربیت از دیدگاه اسلام به این موضوع پرداخته که ادامه در برگه مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

طباطبائی (1363) در تألیفی تحت عنوان زن در اسلام در رابطه با نقش زن مطالبی را مورد بررسی قرار داده که در ادامه در برگه مورداستفاده قرار خواهد گرفت.

در تحقیقی که کاشانی (1392) تحت عنوان:«تأثیر والدین بر تربیت فرزند»به منظور پاسخگویی به سوال:«آیا والدین بر تربیت فرزند تأثیر می گذارند؟» انجام داده با استفاده از روش کتابخانه ای در بین جوانان و کودکان انجام گرفته، محقق داده های خود را با استفاده از روش کتابخانه ای در بین جوانان و کودکان انجام گرفته، محقق داده های خود را با استفاده از ابزار خویش جمع آوری کرده و در تحلیل داده ها از روش تحلیل ثانویه استفاده نموده است و عنوان می دارد که والدین نقش بسزایی در تفکرات و تربیت خود دارند چرات که فرزند در محیط خانواده تکامل یافته می شود و از بدو تولد نظاره گر رفتار والدین خویش و در صدد الگو برداری از آنان می باشد.

به بیان ساده تر می توان بیان کرد که کودکی مانند لوح سنگی است که قابلیت حکاکی بر آن وجود دارد و والدین آنگونه که هستند قابل روئیتند و کودک آنها را مورد اطمینان خود قرار می دهد و از آنها الگوبرداری می کند و تربیت کودک وابسته به رفتار والدین است.

سوالات

سوال اصلی:

شخصیت مادر چه تأثیری بر تربیت دینی فرزند دارد؟

سوالات فرعی:

1-     واژه ی تربیت و دین به چه معناست؟ یا مفهوم تربیت دینی چیست؟

2-     تربیت دینی فرزند چه اهمیتی دارد؟

3-     میزان تأثیر مادر، در تربیت دینی فرزند چقدر است؟

4-     چه راهکارهایی را اسلام برای تربیت دینی فرزند وجود دارد ارائه داده است؟

اهداف:

بی شک هر تحقیق و پژوهشی اهداف خاصی را شامل می شود که در راستای نیل به آن اهداف، چنین پژوهشی انجام گرفته است و این تحقیق از ایم امر متشنا نبوده و مشتمل بر اهداف ذیل است:

هدف اصلی:

بررسی تأثیر شخصیت مادر، در تربیت دینی فرزند.

اهداف فرعی:

1-     مشخص نمودن مفهوم تربیت بدنی

2-     مشخص نمودن اهمیت تربیت فرزند در اسلام

3-     مشخص نمودن میزان تأثیر مادر، در تربیت دینی فرزند.

4-     مشخص نمودن راهکاری اسلام برای تربیت دینی فرزندان.

فرضیه تحقیق:

در صورت جزیی شخصیت مادر در تربیت دینی فرزند موثر است.

روش تحقیق:

این تحقیق به روش کتابخانه ای و فیش برداری تدوین شده است.

چکیده:

این مطالعه با هدف بررسی تأثیر شخصیت مادر، در تربیت دینی فرزند انجام و در آن تلاش گردیده تا به این سئوال پاسخ داده شود که «شخصیت مادر چه تأثیری بر تربیت دینی فرزند دارد؟» و تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش به کار رفته در این مطالعه اسنادی است. داده های مورد نیاز متناسب با اهداف و سوالات تحقیق با استفاده از روش فیش جمع آوری و در تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به موارد زیر اشاره نمود:

پدر و مادر هر یک به نوبه ی خود تأثیری بر تربیت فرزند دارند. اما در این میان مادر نقش پر رنگ تری را ایفا نمی کند چرا که بیشتر با فرزند در ارتباط است.

آنچه که باید مدنظر قرار گیرد اخلاق مادر است چرا که فرزند شاهد نمونه ای است که مفاهیم مذهبی و اخلاقی را از او می آموزد.

این امر بسیار اهمیت است که مادر، در مسیر تقوای الهی باشد و تربیتش را بر اساس پرهیز از گناه و عبارت خداوند متعال قرار دهد.

کلید واژه ها: زن، تربیت، دین، فرزند.

مفهوم شناسی واژه تربیت و دین

نویسندگان فرهنگ و لغت به گونه های مختلفی به تعریف واژه ی تربیت پرداخته اند. اما از بین تعاریفريال تعریف زیر کامل تر و جامع تر است:

“تربیت” به معنی پروردن، پروراندن، آداب و اخلاق را به کسی آموختن است و نیز پرورش بدن به وسیله انواع ورزش است.(دهخدا 384:1385)

آنچه از تربیت تعریف شده بود، آنچه بود که جامعه شناسان بیان کردند، اما به بیان ساده تر  می توان گفت:«پروراندن هر چیزی است به گونه ای که شایسته آن است و این معنا گیاهان، حیوانات و انسانها را شامل می شود که در این مبحث 2 چیز مدر نظر است:1- چیزی که مورد تربیت قرار می گیرد2- هدف از تربیت آن»

دین نوعی زندگی است و تربیت دینی، فرآیندی است که آدمی را برای نحوه خاصی از حیات مهیا می سازد.(حسنی، 189:1379)

هدف تربیت دینی آن است که افراد جامعه را در فهم دین یاری رساند تا انها بتوانند آگاهانه درباره آن بیندیشند. این کار زمانی ممکن است که ازهان و عواطف آدمی، درهای خود را به روی دین نبندند و تصور نشود که دین چیزی منسوخ و مطالعه آن فاقد ارزش است؛ بنابراین تنها را سعادتمند شدن انسان، بهره مندی او از تعلیم و تربیت دینی است. (رحیمی 41:1380)

به عبارت دیگر می توان بیان کرد مه تربیت دینی به منظور آشنا ساختن افراد با جریان کسب معرفت ایمانی و عقاید دینی است و همچنین پذیرش سنت ها و اعمال دنی، توجه به ملاحضات اخلاقی و رفتاری مورد تأیید دین و به عبارت دیگر ایجاد یا پرورش ایمان در افراد را در بر می گیرد.(خاکپور،149:1381)

مفهوم شناسی واژه:

نویسندگان فرهنگ و لغت و لغت به گونه مختلفی به تعریف واژه ی تربیت پرداخته اند. اما از بین تعاریف، تعاریف زیر جامع تر و کامل تر است:

واژه تربیت، مصدر باب تفعیل، ریشه «ربو» و در لغت به معنای رشد و افزایش یافتن و اصلاح چیزی آمده است. ابن منظور می گوید«تربیت»،«ربو» به معنای زیادتی، رشد، نمو و نگه داری است.(ابن منظور،46:1371)

راغب اصفهانی تربیت را، تغییر تدریجی امری می داند، به گونه ای که آن چیز به حد تمام برسد.

ابن فارس نیز معتقد است:«اقدام بر اصلاح چیزی را تربیت می گویند»

صاجبنظران مکتب های گوناگون عمل و تربیتی هر کدام تعریف خواصی را بر اساس گرایش و سلیقه ارائه داده اند. به بیان ساده تر می توان گفت در معنای لغوی تربیت، مفهوم پرورش دادن، شکوفا ساختن، رشد دادن و فراهم آوردن زمینه های به فعلیت رساندن استعدادهای درونی و بیرونی مکربی را از آن برداشت کرده اند.

تربیت فرزند و اهمیت آن

کودکی همانند نهار نورسی است هر نهال برای آنکه رشد کند به زمین خاصی و مقدار معینی نور و آب و سایه و آفتاب نیازمند است. هر کودکی نیز تحت شرایطی مناسب و با ویژگی های خاص رشد می کند. هرگاه این زمینه های فراهم گردد، وی همچون نهال پس از روئیدن به مرحله ی شکوفایی می رسد. مساعدترین محیطی که باید چنین زمینه ایی را برای کودکان فراهم آورد (کانون مقدس خانواده) است.

برخی از والدین مسئولیت خود را در تأمین نیازمندیهای مادی فرزندان خلاصه کرده و تصور می کنند مسئولیت آنان منحصر به تأمین نیازهای جسمی فرزندشان است. و دیگر وظیفه ای ندارند، در صورتی کههر والدینی، خصوصاً مادران موظفند در مورد اساسی ترین مسئله زندگی یعنی (تربیت فرزند) بکوشند و واضح است که هرگاه بتوانیم فرزندان امروز را صالح بارآوریم ثمره آن پیدایش جامعه ای صالح خواهد بود. (شرفی، 98:1392)

کار سازندگی مادر بدون خودسازی امکان پذیر نیست. زنان افتخارشان باید این باشد که در درجه ی اول همسر خوب و در درجه دوم مادری نمونه باشند که این افتخاری برای آنان نزد خداوند است.

مفهوم شناسی

تربیت اساسی ترین و ضروری ترین و ابتدایی ترین نیاز بشر است. در تمام جوامع و ملل و فرهنگ ها روی این مسئله تکیه ی فوق العاده می کنند، که فرزندانشان بر اساس فرهنگ و سنن ملی و میهنی قومی پرورش یابند و سنت های گذشته ی خود را به آنها منتقل می کنند در آغاز هر کس تلاش می کند که فرزندش به خوبی تربیت شود. منتهی به فرموده ی قرآن مجید هر فرد یا حزبی به نحوی به کرده و عقاید و فرهنگ خود دلبسته است. کودک روحیه ای بسیار حساس و ظریف دارد. اطراف او پر از انسانهای مختلف و با اخلاق و متفاوت و گوناگون و رفتارهای ناهمگون می باشد امکان دریافت همه نوع رفتار و کردار و گفتار از اطرافیان را دارد طبق فرمایش امام علی (علیه السلام)، به فرزندش امام حسن (علیه السیلام) که فرمود (و انما قلب الحدث کان الخاتمیه ما القی فیما من شی قلبته) قلب فرزند نور است مانند زمین خالی است خالی از بذر و گیاه، هر تخمی در ان افشانده شود همان رشد می کند. (مقام معظم رهبری، 36:1381)

از نظر اسلام ابتدا باید انسان و ابعاد وجودی و نیروها و استعدادهای او را شناخت و آن گاه به تربیت او پرداخت. و چون شناخت حقیقت ژرف و نامنتهای وجود انسان به طور کامل مشکل است و پرورده های بستر  غرایز و مادیات، عقل و تعیین آدمی را احاطه کرده و خود قادر به برنامه ریزی و تهیه ی قانون کلی که در جمع ابعاد، تأمین کننده صلاح و سعادتش باشد نیست؛ خدای انسان که آفریننده ی انسان و ربّ و پرورنده حقیق اوست برنامه های تربیتی او را تعیین فرموده و توسط پیامبرانش به انسانها ابلاغ نموده است.(شریعتمداری، 88:1385)

از آیات 84 تا 87 سوره مبارک انعام اهمین فرزندان صالح در معرفی شخصیت انسان استفاده می شود، زیرا خداوند برای معرفی مقام والای حضرت ابراهیم (علیه السلام) قهرمان بت شکن، شخصیت های طوری که از میان 25 نفر از پیامبران که نامشاندر مجموع قرآن آمده است در این آیات نام 16 نفر از فرزندان و بستگان ابراهیم (علیه السلام) و نام یک نفر اجداد او آمده است و این در حقیقت درس بزرگی برای عموم مسلمانان که بدانند شخصیت فرزندان و دودمان انها محسوب می شود و مسائل تربیتی و انسانی مربوط به نها فوق العاده اهمیت دارد. (فرهادیان، 47:1380)

اهمیت و ضرورت تربیت انسان را انکار کند: اختلافات همه در اهداف و روش تربیت است. و هنوز به سیاهی و پلیدی گناهان نیالوده است.(شرفی،160:1392)

والدین باید سرمش امید، اطمینان، صبر، تحمل، پشتکار و ایمان و تقوا باشند. که بذراین حضایل پسندسده را در نهاد فرزندان خود بکارند.

فرزندان ناسالم علاوه بر اینکه خود از یک رنج روحی در عذابند، خبر از مرض روحی و اخلاق والدین می دهند. وقتی که والدین از تعادل سلامت جسم و جان محرومند از تعادلی بهره مند نیستند و بازندگی تلخ و طاقت فرسایی دست به گریبان می باشد.

نقش مادر در تربیت دینی فرزند

کودک بیش از هر کس با مادر در تماس دارد، مفاهیم مذهبی و اخلاقی را از او می گیرد، در رفتارها او را نمونه و شاهد خود قرار می دهد بر این اساس، پرورش مذهبی و اخلاقی از وظایف اولیه اوست. اینامر مخصوصاً باید در سالهای اول زندگی پایه گذاری شود؛ هنگامی که طفل خود خردسال است، کلمه توحید را بر زبانش جاری سازد و گوش او را با کلماتی آشنا سازد، در چنین صورتی است که خاطره های، فراموش نمی شوند و برای همیشه جاودان می ماند. پیش از آنکه دیگران ذهن کودک را مشعول و آلوده نمایند، مادر باید خود را سرگرم او کند و مفاهیم خوب و بد را در ذهنش استوار و ریشه دار سازد و بذرهای اعتقادی را در دل او بپاشد و خوبی ها و رفتارهای او را بر اساس سنت الهی جهت دهد.(موسسه فرهنگی قدر ولایت،98:1386)

کودک از راه لمس، بوئیدن، چشیدن، شنیدن و دیدن با جهان خارج ارتباط برقرار می کند ایجاد ایمان در دوران کودکی بر این ساس باید استوار باشد، او باید از راه شناخت پدیده های جهان، هدا را بشناسد و به وجود او مومن و معتقد گردد. طفل را نباید از کودکی ازخدا ترساند، بلکه همواره باید از مهر و عواطف او، محبت و دوستی او، مواهب و زیبایی های او بحث کرد، داشتن خدای مهربان برای کودک بهتر ار خدایی که جبار و منتقم است.

مادر و تأثیر او در تربیت:

مقام زن و تأثیر او در تربیت:

اسلام برای بهبود اجتماع و اصلاح شئون حیاتی جامعه کوشش به اصلاح زن کرده و ملاک مدنیت را به او وابسته دانسته است و نیز برای داشتن فرزندان صالح که کارگردانان جامعه فردایند توجه به مادر خوب داشته و در انتخاب او توصیه های بسیار کرده است.(مطهری،53:1359)

آنگونه که حق زنان پاکدامن و واقعی است، اسلام به آنان شخصیت عظیم داده و بی مهری ها و بی توجهی های گذشته و بعدی را نسبت به زنان مردود ذکر می کند. شخصیتی که اسلام برای زن قائل شده به حدی است که دیگر انان را نیازی نیست در کوچه و خیایان افتند و خود را محبوب القلوب نشان دهند. (همان:56)

نه تنها در عمل بلکه در توصیه ها و سفارشات تا لحظات آخر حیات پیامبر (ص) که در بستر مرگ افتاده بود به گوش می رسید. قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است در مقایسه با مقام مرد و زن از نظر اسلام یادآور می شود که مقام زن کمتر از مرد نیست.(همان:57)

به بیانی دیگر مربی انسان ها زن است، سعادت و شقاوت کشوها بسته به وجود زن است، زن با تربیت صحیح خودش انسان درست می کند و کشور آباد می کند، مبدأ همه ی سعادت ها از دامن زن بلند می شود.

روایتی معروف از رسول خدا (صلی الله علیه و آله): در این روایت ایشان می فرمایند: بدانید شما حافظ صالح هستید و همه ی شما در برابر کسانی که حافظ صالح آنان هستید مسئولید.(کرمی32:1386)

به بیانی دیگر می توان گفت:«زن نیز حافظ مصالح خانواده ی شوهر و فرزندان اوست و در برابر آنان مسئول است».

زن در نقش مادری

ام به معنای ریشه و سرچشمه است و یه خاطر اینکه کودک حداقل 6 ماه و حداکثر 9 ماه در رحم زن است و با تمام قوا جسم و روح خود را از مایه های وجود زن می گیرد، دائم از کارگاه جسم و اعصاب و جان زن تغذیه می کند، از وجود او نسبت به کودک تعبیر به ام شده است. در حقیقت مادر اصل ریشه و سرچشمه ی کودک است. مدت اقامت نطفه در صلب پدر بسیار اندک ولی در رحم مادر نزدیک به دویست و هفتاد روز مهمان است.(زهادت،109:1386)

به بیانی دیگر اغلب گیرندگی و اثر پذیری او از مادر است، و به همین علت حسابی که اسلام برای مادر باز کرده برای غیر او باز نکرده است. حیثیت مادر بودن باید برای او ثابت و پابرجا بماند وگرنه نسل خوبی به وجود نخواهد آمد. دامان مادر نخستین مدرسه و اولین پایگاه تربیتی است. در این مدرسه کودک علم و اخلاق و دین می آموزد. مهم این است که آنچه کودک در این مدرسه می آموزد برای همیشه نزد وی می ماند.

طفل که پا به عرصه ی این جهان می گذارد کاملاً متکی به مادر است، برای کسب غذا او به، به دست آوردن هر چه مادر بگوید عمل می کند، بر این اساس تا مادر خود را از عوامل فساد و اخلاق نادرست دور نبیند نمی تواند به او متکی باشد.

در جهان امرزو و پیشرفت تمدن خیلی زود رابطه ی پدران و مادران را از فرزندان قطع می کند. آن چنان که پس از بزرگ شدن کودکان، کمتر روابط عاطفی میان آنها دیده می شود.

مادر از 2 جهت حایز نقش ویژه ای در تربیت فرزند است، ابتدا اینکه کودک مهمترین سالهای تکوین شخصیتش را دز محیط اسن و الفت با او می گذراند و این سالها، فرصت کم نظیری برای اکتساب عادات، صفات و سایر ویژگی های رفتاری از مادر است. (بهشتی، 44:1360)

از جهت دیگر، مادران به احاظ عواطف سرشار و خالصانه ی خود، پناهگاه مطمئنی برای کودک هستند و فرزند هر زمانی که احساس ناامنی می کند، ابتدا به مادر پناه می برد و امنیت مورد نظر خودر را در آغوش وی جست و جو می کند از همین روی در تکریم جایگاه مادری، سخنی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند:«مادر خود، مادرخود، مادر خود را رعایت کن، سپس پدر خود را از آن کسانی را که به تو نزدیکترند».(همان:47)

تأثیر رفتار و اخلاق مادر در فرزند

با توجه به تجربیات جوامع دیگر که زمانی تصور می کردند که اگر تنها به آموزش علوم و فنون بپردازند به سعادت موعود دست خواهند یافت و به ترتیب اخلاقی توجهی نیم کردند یا آن را در حاشیه کار خود قرار می دادند، اکنون تردیدی باقی نمانده است که یکی از ارکان سعادت یک جامعه را تربیت اخلاقی تشکیل می دهد. (ویژه آسیب شناسی تربیت دینی، 177:1388)

خانواده ها نیاید پرورش اخلاق کودکان و نوجوانان خود را آسان بگیرند، گاهی دیده می شود که برخی از پدران و مادران تمام توجه خود را به مسائل تحصیلی فرزندانشان مصروف می دارند و تربیت اخلاقی و معنوی انها را چندان جدی نمی گیرند.(همان:179)

حا آنکه: هدف از تربیت فرزند این نیست که او را فردی متخصص در یک رشته یا علمی تربیت کنیم، چنین فردی ممکن است یک متخصص خوب شود، اما معلوم نیست که آیا او یک انسان واقعی نیز خواهد بود یا نه؟ انسانیت قادر گرو پیروری از ارزش های اخلاقی است و تنها دراین صورت است می توان به نتیجه کار تربیت خوش بین بود.

از نیازهای اساسی روح  و روان آدمی همانند سازی است، به این مفهوم که کودک ابتدا در محیط خانوادگی به کاوش می پردازد تا کسی را بیابد که او کاملتر و نیرومندتر است. و چون از نقش ها و توانایی های خود رنج می برد، گم شده خود را در بزرگترها می یابد که در جاتی از قویترند و خود را با آنها از حیث رفتار مناسب شیوه زندگی همانند می سازد و در حدود انطباق کامل بر می آید.(طباطبائی،239:1386)

تأثیر تقوا و عبادت مادر بر فرزند

اساس اجتماع اسلامی و جامعه آن بر فضیلت و شرف و تقوا است و این به هنگامی امکان پذیر است که  برنامه تربیت بر این اساس استوار گردد. انجام این خواسته ممکن نیست جز به هنگامی که مادران پاک سرشت و پرهیزکار سرپرستی و انجام این خواسته را عهده دار گردند. مادر نخستین کسی است که بذر تربیت را در جان و روان کودک می پاشد و نهال آنرا آبیاری می کند، طرز فکر و رفتار او در سازندگی کودکان موثر است و اوست که می تواند کودکان را بر اساس مبادی آداب اسلامی بپروراند و تربیت کند آنچه در تقوا مورد نظر است، نگهداری نفس از گناه و پرهیز از امور شبه ناک است.

ما می خواهیم که مادر، در جنبه هودداری و نگهدای نفس، به درجه ای پیوند داشته و در کار و رفتارش حق تعالی را مراقب بداند. بهره گیری ها از زندگی را بپذیرد ولی هر نوع بهره گیری را جهئز نداند.(قائمی،79:1376)

همانگونه که علم می پذیرد تأثیر فضایلات، را در جنبه وراثتی بپذیریم باید قبول کنیم که نقش مادر در اینزمینه مهم است. در تربیت اسلامی پرهیزکاری رأس هر امر، اعمال و مورد محیت خداست. مهم این است کهزن در مسیر آن باشد و فکر شخصیتش را برآن اساس رنگ دهد. شاید برخی فکر کنند که کوشش مادر در امور پرهیز کاری در نسل و تربیت بی اثر است، در حالی که علم بر خلاف آن را اثبات کرده و بررسی ها نشان داده است که خیانت، تبهکاری، دشمنی، تجاوز کار و برعکس مراقبت در فکر و عمل، در سخن گفتن و در ایفای حقوق بطور کلی پرهیز از گناه و خدا ترسی در همه ی امور کودک موثر است.(همان:81)

جایی که غذای محل دورا محل در ساختمان جسمی کودک موثر باشد، ایا غیبت و حسادت و سخن چینی و دیگر جنبه های اخلاقی و روانی در جنین موثر نیست از سوی دیگر تقوای مادر مانع از گناه و انحراف است و این خود زمینه و موجبی برای مادر است که مخصوصاً در دوران محل و رضاع دور از اضطراب بوده و در آسایش و آرامش کامل به سر ببرد. (همان:82)

مادر وظفه ای سنگین و انجام آن توأم با مسائل و مشکلات و همراه با دشواری هایی است مادر در طی مراحل متعدد تربیت کودک نیازمند است که بردبار و در برابر دشواری ها مقاوم و در برابر ناکامی ها خوددار باشد. بر این اساس بدون پیوند همیشگی با خدا، آن قادر مطلق نمی تواند به خوبی از عهده ی انجام وظایف برآید و کار دشوارش را به پایان برساند. عبادت ایجاد پیوند با خداست و برای مادر موجب فرصتی است تا نفسی تازه و با قدرت و تلاشی جدید به کارش ادامه دهد. (کرمی،93:1386)

آنچه از عبادت مورد نظر است این است که وجه نظر مادر در تربیت فرزند و درانجام فعالیت های روزمرّه خدا باشد و ایمان به آفریننده مطلق پایه و اساس محکمی بر انجام وظیفه و تلاش وی باشد و فقط از او پاداش بطلبد، آنچه در این عبادت مهم است وجود عشق و علاقه مداوم و یادآوری قلبی خداست، آن چنان که جلوه و اثرش در فکر و زندگی مادر عیان شود. (همان:94)

منظور از عبادت مادر تها شب زنده داری و تسبیح گفتن نیست؛ قرآن خواندن و دعاگویی ها، ذکرها، روزه داری ها همه و همه عبادت است ولی مهم تر از ان جنبه عملی قضیه و عبادت در تمام فعالیت های زندگی است.

به بیان دیگر می توان منظور از عبادت را زندگی در جو قرآن دانست.

روش عبادتی ما در باید فعالیت در میدان شناخت خدا باشد و فرمانش را در همه ی جوانب زندگی نفوذ دهد، بدانگونه که تمام جوانب حیاتش تحت الشعاع خدا باشد. کردار، تفکر و حتی رفتار او بدین گونه رنگ گیرد، و دانش چون آینه ی بی غبار برای تجلی حقیقت گردد. در انجام عبادت عمل و رفتار با هم است صد سخن مادر در زمینه ی عبادت خدا به اندازه ی یک عمل چند لحظه ای در کودک نافذ نیست، صد بحث درباره ی نماز به اندازه یک نماز خواندن نمی ارزند. روح دینی را باید از راه عمل در کودک ناخذ ساخت نه از راه حرف و سخن. اگر مادر نیازمند به پرورش افرادی خاشع و خاضع برای خداست چاره ای ندارد جز آنکه خود نمونه عملی خشوع و خضوع درگاه الهی باشد سیره و رفتارش به تمام جنبه های اسلامی و قرآنی باشد.(بهشتی:44:1360)

چه زیباشت که عبادت در تمام مراحل زندگی کودک از تشکیل جنین تا پایان دوران تربیتش در خانه باشد، در انعقاد نطفه، در مرحله جنین، در ایام رضاع و دیگر موارد یاد خدا برای کودک موجود باشد.(همان،43)

بدین نظر مادر نمی تواند عبادت موقتی و تصنعی داشته باشد بلکه همه گاه و در تمام شدون و جوانب حیات باید عابد باشد و نیز عبادت تنها لحظات خلوت با خدا در حال نماز و روزه نیست که دیگر موارد زندگی هم باید مورد نظر باشد بدانگونه که لحظه ای از یاد خدا غافل نشود.

نکات حایز اهمیت در دوران بارداری

برای صلاح و سلامت فرزند در دوران بارداری رعایت و انجام موارد زیر موثر و مفید می باشد:

مادر حتی المقدذور در همه حال با وضو و طهارت باشد و بی وضو از غذا و نوشیدنی میل نکند.

مادر عموماً رو به قبله و متوجه خداوند عزوجل باشد.

از خوردن غذاهای شبه ناک ولو یک لقمه پرهیز نماید.

از خوردن داروهایی که بعضاً نحوه ساخت و موراد تشکیل دهنده ی آن معلوم نیست، کمتر استفاده نمیاد.

کمبودها را با غذا و خوردنی ها جبران کند، نه با دارو، دارو غذا نیست!

قرائت قرآن، ادعیه و زیارت در حد توان بدون خستگی علی الخصوص خواندن سوره انبیاء (هر قدر امکان دارد) برای صالح شدن فرزند خیلی موثر است.

از عصبانیت، شهوت زدگی و اوهام حتیالمقدور بپرهیزد.

حرز حضرت جواد الائمه (ع) در روز جمعه (پیش از ظهر) یا روز دوشنبه (هنگام زوال) نوشته برای سلامت مادر و طفل، مادر همراه خود قرار دهد. انشاء الله از خطر سقط جنین و غیره در امان خواهد بود.

صدقه دادن ولو به مبلغ خیلی جزئی در ساعات مختلف، بسیار نیکو و در سلامت مادر و کودک موثر است.(میخبر،44:1386)

از نکات مهم و حایز اهمیت در دوران بارداری، تغذیه صحیح مادر است، بعضی از مادران باردار متأسفانه به طور خودسرانه دست به رژیم غذایی مناسب می زنند که به صحت و سلامت کودکشان ضرر می رساند این گروه از مادران بخاطر اینکه، زیبایی اندامشان حفظ شود، بدون توجه به این نکته که یک نفر دیگر هم از او تغذیه می کند، خودسرانه دست به یک سری رژیم هایی می زنند که به هیچ وجه قابل قبول نیست. البته توجه به این نکته مهم است که زن باردار وزنش نباید آنقدر بالا برود که باعث بیماری شود و نه آنقدر ضعیف و لاغر شود که نتواند بار حمل و رشد کودک را تحمل کند. زنان حامله به دلیل ازدیاد ترشحات داخلی، سوخت و ساز بیشتری در بدنشان انجام می شود و مصرف خوراک در اثر زودتر و بهتر جذب شدن، بیشتر می گردد.(همان،47)

وجود جنین از چاقی مادر جلوگیری می کند و چون مواد مورد نیازاز قبیل آهن، کلسیم، مواد آهکی و …را از بدن مادر تأمین می نماید. در صورتی که مادر نیز کمبود این مواد لازم را داشته باشد.علاوه بر جنین خود مادر هم دچار مشکلاتی از قبیل کم خونی، ضعف و ناتوانی ریزش مو سر، خرابی دندان ها و سستی استخوان می شود. (همان، 48)

بنابراین لازم است که دوران بارداری مادر، موادی از قبیل شیر، لبنیات، حبوبات(نخود، عدس، لوبیا، گندم و …) و میوه هایی مثل سیب، به، گلابی، هلو، انجیر و … استفاده شود و از این راه به سلامت بدن مادر و جنین کمک شود.

حضرت امام رضا (ع) فرمودند: به زنان آبستن خود کندر بخورانید که اگر طفل در رحمشان پسر باشد، خوش صورت و خوش اخلاق و نیک گفتار گشته و با همسرش زندگی خوشی خواهد گذراند.(همان،51)

مقدمات اولیه بعد از تولد

اسلام توصیه می کند همان طوری که مادر در دوران بارداری و قبل از آن خود را برای داشتن فرزند سالم و صالح آماده می کند، به همان صورت هم توصیه می کند که در بدو تولد کام فرزند را با تربیت حضرت امام حسین (ع) آشنا کنند تا روح حسینی بودن از همان ابتدا در روح و جان نوزادش نقش بسته و تأثیر خود را بر جای نهد. حضرت امام صادق (ع) فرمودند:«اگر شده کام کودک را با خرما بردارید همانطوری که رسول اکرم (ص) کام حسن و حسین (ع) را با خرما برداشتند. کام کودکی که مادرش او را با تربت امام حسین (ع) آشنا می کند و یا نوزادش را در آغوش می گیرد و شیر می دهد، به طور مسلم در روح و روان کودک تأثیر می گذارد و هرگز از روح او جدا نمی شود ». (قائمی، 89:1386)

دیگر اینکه اسلام توصیه کرده است که در بدو تولد در گوش نوزاد اذان و اقامه بگویید چرا که گفتن اذان و اقامه که همان کلمات نورانی و مبارک الله اکبر ، لا اله الا الله و … می باشد سبب می شود که از همان ساعات اولیه ی زندگی کودک با فطرت خداجویی و توحیدی و حقایق اسلامی آشنا شود و پیامدهای توحیدی همچون آب حیات، فطرت الهی او را سیراب می کند و او را برای قرار گرفتن در راه سعادت آماده تر می سازد.

تأثیر شیر و غذای حلال در تربیت معنوی فرزند

شیر تأثیر عجیبی در بچهدارد، چنانچه اگر غذایی که مادر می خورد مقوی باشد و در بنیه و قوه ی بچه تأثیرگذارد از نظر معنویت هم تأثیر عجیبی در روحیه ی بچه دارد. روحیات مادر روی حمل و شیر مادر اثر می گذارد، پس مادر باید با تقوی بوده و مواظب باشد گناه مخصوصاً در وقت شیر دادن در زندگیش مرتکب نشود. اگر مادری گوشت فاسدی گه دارای میکروب است بخورد خواه ناخواه مادر مریض می شود و همچنین بچه ای که در شکم مادر است هم مریض می شود.(داوودی،33:1386)

مشخصات سنی کودک و ارتباط آن با خدا

در رابطه با پیدایش حس مذهبی کودکان بررسی های روان کاوان نشان می دهدکه این امر مربوط به ماه های قبل از چهار سالگی و حتی در برخی کودکاناز حدود سنین 2 یا 3 سالگی هم دیده شده است. (قلی زاده، 12:1376)

به همراه رشد و افزایش سن این احساس علنی می شود آنچنان که در شش سالگی می توان به عیان تظاهرات مذهبی و علاقه به انجام دادن رفتارهای مذهبی را در کودک دید. کودک از شش سالگی علاقه مذهبی نیرومندی دارد. دوست دار حرف زدن با خداست، امری که والدین غیر مذهبی از آن عصبانی هستند و نگران هستند که چرا این علاقه را به معنویت بروز می دهد و البته معلوم نیست که همین عشق و علاقه او باقی و برقرار بماند و برای روشن شدن وضع او باید مدتی منتظر ماند، مذهب در سنین مختلف برای کودکان معانی مختلفی دارد ولی دنیای آنها از دود شش سالگی دنیای عشق و محبت، احترام به خدا، ستایش و نیایش او واحساس شرمساری در صورت تخلف از دستور خداست و حتی این امر در قیافه ی او هم پیداست.

ازحدود هشت سالگی به بعد شوق مذهبی او بیشتر ، به مسائل مذهبی علاقه مندتر و به عبارت دیگر متدیّن تر می شود.(همان، 15-16)

سعی دارد کاری را انجام دهد که به گفته ی والدین و مربیان او مورد رضای خداست. از حدود چهار سالگی کنجکاوی سراسر وجود کودک را فرا گرفته و سبب آن می شود که با حقایق درباره جهان آشنا شود، این آشنایی ها خود منجر به مبدا جویی و قبول خدا هواهد شد و این مرحله سن طبیعی برای پذیرش خداست.(یزدی، 39:39)

کودک در این سن این احساس را دارد که هیچ چیز بدون علت پدید نیم یآید و جنین احساسی می تواند اساس همه دارو های او باشد. کودک 4 ساله به والدین خود وصل است پدر خود را بزرگ و مهم می داند و تلقی او از خدا این است که او همچون پدرش بزرگ است! او حتی خداوند را مانند عضوی از اعضای خانواده خود به حساب می آورد و سوالات او این طرز فکر را نشان می دهد. (شرفی، 34:1392)

شیوه و راهکارهای تربیتی

احترام به شخصیت کودکان

والدین باید بدانند که فرزند آنها از شخصیت والای برخوردار است، لذا باید بر اساس معیارهای تربیتی از تکریم خاصی برخوردار باشد تا بتواند در خود احساس شخصیت نماید و به ارزش وجودی خویش پی ببرد.

گرامی داشتن کودک از جهاتی در تربیت آنها موثر است که از اهم آنها می توان  امور زیر را بر شمرد:

الف- فراهم آمدن زمینه های لازم جهت قدرشناسی کودکان از والدین.

ب- ایجاد دلگرمی برای فرزندان.

ج- ایجاد تفاهم مطلوب و سلوک مودبانه در کانون خانواده. (قائمی، 52:1386)

نمونه هایی از احترام گذاشتن به کودک

سلام کردن به آنها.

نام انها را با حترام بردن و برای آنها همچون بزرگسالان حیثیت والایی را در نشست و برخاست در نظر گرفتن.

معاشرت نیکو و مهرورزیدن به او.

خوشحال کردن کودک.

نگاه محبت آمیز به او نمودن.

دلجویی و نوازش او.

خودداری از ملامت و سرزنش او.

همبازی شدن با وی.

نقش هم نشینی و معاشرت با فرزند(همان،57)

یکی از عوامل بسیار مهم در تربیت اخلاقی، همنشینی و معاشرت با نیکان و پرهیز از رفاقت با بدان است. کودکان به دوست و همبازی نیاز دارند تا ارتباط عاطفی خود را گسترش دهند و از دوستی با همسالان برخوردار بشوند. آنها به دلیل نقش پذیر بودن از رفتار و خرافات همسالان و دوستان خود به شدت اثر می پذیرند تا اندازه ای که گاه ممکن است زحمات پدر و مادر را بر باد دهد و آثار تلاشهای آنها را خنثی نماید. خوشبختانه کودکان در مورد دوستان خود تعصب دارند و می توان با راهنمایی یا در صورت لزوم سخت گیری، آنها را از همنشینی با همسالان ناشایست بازداشت اما این کار در دوران نوجوانی آسان نیست. نوجوان معمولاً نسبت به دوستان خود تعصب دارد و به سادگی عیب و اشکال آنها را نمی پذیرد. از این رو پدر و مادر باید با هوشیاری کامل، دوستان فرزندان خود را بررسی کرده و زیر نظر بگیرد و اگر آنها رااز جهت تربیت و اخلاق و ادب شایسته ی دوستی نداند فرزند را از آداب معاشرت با آنها خودداری کنند و برای این کار از روش های مستقیم و غیرمستقیم استفاده کنند تا حساسیت منفی با آنها به وجود نیاید. بنابراین روش خانواده هایی که فرزند خود را در معاشرت با دوستان آزاد می گذارند و هیچگونه نظارت، کنترل و حساسیتی از خود نشان نمی دهند، نادرست و زیانبار است. (طباطبائی، 244:1363)

نکات و رهنمودهایی در رابطه با تربیت فرزند صالح

در حضور فرزندتان برخورد مثبت و آرامی از خود بروز دهید. کودکان به شادی و قدرت پدر و مادرشان بسیار متکی اند و از آنها الهام می گیرند. این بدان معنی نیست که حق ندارید گاهی اندوهگین یا خشمگین باشید. این امر اجتناب ناپذیر است ولی کودکان به محیطی امن و آرام و اغلب مثبت نیاز دارند. هیچ کس نمی تواند بیشتر از شما در ایجاد چنین فضایی موثر باشد.(میخبر:39:1386)

یکی از وظایف پدر و مادر در تربیت فرزند، پرورش فطرات راستگویی است. والدین موظف هستند تا در خانه طوری رفتار کنند که اطفال به راستگویی عادت کنند.

نوازش یکی از دغدغه های روانی کودک است که باید به قدر کارفی از آن برخوردار شود و گاهی گریه بچه فقط برای این است که تشنه محبت و نوازش تاست. بچه ای که در محیط خانه به قدر کافی محبت دیده است، تشنه محبت نیست و در مقابل چند جمله ی این و آن، خود را نمی بازد و شخصیت خود را گم نمی کند.

والدین موظفند که از کودکی قبح گناه و تنفر مردم از گناهکار را به کودک بفهمانند و کارهای بد او را توبیخ و در کارهای خوب او را تشویق نمایند تا شخصیت او احیا شده و موجبات امیدواری و دلگرمی آنان فراهم شود. البته توبیخ و تحسین بی موقع و بی جا یا بیش از حد، خود منشأ فنا است.(همان، 24)

والدین توجه داشته باشند که شیطنت کودک در خردسالی نشان دهنده ی زیادی عقل او در بزرگسالی است پس در این مورد نگران نباشند و او را سرکوب نکنند و پدر و مادر هیچگاه نباید تفاوتهای فردی کودکان را نادیده بگیرند و نمرات آنها را با هم مقایسه کنند چرا که این امر موجب ناراحتی و ایجاد فشار روانی در کودک می شود.

نتیجه گیری

در پایان شایان ذکر است که انچه از این متون برداشت می شود به نوعی نتیجه ای است که خود فرد با مرو مطالب ذکر شده به آن می رسد.

1- تربیت دینی فرزند در اسلام از اهمیت ویژه و به خصوصی برخوردار است و از آنجا که فرزندان آینده ی جامعه ای روشن را می سازند باید از نظر تربیتی فوق العاده تربیت شود و به نحوی که صدمه ای به جامعه وارد نکنند و جامعه را متناسب با روال اسلامی پیش ببرند.

2- مادر تنها فردی است که بیش ترین رابطه با فرزند برقرار می کند لذا کودک از این رو از تمامی اوصاف و عملکرد مادر نمونه برداری می کند و می کوشد تا مانند مادر خود عمل کند چرا که او، مادر را همانند فردی درست کار و فرشته ای زیبا مد نظر دارد پس مادر نمونه مادریست که خود را برای نمونه بودن در نزد کودک آماده کند تا در کارهایش خطایی مرتکب نشود.

3- فرزندان نیاز جامعه ی فردایند آنان همانند بزرگسالان نیاز به تکریم و احترام دارند ما با احترام قایل شدن برای آنان ، آنها را از گزند دیگران حفظ می کنیم و زمینه را برای ظهور رشد و تربیت صحیح آنان فراهم می کنیم.

فهرست منابع:

* قرآن کریم

1- بهشتی، تربیت از دیدگاه اسلام، انتشارات صدرا، قم، 1360

2- داوودی، محمد، تربیت دینی، ج 2 چاپ هفتم، پژوهشگاه و حوزه و دانشگاه، 1386

3- زهادت، عبدالمجید، انتشارات صدرا، قم، 1386

4- شرفی، محمد رضا، خانواده متعادل، چاپ دوم، امیری، تهران، 1392

5- طباطبائی، زن در اسلام، کوثر تهران، 1363

6- قائمی، علی، تأثیر مادر در تربیت، چاپ سزدهم، امیری، تهران، 1386

7- فلی زاده، فرض الله، کودکان آینه ی رفتار والدین، چاپ اول، معصومی، تهران، 1376.

8- مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، کوثر، تهران، 1359.

میخبر، سیما، فرزند صالح، چاپ اول، صدرا، تهران، 1386

موسسه ی فرهنگی قدرتی ولایت، شخصیت زنها، قم، 1386.

ویژه آسیب شناسی، تربیت دینی، قم، 1388

یزدی، اسماعیل، فرهنگ تربیت،چاپ اول، پژوهشگاه و حوزه و دانشگاه، 1371.

 نظر دهید »

نقش ازدواج در سلامت روانی

25 خرداد 1395 توسط غریبی فر

نقش ازدواج در سلامت روانی

 

زهرا آژ فنداک

بهار1395

تعریف وتبیین

بدون تردید ازدواج بزرگترین ومهم ترین حادثه زندگی هر انسان است که موفقیت یا شکست در آن برای هریک از زوجین سرنوشت ساز خواهد بود.( امینی. 13:1376)در کتاب انتخاب همسرازدواج یک سنت دیرینه اجتماعی است که از زمانهای بسیارقدیم،بلکه ازآغاززندگی بشرمرسوم بوده است.پیمانی است مقدس که دربین تمام اقوام و ملل مذهبی وغیرمذهبی ودرتمام اعصار ومکان هاوجودداشت ودارد.در این پیمان مقدس،زوجین،یعنی زن،مرد زندگی مشترک را تاسیس می کند،وپیمان می بندند که در کنارهم ویارو غمخواریکدیگر باشند.ازدواج برای انسانها یک نیاز طبیعی است که از آفرینش ویژه انها سرچشمه می گیرد.چنانکه انسان به آب وغذا نیاز دارد،سنین مخصوص به ازدواج هم نیاز پیدا می کند.هریک از دختر و پسر در سنین بلوغ احساس می کنند که جنس مخالف رادوست دارند وخواستاروصال یکدیگرند.( امینی .13:1376)

درکتاب جوان و همسرگزینی،ازدواج خواسته ای طبیعی است که همه جوامع بشر و ادیان آسمانی برآن صحه نهاده اند.مخصوصا دین اسلام پیروان خود را به ازدواج دعوت نمو ده اندوه از غروبت برحذر می دارد.ازدواج دراسلام امری مستحب و در بعضی موار واجب می باشد.اگر با قصد قربت انجام بگیرد عبادت نیز محسوب می شود.پیامبرگرامی اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام) درباره ازدواج تاکید و سفارش فراوان کرده اند.

رسول خدا (صلی الله علیه واله) از جمله بهترین وساطت. وساطت میان دو کس درکار زناشویی است(شریعتی.57:1385)

امیرالمومنین علیهم السلام فرمود ترویج کنید زیرا رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود:هرکس که دوست دارد از سنت من پیروی کند به درستی که سنت من ترویج است

پیامبراکرم (صلی الله علیه واله)فرمود:( دو رکعت نماز شخص زن دار بهتر از هفتاد رکعت نماز عزب است(شریعتی.58:1385)

رسول اکرم فرمود: بیشتر اهل جهنم افراد غیر متاهل هستند(امینی.17:1376)

ازدواج برای تداوم نسل کسب استقلال و ثواب آن دوری از گناه انس و آرامش ویکی دیگرآن برای ارضای غریزه است.

باید گفت:هیچ آیین مذهبی به جز مسیحیت امروزی- نه مسحیت زمان خود حضرت مسیح-قایل به غریزه کشی نیست.واین عقیده در دین مسیحیت،به خاطرتلقی غلطی بوده که ازدواج نکردآن حضرت به وجود آمده است.

وچنین استقلال می کنند.اگر ازدواج،با تقوا و رسیدن به خدا منافات نداشت حضرت مسیح ازدواج می کرد همان طور که گفت شد ازدواج باعث کسب استقلال انس و آرامش فقط عصمت و مصونیت از گناه،تولید و تکثیرنسل به آرامش و تعادل اعصاب تعاون در اطاعت و نیل به ثواب سلامت و امنیت اجتماعی و ارضاء غریزه جنسی نقش بسزایی در سلامت روانی انسان ها دارد.نقد مطالعات انجام شده عمدتا به نقش ازدواج  درآرامش و سعادت انسان پرداخته اند و کمتر به نقش ازدواج برسلامت روانی پرداخته اند.حال با عنایت به مطالب فوق این سوال مطرح می شود که ازدواج چه نقشی برسلامت روانی انسان دارد.

اهمیت و ضرورت

یکی از نیرومند ترین غرائز  انسان اهمیت و ضرورت غریزه جنسی است در مسیر طبیعی خود قرار می گیرد و از انحراف و گناه مصونیت پیدا می کند. غریزه جنسی که در وجود هر انسانی نهفته است از غریزه بسیار نیرومندی است که آگر درست هدایت شد و در مسیر واقعی و طبیعی قرار گرفت نه تنها زیان ندارد .بلکه فوائد فراوانی هم برآن مرتب می شود و اگر وسیله مشروع باریش فراهم نشد ممکن است انسان را از مسیر طبیعی خارج سازد و به گناه و انحراف آلوده سازد و تنها وسیله طبیعی و مشروع ارضاء این غریزه ،ازدواج و تشکیل خانواده است .درصورتیکه انسان ازدواج کرده باشد و  وسیله مشروع ا رضا غریزه جنسی را در اختیار داشته باشد بعد از آن با نیروی ایمان می تواند عفت خویش را نگه دارد و دامنش را از زنا و لواط و  استضاء و نگاه به نامحرم محفوظ بدارد .اما برای کسی که ازدواج نکرد .تسلط  بر نفس و کنترل غریز جنسی بسیار دشوار است .بنابراین ازدواج را می توان به عنوان یک عامل مهم. فقط دین معرفی کرد.   رسول خدا(صلی الله علیه وآله ) فرمود:هرکس که درآغازجوانی ازدواج کند شیطانی که ماموراوست فریاد می زند:واویلا !دو ثلث دینش را از دستبرمن حفظ کرد و بیش ازاین برعهده اش نیست که درثلث دیگرنیز تقوا را رعایت کند. با ازدواج می توان از گسترش فساد و فحشا که از جمله تبعات نامطلوب تعویق در وقوع ازدواج است جلوگیری کرد.

اسلام که هماهنگ با آفرینش گام برمی دارد.که از جمله حدیث معروف ازپیامبر(ص) است که می فرمایند.ا((زدواج کنید تا نسل شما فزونی گیرد که من به افزودنی جمعیت شما حتی فرزند سقط شده در قیامت به دیگر امت ها مباهات می کنم)).پیشوایان ما،مسلمانان را به ازدواج تشویق فرموده و تا جایی آن را مهم دانسته اند که در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و اله )آمده(( با ازدواج نصف دین کامل می شود و مواظب بقیه دین خود باشید)).

و همچنین فرموده اند:((درهای آسمان به رحمت الهی درچهار موضوع گشوده می شود.هنگام باریدن ابرهاووقتی که فرزند به والدین نگاه می کند. ودر صورتی که در خانه خدا باز شود. و هر وقت ازدواجی صورت بگیرد(امینی.24:1378)

پیشینه

خانواده یکی از نهادهای مهم جامعه بشری است که زیر بنایی ترین واولین نهاد اجتماع به شمار می رودوتاثیرخانواده بررشد تعادل و شکوفایی افراد جامعه به حدی است که هیچ صاحب نظری نمی تواند آن را انکارکند.

سالاری فر(1384) در تالیفی به عنوان خانواده درنگرش اسلام و روان شناسی پرداخته ودرصفحه5 چنین فرموده اند.براساس متون اسلامی خدواند از ابتدا حیات بشر پیامبرانی را از میان انسانها برای هدایت آن ها برگزیده است تا به تدریج آداب زندگی لک علی آبادی1390) در تا لیفی به عنوان ازدواج و انتخاب همسر پرداخته ودر صفحه24 چنین فرموده اند.

ا زدواج هسته اول ایجاد خانواده و خانواده نیز سنگ بنای جامعه انسانی است.لذا نوع پایه گذ اری،ومیزان توجه وتدبیراین امرمهم درپیشرفت جامعه و توسعه  و نیز انحطاط و سقوط جامعه،تاثیر مستقیم دارد.

مظاهری(1390)  در تا لیفی به عنوان جوانان و انتخاب همسر پرداخته در صفحه 13 چنین فرموده اند:

خدواند انسان را به گونه ای آفریده که بدون همسر،ناقص است.انسان هرچه از نظرعلم و ایمان و فضائل اخلاقی بالا برود،تا همسراختیارنکند،به کمال مطلوب نمی رسد(چه زن و چه مرد) هیچ چیز دیگرجای ازدواج و تشکیل خانواده را نمی گیرد.جنس مذکر و مونث به یکدیگرنیازمندند.هم از نظرروحی وهم از نظرجسمی و هرکدام به تنهایی ناقصند وقتی درکناریکدیگر قرار گیرند همدیگررا کامل می کنند.

تالیفات فوق عمدتادرمورد ازدواج و تشکیل خانواده اشاره مختصری داشته اما،قراراست در این تحقیق به نقش ازدواج برسلامت روانی بپردازیم.

سوالات تحقیق

سوال اصلی:نقش ازدواج در سلامت روانی چیست؟

سوالات فرعی

1- مفهوم واژه ازدواج،سلامت و روان چیست؟

2- ازدواج چه جایگاهی در دین اسلام دارد؟

3- معیارها  و ملاک های سلامت روانی چیست؟

4- ازدواج چه نقشی در سلامت روانی نوجوانان دارد؟

5- اسلام چه راهکارهایی را برای سلامت روانی زوجین مطرح کرده است؟

اهداف تحقیق

هدف اصلی شناسایی نقش ازدواج در سلامت روانی

اهداف فرعی

1- تعیین کردن مفهوم واژه ازدواج سلامت و روان

2- تعیین کردن جایگاه ازدواج در دین اسلام

3- تعیین کردن نقش ازدواج در سلامت روانی  جوانان

4- تعیین کردن راهکارهای اسلام برای سلامت روان زوجین

فرضیه:ازدواج در سلامت روانی تاثیربسزایی دارد.

چکیده

این پژوهش با هدف نقش ازدواج در سلامت روانی انجام ودر تلاش گردیده تا به این سوال پاسخ داده شود که آیا نقش ازدواج در سلامت روانی موثراست و تحقیق از نوع توصیفی و روش به کار گرفته در این پژوهش اسنادی است.داده های مورد نیاز متناسب با اهداف و سوالت تحقیق با استفاده از فیش جمع آوری و تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. از مهمترین نتایج این پژوهش بر آوردن نیازهای همسر ،صبر، ارضا ی نیاز جنسی، قناعت  که این ویزگی ها با ازدواج که امری است از اول خلقت بوده و تا اخر خلقت وجود دارد و در اسلام جایگاه بسیار مهمی دارد و یکی از سرکش ترین نیاز ما که غریز جنسی است را سرکوب میکند می توان اشاره نمود

کلید واژه:سلامت ،روان،ازدواج و خانواده

مفهوم  و واژه ازدواج و سلامت و روان

ازدواج یعنی جفت گرفتن،زن کردن،شوهرکردن،با یکدیگر حفت و قرین شدن،با هم جفت شدن ازدواج،رابطه حقوقی است که برای همیشه  یا مدت معین به وسیله عقد مخصوص بین زن و مرد حاصل شده و به آنها حق می دهد که از یکدیگر تمتع جنسی ببرند.(معین،ج2،17:1384)

سلامت از سلم گرفته شده که چند معنا دارد.که یکی ازآن(اذا جاء ربه بقلب سلیم )(صافات84)

انواع سلامت:1- سلامت باطن است قلب سلیم آنست که از اشک و حسد و کفر و غیر سالم و کنار باشد.

2- مسلمه لا تسیه فیها….(بقره71) از عیوب سلامت است و خالی در آن نیست که مرد ازآن سلامت ظاهری است(قرشی.ج296:1386.4.3)

و معنای روان که می باشد.1-روح انسان(مخصوصا جان) 2-  روح مطلقا،جان(معین.ج2،1185:1384)

به زبان ساده تر می توان گفت که با توجه به معناهای مختلف که بیان شده.می توان گفت که بهترین و عمق دارترین معنا در مورد سلامت روان سلامت باطن است.انسان اگر باطن سالمی داشته باشد.روان سالمی هم داردکه این روان مربوط به روح انسان است و روح است که اهمیت دارد.

جایگاه ازدواج در دین اسلام

خداوند متعال نظام آفرینش را طوری خلق کرد که همه پدیده ها به صورت جفت هستند.وانسان را به عنوان اشرف موجودات و برگزیده مخلوقات الهی نه تنها از این قانون کلی و جهان شمول مستثنی نیست که جریان درمورد اوبیشتراست.

زیرا خداوند زن و مرد را به نیروی جنسی مجهز کرده است که هریک از روی غریزه طبیعی به سوی لذت های نفسانی که بدون جهت برای بدست آوردن آرامش و کمال،با اشتیاق و علاقه به سوی جفت خود می شتابد زیرا این آرامش و کمال بدون همدم دو قرینی مورد علاقه حاصل نمی گردد.

امروز مساله ازدواج آن قدر در میان آداب و رسوم غلط و حتی خرافات پیچیده شده که به صورت یک جاده صعب العبور و یا غیر قابل عبوربرای جوانان در آمده است.ولی قطع نظر از این بیرایه ها ازدواج یک کلمه فطری و هماهنگ قانون آفرینش است که انسان برای بقاء نسل،آرامش جسم و روح حل مشکلات زندگی احتیاج به ازدواج سالم دارد. اسلام که هماهنگ با آفرینش گام برمی دارد.نیز دراین زمینه تغییرات جالب و موثری دارد.ازجمله حدیث معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.ازدواج کنید تا نسل شما فزونی گیرد که من با فزونی جمعیت شما حتی با فرزندان سقط شده،در قیامت به دیگر امت ها مباهات می کنم(قمی ج561:1384.1)

ودرحدیث ازآن حضرت می خوانیم دو کسی که همسراختیارکند نیمی از دین خودرا محفوظ داشته و باید مراقب نیم دیگر باشد.(همان)

چرا که غریزه جنسی،نیرومندترین و سرکش ترین غرائزانسان است که به تنهایی با دیگر غرائزبرابری می کند و انحراف آن نیمی از دین و ایمان انسان را به خطر خواهد انداخت و درحدیث دیگرازپیامبر(صلی الله علیه و آله):بدترین شما مجردانند.(طبرسی.ج7،14:1384)

به همین دلیل در آیات مورد بحث و همچنین روایات متعددی،مسلمانان تشویق به همکاری در امر ازدواج در مورد فرزندان مسئولیت سنگینی بردوش پدران افکنده و پدرانی را که در مساله حیاتی بی تفاوت هستند شریک جرم انحرافات فرزندانشان شمرده است.که در حدیثی ازپیامبر(ص) می خوانیم کسی از فرزندش به حدرشد رسد و امکانات ترویج را داشته باشدو اقدام نکند ودرنتیجه فرزندمرتکب گناهی شود.این گناه برهردو نوشته می شود.(همان،ج7)

به همین دلیل دستورموکدداده شده است.هزینه های ازدواج را اعم از مهر و سایرقسمت ها سبک و آسان بگیرید.

تامانعی برسرراه ازدواج مجردان پیدانشود.وازآنجا که بسیاری از مردان و زنان برای فراراز زیربار این مسئولیت الهی وانسان متعذر به عذرهایی ازجمله نداشتن امکانات مالی می شوند.که دربعضی از آیات صریحا گفته شده است فقر نمی تواند مانع راه ازدواج گردد.بلکه چه بسا ازدواج سبب غنا و بی نیازی می شود.ودلیل آن این است تا مجرداست احساس مسئولیت نمی کند.نه ابتکار و نیرو و استعداد خودرابه اندازه  کافی برای کسب درآمد مشروع بسیج می کند و نه هنگام که درآمدی پیداکرده در حفظ و بارورساختن آن می کوشد و به همین دلیل مجردان غالبا خانه به دوش و تهی دستند اما بعد ازازدواج شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعی می شود و خودرا شدیدامسئول حفظ همسر و آّروی خانواده و تامین وسائل زندگی فرزندان آینده می بیند به همین دلیل تمام هوش ابتکار و استعدادخودرا به کار می گیرددرحفظ درآمدهای خود صرفه جویی،وتلاش می کند ودرمدت کوتاهی می تواندبرفقرچیره شود.(مکارم شیرازی،ج14،499.496:1361).

به زبان ساده تر می توان گفت ازدواج امربسیارمهمی است مخصوصا در کشوراسلامی که آنقدر به ازدواج اهمیت داده که کشورهای دیگر آنقدر به ان اهمیت نداده است که دین اسلام با توجه به خصوصیات و ویژگی جوانان می گوید وسخن اسلام جزسخن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) نیست و سخن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) جزسخن خداوند نیست و خداوند است که برویژگی ها و خصوصیات آگاهی داردو هرچیز رابه نفع ما می گوید نه به ضررما چون خالق ما است نه کسی دیگر.

معیارها و ملاک های سلامت روانی

دانش روان شناسی جدیدازآغاز در قالب مکتب های گوناگون،تعاریف متعددی ازشخصیت ارائه کرده است.(سالاری فر ودیگران ؛1389؛77).

دربررسی شخصیت درمتون اسلامی باواژهایی مانند:قلب،صدر،شاکله،نفس،عقل و روح و غیرانسانها مواجه می شویم.

1- شاکله این کلمه در آیه 84سوره اسراءآمده است((بگو هرکس طبق شاکله خویش عمل کندو پروردگارتان کسانی راکه راهشان از هدایت بشری برخورداراست.بهترمی شناسد))(اسراء84) شاکله به معنی عادت و روش فرداست. باتوجه به فرهنگ های لغت عربی و سخنان اولیای دین (علیهم السلام) می توان معانی زیررا برای کلمه شاکله در نظر گرفت.

1-1- نیت:  امام صادق (علیهم السلام) فرمورد هرکس طبق نیتش عمل می کند.ائمه اطهار(علیهم السلام)  که مفسران قرآن هستند نیت اساس رفتار و رفتاررا میوه نیت شمرده اند و حتی گاه حقیقت یک رفتارراهمان نیت آن اعلام کرده اند.

براین اساس،می توان دریافت که نیت صرف انگیزه نیست بلکه محصول سازماندهی روانی ویژه یک انسان است.

2-1- خلق و خو:  مجموعه صفات روانی انسان که در رابطه با محیط خارجی و محیط اجتماعی بروز می کند.

3-1- حاجت و نیاز: از زیربناهای رفتار انسان است و به دو دسته زیستی وروانی تقسیم می شود.

4-1- روش برنامه ای: که فرددر زندگی پیش گرفته و نظام هستی را نیز براساس آن تفسیر می کنند.

5-1- هیئت و ساخت روانی انسان:  که مجموعه واحدی است و نیات ازآن برمی خیزد.معنای پنجم جامع معافی دیگراست و براین اساس می توان گفت که شاکله،ساخت و هیئت واحد روانی انسان است که در اثر تعامل وراثت و محیط و اختیار شکل می گیرد.ازاین رو می توان گفت که مفهوم شاکله همان چیزی است که روان شناسی به عنوان شخصیت در نظر می گیرند.

2- قلب:بررسی واژه قلب نشان می دهد که این کلمه در معنا و مفهوم نزدیک ترین واژه در متون اسلامی به اصطلاح شخصیت در روان شناسی است.((واژه قلب)) وجمع آن ((قلوب)) بیش از120باردرقرآن به کار رفته است.دراین موارد گاه جنبه های عاطفی شخصیت مورد تاکید است.و گاه جنبه های شناختی،ودرموارد بسیاری،همه ابعاد شخصیت به قلب نسبت داده شده به برخی ابعاد شخصیت یا به کل آن یعنی کلیت روان شناختی انسان مربوط می شود.تقابل صفات و حالات مطلوب و نامطلوب ((قلب)) در قرآن با توجه به ابعاد عاطفی (فردی و اجتماعی) و شناختی و کل شخصیت،می توان ما را به بیماری ها و حالات نامناسب شخصیت نابهنجار و ویژگی های شخصیت سالم و برخورداری از بهداشت روانی رهنمون کند.مثلا شخصیت سالم در قرآن مثال سالم از شرک،تقوا،پاکی،نفس مطمئنه،قلب سالم،شخصیت نابهنجار در قرآن مثال شرک و کفر،گناه و بی تقوایی،آلودگی،نفس اماره به بدی،قلب مریض همچنین((نفس)) و فوائد(قرشی ج6. 1386؛26) نیز در آیات قرآن به معنای قلب به کاررفته است ودرقرآن شخصیت سالم و نابهنجار دیده می شود.بررسی کلمات اولیای دین (علیهم السلام) نیز نشان می د هد مراد از قلبدر نظر آن ها همان کلیت روان شناختی و به عبارتی،شخصیت در دانش روان شناسی ابعادشناحختی انسان،مانند حافظه و معلومات ونظر به قلب نسبت داده شده است و همچنین در مواردی مبدا و منشاء جنبه های عاطفی انسان مانند احساسات دقیق،قساوت و انگیزه های فیزیولوژیک را ((قلب)) اعلام نموده اند.(همان:28و30)

ملا ک های شخصیت سالم

داشتن قلب سالم:  به منظور تعیین ملاک های شخصیت سالم به بررسی علائم و نشانه ای قلب سالم در قرآن و کلمات اولیای دین (علیهم السلام) می پردازیم.قرآن در آیه به قلب سالم اشاره کرده (ولاتحزنی یوم یبعثون):الا من اتی الله بقلب سلیم:شعراء87-89) (وان من شیعته لابراهیم.اذاجاءربه و بقلب سلیم:83-84صافات) و در موارد متعدی ار بیماری قلب سخن گفته است براساس کلمات اولیای دین (علیهم السلام)  که در واقع شرح و تفسیر آیات قرآن نیز به شمار می رود.قلب سالم در ابعا شناختی و عاطفی دارای این ویژگی هاست. 1- در بعد شناختی در باور به خدا شک و تردیدی ندارد،دارای ظرفیت مناسب برای درک قسمت های عالم هستی است.

2- بعد عاطفی: دربعد عاطفی انگیزه ای زیستی از جمله نیاز جنسی و گرسنگی اور ا از حد تعادل خارج نمی کندو اخلاص در امور برای خداکینه ورزی نیست در مسیر اهداف الهی استوار و دارای قوت قلب است. شخصیتی که در ابعاد شناختی و عاطفی ازویژگی های یاد شده برخوردار باشد. تبعا رفتارهای مناسب و بهنجاردارد.

بیماری های و حالت نابهنجار شخصیت:دردوازده آیه از قرآن کریم ص بحت از((مرض)) قلب شده است(سوره بقره10و مائده52و…) درآیات دیگری صفات یا حالاتی به قلب نسبت داده شده که نامطلوب و نابهنجار محسوب می شود.کلمات غلیظ(خشن) قساوت (سخت دل) دین(حجاب) عمی (کوری) اثم (گناه)غمزه(پوشش) غل(کینه) زیع (انحراف) نام برد(سالاری فرو…،1389؛77-81«آنآآ

)

اگر انسان می خواهد که روانی سالم و پاک داشته باشد.باید به ملاک های شخصیت سالمی که گفت شد عمل کند و از تمام رفتارهای نابهنجار دوری کند.اینگونه است که یک انسان یک روان سالم به دست می آورد.اما به نظر می رسد علاوه بردو ملاک یاد شده داشتن قلب سالم و سلامت در بعد عاطفی،تعادل رفتاری را نیز می توان جزء ملاک های سلامت روان و شخصیت افراددانست.

نقش ازدواج در سلامت روانی افراد

طبق نظردانشمندان و روان شناسان،اگردردوران جوانی طغیان غریزه جنسی این نیاز به موقع و از طریق طبیعی و مشروع ارضا نشودممکن است،امراض از قبیل،ضعف اعصاب اضطراب،یاس ناامیدی،دلمردگیو سردردهای پی درپی به همراه داشته باشد.

راه طبیعی و مشروع ارضاء نیاز جنسی جوانان،همان ازدواج و تشکیل خانواده است و راهای دیگر غیر  طبیعی است و انحراف و گناه محسوب می شود و آثارشوم و بسیار خطرناکی رابه دنبال خواهدداشت.

((سپس سرانجام کسانی که به اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسیدکه آیات خدارا تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند(سوره روم آیه10) ازدواج وسیله ای بریا تحقق پاکدامنی و زندگی شرافتمندانه،برای سلامت و سعادت اجتماع اگر بنیاد خانواده ها مستحک باشد و جوانها به موقع ازدواج کنند ودر زندگی مشترک درخانواده همسری مهربان ودلسوزعفیف و پاکدامن داشته باشد به طور محسوس از فسادهای بی بند باری،طغیان کاسته خواهد شد.( محمودی،30:1378)

کمترملتی پیدا می شود که به اندازه فساد ها و انحرافات جنسی به نواجوانان و جوانان لطمه بزند.این مفاسد وانحرافات روزگارآنان را سیاه می کند(چه دختر چه پسر) لطمه های می زند که در کل زندگی و طول عمرانسان تاثیرسوءدارد.انحرافات جنسی که نمونه بارزش دواستضاء است.نشاط و طراوت،ایمان،استعداد و هستی انسان را ضایع و تباه می کردند.

وآنان که با جامعه و نوجوانان و جوانان،تماس و سروکاردارند،عمق این فاجعه را درک می کنندو می دانند که مفاسد و انحرافات و آلودگیهای جنسی و روابط نامشروع دختران وپسران،چه زیانهای جبران ناپذیری بر جامعه و خانواده ها و جوانان وارد می کند.دخترانی که ازاین راه به تباهی کشیده می شوند.وضعشان رقّت بار است،چون روح آنان لطیف است ممکن است تاپایان عمر به عذاب و وجدان و احساس گناه و رنج و                   اندوه دچار می شود یکی از بهترین و ارزنده ترین فایده های ازدواج خلاصی انسان ازاین پلیدیها و فسادها و انحرافات است.

و این حدیث امام صادق(سلام الله علیه) خیلی تعجب آوراست.((من سعاده المرا ان لاتطمث فی بیته))((ازسعادت مرد(پدر)آن است که دخترش در خانه اش زرگل نشود)).((قبل ازاین که عادت زنانه ببیند،به خانه شوهربرود))اما این امرچطور ممکن است که دختردر چنین سن و سالی ازدواج کنند؟اماهرچه بیشتربا مسائل جامعه وانحرافات و فسادهای آن آشنا می شویم حکمت این حدیث پی می بریم.

اما این حدیث مربوط به آن نیست که دختر در این سن ازدواج کند بلکه تاکید سریع در ازدواج دارد.که نبایدازدواج را به تایید انداخت و نباید دختر به موقعیت زنان برسدو بی شوهر باشد.

واگرغریزه جنسی از راه صحیح و مشروع دفع نشودخربی هایی به بارمی آورد و به اعصاب و روان لطمه های فراوانی می زند.این فشارها ازیک طرف و تنهایی و پی پناهی تک زیستی از طرف دیگر انسان را پریشان و سرگردان می کنند. وباز از طرف دیگر.اگر کسی در اثربی همسری و فشاراین غریزه و پریشانی روحی و ضعف ایمان خدای ناخواسته دچارانحرافات جنسی وفساد وآلودگی می شود.که این انحرافات ضربه های سهمگین به اعصاب و جان انسان وارد می سازند از نظرروانشناسی وروانپزشکی،یکی ازعلتهای عمده و اصلی پریشانی و عقدهای روانی و اخلاقی و ضعف های عصبی((بی همسری)) و((فشارهای جنسی)) و انحرافات جنسی می باشد.که موثرترین بهترین و مفید ترین راههای درمان این بیماری((ازدواج با همسری متناسب)) است که درآیات قرآن چنین نوشته اند از ((آیات و نشانه  های حکیمانه خداونداین است که برایتان همسرانی آفرید تادرکنارشان آرامش یابید…)).

که دراین باره پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) سخن بسیارارزنده ای،که حجت رابرهمه تمام می کند و جای چون و چرا و بهانه دیگر باقی نمی گذارد.که متن عربی آن این است.((ایها الناس!ان جبرئیل اثانی عن اللطیف الخبیر فقال:ان الابکاربمنزله الثمرعلی الشجر،ان ادرک ثمارها فلم تجتن،افستدته الشمس و نثرته الریاح،وکذلک الابکار اذا ادرکن طاتدبرک النساء فلیس لهن دواء الا البعوله،والالم یومن من علیهن الفسادذ،لاتهن بشر…)) ای مردم!جبرئیل از طرف خداوند مهربان و دانا،نزدمن آمد و گفت :((دوشیزگان همانند((میوه های اخلاص)) می باشند؛هنگامی که((رسیدند)) (وفصل چیدن آنان فرا رسید،باید چیده شوند) اگرچیده نشوند،تابش آفتاب آنها را فاسد می کند و بادهای خزان پراکنده شان می نماید!همچنین:((دختران دوشیزه))،هنگامی که به رشد ودرک موقعیت زنان رسیدند،چاره ای غیراز شوهر دادنشان نیست،واگرازدواج نکنند.اطمینانی نیست که به فساد و تباهی کشیدن نشوند،زیراآنها بشرند(و بشرغریزه و میل جنسی دارد و حتما باید به وسیله همسر، اشباع و ارضاء شود)…(پسران نیز همین گونه اند).(حرعاملی،ج39:1387.14)

چنانکه بیشتر اشاره شده ازدواج یک امر طبیعی و فطری و یکی از نیازهای ناگذر بشراست کسی که این نیازطبیعی پشت کند بدون تردید.احساس کمبود خواهد کرد و چون خلاف فطرت حرکت می کند،به دشواری ها و مشکلات جسمی و روانی برخوردار می نماید.بی شک،یکی از مهمترین عوامل فشارهای روانی و استرس های روبه افزایش در دنیای امروز که گریبان گیر بسیاراز جوانان است.عدم ازدواج به موقع آنان است.دختران و پسران جوان،در فراز و نشیب زندگی،به محیطی امن پایگاهی عاطفی نیازمندند و بهترین فردی را که می توانند برای تامین این نیازبرگزینند همسراست.دختر و پسرجوان به وسیله ازدواج،درکناریکدیگرازآرامش و امنیت و سلامت روان برخوردارمی گردند.

خداوندمتعال دراین باره می فرماید:

وازنشانه های او این است که همسران از جنس خودتان برای شما آفریدتادرکنارآنان آرامش یابد درمیانتان مودت و رحمت قرارداد.دراین نشانه هایی استد برای گروهی که تفکر می کنند.)).

رسول گرامی (صلی الله علیه وآله) نیزازدواج را عامل ایجاد اخلاق نیکو در فرد می داند ومی فرماید.

مردان و زنان بی همسر خودرا به ازدواج یکدیگر درآورید.چرا که خداوند اخلاق آنان را نیکو می سازد.)).

امروزه پژوهش های جامعه شناسان و روانشناسان نیز حاکی از ارتباط مثبت سلامت روان و ازدواج است.درهمین زمینه مطالعات اداره بهداشت عمومی آمریکا درسال1980نشان می دهد.کهبین سلامت روانی و ازدواجارتباط معنی د اری وجود دارد.افرادمتاهل در مقایسه با افرادمجرددر وضعیت بهتری از سلامت روان قراردارند.نشانه های نور و تاریکی در مقایسه کمتردرآنها دیده می شود ودرمورد کمتری ازآنها دربیمارستان های روانی بستری اند همین فواید ازدواج و تشکیل خانواده یعنی ایجاد اخلق نیکو در افرادسلامت و بهداشت روانی،انس،آرامش وموّدت و رحمت است که خانواده را بین دیگر نهادهای اجتماعی ناهمانندو منحضربه فردساخته است به طوری که ازآن به عنوان ریشه ای ترین نهاد اجتماعی یاد می شود.(لک علی آبادی،1390؛101).

ویکی دیگر از هدف های ازدواج بین زن ومرد برقراری روابط عاطفی  اجتماعی است.که قرآن کریم درآیات متعددی به این واقعیت اشاره می کند.ومن ایته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکونوا الیها و جعل بینکم مودهً ورحمه.ازنشانه های خداوند این است که ازنوع خودتان همسرانی بریا شما آفریدتادرکنارآنان آرامش یابید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.(روم،21).

هوالذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها

واوست خدایی که شما را از نفس واحدی آفرید و همسرتان را ازآنان پدیدآورد.

تادرکناراوبیاساید)).((اعراف)).برقراری ارتباط میان زن و شوهر و به تعبیردیگر،کشش آنها نسبت به هم مبتنی برسه عامل است.

عامل اول: تشابه و هم شکلی آنان درجنبه های جسمانی و روانی است که چیزی بیش از هم نوعی آنهاست.

عامل دوم: تفاوتهای جسمانی و روانی آنها است که به ساختارهای هورمونی و بدنی بازمی گردد.

این تفاوتهای موجب می شود زن ومرد به یکدیگر جذب شده و با هم انس گیرند.افزون براین،زمینه مکمل بودن شخصیت آنها برای یکدیگرفراهم می کند.تشابه و مکمل بودن نیازها.دوعامل مهم جاذبه میان فردی است بیشتر مفسران این دوعامل مهم را در تفسیر رابطه آرامش بخش زن و شوهرتصریح کرده اند.

عامل سوم: نیازپیوند جویی در انسان است.زن ومرد محرک مثبت برای یکدیگر به شمار می روند.هنگام بروز مشکلات همراه و رفیق و حامی عاطفی یکدیگرند.با پیوند به هم ناراحتی ناشی از عدم اطمینان به آینده را کاهش می دهند ودر رابطه آنها با یکدیگر نیاز به توجه در ضمن ستایش و تمجید یکدیگربرآورده می شود.بررسی وضعیت روانی دختر و پسرپیش ازازدواج چگونگی تاثیرگذاری ازدواج درآرامش روانی را آشکار می کند.فرددر آستانه ازدواج دراثرنیازهای جنسی به نوعی دچار ناآرامی و اضطراب است و دوستی های دوره جوانی نمی تواندآرامش مطلوب را فراهم کنداز سوی دیگر،رفتارهای جنسی خارج از چارچوب ازدواج قانونی،اهمیت محبت و عواطف متقابل در سایه ازدواج بیشترکرده است.به گونه ای که نیاز به مهرومحبت و داشتن شریک و همراه برای زندگی و غمخواری وپذیرش هم در تجربه های زندگی امری ضروری است.درواقع می توان گفت در میان انسانها نزدیک ترین رابطه عاطفی میان زن و شوهربرقرار می شود.وهمین رابطه درکاهش نگرانی ها اضطرابها و آشفتگی ها نقش اساسی دارد.

به طوری که خانواده منبع مهمی برای تامین حمایت روانی و عملی در مقابله با تنش شناخته شده است.(سالاری فرو…58:1384) مطالعه نشان می دهد که کمک مالی،حمایت عاطفی و همکاری سه عامل مهم رضایت در زندگی خانواده است.

هرچنددوعامل اول مهم تراعلام شده است.درمتون اسلامی قرآن کریم در توصیف رابطه بسیار نزدیک زن و شوهر از کنایه زیبایی استفاده می کند.که می توان نکات ظریفی از ان برداشت کرد.

هن لباس لکم وانتم لباس لهن.

آنان [زنان] برشما لباسی هستند و شما برای آنها لباسی هستید.(بقره187).

لباس یعنی مایه آرامش:شب نیز به لباس تشبیه شده است و همانگونه که شب آرامش بخش است.روابط زن ومرد نیزآرامش بخش است.افزون براین لباس نقشهای متعددی را ایفا می کند.

نخست:   نقاط حساس بدن هر فرد که مایل نیست دیگران مشاهده کنند می پوشاند.

دوم:  فرد را از سرما و گرما محافظت می کند.

سوم: ازخطراتی که ممکن است بربدن وارد شود می کاهد.

چهارم: درعصرحاضر مهم ترین زینت فرد و نشانه هویت ملی،شغلی و بعضا شخصیت افراد به شمارمی رود.زن و شوهرنیزنسبت به هم چنین کارکردهایی دارند هریک می تواند عیبهایی دیگررا بپوشاند یکدیگررادر خطرها وفشارها محافظت کنند.وموجب زینت ورشد یکدیگر باشند.(همان:55).

به زبان ساده تر می توان گفت ازدواج یک امر طبیعی و فطری است و کسی که به این نیاز طبیعی پشت کند بدون تردید احساس کمبود خواهد کردو آثارمهم ازدواج رشد شخصیت و کمال معنوی زن و شوهراست در جنبه معنوی که اولیای دین(ع) گفتند که فرد با ازدواج نیمی از دین خودرا کامل می کند و اعمال عبادی او چندین برابر مجرد می شود و اگربا این امر طبیعی مخالفت ورزددچار مشکلات جسمی و مهم ترین آن مشکلات روانی می شود.

راهکارهای اسلام برای سلامت روانی زوجین

1- مرزها درخانواده ازدیدگاه اسلام:

تعالیم اسلام درباره چگونگی روابط اعضای خانواده با یکدیگر و افراد بیرون خانواده،حدود و مرزهایی را معین کرده است:هرچه این حدود بیشتررعایت شود کارایی اعضای خانواده و روابط آنها بهتر می شود،زمینه رشدو تعالی آنها را فراهم می آورد.این حدود به اموری مانند مرزهای درون خانواده،مرزهای لازم برای کل خانواده وخارج آن،ازجمله روابط جنسی و روابط زن ومرد نامحرم،مربوط می شود.

1-1- مرزهای درون خانواده از دیدگاه اسلام:

تعالیم اسلام وجود حدود ومرزهایی را بین زیر منظومه ها و حتی افراد ضروری می داند.زیزمنظومه های زن و شوهری باید درخانه،اتاقی جدا داشته باشند و اعضای دیگرخانواده در ساعات معینی از شبانه روز بدون اجازه وارد این حریم نشوند.دراین رابطه درقرآن آمده است.«ای کسانی که ایمان آورده اید.برآنان شما و کودکان شما که به حدبلوغ نرسیده اند،سه باردرشبانه روزباید از شما کسب اجازه کنند،پس از نماز صبح و نیمروز که لباسهای خودرا بیرون می آورید.وبعد ازنماز عشا این سه وقت خصوصی برای شماست،درغیراین سه وقت گناهی برشما و برآنان نیست.برگردیکدیگربچرخید و باهم معاشرت کنیدو چون کودکان شما به سن بلوغ رسیدند،آنها هم باید از شما کسب اجازه کنند.)).(حرعاملی157:1387،و160و159) براساس آیه یاد شده و روایت معصومین (ع) قراردادن زمانی برای روابط خصوصی زیرمنظومه زن و شوهری از نظر تعالیم اسلام به رسمیت شناخته شده است.

برخورداری خانواده از این فضای روانی برای حل مشکلات شخصی زن و شوهری و حصول حمایت عاطفی آنها ار یکدیگر و برون ریزی عاطفی ضروری است.

2-1- مرز خانواده و اجتماع

حدوددیگری نیزبرای اعضای خانواده و حریم منزل معین شده ازجمله آنها خروج زن ازخانه باهماهنگی شوهراست.وهمچنین مرد ازخانواده باید مراقب ورود افرادی باشد که از لحاظ اخلاقی قابل اعتماد نیستند.(دشتی،1387،نامه39)به نظر می رسد اگر همسرخانواده درحد نیاز اجتماعی ازخانه خارج شودوبه مسائل خانواده اولویت بدهد.در رشد عاطفی و معنوی همه خانواده سرمایه گذاری بیشتری خواهد کرد.البته همه حدود وقیود باید براساس منطق و متعادل باشد و هرگونه افراد دراعمال حدوداز سوی فرددرخانواده نه تنها به تعادل روحی و روانی اعضای خانواده کمک نمی کند.بلکه آسیبهای جدی به آنان وارد می سازد و موجب رفتارنابهنجار و عدم سلامت روانی آنها می شود.(حری عاملی،ج14،175:1387).

3-1- مرزهای روابط جنسی

ازاهداف مهم ازدواج ارضای نیاز جنسی زن ومرد به طور مناسب می باشد.ازمهم ترین رازهای موفقیت درزندگی،گام برداشتن درعالم اتحاد و هماهنگی جنسی است.تعالیم اسلام درعین به رسمیت شناختن لذتهای جنسی،برای آن حدود معین کرده است.حدود لذتهای جنسی استفاده از همسرقانونی است و خروج از این محدوده تعددی به شمار می رود؛چنان که درقرآن آمده است:«مومنان دامان خود را ازآلوده شدن به بی عفتی حفظ می کنند و تنهادر بهره گیری از همسران مجازشان،ملامت نمی شوند و هرکه غیرازاین طلب کند تجاوزگراست».(مومنون5-7)

بهره بردای جنسی غیرمشروع که درمتون اسلامی ازآن به زنا و لواط و کلمات دیگر تعبیر می شود،دراسلام بسیارمذمت شده است؛وچنان که درقرآن می خوانیم:«نزدیک زنانشویه که کار بسیار زشت و بدراهی است.(اسراء32).

افزون برآن،مجازاتهای سنگین و ملامتهای شدیددرمورد ان بیان شده است.

روابط جنسی غیرقانونی پیامدهای نامطلوبی برای نهاد خانواده،اجتماع و فردبه همراه دارد وبه شخصیت فردخانواده و فرزندان آسیبهای شدیدی وارد می کند.زنا باعث می شود ایمان فرد متزلزلشود و احساس گناه،به عزت نفس اوآسیب وارد می سازد که جبران آن مستلزم صرف زمانی طولانی است.

4-1- پوشش شرعی و حدودو روابط زن ومردنامحرم دراسلام

تعالیم اسلام برای حفظ اشخاص و سلامت خانواده،افرادی را نسبت به هم محرم اعلام کردهکه ازدواج با آنها حرام است.روابط مرد وزنی که نسبت به هم نامحرم هستندیعنی امکان ازدواج شرعی بین آنها وجوددارد.مرزها وقید هایی دارد.زنان درمقابل افراد نامحرم پوشش شرعی خود را حفظ کنند.حجاب زنان از مسائل مهم در سلامت و کارآیی خانواده هاست ودر آیات قرآن برآن تاکید شده است.

به زنان مومن بگوچشمهای خودرا ازنگاه هوس آلودفروگیرند ودامان خویش را حفظ کنندو زینت خودرا جزآن مقدارکه نمایان است آشکارنکنند و اطراف روسری های خودرا برسینه افکنند[تاگردن و سینه با آن پوشانده شود] وزینت خودرا آشکارنسازند مگربرای شوهرانشان[وبقیه کسانی که به آنها محرم هستند].((نور،31 ای پیامبر،به همسران و دخترانت و زنان مومن بگو:باروسرهای بلند،خودرابپوشانند.این بهتراست تااینکه شناخته شوند و مورد آزارقرارگیرند)).(احزاب،59)براساس تعالیم اسلام برزنان لازم است همه بدن خودرا غیراز صورت و دستها ازمچ تا انگشتان،بپوشانند.این حکم اسلام دارای آثاراجتماعی و فردی متعدی است روابط صمیمانه زن و شوهروتحکیم آن،ازاهداف قانون حجاب است حجاب موجب می شود لذت و بهره بردای جنسی به محیط خانوادگی ودرمحدوده ازدواج منحصرشود.این امربا تحکیم پیوند زن و شوهر موجب اتصال بیشترآنها به هم می شود.رعایت حجاب موجب می شود همسرقانونی فرد در نزد او،تنها عامل ارضای نیازهای جنسی او تعلق می شود.طبیعت زن به گونه ای است زیبایی و جذابیت خاصی دارد و به همین جهت اکنون درغرب ازآن به عنوان یک ابزار تبلیغاتی بسیارموثروشایع استفاده می شودواگرزنان این زیبایی ها نپوشانند در محیط جامعه مورد آزار و تعدی دیگران قرارمی گیرند.همچنین وجود این آزارها درمحیط شغلی نه تنها کارایی آنان را مختل می کند.بلکه تاییدروانی ناخوشایندی نیزبرآنها برجای می گذارد.

2- توصیه اخلاقی برای کارایی بیشترخانواده

دراین جا برخی صفات اخلاقی که در روابط مناسب اعضای خانواده و تعالی آن موثراست بررسی شو..

1-2- صداقت:

صداقت ازصفات موثردرروابط خانواده که زمینه اعتماد و برقراری رابطه به شما می رود.

عدم صداقت درزن یا شوهر،فضای خانواده را به بی اعتمادی و بدبینی می کشاند.وزمینه اختلاف را فراهم می کند.اولیای دین (ع) به دلیل تاثیردروغگویی در تخریب اعتماد در روابط بین فردی برصداقت ودوری از دروغ بسیار تاکید دارند.و ملاک ایمان مردم را راست گویی اعلام می کنند.راست گویی زمینه اعتماد مقابل ودر نتیجه رابطه دوستانه و صمیمی را فراهم می کند.بنابراین برای بالدگی و سلامت روابط در خانواده،باید روابط کلامی و بدنی(آهنگ صدا،وضعیت بدنی افراد نسبت به هم،تماسهای چشمی یا نگاهها و حرکت بدن) به صورت مستقیم،روشن و صریح باشد.آن گونه که سخنان فرد نه تنها با حال صورت،وضع بدنی و طنین صدا هماهنگ باشد.بلکه با انگیزه و حالات ناهشیار اونیز مطابق باشد  ودر حقیقت همه ابعاد درون شناختی فرد یک چیزرانشان دهد.چنین ارتباطی به اعضای خانواده امکاند که درستی و تمامیت،تعهدفصداقت،شایستگی و خلاقیت داشته باشند و با مشکلات به طور کناسب برخوردکنند.

2-2- خوش بینی

خوش بینی ازصفات اخلاقی موثردرخانواده وبراعتمادمتقابل استواراست.خوش بینی وگمان نیکو نسبت به یکدیگر،نسبت به حوادث و مسائل زندگی،ونسبت به خداوند درسلامت خانواده نقش مهمی دارد.

3-3- قناعت:

قناعت ودوری از تجمل گرایی از صفات اخلاقی مهمی است که درمتون اسلامی به تاثیر آن برزندگی دنیوی و اخروی اشاره شده است.درعصرحاضروسایل رفاهی گسترش پیداکرده  و زمینه استفاده از امکانات جدید و تجملی روندی روزافزون یافته است.این امرباعث شده درمحیط خانواده ها نیزتفاوتهای بسیاری د رامکانات زندگی مشاهده می شود.از سویی،امکان زندگی مادی بهتر برای همگان میسرنیست دراین قالب بسیاری عقب می مانند این اختلاف درآمدو تفاوت درمواهب زندگی مادی ممکن است زمینه را برای بروز نارضایتی و تعارض درخانواده شود.درتعالین اسلام برای پیشگیری و کاهش این اختلاف افرادرابه قناعت و دروی از تجمل توصیه می کنند.کسی که از صفت قناعت برخورداراست.به اندازه ای از مواهب مادی که نیازهای او کفایت می کند.رضایت می دهد وخودرابرای کسب درآمدبیشتر به زحمت و فشارشدید نمی اندازد اگراعضای خانواده به ویژه زن و شوهر به میزان درآمد که با تلاش به دست آورده اند.راضی باشند و دراین زمینه،خود و دیگران را به زحمت نیندازند.به اندازه و رنج کمتری دچار خواهند شد.البته درموردزن،برقناعت و سعی درکم توقعی تاکیدبیشتری شده است.شاید به این علت که معمولا مسئولیت تامین معاش خانواده برعهده مرداست و وی فشار روانی بیشتررا متحمل می شود.درنتیجه فشار و تحمیل زن براو مشکلات را تشدید می کند اعضای خانواده برای ایجاد حالت قناعت درخود،باید به خانواده ها تنظیم کنند.نه این که همواره به بالاتر ازخود نگاه کرد و خویش گرفتار حسرت و اندوه نمایند(.سالاریفرو…58:1386)

نتیجه می گیریم که ازدواج امرطبیعی است و سنت پیامبر که باعث آرامش و آسایش روان می شودو باعث می شود که جوانان روی پای خود ایست کنند و باتوجه به روش هایی که اسلام برای زوجین گفته است زندگی بهتری برای خود همسرو فرزندان خود ایجاد کنند. و با این امر باعث خوشنودی پیامبرخداوند می ود و می توان عوامل برراهکارهایی که گفته شده.راهکاردیگری مثل صبرو شناخت تفاوت های یکدیگردر زندگی زن و شوهر نقش بسزایی دارد و این عوامل باعث تداوم زندگی آنان می شود

منابع

*قران

1-امینی.ابراهیم.انتخاب همسر. تهران. سازمان تبلیغات اسلامی. چاپ بیستم.1390

2-امینی.ابراهیم.جوان و همسر گزینی. قم .موسسه بوستان کتاب. چاپ دوم.1386

3-حرعاملی.محمدبن حسن.  وسایل الی التحصل مسائل شیعه .ج4.قم.انتشارات اسلامیه

4سالاریفر.محمد.خانواده در نگرش اسلام و روان شنا سی. تهران. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی. چاپ دهم.1393

5-سالایفر. محمدرضا. بهداشت روانی. قم. پزوهشگاه حوزه و دانشگاه. چاپ اول. 1389

6-قرشی.علی اکبر. قاموس قران. ج3-4. تهران. دارالکتب الاسلا میه. چاپ هفتم.1378

7-معین. محمد. فرهنگ فارسی معین .ج2. تهران. نامن. 1386

8-مکارم. ناصر .تفسیر نمونه. ج14. تهران. دارالکتب الاسلامیه. چاپ بیست ونهم. 1386

9-محمودی. امیر ملک. راهنمای ازدواج. قم .میراث ماندگار. چاپ دوم. 1385

10-شریعتی. محمد امین. نهج الفصاحه. اصفهان. خاتم الانبیاء. چاپ دوم. 1385

 نظر دهید »

نقش زن در خانواده موفق

19 خرداد 1395 توسط غریبی فر

نقش زن در خانواده موفق                           نویسنده : فاطمه اسکندریان

تعریف و تبیین:

تمامی گروه هایی که در جوامع بشری وجود دارند به دنبال کسب موفقیت هستند.گروه هایی از قبیل همکلاسان ، همکاران ، دوستان ،…و خانواده.

خانواده یک واحد اجتماعی است که نشانه های آن اقامت مشترک در یک مکان ، همکاری اقتصادی و پذیرش مسئولیت فرزندان ، که حداقل شامل دو شخص رشد یافته از دو جنس مخالف ، و لااقل یک فرزند که نتیجه رابطه این پدر و مادر باشد.

روانشناسان بسیاری روی این نظریه تاکید فراوان کرده و چنین اذعان نموده اند که «خانواده از دو همسر و فرزندان ایشان تشکیل می گردد.» بر این اساس بقیه خویشاوندان را شامل نمی شود.(شریف قریشی: 1374، 23)

قطعا از زمانی که خداوند متعال نخستین زن و مرد (یا زوج) را آفرید، اولین  خانواده شکل گرفت. و به تدریج با ازدیاد نسل آدم و حوا مجموعه های دیگر خانواده نیز شکل گرفت و سراسر زمین پر شد از خانواده های کوچک و بزرگ که متشکل از یک زوج و فرزندان بود. در طول تاریخ همچنان این خانواده ها به وجود آمده و ازدیاد نسل شکل گرفت تا به امروز ادامه دارد و در کنار شکل گیری خانواده ها مسائل مهم دیگری که مربوط به خانواده است نیز مطرح شده و از اهمیت بسیاری برخوردار است.

خانواده خمیر مایه و هسته ی نخستین پایگاه و چکیده هر یک از جامعه های انسانی است. و محال است که جامعه ای پدید آید و یا پایگاهی زیر این آسمان کبود بدست آورد، در حالی که نهاد خانواده در میان نباشد.چرا که برجستگی و موفقیت جامعه از رشد و تعالی افراد خانواده این جامعه نشات می گیرد.

خانواده در دین اسلام از منزلت و جایگاه بزرگی برخوردار است به طوری که موفقیت یا عدم آن تاثیر مستقیمی بر روی کل جامعه اسلامی دارد.

در ادیان دیگر نیز خانواده مورد توجه بوده و بسیاری از دانشمندان در سایر ادیان در مورد نهاد خانواده و شکل گیری و موفقیت آن نظریه های بسیاری داده اند.این نظریه ها به تحلیل و بررسی روابط افراد در خانواده پرداخته اند تا به داشتن خانواده سر آمد و موفق کمک کنند. که البته ملاک موفق بودن و الگو شمردن یک خانواده در جوامع مختلف متفاوت است.

از جمله این نظریه ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

لارنس ک . فرانک(Lawrence.k.frank) برای تحقیق ، آموزش و خدمت به خانواده ها انستیتویی برای تکامل کودک در ایالت  متحده آمریکا و کانادا در سال های 1920و 1930 تاسیس کرد. او در امر زیستن خانواده و کودکان دقت و توجه خاصی بعمل آورد و معتقد بود که احساس و افکار بر پایه جسم و بدن استوار است و برنامه های پیشرفته ای را در مورد تحقیق، آموزش و اطلاعات مبتنی بر تحقیقات برای یک زندگی واقعی لازم و ضروری دانست و کاربرد این اطلاعات مبتنی بر تحقیقات باعث پیشرفت در برنامه خدمت به خانواده ها خواهد شد.

هولت(holt) آلدریچ(Aldrich) و اسپاک (spak) و برازلتن (brazelton) معتقدند که پیشرفت کار آنها در حرفه تخصصیشان به ارتباط والدین و فرزندان به عنوان یک عامل مهم و تعیین کننده سلامت فرزند و خانواده می باشد.

آلبرت بندورا (albert bendora) قدرت یادگیری را از ظریق مشاهده اثبات کرده است و معتقد است که کودکان ادب و مهربانی  را با پیروی از نمونه های رفتاری والدین و افراد خانواده می آموزند.(مهابادی ـ بچاری ،1377: 186)

مسلما در هر جامعه ای ملاک های متفاوت و متنوعی برای خانواده موفق بیان می شود که بنا به محیط اجتماعی و عقاید موجود در میان افراد آن جامعه متغیّر است. اما آنچه مسلم است این است که خانواده موفق خانواده ای است که اعضای آن دارای مراتب عالی از نظر دین ، اخلاق ، ادب ، روابط اجتماعی ، علم و دانش و بسیاری از فضایل و اخلاقیات مثبت و عالی انسانی باشند .وقتی تک تک اعضای خانواده دارای این  فضایل مثبت باشند خانواده موفق را تشکیل می دهند و به تبع آن جامعه را رو به سمت رشدو تعالی سوق می دهند و در این میان مادر به عنوان یکی از دو محور اصلی خانواده  نقش به سزایی در کسب این موفقیت ایفا می کند.

در زمینه خانواده موفق و عوامل موثر بر آن تحقیقات و تعلیفات فراوانی صورت گرفته که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

ـ شریف قریشی(1374) در کتابی تحت عنوان نظام خانواده در اسلام مطالبی بیان نموده که از صفحات 22 تا 31 آن در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است.

ـ جوادی آملی(1386) در کتابی تحت عنوان زن در آیینه جلال و جمال مطالبی عنوان کرده که از صفحات 35 تا45و 305 تا 330 آن در این پژوهش استفاده  شده است.

ـ مظاهری (1378) در کتابی با عنوان تربیت فرزند از منظر اسلام به نکات قابل تاملی اشاره کرده که از صفحات 308 تا 320 آن در این پژوهش استفاده شده است.

ـ موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت(1390) در تالیفی تحت عنوان کارکرد های زن در خانه و خانواده به نکات حائز اهمیت اشاره شده که از صفحات 27 تا 55 آن در این تحقیق استفاده شده است.

ـ شریفی زاده (1387) در پایان نامه خود با عنوان نقش مادر در تربیت فرزند در دوران کودکی به نکاتی اشاره کرده که در این پژوهش از برخی از آنها استفاده شده است.

مطالعات انجام شده عمدتا به مباحث کلی در مورد خانواده موفق و نقش زن در تربیت فرزندان پرداخته و کمتر به نقش زن در خانواده موفق اشاره کرده است.

حال با عنایت به مطالب فوق جای این سوال مطرح است که :

« زن چه نقشی در موفقیت و عدم موفقیت خانواده دارد؟ »

اهمیت و ضرورت:

در جامعه امروزی با توجه به هجمه هایی که از طرف دشمن با ابزاری از قبیل ماهواره ، رسانه های جمعی و اینترنت انجام می گیرد ، مشکلات بسیاری را برای خانواده ها به وجود آورده است.

این هجمه ها دقیقا و در بیشتر موارد زنان و دختران جامعه را هدف قرار داده، آنان را سرگرم مد گرایی ، تجمل گرایی و دوستی های نامشروع و خارج از عرف و قانون نموده و این امور را برایشان عادی و مهم جلوه داده است. از آنجا که زنان یکی از دو رکن اصلی خانواده هستند ، بالتبع با تحت تاثیر قرار دادن آنها یکی از ارکان خانواده را متزلزل کرده و خانواده  را به فساد و تباهی می کشانند. همانطور که می دانیم هر جامعه از مجموعه های کوچکی چون خانواده تشکیل شده و فساد و مشکل در خانواده فساد جامعه را به همراه دارد.که این امر باعث دور شدن جامعه از رسیدن هدف متعالی و نهایی خود که همانا سعادت افراد جامعه است می شود.

در صورت انجام این مطالعه و شناسایی عوامل تاثیر گذار بر وضعیت موجود و ارائه راه حل در جهت مرتفع نمودن آن و اجرای راه حل مربوطه می توان انتظار داشت که زنان به عنوان رکن اصلی و اساسی خانواده با نگرش مثبت و صحیح به تربیت و شکوفایی افراد خانواده بپردازند ، تا خانواده را به سوی موفقیت و تعالی سوق دهند. چرا که در دامن زن موفق ، فرزندان موفق پرورش می یابند.

کسب موفقیت توسط تک تک افراد خانواده خود تعالی خانواده را به همراه دارد و در پی آن کل جامعه به سمت تعالی و سعادت رشد پیدا  کرده و سیر صعودی می کند؛ و افراد جامعه قدم در راه رسیدن به آمال و آرزوهای مثبت می گذارند و به سعادت و خوشبختی جاودان و نهایی که همان قرب الهی و سعادت اخروی است می رسند.

پیشینه تحقیق:

امروزه داشتن خانواده موفق دغدغه اصلی در جامعه به شمار می رود . این دغدغه هم برای افراد خانواده وجود دارد هم برای مسئولین جامعه ، چرا که خانواده پایه و رکن اساسی تشکیل جامعه استو موفقیت یا عدم موفقیت آن تاثیر مستقیم بر روی جامعه دارد.

شریف قریشی (1374) در تالیفی تحت عنوان نظام خانواده در اسلام در صفحه 29 چنین بیان کرده است : خانواده ای که فرزندان آن مورد بی مهری پدر و مادر قرار گیرند و هرگز والدین عاطفه و مهر را در مورد فرزندان خود به مرحله اجرا در نمی آورند چنین خانواده ای مورد نفرت است. این چنین رفتاری موجب پیدایش آثار خطرناکی در رفتار کودک خواهد شد و عواقب وخیمی در پی خواهد داشت و این چنین کودکی در خانه هرگز احساس امنیت نخواهد نمود.

ایشان در این تالیف به تاثیر پدرو مادر در روح و روان کودک پرداخته اند اما به نقش زن در خانواده موفق نپرداخته اند.

جوادی آملی (1386) در تالیف خود با عنوان زن در آیینه جلال و جمال در صفحه 40 چنین بیان فرموده اند: نقش زن در ایجاد ارتباط میان پدر و فرزندان این گونه است ، زن ابتدا مرد را جذب کرده ، رافت و عاطفت را محور ارتباط با او قرار می دهد ، سپس به کمک همان عنصر آرام و فرد رئوف و مطمئن ، خانواده آرام و ارحام مهربان را تشکیل می دهد. اگر این مسئله مستدل شود ، روشن خواهد شد که اصالت خانواده به عهده زن و نیز پایه اصیل تاسیس حوزه رحامت و تشکیل حکومت مهر و رافت همانا زن است.

ایشان در این تالیف بیشتر به نقش زن در روابط عاطفی پدر و فرزند اشاره کرده و چندان به نقش زن در موفقیت خانواده نپرداخته اند.

مهابادی ـ بیچاری (1377) در تالیفی تحت عنوان روانشناسی ازدواج یا تشکیل خانواده در صفحه 183 چنین بیان نموده اند که: کودکی که در خانواده با رعایت اصول بهداشت روانی رشد و پرورش می یابد و این اصول را در می یابد و به موقع بکار می گیرد مسلما با مشکلات  زندگی واقع بینانه  مقابله کرده و با وجود موانع دلسرد نمی شود.

ایشان در این تالیف بیشتر به بهداشت روانی کودک و عوامل موثر بر آن پرداخته و به نقش زن ، به ویژه در این زمینه نپرداخته اند.

شرفی (1374) در تالیفی تحت عنوان خانواده متعادل در صفحه 103 آن چنین بیان نموده اند که: بالا بردن اطلاعت در مورد زندگی ، همسر و فرزندان بر موفقیت های ما می افزاید و اعماد به نفس را در برخورد با مشکلات روزمره، قویت می کند. این امر به جی غافلگیر شدن در  برابر موقیت های جدید ، ما را یک گام جلوتر از همسر و فرزند قرار می دهد.

ایشان در این تالیف به نقش زن و مرد در تقویت حالات روحی و روانی فرزندان پرداخته و در مورد نقش زن در خانواده موفق اشاره ای نکرده است.

شریفی زاده (1387) در تحقیق خود با عنوان نقش مادر در تربیت فرزند در دوران کودکی به منظور پاسخ به این سوال که مادر چه نقشی در تربیت فرزند خود در دوران کودکی دارد ؟ که با استفاده از روش کتابخانه ای صورت گرفته چنین بیان کرده اند که: مادر نقش موثر و ویژه ای در تربیت فرزندان در دوران کودکی دارد و این نقش از اهمیت به سزایی برخوردار است اما ایشان به نقش زن در موفقیت خانواده و تمامی اعضای آن اشاره ای ننموده اند.

سوال اصلی: زن چه نقشی در خانواده موفق دارد؟

سوالات فرعی: 1 ـ مفهوم واژه «زن» و «خانواده» چیست؟

2 ـ خانواده موفق چه معیارهایی دارد؟

3 ـ خانواده از نظر روابط با فرزندان به چند دسته تقسیم می شود؟

4 ـ زن چه نقشی در موفقیت افراد خانواده دارد؟

5 ـ چه راهکارهایی برای موفقیت خانواده وجود دارد؟

هدف اصلی: بررسی نقش زن در خانواده موفق.

اهداف فرعی: 1 ـ مشخص نمودن مفهوم دو واژه «زن» و «خانواده»

2 ـ مشخص نمودن معیارهای خانواده موفق.

3 ـ مشخص نمودن انواع خانواده از نظر روابط با فرزندان.

4 ـ مشخص نمودن نقش زن در موفقیت افراد خانواده.

5 ـ مشخص نمودن راهکارهای موفقیت خانواده.

فرضیه: زن نقش اصلی و موثری در خانواده موفق ایفا می کند.

چکیده:

این مطالعه با هدف « بررسی نقش زن در خانواده موفق » انجام و در آن تلاش گردیده تا به این سوال پاسخ داده شود که « زن چه نقشی در خانواده موفق دارد؟ » و تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش به کار رفته در این مطالعه اسنادی است. داده های مورد نیاز  متناسب با اهداف و سوالات تحقیق با استفاده از فیش ، جمع آوری و در تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است. از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به این موارد اشاره نمود که :

زن به دلیل اینکه یکی از دو محور و دو رکن اصلی خانواده در کنار مرد است ، نقش اصلی و مهمی که در تربیت کودکان ایفا می کند و جنبه  الگویی که در خانواده دارد، تاثیر به سزایی در موفقیت یا عدم موفقیت اعضای خانواده دارد. زن با داشتن مدیریت صحیح و توانایی بالا که از راه مطالعه و کسب تجربه پدید می آید می تواند تک تک افراد خانواده را به درجات بالایی از موفقیت و پیروزی در تمامی امور برساند.

پس هرچه دختران ـ که مادران فردا هستند ـ و زنان جامعه در بالا بردن معلومات خود در باره روش های فرزند پروری و همسر داری تلاش کنند و این معلومات را در زندگی خود به کار گیرند ، خانواده و در پی آن جامعه رو به سوی تعالی و موفقیت پیش می رود.

کلید واژه:  زن ـ خانواده ـ موفقیت .

مفهوم واژه زن و خانواده

همه ما با واژه زن و خانواده آشنایی کامل داریم و با بیان این دو واژه معنای آن به صورت واضح و روشن در ذهن تداعی می شود ؛ اما اگر بخواهیم طبق نظر نویسندگان و مولفین کتب لغت به معنای این واژه بپردازیم به این گونه بیان می شود که:

خانواده عبارتند از : خاندان ـ اهل خانه ، اهل بیت و دودمان (معین ،84 : 1000)

و زن عبارتند از : مادینه انسان ـ بشر ماده ـ جفت مرد ـ همسر مرد .(معین ، 84 : 1229)

تمامی افراد این دو واژه را با این معانی ذکر شده در ذهن تداعی می کنند که اصلی ترین معانی این واژه ها به شمار می آیند.

برای خانواده تعریف های متفاوتی از علمای تعلیم و تربیت ذکر شده است که روانشناسان نیز تعاریفی در این زمینه دارند که یکی از کاملترین تعاریف ارائه شده عبارتند از:

راجرز چنین تعریف میکند: « خانواده نظامی نیمه بسته است که نقش ارتباطات داخلی را ایفا می کند ودارای اعضایی است که وضعیت ها و مقام های مختلفی را در خانواده و اجتماع احراز کرده و با توجه به محتوای نقش وضعیت ها ، افکار و ارتباطات خویشاوندی که مورد تایید جامعه ای است که خانواده جزء لاینفک آن است ایفای نقش می کند. تعاریف محتوی نقش ، در طول تاریخ زندگی خانوادگی بر حسب وضعیت های مختلف تغییر پذیر است.»

بخش اول این تعریف مبتنی بر اینکه خانواده نظام نیمه بسته است که نقش ارتباطات داخلی را ایفا می کند یعنی دارای یک ارتباط داخلی بین اعضای خود می باشد. در بخش دوم تعریف : توسط جامعه ای که نظام خانواده جزءی از آن است ، با توجه به محتوای وظایف ، موقعیت ها ، اندیشه ها و ارتباطات خویشاوندی تعیین و مشخص شده است. تاکید بر طبیعت نهادی خانواده دارد. نظام خانواده به عنوان یک ترکیب نهادی در اجتماع تلقی شده که دارای مقام شخص در آن جامعه است. اما در بخش آخر تعریف ، محتوای نقش بر حسب وضعیت های مختلف در طول تاریخ زندگی گروهی تغییر پذیر است. تاکید بر تغییر شخصیت های ایفا کننده نقش در نظام خانواده در طول زمان دارد.

بنابر این همانطور که ملاحضه می شود با توجه به کوچک بودن محیط خانواده ، دارای یک سری رفتارهای پیچیده ای است که در عین سادگی خیلی مهم و حائز اهمیت می باشد چرا که این خانواده است که زیر بنای یک جامعه را می سازد و در آن افرادی بوجود می آیند که می توانند سازنده و یا شکوفا کننده جامعه باشند که این امر مستلزم داشتن خانواده های خوب و متعادل می باشد. (مهابادی ـ بچاری ، 1377 : 84)

اما به زبان ساده تر می توان بیان کرد که خانواده زیر مجموعه ای از جامعه است که متشکل از پدر و مادر و فرزندان می باشد. و هدف این مجموعه کوچک رسیدن تمامی اعضای آن به کمال ، موفقیت ، آرامش و … است که در کنارهم  به این امور دست پیدا می کنند . و پدر و مادر به عنوان دو رکن اساسی در این مجموعه نقش عمده و مهمی را در دستیابی اعضاء به این هدف اساسی ایفا می کنند.

جایگاه زن در کلام بزرگان

امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند:

1 ـ زن و زندگی همه اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اینکه  چاره ای جز بودن با او نیست . (این فرمایش حضرت علی (ع)  ضرب المثل است ،چنان که در فارسی  میگویند : زن و فرزند دردسر است و بی دردسر هم نمی شود زندگی کرد . یعنی ازدواج مسئولیت آور است. (دشتی ،1392: 485)

2 ـ کاری را که برتر از توانایی زن است به او وا مگذار ، که زن گل بهاری است ، نه پهلولنی سخت کوش و خشن .(همان : 383)

3 ـ جهاد زن خوب شوهر داری کردن است.

امام سجاد (ع) در رساله حقوق فرموده اند :

به هر یک از شما واجب است که خداوند را به خاطر وجود همسرش سپاس گوید و بداند که او نعمتی است که خداوند به او ارزانی داشته  و واجب است که با نعمت خداوند رفتاری نیک داشته باشد و او را گرامی بدارد و با او سازگاری کند.( شیروانی ، 1393: 47)

امام صادق (ع) فرموده اند :

1 ـ چند گروه از زنان با حضرت زهرا (س) در قیامت محشور می شوند . یکی از آنان زنانی هستند  که بر بد اخلاقی شوهر خود صبر می کنند.(http//www.beytoote.com  تاریخ 23/2/1395)

2 ـ هر زنی که به منظور اصلاح و تربیت در کارهای منزل چیزی را جابجا کند خداوند با نظر رحمت و لطف به سوی او نظر می کند و خداوند به هر کسی که به نظر لطف نگرد ، او را در آتش نمی سو.زاند.(همان)

3 ـ بیشترین خیر و برکت در زنان است .(همان)

رسول اکرم (ص) فرموده اند :

1ـ زن شایسته یکی از دو عامل پیشرفت خانواده است.( همان)

2 ـ یکدیگر را به رفتار نیک با زنان سفارش کنید . (همان)

3 ـ خدای بزرگ به زنان مهربان تر از مردان است و هیچ مردی ، زنی از محارم خود را خوشحال نمی کند  مگر آنکه خداوند متعال او را در قیامت شاد کند. (همان)

مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از بانوان در مورد « نقش زن »چنین فرموده اند:

1 ـ نقش زن ، اصلاح جامعه و پرورش انسانهای والا

شما باید زن را با چشم یک انسان والا نگاه کنید ،تا معلوم بشود که تکامل و حق آزادی او چیست ؟ زن را به عنوان یک موجودی که می تواند مایه ای برای اصلاح جامعه یا پرورش انسانهای والا بشود نگاه کنید تا معلوم بشود که زن کیست و آزادی او چگونه است؟ زن را به چشم آن عنصر اصلی تشکیل خانواده در نظر بگیرید . خانواده اگر چه از مرد و زن تشکیل می شود و هردو در تشکیل و موجودیت خانواده موثر اند ، اما آسایش فضای خانواده ، و آرامش و سکونی که در فضای خانواده است به برکت زن و طبیعت زنانه است. با این چشم به زن نگاه کنند تا معلوم بشود که زن چگونه کمال پیدا می کند و حقوق زن در چیست ؟ (بانکی پور فرد ، 1381 : 29)

2 ـ نقش زن در تبدیل خانواده به جایگاه عروج معنوی

ارزش زن به این است که بتواند محیط زندگی خود را برای خود و برای مرد و فرزندان ، یک بهشت ، یک مدرسه ، یک محیط امن ، یک جایگاه عروج به معارف معنوی  و مقامات معنوی تبدیل کند و آن وقتی که وظیفه او ایجاب می کند ، بتواند در سرنوشت کشور اثر بگذارد و در سرنوشت جامعه ، نقش ایفا کند که در این صورت نقش زن ـ همان طور که گفته شد ـ فقط پنجاه درصد نیست ، نقش کمّی نیست ، بلکه نقش کیفی  است . هم خود او نقش ایفا می کند ، هم با استفاده از جاذبه ای که خدای متعال در وجود زن گذاشته است ، فرزند و شوهر خود را در آن راهی که مطلوب است ، سوق می دهد و پیش می رود . بنابر این نقش زن در این صورت ، نقش مضاعف است. (همان :30)

فرازی از سخنان امام خمینی (ره ) در شأن زن

تاریخ دیده است که چه زن هایی در دنیا بوده اند و زن کیست ؟ ما خود دیده ایم که اسلام چه زنهایی را تربیت کرده است . . . این ها که تربیت اسلامی دیده اند خون داده اند ، کشته داده اند ، به خیابانها ریختند و نهضت را پیروز کردند . . . ما نهضت را مرهون زن ها می دانیم ، مردها به خیابان ها ریختند و زنان ، مردان را تشویق کردند.

زن یک چنین موجودی است که می تواند با یک قدرت لایزال ، یک قدرت شیطانی را بشکند ، این زن را در دوره رضا خان و پسرش از مقام خود منحط کردند . . .

ای زن های محترم بیدار شوید ، فریب این شیاطین را نخورید ، اینها میخواهند شما را به لجن آلودگی بکشند ، این ها به دنبال فریبایی هستند ، اسلام برای شما سعادت ایجاد کرد ، فردا روز زن است ، روز زنی که دو عالم به او افتخار دارد ، روز زنی که دخترش در برابر حکومت های جبار ایستاد ، و آن خطبه را خواند ، در برابر کسی ایستاد که اگر مردها در برابرش نفس می کشیدند ، همه را می کشتند او نترسید و حکومت یزید  را محکوم کرد و به او گفت : « تو آدم نیستی !»  زن یک همچون مقامی باید داشته باشد . زن در تمام جهات همچون مرد ، حق دارد ، لیکن هم در مورد مرد چیزهایی حرام است (به دلیل پیدایش مفاسد ) و هم زن . اسلام خواسته است که زن ملعبه دست مرد نباشد.

آیت الله جوادی آملی فرموده اند:

اگر پیمودن راه عقل و تفکر برای مردان هموارتر باشد ، راه دل برای زنان هموارتر خواهد بود . و راه دل از راه عقل و تفکر به هدف نزدیک تر است.

ملاک و معیارهای خانواده موفق

در دین ما الگو های مناسبی از خانواده موفق وجود دارند که نگاه به آنها و الگو برداری صحیح از آنها به داشتن خانواده موفق بسیار کمک می کند. قرآن در موارد بسیاری از خانواده ها و همسران نمونه مثال آورده که در هر کدام به طور خاص به معیاری مشخص از خانواده موفق اشاره کرده است.

به طور مثال در سوره آل عمران آیه 33 به برتری خانواده ابراهیم (ع) و خانواده عمران بر جهانیان اشاره می کند :

« اِنّ اللهَ اصطفی ادَمَ وَ نوحاً و ال ابراهیمَ و ال عمرانَ علی العالمین»

یا در سوره احزاب آیه 33 اشاره به دور بودن نا پاکی از اهل بیت پیامبر می کند.

« . . . اِنَّما یُریدَ الله لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ اَهلَ البیتِ وَ یُطَهِّرُکُم تطهیرا »

و همچنین در روایات بسیاری رسول خدا (ص) و ائمه (ع) به برتری خانواده های نمونه اشاره می کنند. از آن جمله رسول خدا (ص) به خانواده عمار یاسر می فرمایند : ای خانواده یاسر ! صبر پیشه کنید که وعده گاه شما بهشت است. (آیت اللهی ، 1392 : 279)

در نظام الهی و فرهنگ قرآنی ، هدف اصلی ازدواج و تشکیل خانواده رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر ، پیمودن طریق رشد و شکوفایی ، نیل به کمالات انسانی و تقرّب به ذات حق تعالی است. پس اولین و برترین معیار و نشانه برتری و سعادتمندی  همسران ، احساسی است که از آرامش روان و شکوفایی وجود دارند. خانه ای که آرامشگاه است ، مناسب ترین سکوی اعتلای وجود است و همسری که آرامش بخش است ، مطلوب ترین همدل و همراه می باشد . آرامش خاطر و آسایش روان همسران زمانی به شایستگی فراهم می گردد که ارتباط متقابل ایشان بر پایه محبت ، عطوفت ، مهربانی ، گذشت ، اعتماد و احترام استوار باشد. ( ملک محمودی ، 1393 : 23)

بنابر این سلامت و سعادت جامعه به سلامت و پویایی نظام خانواده  وابسته است و سلامت و تعادل و تعالی نظام خانواده نیز  به کیفیت روابط بین زن و شوهر ، والدین و فرزندان بستگی دارد.

در کانون خانواده ، هر یک از اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وظایفی بر عهده دارند که از حقوق آنان سرچشمه می گیرد. این وظایف باید به شکل متقابل مورد توجه قرار گیرد. تا در سایه ایفای نقش هر یک از آن ، این کانون بنیادین تعالی و تقویت یابد. هر قدر روابط فی مابین همسران بهتر ، سالمتر و پر جاذبه تر باشد ، زندگی شیرین تر و با صفا تر می گردد و فرزنان با نشاط و موفق تربیت خواهند نمود. (همان ، 24)

یکی از عوامل موثر در رفتار فرد ، خانواده است. محیط خانواده اولین و با دوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تاثیر می نماید. گاهی والدین چیزهایی را آگاهانه  به کودک می آموزند ولی در موقعیت های متعدد کودک از طرز کار و رفتار والدین چیز هایی فرا می گیرد که خود آنها متوجه هیستند. کودک در خانواده تجربیات گوناگون کسب می کند و از طریق این محیط کوچک است که با دنیای خارج آشنا می گردد. با کودکان دیگر و بزرگسالان که به مناسبتی در خانه رفت و آمد دارند تماس پیدا می کند. طرز معاشرت با دیگران را کودک در خانواده می آموزد. در این محیط است که اخلاق ، ایده آلها و راه زندگی و فلسفه اجتماعی جامعه منعکس می شود. و کودک در اثر تماس با دیگران به تدریج این گونهه امور را درک می کند. (مهابادب ـ بچاری ، 1377 : 87)

انواع خانواده از نظر روابط با فرزندان

خانواده ها از نظر روابط با فرزندان به سه دسته سهل گیر ، سختگیر و مستبد ، و خانواده مقتدر تقسیم می شوند.

1 ) خانواده سهل گیر :

از ویژگی های خانواده سهل گیر بی توجهی به آموزش رفتار های اجتماعی است . در این گونه خانواده ها به طور کلی ، قوانین بسیار محدودی وجود دارد و افراد ، چندان به اجرای قوانین و آداب و رسوم اجتماعی پایبند نیستند و هر کس هر کاری بخواهد ، می تواند انجام دهد و دخالت در کار های یکدیگر معنی ندارد ؛ زیرا در خانواده سهل گیر ، به تعداد افراد خانواده حتی در مسائل جزئی و روز مره مثل غذا خوردن نظر وجود دارد .

هرچند کودکان خانواده های سهل گیر ، استقلال فکری و عملی دارند ، به سبب هرج و مرج ، نوعی تزلزل روحی در این نوع خانواده ها دیده می شود ؛ زیرا هر کس به منافع خود توجه دارد ، نه به منافع عمومی خانواده و همین تزلزل ، باعث بی قیدی کودکان می شود ، به گونه ای که آنان احساس مسئولیت در برابر زندگی را از دست می دهند . در نتیجه ، این کودکان توانایی زندگی اجتماعی را ندارند و در جامعه بزرگتر ، همیشه با مشکلات اخلاقی و اجتماعی رو به رو می شوند .(حسینی ، 1389 : 82)

ـ رابطه سهل گیرانه از دید گاه اسلام:

یکی از اساسی ترین مبانی رفتار انسانی  از نظر دین مقدس اسلام ، وجود میانه روی در روابط خانوادگی است . امام سجاد (ع) هنگامی که دید نوجوانی به هنگام حرکت به پدرش تکیه کرده است ، خشم و نارضایتی خود را از چنین رفتاری ـ که بیانگر از خود راضی بودن و اتکای بیش از حد نوجوان به پدر بود ـ آشکار کرد . در این نمونه ، شاید رفتار پدر با کودک ، بسیار سهل گیرانه بوده و او بی توجه به آداب و رسوم اجتماعی بزرگ شده است.

امام حسن عسگری (ع) نیز در این باره می فرماید : « جرأت و جسارت فرزند در دوران کودکی نسبت به پدر ، نارضایتی پدر در دوران بزرگسالی به دنبال خواهد داشت. » (همان :83)

2 ـ خانواده های سختگیر و مستبد :

در خانواده های مستبد ، والدین خواهان اجرای بی چون و چرای دستور های خود هستند و لزومی برای ارائه دلیل نمی بینند. فرد مستبد ـ که در بیشتر موارد پدر است ـ تصمیم گیرنده و تعیین کننده وظایف دیگر اعضای خانواده است و آنچه مطابق میل اوست ، باید اجرا شود .

قوانینی که این والدین بر فرزندان خود تحمیل می کنند به سن کودک بستگی دارد . برای نمونه ، سخت گیری در مورد سرو صدا ، پاکیزگی ، بازی با اسباب بازی ، اطاعت ، چگونگی لباس پوشیدن ،. . . مربوط به سال های پیش از مدرسه است و توقع رفتار های عاقلانه ، عملکرد خوب در مدرسه ، درست غذا خوردن ، و . . . از مسائلی است که والدین مستبد در دوران دبستان از فرزندان خود انتظار دارند .

فرزندان این گونه خانواده ها کمتر به خود متکی اند ، خلاقیت کمی دارند و کنجکاو نیستند . در مسائل اخلاقی ، عاطفی ، و ذهنی نیز انعطاف پذیر اند و زود تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند.(همان : 84)

ـ رابطه سخت گیرانه از دیدگاه اسلام:

پیشوایان اسلام ، الگوی رفتاری همراه با سخت گیری و اعمال قدرت را نادرست دانسته اند. امیر مؤمنان علی (ع) درباره شیوه صحیح تربیت و رفتار با فرزندان می فرمایند :

انسان به حکم این که انسان است و دارای شعور و اندیشه است ، از طریق پند و اندرز و ادب شایسته تربیت می شود ، نه از طریق زورگویی و تنبیه بدنی .

امام علی (ع) در جای دیگر فرموده اند :

آداب و رسوم خود را بر فرزندانتان به زور تحمیل نکنید ؛ زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما خلق شده اند. (همان : 85)

3 ـ خانواده مقتدر :

در چنین خانواده ای فرزند به استقلال و آزادی فکری تشویق می شود ؛ در عین حال والدین ، نوعی محدودیت و کنترل بر او اعمال می کنند . در این خانواده اظهار نظر و ارتباط کلامی وسیعی در تبادل  کودک ـ والدین وجود دارد و گرمی ، صمیمیت و محبت به کودک در آن در سطح بالایی است.

از ویژگی های این خانواده ، انضباط همراه با رفتار خود مختارانه است . والدین هرگاه کودک را از چیزی منع کنند یا از وی انتظاری ویژه داشته باشند ، برای او مسئله را به خوبی تبیین می کنند و دلیل آن را ارائه می دهند . در چنین خانواده ای تقسیم کار وجود دارد ، به طوری که هر یک از اعضا ، مسئولیتی را به عهده می گیرد و در تصمیم گیری ها و تقسیم درآمد ها ، رفت و آمد ها ، روش زندگی و دیگر مسائل ، بر اساس مشورت و پیروی از مبنای عقلی و مصلحت اندیشی رفتار می کنند. (همان :86)

ـ دیدگاه اسلام در رابطه با روابط مقتدرانه :

این نوع رابطه با فرزندان ، نزدیک ترین روش به دستور های تربیتی اسلام است .  امام علی (ع) می فرماید :

فرزندانتان را گرامی بدارید و رفتار خود را با آنان نیکو کنید . این حدیث ، افزون بر شخصیت دادن به فرزندان و لزوم الگو دهی شایسته به آنان ، بر رفتار درست با آنها نیز تاکید کرده است .

پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

خداوند بیامرزد والدینی را که بر تربیت صحیح ، فرزندشان را یاری دهند. (راوی پرسید : چگونه او را بر نیکی یاری دهند یا رسول الله ؟ حضرت فرمودند( :  والدین هرچه را فرزندشان به اندازه توانایی خویش انجام می دهد ، بپذیرند و آنچه را انجام دادنش بر وی سنگین و تحمل نا پذیر است ، از او نخواهند و او را به گناه و گردن کشی وادار نکنند . (همان :87)

خانواده نقش اساسی در اخلاق و تربیت فرزندان دارد. خانواده نخستین محیط تربیتی است ؛ محیطی که طفل ناگزیر در آن چشم می گشاید و رشد می کند. کودک از هنگام تولد تا سالیانی چند فقط با خانواده در تماس است و این تماس نزدیک و دائمی با خانواده نقش بسیار مؤثری در سازندگی شخصیت و رفتار وی دارد . بدین جهت ، دانشمندان مسلمان به ارزش کانون خانواده توجه داشته و اهمیت نقشی را که خانواده در سعادت کودک دارد ، بیان کرده اند . غزالی کودک را امانتی در دست پدر و مادر می داند که مانند موم از همه نقش ها خالی است و پدر و مادر اند که او را به سعادت یا شقاوت می رسانند و هر بذری را که بخواهند ، در زمین پاک دل وی می رویانند . کودک آیینه تمام نمای خانواده خویش است که هر خوبی و بدی و هر آنچه را که از آنها می بیند و می شنود در خود منعکس می سازد . از این رو کوشش مادران در تربیت و پرورش فرزندان از بزرگترین کارهاست. ( شیخانی ، 1394: 160)

ابو علی سینا با اشاره به ضرورت تاسیس خانواده می نویسد:

انسان به مکانی نیازمند است که آنچه را که بدست آورده است ، در آنجا جمع و ذخیره کند و برای هنگام حاجتش نگه بدارد . بنابر این ، انسان محتاج است به اینکه برای خود منزل و مسکنی اتخاذ کند . آن مردی که این خانواده را تشکیل داده است ، مدیر افراد و کسان این خانواده گشته است و آنها نیز رعیت و پیرو اراده و اداره وی می شوند.

غزالی افزون بر مواردی که بوعلی بیان کرده است ، ثمره تشکیل خانواده را اقتدا به سنت پیامبر ، تربیت فرزند صالح  ، سازندگی اخلاقی و رشد معنوی می داند . (همان : 160)

مسئولیت اساسی والدین در برابر فرزندان ، تربیت صحیح است . هر چند تربیت خود واژه ای عالی است که همه کردارها و فعالیت های والدین را در تمامی زمینه ها شامل می شود ، ولی منظور ما در اینجا آراستن فرزند به آداب اسلامی است . این مهم از پیش از انعقاد نطفه آغاز  می شود و در دوران بارداری ، زمان تولد و دوران کودکی و دوره های پس از آن ادامه می یابد. (همان :161)

مسئولیت پدر و مادر در تربیت فرزندان ، از هنگام انتخاب همسر و نیز از زمان انعقاد نطفه  و سپس دوران بارداری آغاز می شود. امیر مؤمنان امام علی (ع) آن چنان به این مهم توجه داشت که به برادرش عقیل سفارش کرد : زنی شجاع و نیرومند برایش انتخاب کند تا از او فرزندانی شجاع به دنیا آید. عقیل از طایفه بنی کلاب زنی را با این اوصاف برای امیر المؤمنین علی (ع) خواستگاری کرد که بعد ها او را « ام البنین » خواندند و قمر بنی هاشم ، حضرت ابوالفضل العباس (ع) در دامان او پرورش یافت.(همان :163)

نقش زن در موفقیت افراد خانواده

بی شک در یک خانواده متعادل زن به عنوان یکی از دو رکن اصلی خانواده نقش مهم و اساسی در موفقیت یا عدم موفقیت  اعضای خانواده ایفا می کند.

زن در کنار ایفای نقش همسری برای مرد خانواده باید مادری نمونه و الگو برای فرزندان باشد تا بتواند فرزندان را در مسیر زندگی به درستی هدایت کند و نیازهای عاطفی فرزندان و مرد خانواده را رفع کند.

روابط سالم و سازنده میان همسران بر اصول تربیتی خاصی بنا نهاده شده است که رعایت این ضوابط ، می تواند کانون خانواده را گرم تر و بنیان آن را محکم تر کند.

ـ مهمترین اصول ارتباطی  میان همسران عبارتند از :

احترام و تکریم یکدیگر ، چشم پوشی از خطا های یکدیگر ، عذر خواهی هنگام اشتباه ، برخورد منطقی و انسانی در مواجهه با انتقاد ها و اعتراض ها ، رعایت عفاف و حدود الهی در روابط خانوادگی ، ایثار و فداکاری نسبت به یکدیگر .(حسینی ،1389 :37)

مسلما در خانواده رفتار پدر و مادر با یکدیگر ، با فرزندان ،و با افراد دیگر اقوام الگویی اصلی برای یادگیری رفتار صحیح توسط فرزندان است. از آنجا که موضوع بحث ما در مورد نقش زن در موفقیت خانواده است پس به جنبه الگویی مادر در خانواده اشاره می کنیم :

دختران از مادران الگو می گیرند و می فهمند چگونه یک زن می تواند با دیگران ارتباط داشته باشد و گذشت و ایثار کند . او گرمی و صفای زندگی و عواطف عالی در عشق و ایثار را از مادر خود می آموزد . از او درس اعتماد به نفس ، اخلاق و انسانیت می گیرد و شهامت و جرأت در نهادش پدید می آید . تقلید و همانندی برای دختر ضروری است . او پیش از آنکه راه و روش خاص برای زندگی بیابد ، به الگویی نیاز دارد تا شخصیت خود را نمایش دهد و مادر ، مناسب ترین فرد است . نقش مادر ، به ویژه در هفت سال اول زندگی بسیار مهم است ؛ چون کودک هنوز بهمدرسه نمی رود .

مادر باید به گونه ای عمل کند که کودک دید مثبتی نسبت به او داشته باشد . مادر در الگو دهی خود ، باید به این نکته توجه کند که دخترش چگونه زندگی می کند ، چگونه می اندیشد و در مراحل گوناگون زندگی از چه جنبه هایی خوشش می آید و چگونه می توان بر او تاثیر گذاشت.( همان :139)

در خانواده موفق و متعادل ویژگی هایی برای رابطه سالم پدر و مادر با فرزندان وجود دارد که موارد زیر از آن جمله است:

هماهنگی در قول و عمل والدین ، انتظار های معقول از فرزندان ، گذراندن زمانی با فرزندان ، انتخاب شیوه های مراقبتی آسان ، وضع مقررات روشن و قابل اجرا ، ایجاد ارتباط مناسب با فرزندان ، مشورت با فرزندان ، هنر شنیدن سخنان فرزندان . (همان :118)

این موارد و مواردی از این قبیل بعد از ایجاد رابطه سالم در خانواده باعث موفقیت و سر آمدی خانواده در جامعه می شود . که زن در برقراری این روابط و به اجرا گذاشتن این مسائل در رفتا خانوادگی نقشی اساسی بر عهده دارد چرا که مادر خانواده شناخت بیشتری از بقیه اعضای خانواده دارد و با روحیات آنها آشنایی کامل دارد.

واجب است بر پدر و مادر تا بچه را در راه راست قرار داده زمینه سعادت او را فراهم کنند و این برای پدر و مادر مهمترین چیزاست .اما اینکه بعد چه می شود آن بستگی به عنایات و توفیقات خداوند دارد . زمینه را پدرو مادر برای سعادت فرزند خود فراهم کرده اند. کودک باید با اراده خود آن زمینه را به فعلیت برساند به عبارت دیگر آن نهالی که پدرو مادر کاشته اند با توجه به سایر عوامل در امر تربیت به ثمر برساند. ( مظاهری ، 1378 : 15)

پدر و مادر هر یک به تنهایی وظایفی را برای تربیت کودک و داشتن فرزندان و خانواده ای موفق بر عهده دارند که به فراخور بحث گوشه ای از وظایف مادر را بیان می کنیم.

وظایف اصلی مادران در تربیت فرزندان :

1 ـ مادر باید فرزند خود را چه درس خوان باشد چه نباشد بپذیرد . زشتی و زیبایی ، دختر یا پسر بودنش ملاک پذیرش بهتر نیست .

2 ـ مادر باید برخوردش با کودک به گونه ای باشد که او جرأت کند حرف خود را با وی در میان بگذارد . ما شاهد فجایع بسیاری هستیم که در جامعه بر سر کودکان وارد می آید و آنها به علت ترس از والدین با آنها در میان نمی گذارند.

3 ـ بدون تبعیض به تفاوت های دختر و پسر ارزش قائل شود دختر چون بیشتر انس پذیر و با عاطفه است در برخورد ها باید توجه بیشتر به او بشود.

4 ـ مادر در برخورد های احتمالی با همسرش باید جانب احتیلط را پیش گیرد و در حضور کودکان از درگیری بر حذر باشد .

5 ـ مادر ، فرزندش را با نام شکسته نباید صدا بزند و باید برای او ارزش قائل شود.

6 ـ مادر در محبت به فرزندش او را انحصار طلب بار نیاورد یعنی اهمیت محبت پدر را هم به فرزندش در نظر بگیرد .

7 ـ خوبی های اکتسابی فرزندش را تشویق کند . نه خود بچه را چون او ممکن است لوس بار آید . اگر خوبی های ذاتی او را تشویق کند تخم کینه در بچه ای که فاقد آنهاست پاشیده می شود . مثلا بچه ای که ذاتا باهوش است نباید در مقابل بچه ای که ذاتا کم هوش است مطرح شود یا بچه زیباتر را به خاطر زیبایی اش نباید بیشتر دوست داشت.

8 ـ در تربیت فرزند هماهنگی لازم در پرورش تربیتی با همسرش را رعایت نماید . پناه گاه عاطفی افراطی برای فرزندش قرار نگیرد.

9 ـ نگاه وی توأم با محبت باشد و بین فرزندانش عدالت برقرار کند . همچنان که پیامبر اکرم (ص) به این امر توصیه نموده اند.

10 ـ در بین دوستان فرزندش را بستاید و از او بخواهد دوستانش را تکریم کند.

11 ـ جهت حفاظت از اموال شخصی کودک را ترغیب به مراقبت از خود و اشیاء خویش بنماید .

12 ـ در بدو ورود به فرزندش سلام کند تا تواضعی برای خودش و همچنین تکریم شخصیتی برای فرزندش باشد . (مهابادی ـ بچاری ، 1377: 163 )

با توجه به مسائل مطرح شده در ابتدای بحث زن اساسی ترین و مهمترین نقش را در موفقیت افراد خانواده ایفا می کند . زن است که می تواند با فراهم کردن بستری مناسب و محیطی آرام موجبات آرامش همسر و فرزندان را فراهم کند و آنها را برای رسیدن به موفقیت همراهی کند و راه را برایشان هموار سازد . در طول سالیان سال همواره در تمامی خانواده ها زن نقش اصلی و اساسی را بر عهده دارد و با شناختی که از روحیات ، احساسات ، عواطف و علایق افراد خانواده و در پی آن موفقیت جامعه است .

زنان در تشکیل خانواده ابتدا باید در خود مهارت های لازم را با مطالعه و تمرین ایجاد کنند . مهارت هایی برای همسر و مادری نمونه و راهنما بودن . زیرا عدم وجود مهارت و توانایی های لازم در زن یعنی عدم موفقیت و شکست اعضای خانواده.

راهکار هایی برای موفقیت خانواده

در یک خانواده هر اندازه روابط میان همسران صمیمی تر ، سالم تر و پر جاذبه تر باشد ، زندگی شیرین تر و با صفا تر می گردد و فرزندان با نشاط و موفقی تربیت می شوند.

ـ سختی ها و مشکلات زندگی را پشت سر بگذارید.

اگر با اشکالی روبرو شدید بکوشید هر چه زودتر بر آن پیروز شوید و آن را از پیش پای خود بردارید ، زیرا هرچه مشکل را بزرگتر و مهمتر نشان دهید . سنگین تر و گران تر و دشوار تر خواهد شد .سختی ها و مشکلات در زندگی روزمره ما خیلی زود به وجود می آید و در اندک مدتی گسترش می یابد ولی بر طرف کردن آن با نشستن و زانوی غم بغل گرفتن و در اطراف آن فکر کردن کار را مشکل تر می کند. لکن این دشواری ها در برابر اراده های آهنین و قوی و خلل نا پذیر بسیار ضعیف و ناچیز هستند.

پس با این ترتیب هنگامی که در برابر سختی ها و مشکلات قرار می گیریم تنها راه حل این است که خویشتن را با فکر کردن زیاد خسته نکنیم ، بلکه هر چه زودتر برای از میان برداشتن آن دست به کار شویم و با عزمی راسخ راه صحیح و درست خود را در پیش گیریم و دنبال کنیم و مشکلات را پشت سر بگذاریم تا سد راه ما نباشند و وجود آنها در پیش پای ما ، ما را دچار زحمت و ناراحتی نکنند . (امیر قاسمی ، 1356 :55)

راه موفقیت

بحث ما در باره موفقیت و پیروزی در خانه است ، زیرا اگر خانه محلی امن و خالی از کشمکش ها و ناراحتی هت نباشد ، هرگز آدمی نمی تواند در خارج از  خانه و کارهای روز مره  خود موفقیتی به دست آورد و بهره ای از زندگی ببرد.

نقش اساسی در این زمینه با بانوان است که اداره کار های خانه به دست آنها سپرده شده و می توانند با اعمالی که انجام می دهند خانه را تبدیل به بهشت یا جهنم نمایند.

خانم هایی که موفقیتی به دست آورده اند و در زندگی پیروز شده اند تنها از راه بردباری و شکیبایی و غلبه بر دشواری های زندگی توانسته اند شاهد مقصود را در آغوش کشند و راز پیروزی آنها در سایه کاردانی و تدبیری است که در امور خانه دارند واساس آن بر پایه هوش و ذکاوت و فدا کاری در باره مسائلی است که از هر حیث شایان توجه می باشد .

هر کس طبع و خوی مردان را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد ، ملاحضه خواهد کرد که آنان هنگامی که ببینند همسرشان در برخی کارها کهدر درجه دوم اهمیت است فداکاری می نمایند این فداکاری در نظر آنها خیلی بزرگ و شایان توجه جلوه می کند و در برابر ، مردان هم در کارهای خیلی مهم تر و بزرگ تری ابراز از خود گذشتگی می نمایند ، تا به این وسیله نشان دهند و ثابت کنند که در کرم و جوانمردی دست کمی از شریک زندگی خود ندارند .

آنچه گفته شد دلیل بر آن است که بانوان زرنگ و کاردان و شایسته همواره از مخالفت با همسران خود دوری می جویند و از این راه می توانند خیلی بیشتر از بانوان دیگری که با مردان خود در هر قضیه و امری مخالفت می نمایند و سر جنگ و دعوا دارند به مقاصد و آرما ن های خویش برسند ، و بدون اینکه آرامش خانواده را بر هم بزنند مقصود خود را انجام دهند . (همان : 90)

اگر مردان دریابند که با همسرانشان توافق اخلاقی دارند و حس همکاری میان آنها وجود دارد ، همواره به آغوش خانواده پناه خواهند برد و با رویی گشاده و با صمیمیت و یگانگی با همسران خود زندگی خواهند کرد ، ولی چنانچه بر عکس ، مردی از همسر خویش نا امید گردد و حسن ظن او مبدل به یأس شود و در یابد که حسن تفاهمی میان آنها وجود ندارد ، از خانه و خانواده بیزار خواهد گردید و برای رضایت خاطر خویش از راه های دیگری اقدام خواهد کرد که از آن جمله خیانت است و چه بسا اتفاق افتاده که چنین مردانی دست به قمار و باده گساری و تفریح های نا پسند زده اند  که باعث نابودی خود و خانواده یشان گردیده است.

کسانی که خواستار یک زندگی سعادتمندانه هستند و می خواهند پیروز و کامیاب باشند باید بکوشند تا عملا به همسران خود ثابت نمایند که محبت و احترام متقابل در میان آنها برقرار است و خوشحالی و شادمانی آنها در پیروزی های همسرشان کمتر از خود ایشان نیست و سعادت و موفقیت او را از دل و جان خواستارند و هرگز در صدد آن نیستند که باعث ناراحتی وی گردند. ( همان :100)

پایه گذاری خوی های کودکان بر اساس اخلاق پدرو مادر

پس از آنکه دانشمندان روانشناس وضع زندگی صدها کودک را که در خانواده های مختلف زندگی می کردند زیر نظر قرار دادند به این نتیجه رسیدند که هر گاه پدر و مادر تربیت مستقیم طفل را بر عهده داشته باشند اخلاق و رفتار کودک خواه نا خواه تحت تأثیر اخلاق پدر و مادر ( به خصوص مادر) قرار خواهد گرفت .

آزمایش های دیگر نشان داده طفل  در نخستین مرحله زندگی با هر کس تماس مستقیم داشته باشد تحت نفوذ معاشر یا مربی خویش واقع خواهد شد و از او تبعیت و پیروی خواهد کرد و هرگاه کودک به عللی از پدر و مادر خود متنفر و بیزار گردد به احتمال قوی روشی را انتخاب می نماید که با رفتار فردی که طفل از او بدش می آید مغایرت خواهد داشت و به طور قطع از صفتی که باعث تنفر کودک گردیده ، دوری خواهد جست و آثاری از آن در وجود طفل مشاهده نخواهد شد ولی در غیر این صورت بی آن که اعمال نظری بشود بعضی از صفات پدر و مادر عینا به طفل منتقل خواهد گردید .

وقتی که از دانشمندان روانشناس سؤال شد « اخلاق و رفتار آدمی از کجا سر چشمه می گیرد ؟ »

بزرگترین علمای معرفة الروح یک دل ویک زبان جواب دادند :

« اساس اخلاق و رفتار مردم مجموعه ای از نمونه های مختلف خوی های پیشینیان است که افراد انتخاب می نماین و خودشان هم نمی دانند .»

این خوی ها و رفتار و کردار در مرحله اولیه عمر از بین مجموعه اخلاق های مختلفه اشخاصی که با طفل در تماس هستند و یا تربیت و پرورش او را بر عهده دارند و کودک با فرصت کافی اعمال آنها را ملاحضه می کند و زیر نظر می گیرد و به بررسی و مطالعه آن می پردازد ، سر چشمه می گیرد و پایه گذاری می شود و در سال های بعد به صورت های مختلف ظاهر و آشکار می گردد.

درست مانند این است که صفات مختلف مربی کودک  در کتابی نوشته و در پیش روی طفل قرار داده شده است و کودک مدادی در دست دارد و در برابر بعضی از آن صفات کلمه « آری » و در برابر بعضی واژه « خیر » را  می نویسد.

بنابر این پدران و مادران مسئولیت سنگینی را بر عهده خواهند داشت و باید توجه نمایند که رفتا  و کردار آنها ست که سر نوشت آینده فرزندانشان را معین خواهد کرد . (همان :105 )

از مسائل مطرح شده به این نتیجه کلی می رسیم که زن در موفقیت خانواده نقش به سزایی دارد و این نقش از طریق امور زیر می باشد :

تلاش زن برای شناخت روحیات افراد خانواده ، رفتار متقابل میان زن و شوهر و رعایت حدود و قوانین در این برخورد با همسر و نقش الگویی که زن در خانواده دارد.

نتیجه گیری

درپاسخ به سوال « مفهوم واژه زن و خانواده چیست؟» می توان گفت :

زن یکی از دو رکن اصلی خانواده در کنار مرد است و خانواده زیر مجموعه ای از جامعه است که متشکل از پدر و مادر و فرزندان است . و هدف این مجموعه کوچک رسیدن تمامی اعضاء آن به کمال ، موفقیت ، آرامش و . . . است که در کنار هم به این امور دست پیدا می کنند و پدر ومادر در کنار هم در این مجموعه نقش عمده و مهمی را در دستیابی اعضاء به این اهداف ایفا می کنند .

و در پاسخ به سوال « خانواده موفق چه معیار هایی دارد؟ » می توان بیان داشت که :

در نظام الهی و خانواده اسلامی اصلی ترین و مهم ترین معیار خانواده موفق ، سر آمد بودن تمامی اعضاء خانواده در مسائل اخلاقی و دینی است . خانواده موفق خانواده ای است که اعضاء آن آرامش خاطر را با در کنار هم بودن به دست می آورند و به هیچ قیمت حاضر نیستند که این آرامش و آسایش روحی و روانی را با هیچ چیز دیگری عوض کنند . موفقیت هر کدام برای دیگری شادی آور بوده و یکدیگر را در رسیدن به اهداف و کسب موفقیت های جدید همراهی و پشتیبانی می کنند .

و در پاسخ به سوال « خانواده از نظر روابط با فرزندان به چند دسته تقسیم می شوند ؟ » باید چنین بیان کرد که :

به طور کلی سه دسته خانواده را از  نظر نوع رابطه با فرزندان  می توان نام برد که عبارتند از : خانواده سهل گیر ، خانواده سخت گیر و مستبد ، و خانواده مقتدر .

اسلام دو دسته اول از خانواده یعنی (خانواده سهل گیر ، و خانواده سخت گیر و مستبد ) را رد کرده و بیان می دارد که در این دو گروه فرزندان به تباهی و فساد گرفتار می شوند چرا که شیوه تربیتی در این دو گروه موافق با نظر و عقیده ائمه و دین اسلام نمی باشد. اما در خانواده نوع سوم یعنی (خانواده مقتدر) فرزندان در کنار آزادی بیان و اندیشه از سوی والدین نیز کنترل شده و رفتارشان با هدفی خاص از سوی والدین تحت کنترل و نظارت قرار می گیرد . به همین دلیل این نوع از خانواده ، خانواده ای سر آمد و نمونه شناخته می شود .

در پاسخ به این سوال  که : « زن چه نقشی در موفقیت افراد خانواده دارد ؟ » می توان چنین بیان کرد :

زن اساسی ترین و مهمترین نقش را در موفقیت افراد خانواده ایفا می کند . زن است که می تواند با فراهم کردن بستر مناسب و محیطی آرام موجبات آرامش همسر و فرزندان را فراهم کند و آنها را برای رسیدن به موفقیت همراهی کند . این ایجاد بستری مناسب ابتدا با آموختن طریقه رفتار صحیح با همسر و همسری نمونه بودن شروع می شود و در پی آن با ایفای نقش مادری و آموختن مسائل مربوط به مادری نمونه بودن کامل می گردد . آموختن این دو مهارت از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که زن با به سعادت و موفقیت رساندن خانواده زمینه رشد و تعالی جامعه را نیز فراهم می کند چرا که خانواده جزئی از اجتماع بزرگ تری است که تمامی افراد در آن باید برای رسیدن کما و موفقیت تلاش کنند .

همچنینی در پاسخ به این سوال که : « چه راهکارهایی برای موفقیت خانواده وجود دارد ؟ » باید بیان کرد :

در یک خانواده ، یکی از  مهمترین مسائل ، وجود روابط سالم ، صحیح و صمیمی میان پدر و مادر است . زن و مرد باید سعی کنند در کنار هم سختی ها و مشکلات زندگی را پشت سر بگذارند و اگر با اشکال روبرو شدند با کمک و همراهی یکدیگر آن را حل کرده و از سر راه بردارند. برای رسیدن به موفقیت اعضای خانواده خانه باید محلی امن و خالی از کشمکش ها و ناراحتی ها و استرس ها باشد .

نکته اساسی در مورد تربیت فرزندان و در پی آن موفقیت آن ها این است که پایه گذاری خوی های کودکان بر اساس اخلاق پدر و مادر (به خصوص مادر ) صورت می گیرد . فرزندان از آنجا که زمان بیشتری را با مادر و همچنین با کمی تفاوت با پدر می گذرانند ، از آنان به صورت مستقیم الگو برداری می کنند و پسندیده است که مادر و پدر در پرورش اخلاق خود بکوشند تا الگو های مناسبی یرای فرزندان باشند .

مادر به طور معمول مدت زمان بیشتری را با فرزندان سپری می کند پس در نتیجه مادر هم باید الگوی خوبی باشد و کارهایش بر اساسی درست و صحیح استوار باشد و هم معلومات خود را در زمینه تربیتی و روانشناسی بالا ببرد تا موفق باشد ؛ گرچه نمی توان نقش پدر را نیز انکار کرد اما مادر از اهمیت بیشتری برخوردار است.

در پایان به این مهم پی می بریم که زن نقش محوری در موفقیت افراد خانواده ایفا می کند این نقش در ابتدا با همسری نمونه بودن و بعد با مادری سر آمد و الگو و با اخلاق بودن شکل می گیرد . نقش تربیتی که زن درباره فرزندان دارد بسیار با اهمیت است و این مهمترین نقش زن در موفقیت فرزندان و به همراه آن خانواده و جامعه است.

منابع

*قرآن مجید

* نهج البلاغه ، ترجمه : محمد دشتی

*   رساله حقوق امام سجاد ، ترجمه : علی شیروانی

ـ فرهنگ معین

1 ـ آیت اللهی ، زهرا ، مهارت های زندگی خانوادگی در آیینه آیات و روایات ، نشر معارف ، 1392 .

2 ـ امیر قاسمی ، داوود ، رمز زندگی ، نشر اقبال ، 1356 .

3 ـ بانکی پور فرد ، امیر حسین ، آیینه زن ، نشر کتاب طه ، 1381 .

4 ـ جوادی آملی ، زن در آیینه جلال و جمال ، نشر اسراء ، 1386 .

5 ـ حسینی ، داوود ، روابط سالم در خانواده ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1389 .

6 ـ شرفی ، محمد رضا ، خانواده متعادل ، انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ، 1374 .

7 ـ شریف قریشی ، باقر ، نظام خانواده در اسلام ، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات ،1374 .

8 ـ شریفی زاده ، نقش مادر در تربیت فرزند در دوران کودکی ، پایان نامه ،1387 .

9 ـ شیخانی ، علی باقر ، سریر سخن اخلاق برای همه ، مرکز نشر هاجر ، 1394 .

10 ـ مظاهری ، حسین ، تربیت فرزند از نظر اسلام ، انتشارات ام ابیها ، 1387 .

11 ـ ملک محمودی ، امیر ، راز شاد زیستن و خوشبختی در کانون گرم خانواده ، نشر شهب الدین ، 1393 .

12 ـ موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت ، کار کرد های زن در خانه و خانواده ، 1390 .

13 ـ مهابادی راد ، ناهید /بچاری ، سمیر ، روانشناسی ازدواج یا تشکیل خانواده ، انتشارات حافظ ، 1377 .

14ـhttp://www.beytoote.com تاریخ 23/2/1395

 نظر دهید »

یس

19 خرداد 1395 توسط غریبی فر

از حضرت علی (علیه السلام ) منقول است :
«یس» اسمیست از اسمای سید انبیا ء (ص) و نیز محمد بن مسلم از امام محمد باقر (ع) روایت کرده که حضرت رسالت (ص) را دوازده اسم است و ازآن جمله در قرآن پنج اسم واقع است ف محمد و احمد و عبدالله و نون و یس .
و اینکه هل بیت را آل یس می گویند تایید این قول می کند .
و بعضی از علما گفته اند : یس از اسماقران است و یا نامی است از نام های الهی و گویند که اسم این سوره است .
و حدیث «ان الله تعالی قرأ طه و یس قبل ان خلق السموات و الارض بالف عام » قوی و این قول است .
و بعضی دیگر گفته اند که سین اشاره است بسویه ی اعتدالیه ی حضرت رسالت (ص) چه عدالت حقیقی مخصوص آن جناب است .
و رایحه ی این مضمون رااز قلب القرآن یس استشمام می توان نمود . بعضی دیگر برآنند که معنی او یا انسانیت بلغت طی و اصل او انیسین بوده به جهت کثرت ندااقتصار بر شطری ازآن نمودند چنانکه در ایمن الله که من الله و م الله می گویند و چونکه در کلام عرب گاهست که کلمه را به حرفی تعبیر می کنند چنانکه « قلت لها قفی فقالت لی قاف » یعنی و قفت پس محتملست که سین اشاره به کلمه سید باشد و یا حرف ندا و حدیث انا سید ولد موید این معنی است لهذا از ابوبکر وراق روایت کرده اند که یس به معنی یا سید الاولین و الاخر ینست یعنی ای بهترین جمیع موجودات .
منبع منهج الصادقین ، ملا فتح الله کاشانی ف ج 7، صفحه 469

 نظر دهید »

تفاوت های اسلام با مسیحیت

22 اردیبهشت 1395 توسط غریبی فر

تفاوت های اسلام با مسیحیت
تعریف و جایگاه مسائل اساسی
1-جایگاه عقل و علم :
از نظر مسیحیت عقل بزرگترین هرزگی شیطان است و علم بزرگترین دشمن ایمان است
اماازنظر اسلام درقرآن واژه علم نزدیک به 780بار، واژه عقل و تعقل 49،واژه تفکر 18، و واژه تدبر 4بار و….ذکرشده . و بدترین جنبندگان کسانی معرفی شده اند که تعقل نمی ورزند .
2- جایگاه گناه
ازنظر مسیحیت عیسی به صلیب کشیده شد تا کفاره گناهان ماباشد ؛ پس نگران گناهانتان نباشید
امااز نظر اسلام هیچ کس گناه دیگری رابردوش نمیکشد (5مرتبه درقرآن تکرارشده ،164انعام ،18فاطر،15اسراء،7زمر،38نجم)
3-جایگاه توبه :
از نظر مسیحیت نزد کشیش به گناهانتان اعتراف کنید و به او پول دهید تااز گناهانتان پاک شوید
از نظر اسلام نزد خدا توبه کنید و اگر حقی از مردم ضایع کرده اید ، ازآن فرد بخشش بخواهید .
4- جایگاه پیامبر (ص)
از نظر مسیحیت مسیح پسر خداست و خدای یگانه درسه شخص پدر، پسر و روح القدس تجسم یافته است
از نظر اسلام محمد بنده ای از بندگان خدا ، از جنس بشر و فرستاده خداست .

 نظر دهید »

آثار تربیتی حضور مادران در کنار فرزندان

18 اردیبهشت 1395 توسط غریبی فر

شورای عالی حوزه علمیه
مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران
مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) شهرستان بندرترکمن
تحقیق پایانی سطح دو (کارشناسی)
عنوان
آثار تربیتی حضور مادران در کنار فرزندان
استاد راهنما
خانم لشکری نامقی
استاد داور
آقای نصرتی
پژوهشگر
لیلا فراهی
اسفند 1392

چکیده
تحقیق حاضر با هدف آثار تربیتی حضور مادران در کنار فرزندان به دنبال پاسخ به سؤال، آثار تربیتی حضور مادران در کنار فرزندان انجام گرفته است.
در مطالعات و تحقیقات مهم ترین آثار حضور مادران، تربیت سالم و شایسته دینی و اثرات خوب، روحی، روانی و عاطفی بر فرزندان و الگوپذیری درست از مادران و نداشتن الگوهای نادرست و تجربه نکردن افراد دیگر در جایگاه مادر و توجه به وظیفه سنگین تربیت فرزند و پیشرفت های تحصیلی، و شکوفا سازی استعدادها در نتیجه آینده ای موفق، بوده است.
روش حاکم در این نوشتار توصیفی و اسنادی می باشد.

کلید واژگان: تربیت، حضور، مادر، فرزند.
 

 نظر دهید »

موضوع : نقش دوست در سعادت و شقاوت انسان

13 اردیبهشت 1395 توسط غریبی فر

موضوع : نقش دوست در سعادت و شقاوت انسان

تعریف و تبیین :
بی شک ما همه دنبال سعادت هستیم و همه می خواهیم خوشبخت زندگی کنیم و می دانیم آنان که خوشبخت نیستند بهره ای از زندگی نمی برند ؛ سعادت عبارت است از اینکه هر فردی با اعمال ، حرکت ارادی و افعال اختیاری خود ، به همان کمالی که خداوند متعال در فطرت و ذات او قرار داده است ، برسد یعنی همان کمال نوعی که مخصوص نوع انسان است که علت غایی و هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات است در واقع همان رسیدن به کمال و سعادت و دست یافتن به والاترین کرامت ها و ارزش های انسانی است که نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختی است که همه از آن متنفرند و آن عبارت است از : نامساعد بودن شرایط پیروزی و پیشرفت و تکامل است .
با روشن شدن هدف خلقت انسان نا گفتنی نیست که انسان در عالم ماده بوجود آمده و قرار است مسیر اختیار داشته باشد و سرنوشت خویش را با اختیار خود رقم بزند بنابراین با وجود حق انتخاب و اختیار راه او دو جهت دارد یکی جهت کمال و دیگری جهت نقص ، یکی منتهی به سعادت و دومی منتهی به شقاوت . بحث از سعادت انسان از اهمیت بالایی بر خوردار است و از زمان آفرینش اولین انسان ها حضرت آدم و حوا مطرح بوده است و آیات قرآنت کریم شاهد بر این مطلب است زیرا آیاتی داریم که از همان وقتی که حضرت آدم و حوا به زمین هبوط کردند به ایشان وحی شد که وقتی از طرف خدا به سوی شما باید آنرا بپذیرید اگر پذیرفتید و عمل کردید به سعادت خواهید رسید و اگر مخالفت نمودید به شقاوت (قلنا اهبطوا منها جمیعا فأما تاتینکم منی هدی … (بقره 38 و 39))دو مساله هدایت و رسیدن انسان ها به سعات در رأس مسائل مهم و حیاتی قرار داشت به طوری که پیامبران از آدم و ادریس و نوح و هود ….. تا پیامبر اکرم که خاتم النبیین است یک به یک در جهت هدایت انسان و رسیدن به سعادت از طرف خداوند به پیامبری برگزیده شدند بعد از نبوت آخرین پیامبر حضرت محمد (ص) نیز با توجه به جریان داشتن مساله رسیدن به کمال انسان و هدایت انسان ها مساله امامت به میان آمد و دوازده امام (امام علی (ع) تا امام زمان (عج) در جهت هدایت و رسیدن به انسان ها به سعادت به امامت انتخاب شدند تا به زمان امام زمان (عج) نیز که زمان حاضر باشد نیز این مساله مطرح است و از اهمیت آن کاسته نشده بطوریکه در غیاب امام حاضر مساله هدایت انسان ها بر عهده فقیه جامع الشرایط قرار گرفته است .
رسیدن به سعادت با نیک بختی ، نامی است که معمولا انسان ها به مطلوب نهایی خود می دهند اما به رغم توافقی که در این نامگذاری دارند در مورد آن بر یک عقیده نیستند و دیدگاه آنان متفاوت است خیلی ها به غلط تصور می کنند خوشبختی و سعادت در گرو پول و ثروت است گروهی معتقدند که خوشبختی را بسته به لذت جنسی می دانند در مقابل این عقاید مادی یک دسته هم سعادت را در تکمیل اخلاق نفسانی می دانند دسته ای هم مانند مرتاضان هندی از این فراتر رفته ، می گویند برای رسیدن و وصول به سعادت باید بدن را نیز تحت شکنجه و ریاضت قرار داد تا روح تکمیل شود و بدن تضعیف گردد . اما دیدگاه اسلام درباره سعادت نوعی تفسیر غایت جامع است زیرا در این دیدگاه ، سعادت را دارای مولفه های متفاوتی از جمله : خیرات درونی مثل محیط اجتماعی مناسب ، فضلیت اخلاقی و عقلی و دینی می داند بطوری که فقدان هر یک از این مولفه ها به سعادت آدمی آسیب می رساند . بنابراین سعادت ، گم شده ی همه انسان ها است و هر کس آن را در چیزی می جوید بنابراین هر کس از نظر شرایط روحی ، جسمی ، خانوادگی ، محیط و فرهنگ ، اسباب بیشتری برای رسیدن به هدفهای والا در اختیار داشته باشد به سعادت نزدیکتر و به تعبیر دیگر سعادتمندتر است و هر کس گرفتار بده نارسی های او ، از جهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بی بهره از سعادت خواهد بود . ولی باید توجه داشت که پایه اصلی سعادت و شقاوت اراده و خواست خود انسان است او است که می تواند وسایل لازم را برای شناختن خویش و حتی جامعه اشت فراهم سازد و او است که می تواند عوامل بدبختی و شقاوت به مبارزه برخیزد و یا تسلیم آن شود .
یکی از عواملی که در جهت سعادت و شقاوت انسان نقش دارد هم نشین و دوست انسان است دوست و دوستی واژه های شناخته شده و مقدسی هستند که نیاز به تعریف ندارند و همه مردم حتی کودکان دبستانی با مفهوم آن آشنا هستند اگر هم بخواهیم دوستی که مد نظر اسلام است را تعریف کنیم عبارتند از : معاشرت آمیخته با محبت و صداقت با مردم و تبادل مساعی مادی و معنوی با آنان در راه نیل به رضای خداوند و هدفهای شرافتمندانه .
در مورد دوستی و آیین آن و همچنین موضوع رسیدن انسان به کمال و سعادت تحقیقات فراوانی صورت گرفته است از جمله :
محدثی (1384) در تالیفی تحت عنوان آداب معاشرت به آیین و ابزار دوستی پرداخته اندکه از صفحه 175 تا 183 مورد استفاده در این تحقیق قرار خواهد گرفت .
کتابچی (1379) در تالیفی تحت عنوان آیین زندگی از دیدگاه امام رضا(ع) به لزوم نیاز به دوست پرداخته که از ص258 و صفحات 261و262 در این تحقیق استفاده خواهد شد .
چراغی (1372) در تالیفی تحت عنوان دوستی و دوستان به این موضوع پرداخته که از ص67تا 80 مورد استفاده قرار خواهد گرفت .
انصاری (1390) در تالیفی تحت عنوان آیین دوستی به این موضوع پرداخته که از ص 29تا35 مورد استفاده در این تحقیق است .
محرابی (1385) در تحقیقی تحت عنوان دوستی در اسلام به این موضوع پرداخته که از ص 19تا 26 مورد استفاده این تحقیق واقع خواهد شد .
مطالعات انجام شده عمدتا به مباحثی همچون آیین و ابزار دوست یابی ، رابطه دوستی خانواده با فرزندان ، لزوم نیاز به دوست و….. پرداخته و کمتر به نقش دوستان در تعیین سعادت و شقاوت اشاره نموده اند حال با عنایت به مطالب فوق این سوال مطرح می گردد که : دوستان چه نقشی در تعیین سعادت و شقاوت دارند ؟

اهمیت و ضرورت :
براستی گاه نقش دوست در خوشبختی و بدبختی یک انسان از هر عاملی مهم تر است گاه او را تا حد فنا و نیستی پیش می برد و گاه او را به اوج افتخار می رساند .
در این روزگار ، بسیار زود شر به شر می پیوندد و افزایش می یابد و ، ما شاهد سقوط و نابودی جوانان بی شماری هستیم که بر اثر دوستی با معتادان و اهل خلاف ، به دام اعتیاد به مواد مخدر گرفتار شده ، و با ضایع نمودن خویش ، خانواده های خود را دچار بحران و بدبختی نموده و وجود خویش را از رسیدن به قرب و سعادت الهی محروم ساخته اند و با توجه به اینکه قضاوت مردم درباره ی دیگران غالبا از نگرشی است که به دوستان آنها دارند سرچشمه می گیرد و کمتر به شخصیت حقیقی افراد توجه می گردد . بنابراین اگر دوستان فرد ، خوب و خوشنام باشند در دید مردم به عنوان انسان خوب و شریف جلوه می کند وچنانچه همنشینان او در نزد افکار عمومی متهم باشد و او نیز درمعرض اتهام قرار می گیرد ، دوست فرد نقش مهمی در تعیین شخصیت خانوادگی و اجتماعی افراد ایفا می کند بنابراین به جرأت می توان گفت یکی از اسباب مهم در تعیین سرنوشت و رسیدن به سعادت یا شقاوت ، دوست انسان است . بر همین اساس در دین مبین اسلام نیز ، بر دوست و دوستی با مومن زیاد سفارش شده است ، راز تاکید اسلام بر دوستی و دیدار مومنان با یک دیگر این است که مهرورزی و رفت و آمدهای گرم بین افراد ، موجب رفع ناخوشی و عداوت و حصول افت و محبت بین آنان می گردد و دوستان خود را اعضا یک خانواده می دانند و به چنان درجه ای از دوستی و ایثار می رسند که در عین نیازمندی اگر به چیزی دست یابند آن را به دوست خود می بخشند . اما باید خاطر نشان کرد که تنها دوستی پرهیزکاران پیوندی جاودانی است و نتایج پر باری را در دنیا و آخرت به بار خواهد داشت زیرا دوستی که برای خدا نباشد در دنیا استحکام نخواهد داشت و بر طبق روایات در قیامت نیز تبدیل به عدوات و دشمنی خواهد شد .
از جمله ثمرات دیگر دوستی نیز استواری بنیان های جامعه است جامعه ای که احاد ان همه با هم دوست و مهربان باشند ، روح همبستگی و تضامن اجتماعی در آن به وجود می آید و اتحاد و انسجام ملی زیباترین ارمغان آن است . جامعه متحد و منسجم هنگام بروز بلایای طبیعی یارویارویی با دشمن خارجی دچار بحران و آشفتگی نمی گردد ، و کیان و استقلال آن محفوظ می ماند . زیرا دوستی و مودت در بین افراد ، جامعه را به صورت ارگانیسمی زنده و فعال در می آورد که خوشی و آسایش یا رنج و ناراحتی هر بخش آن در بخش دیگر تاثیر می گذارد و آن را به مرحله ای می رساند که اگر عضوی از آن را روزگار به درد آورد ، دگر عضوها را آرام و قرار نمی ماند .
پیشینه تحقیق :
با توجه به اینکه دوست ، یکی از اسباب و عواملی است که باعث تغییر در سرنوشت انسان می شود بنابراین هر فرد موظف است در انتخاب دوست ، نهایت دقت را داشته باشد ، معیارهای الهی را میزان قرار دهد و افراد را با آن تطبیق و مقایسه نماید و پس از اطمینان از سلامت دینی آنان ، با آنان ارتباط برقرار نماید .
در تالیفی که انصاری (1390) تحت عنوان آیین دوستی انجام داده اند ، مولف عنوان می دارد که : دوستان در زندگی فردی و اجتماعی یک دیگر تاثیر بسیاری می گذارند ، از این رو انسان نباید تنها به فکر خودش باشد ، بلکه می بایست برای حفظ انسانیت ، ایمان و اخلاق دوستانش نیز بکوشد وگرنه آتش انحراف آنان به زندگی او نیز سرایت خواهد کرد اما ایشان در تاثیر دوست بر زندگی به بیان همین مقدار بسنده داشته اند و ما قصد داریم این موضوع را در تحقیقی مستقل و مفصل به بررسی بپردازیم .
تالیفی که المدرسی(ترجمه چراغی)(1372) تحت عنوان دوستی و دوستان انجام داده اند ، مولف عنوان می دارد که احمق…. بخیل …..فاجر و دروغگو ، این ها چهر گروه اجتماعی اند که هیچ کدام شایسته ی دوستی نیستند …دوستی به این معنا ست که انسان بتواند با انسان های قرین خود معاشرت کند و از وجودشان بهره مند شود و خود نیز برای آنها مفید واقع شود اما ایشان بیشتر به جنبه چگونگی دوست یابی و استمرار رابطه دوستی پرداخته و کمتر به نقش دوستان در تعیین سر نوشت انسان اشاره داشته اند .
تالیفی که کتابچی (1381) تحت عنوان آیین زندگی از دیدگاه امام رضا انجام داده اند مولف عنوان می دارد که : در زندگی روزانه خود بخشی را برای معاشرت و مذاکره با افراد آگاه و مورد اعتماد قرار دهید و از وجو افرادی که باطن های سالم و خیر خواهانه دارند ، بخواهید شما را نسبت به عیوبتان آگاه و معایب و اشتباهاتتان را تذکر دهند اما ایشان تماما اهمیت معاشرت و لزوم دوست در زندگی را از دیدگاه امام رضا (ع) بررسی کرده و به بیان احادیث مرتبط با دوستی پرداخته اند . اما ما می خواهیم به تاثیر دوستی بر سعادت و شقاوت انسان بپردازیم .
تالیفی که محدثی(1384) تحت عنوان اخلاق معاشرت انجام داده اند مولف عنوان می دارد که : دوستان هر کس ، مبنای قضاوت دیگران نسبت به اخلاق و شخصیت و افکار او است و به علاوه ، تاثیر پذیری انسان از دوستان ، در سنین مختلف ، چه کودکی ، چه جوانی و چه حتی میانسالی ، بسیار است . از این رو دقت در گزینش <<دوست موافق>> به سلامت اخلاقی و رفتاری انسان کمک می کند . اما ایشان چون به بحث تاثیر دوست بر دوست را در بخشی از تالیف خود و به صورت گذرا بررسی کرده اند لذا ما بر آنیم این موضوع را مستقل و بصورت مفصل به تحقیق و بررسی بپردازیم .
 
چکیده :
این مطالعه با هدف شناسایی نقش دوستان در سعادت و شقاوت انسان انجام و در آن تلاش گردیده تا به این سوال پاسخ داده شود که دوستان در تعیین سعادت و شقاوت انسان چه نقشی دارند ؟ و تحقیق از نوع تحقیات توصیفی و روش به کار رفته در این مطالعه اسنادی است داده های مورد نیاز متناسب با اهداف و سوالات تحقیق با استفاده از فیش جمع آوری و رد تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به اینکه یکی از خواسته های فطری انسان که بدون آموزش از دیگران حاصل می شود ، میل دوستی با دیگران است . دوستان در زندگی فردی و اجتماعی یک دیگر تاثیرات بسیاری از قبیل تاثیر در اعتقادات مذهبی ، اخلاق و عادات و داوری افکار عمومی می گذارند و از آنجایی که تاثیر دوست ناگهانی و ملموس سنیت و تدریجی دست یابد در انتخاب دوست نهایت دقت را نمود زیرا ما شاهد جوانانی هستیم که بواسطه انتخاب دوست ناباب در دام بی عفتی و اعتیاد و….. افتاده و تا مرز فنا پیش رفته اند علاوه بر آن هر چند دوستی مساله ای است مربوط به دنیا ولی در عین حال در کتب دینی اشاره به صحنه های شده که در آن در روز قیامت انسان ندای حسرت سر می دهد که (( یا وللیتالتینی لم اتخذ فلانا خلیلا ای کاش فلانی را به عنوان دوست بر نمی گزیدم))
از آنجایی که کمک به فرزند و بر آورده ساختن نیازهای او از سوی والدین نشانگر نهایت اخلاص و حاکی از محبت آنان به فرزندانشان است و نیاز به دوست یک نیاز طبیعی است والدین می توانند ظوابط مورد نظر در انتخابات دوست را در قالب نصایح و هشدار به آنها القاء و زمینه های دوستی مناسب را برای فرزندان فراهم سازند ))اشاره نمود .

کلید واژه ها: دوست – سعادت – شقاوت
 
مفهوم سعادت و شقاوت :
سعید از ماده سعادت و به معنی فراهم بودن اسباب نعمت ، و شقی از ماده شقاوت به معنی فراهم بودن اسباب گرفتاری و مجازات و بلاست ، بنابراین سعیدها در آن جهان همان نیکوکارانی هستند که در لابلای انواع نعمت ها جای آن است و شقاوتمندان همان بد کارانی هستند که در دل دوزخ در انواع مجازات گرفتارند . و بهرحال این شقاوت و آن سعادت چیزی جز نتیجه اعمال و کردار ، گفتار و نیات انسان در دنیاست .
سعادت که گم شده همه انسان هاست او هر کس آن را چیزی می جوید و در جائی می طلبد به طور خلاصه عبارت از : فراهم بودن اسباب تکامل برای یک یک فرد یا یک جامعه ، و نقطه مقبل آن شقاوت و بدبختی است که همه از آن متنفرند و آن عبارت از : نامساعد بودن شرایط پیروزی و پیشرفت و تکامل . ارشاد،221:382
با توجه به تعاریف فوق می توان نتیجه گرفت موضوع سعادت و شقاوت هم می تواند در دنیا مطرح باشد هم در آخرت . بنابراین هرکس از نظر شرایط روحی ، جسمی ، خانوادگی ، محیط و فرهنگ اسباب بیشتری برای رسیدن به هدفهای والا در اختیار داشته باشد به سعادت نزدیک تر یا سعادتمندتر است و هر کس گرفتار کمبودها ، نارسی ها ، از جهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بی بهره از سعادت خواهد بود . ولی باید توجه داشت که پایه سعادت و شقاوت ، اراده و خواست خود انسان است . انسان می تواند وسایل لازم را برای ساختن خود و حتی جامعه فراهم سازد و می تواند با عوامل بدبختی بر مبارزه برخیزد .
مفهوم و معنای دوست و دوستی :
از قدیم گفته اند : هار دوست کم و یک دشمن بسیار .
دوست ، همدم تنهایی های انسان ، شریک غم ها و شادی ها ، بازوی یاری رساندن در نیازمندی ها تکیه گاه انسان در مشکلات و گرفتاری ها و مشاور خیر خواه در لحظات تردید و ابهام است .
همه انسان ها حتی کودکان هم با مفهوم دوست آشنا هستند و اگر بخواهیم دوست را تعریف کنیم : ” دوست هدیه ای است از جانب خدا ، که بعد از پدر و مادر و آموزگار ، سازنده اخلاق و رفتار مان ، پاسخ به نیاز روحمان ، همسایه دلمان و آینه شفافی است که خطاهایمان را به ما می نمایاند (انصاری،1388:9)
دوست و دوستی رابطه ای مبتنی بر جهت بی غل و عش است دوستی یک کلمه زیباست که در بین تمام مردم و انسان های جهان وجود دارد . دوستی سفره مهربانی ، حضوری سبز و عطرانگیز در صحنه های کم طراوت زندگی و فتح دل خمشنان با سلاح لبخند و مهروزی است .
رابطه دوستی یکی از روابط عام اجتماعی است که به نقش های اجتماعی وابسته نیست . دوستی دو نفر با هم به معنای مصاحبت شاگردان یک مدرسه تفاوت مهمی دارد . مصاحبت شاگردان یک مدرسه با هم ، اختیاری نیست بلکه اتفاقی است ؛ ولی مصاحبت دوستان ، اختیاری است . هر کس به اختیار خود دوست می گزیند و در میان انسان های بسیاری که با او در ارتباط هستند برخی از آنها را بریا دوستی و مصاحبت انتخاب می کند .
دوستی واژه است که نیاز به تعریف ندارد و همه با مفهوم آن آشنا هستند . دوستی واقعی در مذاهب و فرهنگ های مختلف امری رایج و فرخنده است و همگان به عظمت و قد است آن اعتراف دارند .
نویسنده توانا و اندیشمند مسیحی لبنانی ، دوستی را امری آسمانی تلقی می کند و به همین جهت در تعریف دوست می گوید : دوست همان دعای شماست که مستجاب شده است .مزرعه شماست که در آن با عشق دانه میکارید و با تشکر درو می کنید ، سفره طعام و شعله آتشدان شماست (جبران خلیل جبران)،1378:73)
دوستی مورد نظر اسلام عبارت است از : معاشرت آمیخته با محبت صداقت با مردم و تبادل مساعی مادی و معنوی با آنان در راه نیل به رضای خداوند و هدف های شرافتمندانه . این تعریف با تعبیرهای از قبیل “مواخاه” “واخوه” “مصادقه” و یا “صدیق” که در متون دینی و روایات اسلامی در مورد دوستی و دوست به کار رفته است ، همخوانی و مطابقت دارد .(انصاری، 1388:14)
دوستی را به زبان ساده تر نیز می توان اینگونه تعریف کرد : که دوستی حاصل از حس مهرورزی نسبت به دیگری و لذت بردن از همکلاسی با او است . و آن شخص دیگر که انسان نسبت به او این حس را دارد دوست ناامید می شود .
اقسام دوستی :
رابطه دوستی دو جز مهم دارد : نخست محیت و دیگر مصاحبت پایدار . جز دوم ، رفتاری است که فرد خود انتخاب می کند و از این رو دارای ارزش اخلاقی مثبت یا منفی است . ولی جزء اول به خودی خود یک فعل ارادی نیست ، محبت حالت نفسانی است که به اختیار انسان محقق نمی شود ، ولی مقدمات تحقق آن اختیاری هستند . شناخت مهمترین مقدمه به وجود آمدن محبت است و تحصیل آن به اختیار انسان و افعال اختیاری او بستگی دارد .
مصاحبت دوستان با یک دیگر ریشه در محبت های متنوعی دارد . بر حسب تفاوت محبت ها، دوستی اقساتی می یابد . محبتو دو انسان به یک دیگر ، از سه حالت خارج نیست ، بنابراین دوستی نیز سه قسم است :
1-دونفر ممکن است یک دیگر را دوست داشته باشند و از ملاقات و گفتگو ی یک دیگر لذت ببرند و هیچ مطلوب دیگری را جستجو نکند. به عبارت دیگر ممکن است مصاحبت دونفر ، به عرض رسیدن به هیچ چیز دیگری جز لذتی که از مصاحبت با هم می برند نباشد .
لذت حاصل از مصاحبت می تواند ناشی از کمالی باشد که دو دوست در هم می شناسند . خوا ، کمال، ظاهری باشد و خواه عقلی و معنوی ، مانند اخلاق نیکو . به هر حال اگر التذاذ حاصل از این مصاحبت ، مذموم باشد ، مصاحبت از نظر اخلاقی ارزش منفی خواهد داشت .
2-ممکن است دوستی دو نفر برای رسیدن به لذتی نباشد که در نفس دوستی حاصل می شود؛
بلکه دوستی وسیله ای باشد که رسیدن به یک امر محبوب را ممکن می کند . در این رابطه دوستی ، جزء اول دوستی ، یعنی محبت اصیل نیست . با این حال همین محبت موجب اقدام به مصاحبت می شود . اگر غرضی از مصاحبت رسیدن به مطلوبی همچون مال و جاه و علم باشد ، ارزش اخلاقی مصاحبت وابسته به غرضی است که فرد از سبک مال و جاه و علم دارد .
3-نوع دیگری از دوستی وجود دارد که ناشی از محبت انسان به خداست . یکی از آثار نحبت بنده بر خداوند ، محبت به دوستان خداست . اگر کسی دیگری را به سبب بندگی خدا و اخلاص و اعمال صالحش دوست داشته باشد ، دوستی او ادامه دوستی خداست و آن را"حب فی الله
“می خوانیم . مصاحبت فرد با کسی که او را برای خدا دوست دارد ، فعلی با ارزش اخلاقی مثبت است . دوستی به خاطر خدا ارزشمند است . به طوری که اگر کسی به خاطر خدا ، شخص را دوست داشته باشد ، ولی آن شخص در واقع اهل آتش باشد ، خداوند به این دوستی و محبت پاداش خواهد داد (فتعلی خانی ،1389:190)
شاید در بیان اقسام دوستان به زبان گویاتر بتوان بیان کرد دوستان بر سه قسم هستند :اول جماعتی که دوستی آنها مبنی بر نفع است ، و این غالبا در بین سالخوردگان دیده می شود . دوم گروهی که دوستی آن ها رای تمتع و نفس است و دوستی جوانان اغلب از این نوع است و سوم دوستان حقیقی و کسانی که از آنها خود آنها را می خواهند ، یعنی نیکان ، که این نوع دوستی است بسیار کمیاب است و به طول زمان به دست می آید و غالبا میان اشخاص همپایه و هم درجه حاصل می شود ، زیرا انسان محتاج به مونس و همدم است و هرچه دوستی برای خدا باشد دوستی پایدارتر خواهد بود .

دلایل نیاز به دوست :
نیازهای اساسی افراد انسانی بر دو دسته اند :1-نیازهای مادی و جسمانی ؛ که این نیازها را می توان به 4 دسته تقسیم کرد : الف) نیاز به آب و غذا ب) نیاز به هوای سالم ج)نیاز به استراحت و تفریح و خواب د) فعالیت و کار
2-نیازهای عاطفی و روانی : انسان همچون غذا به ارضای منطقی درخواست های عاطفی خود نیاز منو است این نیازها را به چند دسته می توان تقسیم کرد : الف) نیازبه محبت و عشق و دوستی ب) نیاز به پیروزی و موفقیت ج)نیاز به تعلق داشتن و پذیرش د) نیاز به همدردی و دلسوزی ه) نیاز به امنیت اقتصادی و مسکن و) نیاز به امنیت اجتماعی همانطور که بیان شد نیاز به محبت و عشق و دوستی از نیازهای عاطفی و روانی است هر انسانی محتاج عشق ورزیدن و محبت کردن و متقابلا محبت دیدن و دوستی و عشق دیگران است. برگزیدن دوست و مصاحبت دوستان ، از اصلی ترین راه های ارضای نیاز به محبت است (اقبالی تبریزی 1370:71)
بنابراین نیاز به دوست از نیازهای انسان است و انسان از کودکی تا پیری همیشه نیازمند دوستی با دیگران است و در جهت ارضای این نیاز برگزیدن دوست خوب از اساسی ترین راه هاست .

 
1-انسان اجتماعی و ناگزیر از داشتن دوست
در واقع یکی از خواسته های فطری انسان که بون آموزش از دیگران و با تلقین حاصل می شود و انسان خود به خود به آن تمایل دارد ، همانا میل معاشرت با دیگران است . وهمه ما به وجدان در می یابیم که میل معاشرت با دیگران در نهاد ادمی وجود دارد گویا از همین رواست که از تنهایی رنج می برد . اگر آدمی برای مدتی هر چند کوتاه ، در جایی تنها باشد و هیچ کس را نبیند ، خیلی به او سخت می گذرد . به خصوص اگر این تنهایی غیر اختیاری و اجباری باشد ، تحمل آن سخت سخت تر است . (محرابی 22:1385)
میل معاشرت با انسان های دیگربه جدی قوی است که به معاشرت با دوست ، آشنا و همشهری محدود نمی شود ؛ بلکه هر گاه انسان شخص دیگری را مشاهده می کند ، علاقه مند است با او ارتباط برقراری نماید و اندک نمی بگیرد ؛(صباح یزدی29:2:ج ،1380)
بنابراین با توجه به اینکه میل معاشرت با انسانهای دیگر در وجود انسان نهاده شده و این میل فطری است آدمی در تمام قرون و دوران های زندگی از کودکی تا پیری همیشه نیازمند رفاقت و دوستی دیگران است و از داشتن رفیق موافق ، هم رای و یک دل شاد و مسرور و از همنشینی و هم صحبت و رفیق خوب و شایسته ناراحت و غمگین است . و با توجه به اینکه انسان ها به یک دیگر نیازمندند ، این نیازها و رفع نیازها خود سبب توسعه زندگی اجتماعی و در نتیجه ایجاد رابطه و دوستی بین انسانها می شود .
 
2- انسان ودگر دوستی
ازجمله غرایزی که خداوند در وجود آدمی قرار داده غریزه به ذات یا خویشتن دوستی می باشد که تنها در انسان بلکه بر اساس نیاز مسلم طبیعی ، هر موجود در زنده ای از آن برخوردار است .
دگر دوستی و تمایلات عالی انسان که پایه ی بزرگواری و کرامت نفس است در نهاد انسان ریشه های فطری دارند ، اگر مورد حمایت واقع وند وبه درستی پرورش یابند آدمی به مکارم اخلاق متخلق می گردد . ولی خود دوستی و کشش های غریزی آن چنان نیرومند و توانا هستند که تمام وجود شبه را قبضه می کنند ، به دگر دوستی و تمایلات انسانی مجال فعالیت نمی دهند آن ها را سرکوب می کنند و به دست فراموشی می سپارند (فلسفی ، بی تا :71)
حس دگر دوستی جاذبه و دافعه ای است که در میان افراد انسان در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد و قسمت عمده ای از دوستی ها و رفاقت ها و یا دشمنی ها و کینه توزیی ها ، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است . این جذب و دفع ها براساس سخیت و مشابهت ویا ضدیت پی ریزی شده است .
گاهی دو نفر انسان یک دیگر را جذب می کنند و دلشان می خواهد با یک دیگر دوست و رفیق باشند . و این رمزی دارد ، این دو نفر تا در مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی کنند و متمایل به دوستی با یک دیگر نخواهند شد . به عقیده بعضی ریشه اصلی این جذب و دفع ها نیاز و رفع نیاز است (مطهری ، 1372:21)
بنابراین می توان گفت از دلایل نیاز به دوست همین حس دگر دوستی است که در نهاد و ضمیه وجود انسان وجود دارد و به عنوان یک نیاز از نیازهای انسان محسوب می گردد و انسان نیز محتاج آفریده شده ، بنابراین انسان می کوشد تا با فعالیت خلأهای خود را پر کند وحوا بخش را بر آورده سازد و رفع و ارضای حس دگر دوستی نیز تنها در یافتن دوست و همنشین قرار داده شده است در نتیجه انسان با افرادی که مشابهت های با آن ها دارد رابطه دوستی بر قرار می نماید.
اهمیت دوست در سلامت جسمی و روانی
دوستان در یک دیگر تاثیر می گذارند و همسان و همخو می شوند . مخصوصا این تاثیر در بین کودک و جوان بیشتر به وقوع می پیوندد . کودک و جوان ، همانند سایر انسان ها ، نیاز به دوست دارد . معاشرت با دوستان صمیمی یک نیاز طبیعی است و نمی شود از آن صرف نظر کرد . انسانی که دوست نداشته باشد ، احساس تنهایی می کند و به گونه اسی که گویا در زندگی یک کمبود دارد . البته باید توجه داشت که نتیجه ی دوستی ، فقط معاشرت و رفت و آمد و گفت و شنود نیست ، بلکه آثار بیشتر و مهمتری بر آن می شود . مهمترین اثر عبارت است از تاثیر و تأثر در بین کودکان و نوجوانان .
همسالان در رشد روانی و اجتماعی و تغییر نگرش جوانان نقش عمدی دارند به خصوص در جوامع شهری و صنفی که این ارتباطات در گروه های مختلف به شکل میهمانی در شبانه و بازی های دسته جمعی نمود می یابد . اهمیت همسالان از نظر ارزشی و کیفیت و تاثیرگذاری ، در پاره ای از موارد حتی از پایگاه خانواده و نهادهای فرهنگی و تربیتی نیز بیشتر است . کنش متقابل با همسالان تاثیراتی در جوان دارد که آموزه های بزرگسالان با همه قواعد و استمرار و تشویق های پی در پی اش به پای آن نمی رسد و نقش دوست و همنشین در شکل گیری شخصیت انسان قابل انکار نیست . انسان اگر یک ماه با افرادی بنشیند که مقید به نماز باشند ، مقید به روزه باشند ، مقید به نماز شب باشند ، مقید به اجتناب از گناه باشند به طور نا خود آگاه این فرد عوض می شود . به عکس اگر کسی نماز شب خوان است و نماز اول وقت خوان و اجتناب از گناه می کند ، اما یک ماه برود در مجالس غیر دینی بنشیند با افراد ناباب ، به طور ناخودآگاه نه تنها نماز شب او از بین می رود ، نماز اول وقتش نیز از بین می رود (محرابی ، 1385:56)
بنابراین باید در انتخاب دوست نهایت دقت را داشته باشیم مخصوصا جوانان که خلق و خوی همنشین خیلی راحت تر در آنان اثر می کند و ناخودآگاه ویژگی های رفیق خود را کسب می نمایند زیرا رفیق بد، جوان باعفت را ، جوان با شخصیت را ، به مراکز مخنشاء می برو ، دختر با حیا و عفیف را به بی عفتی می کشاند بالأخره باید توجه داشت رفیق بد از هر آتشی سوزنده تر و از هر شری شرتر است . کسانی که خواهان جسمی و روانی پاک هستند باید دوستی با صالحان و نیکان را برگزینند .

تاثیرات دوستی
دوستان در زندگی فردی اجتماعی یک دیگر تاثیر بسیاری می گذارند ، از این رو انسان نباید در انتخاب دوست و همنشین خود اشتباه نماید ، و در انتخاب دوست ، نهایت دقت را داشته باشد و معیارهای الهی را میزان قرار دهد و افرادی را که با آن تطبیق دارند را به عنوان دوست خود بر گزیند و از آنی که تاثیر دوست بر دوست امری تدریجی است که به مرور زمان به کندی آشکار می شود لذا به بیان بخشی از مواردی که از دوستی تاثیر می پذیرد را بیان می نماییم :
1) اعتقادات مذهبی
بسیاری از انسان ها در توجه یابی توجهی به احکام شریعت و اعتقاد یابی اعتقادی به معارف دینی ، آگاهانه و یا ناخودآگاه تحت تاثیر دوستان و معاشران خویش قرار می گیرند .
(انصاری ، 1388:30)
به همین سبب پیامبر اکرم (ص)خطاب به مسلمانان می فرماید :
المرء علی دین فلینظر احدکم من مرد بر دین دوستش است ، پس هر یک از شما باید به دقت بنگرد که با چه کسی دوستی می کند .(طولی،1414ه.ق:518)
اکثر شاعران و اربابان معرفت نیز با توجه به همین نکته ، مردمان را به دقت در انتخاب دوست و پرهیز از معاشرت با کنج اندیشان و تبهکاران دعوت کرده اند .
(ره) نیز در این زمینه می فرمایند :

پسر نوح با بدان بنشت خاندان نبوتش گم شد .(سعدی 1370:182)
بنابراین ، هر شخصی که به سلامت دین و اعتقادات خویش پای بند باشد ، باید برای پیشگیری از سقوط در ورطه بی دینی ، از همنشینی و دوستی با افراد بی ایمان اجتناب کند ، و در صورت ناگزیر بودن از معاشرت با چنین افرادی با مطالعات عمیق و مشاوره با دانشمندان و علماء عادل خود و اندیشه خود را مجهز به سلاح علم نماید تا تحت تاثیر اندیشه های مسموم آنان قرار نگیرد .
2)داوری افکار عمومی
باید توجه داشت که قضاوت مردم درباره دیگران غالبا از نگرشی که به دوستان آن ها دارند . سر چشمه می گیرد و کمتر به شخصیت حقیقی افراد توجه می گردد ، بنابراین اگر دوستان ما خوب و خوشنام باشند در دید مردم به عنوان انسان های خوب و شریف جلوه می کنیم ، و چنانچه همنشینان ما در نزد افکار عمومی متهم باشند ما هم در معرض اتهام قرار می گیریم .(انصاری ،32ص:1388)
در روایات نیز آمده است که سلیمان بنی فرمود: (( لاتحکمواعلی رجل بشی حتی تنظروا الی من یصاحب فانما یعرف الرجل با شکلاواقه انه و نسیب الی اصحابه و احذانه )) نسبت به کسی داوری می کنید مگر این که به همنشینان او بنگرید ، زیرا آدمی با همت یارانش شناخته می شود و به یاران و دوستانش منسوب می گردد .(مجلسی،1414ق،ج18: 42)
از توضیحات بیان شده به خوبی مشخص می شود که شناخت شخصیت افراد از روی دوستان و اطرافیان او صورت می گیرد اما باید خاطرنشان کرد که تکیه مطلق بر افکار عمومی و آرای اکثرجامعه صحیح نیست ، زیرا گاهی عواملی باعث می شود در شناخت صفات خوب و بد و تشخیص مصلح از مفسد دچار اشتباه گردید همان گونه که نمونه آن را در تاریخ مشاهده کردیم که در روزگار شاهان غرنوی ، رسانه های حکومتی به گونه ای افکار عمومی را به انحراف کشیده بودند که پیروان اهل بیت (ع)را به عنوان کافر و به تبع آن همنشینان آنان را نیز در ردیف آنان محسوب می گردند ؛ اما از تمام مطالب بیان شده روشن می گردد که معاشرت با کسی که طبق معیارهای اصیل اسلام است مانعی ندارد بلکه امری پسندیده و ممدوم است هر چند شاید از نظر گروهی آن فرد از افراد ناآگاه و انسان خوب و صالحی شمرده نشود .
3)اخلاق و عادات
تاثیر پذیری آدمیان از اخلاق و عادات همنشینان خود ، امری محسوس و غیر قابل انکار است و همگان آن را وجود خود و فرزندان و اطرافیان خویش به روشنی مشاهده می کنند .
بدههیی است که دوستی با نیکان و صالحان به نیکی و خیر و صلاح می کشد و رفاقت با مجرمان و بد خویان به فساد و تبهکاری می انجامد.(انصاری ،1388:ص35)
پیشوای پارسایان و امیرمومنان (ع) خطاب به یکی از یارانش به نام حارث بن عبدالله اعورهمدانی می فرماید : (( ایاک و مصاحبه الفساق فان الشر باشر مصحق )) از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شر به شر پیوندد.(نهج البلاغه :354)
بنابراین : با توجه به همین اثر پذیری انسان به اخلاق و آداب دوستان ، انسان باید در انتخاب دوست نهایت دقت را داشته باشد و بدون آگاهی از ملاک هایی که دین برای انتخاب دوست تعیین کرده است ، کسی را به دوستی نگیرد .

دوست خوب و دوست بد
دوست خوب کسی است که در حرکت انسان به سوی کمال تاثیر مثبت داشته باشد . دوست خوب باید بیش از هر چیز انسانی مومن و صالح باشد . در روایات شرایطی برای دوست خوب بیان شده است : (( امام صادق (ع)فرمودند : دوستی مشروط به حدودی است . کسی که او در این حدود یا بعضی از آن همت او را دوست خود قرارده :اول آنکه پنهان و آشکارش در نزد تو یکی باشد ، دوم آنکه نیکوی ]آبروی[تو را نیکوی خود و عیب ]آبرویی[ تو را عیب خود بداند ، سوم آنکه هیچ مقام و مالی او را در برابر تو دگرگون نسازد ، چهارم آنکه از چیزی که توان آن را دارد برای تو فرو گذار نکند ، و پنجم آنکه همه این ویژگی ها را داشته باشد و تو را در بیچارگی رها نکند . دوست بد کسی است که از نظر عقیده و اخلاق گمراه است و یا انسان را از یاد خدا و حرکت به سوی او غافل می سازد (فتحعلی خانی ،194:1389)
 
نقش دوست در تعیین سرنوشت
دوستی ساختن است ، دوستی هنر است ، بنابراین به سرعت زاده نمی شود بلکه به آهستگی و کندی پدید می آید ممکن نیست که دوستی در یک لحظه ناگهان از آسمان بر ما فروآید .
((دوستی)) یک مساله عادی نیست . بلکه از مسائل ضروری زندگی انسان است دوستی یک مساله خطیر و پر اهمیت نیز هست . زیرا تاثیر دوست بر دوست ناگهانی و ملموس نیست تا به راحتی بتوان درست را از نادرست آن باز شناخت بلکه تاثیری تدریجی ، اندک اندک و پنهان می باشد .(محرابی ،19:1385)
بعضی از افراد برای خود دوستی بر نمی گزینند و در زندگی ، تنهایی را بر دوستی بر مردم ترجیح می دهند ، این عده گاه نیز بر خود می بالند که دوستی ندارند . بر عکس این افراد گروهی دیگر هستند که عمل دوستی را یک ، سرگرمی تلقی می کنند و بدون حساب و کتاب و بی آنکه میان دوستانشان جهتی واحد و هدفی مشترک باشد ، به انتخاب دوست می پردازند . هر دو روش خطاست نه درست است که انسان بی حساب و کتاب دوست برگزیند و نه رواست که تنها و بریده از مردم به سر برد . زیرا کناره گیری انسان از هم نوعان خود به دور از اصول اسلام است زیرا اگر افراد خوب یافت شوند باید آن ها را به دوستی برگزید و اگر جز مردمان بدونایاب یافت نشوند ، گرچه نباید در مواضع نادرستی که دارند با آن ها همراهی داشت اما باید به عنوان یک انسان و بشر با آنان در میانشان به سر برد. (همان)
دوستی یک مساله معمولی در زندگی نیست بلکه از جمله مسائل حادی است که به نحوی با سرنوشت انسان تاثیر دارد و از آنجا که تاثیر دوست بر دوست امری آشکار است اسلام خواهان آن است که این کار به گونه ای درست و با معیارهای مناسبی انجام پذیرد.
استاد مطهری در این باره می فرمایند : در باب معاشرت (همنشینی و رفاقت)آن چیزی که اثرش فوق العاده است پیداشدن ارادت است مسئله ارادت و شیفتگی به یک شخص معین ، بالاترین و بزرگترین عامل است و در تغییر دادن انسان و این اگر به جا بیفتد فوق العاده انسان را خوب می کند و اگر نا بجا بیفتد آتشی است که آدمی را آتش می زند (تعلیم و تربیت در اسلام ،120:1372)
هر چند دوستی امری است که در دنیا محقق می شود و برای انسان مفید است ولی در عین حال یک مساله دینی و مربوط به دین هم است به دلیل آن که ممکن است انسان در روز قیامت از بابت دوست خود مورد بازخواست قرار گیرد و آیات 28 و29 سوره فرقان شاهد بر این مدعاست روزی را که در آن فرد گناهکار فریاد بر می آورد که : ((یاونتیا لیسنی لم اتخذ فلانا خلیلا(فرقان) ای کاش فلانی را به عنوان دوست بر نمی گزیدم . زیرا انسان دوست خود را الگو قرار می دهد و از رفتارش تقلید می کند ، به او اعتماد می نماید و گفتارش را باور می کند ، همسان و همرنگ او می شود و این بدان جهت است که در بین دو فرد و دو همنشین سخنیت و تناسب روحی خاصی وجود دارد که چنین سخنیتی بین آن دو دیگری وجود ندارد . دو دوست بیگانه نیستند ؛ افکار و خواسته های درونی یکسان دارند . حرف همدیگر را بهتر می فهمند ، بهتر می توانند نسبت به همدیگر اعتماد نمایند و اسرار دل خود را در بیان بگذارند و راهنمایی بخواهند به هر حال تاثیر مقابل دوستان در یکدیگر ، امری است واضح و روشن . به همین جهت انتخاب دوست را می توان یکی از عوامل موثر در تربیت دانست .
اگر فرد با فرد فاسد و بد اخلاق دوستی کند ، همرنگ او می شود و چنانچه با فرد صالح و خوش اخلاق دوست شود ، همانند او خواهد شد . بنابراین انتخاب دوست “خوب” یا بد ، در سعادت و شقاوت تاثیر فراوانی دارد . از همین جاست که اسلام سفارش می کند که با افراد صالح دوستی کنید و از دوستی با افراد صالح اجتناب نمائید .(امینی ،120:1379)
در نتیجه انتخاب دوست و نوع آن بر افراد خصوصا کودکان و نوجوانان بسیار مهم و سرنوشت ساز است . زیرا دوست خوب او را به خیر و خوبی هدایت می کند و دوست بد او را به انحراف و بدی خواهد کشاند چه بسیار جوانانی که بوسیله ی دوست بد به انحراف ،فساد ، اعتیاد و تباهی کشیده اند زیرا ناخودآگاه هر کس از ویژگی های رفیق خود مقداری را کسب می نماید بنابراین در انتخاب دوست و همنشین کمال دقت را باید نمود و آن را که از لحاظ درایت و دیانت برتر از خویش برگزید ، تا نه تنها از انسان چیزی کاسته نشود بلکه بر کمالاتش نیز افزوده شود .
نقش والدین در انتخاب دوست
بسیاری از گرفتاری ها و نفرش ها از آنجا ناشی می شود که نسبت به مساله ای احساس بی تفاوتی کنیم ویا نتوانیم در آن مورد موضعی خاص اتخاذ نمائیم . همه ما کم و بیش به تجربه دریافته ایم که اگر در امری که مربوط به فرزندان ماست دقت و مراقبتی به خرج ندهیم ، دچار عوارض و گرفتاری می شویم .
والدین در روابط فرزندان باید حالت کنترلی و مراقبتی داشته باشند و آمدها و شدها و معاشرت ها را زیر نظر داشته باشند از آن بابت که خطرات بسیاری در سر را آنهاست و در این راه پسر و دختر مطرح نیست . کنترل ها باید به صورتی باشد که آنان احساسش نکند زیرا در آن صورت خط پنهان کاری زیاد است (قائمی 97:1378)
البته باید توجه داشت آدمی از خرد و بزرگ نیاز به معاشرت دارد و باید با دیگران معاشرت داشته باشد تا راه و رسم زندگی جمعی را بیاموزد ، با همنوعان خود تفاهم کند ، راه و روش احترام متقابل را بیاموزد ، درس دوستی ، اخلاص ، گذشت ، تعاون و فداکاری و دینداری را یاد بگیرد بنابراین والدین نمی توانند و نباید فرزندان خود را از دوست گرفتن باز دارند ، چون یک نیاز طبیعی است ، و جلوگیری از آن ممکن است موجب عکس العمل های سوء روانی گردد ، بلکه باید به او کمک کنند تا دوست خوب بگیرد ، زیرا مادر تربیت جلوی معاشرت ها را نمی گیریم بلکه باب معاشرت های ناباب را سد می کنیم و به فرزندان باید تفهیم کنیم چگونه معاشرانی برای خود برگزیند و تا چه میزان از دوست خود گوش شنوایی داشته و تحت تاثیر باشد و حتی در مواردی به فرزندان مددمی دهیم که در یافتن و انتخاب دوست موفق باشد .
پایه های اصلی دوستی ها در افراد ، از دوره نوجوانی و چه بسا از دوره ی دبستانی شکل می گیرد . شایسته است که همان دوره دبستانی ، آرام آرام با استفاده از داستان های کودکان و یا قصه ها و گفتارهای مناسب ، ذهنشان را آماده کنیم تا به هنگام ورود به دبیرستان ، با دانستنی ها و آگاهی های بیشتری که به ذهن خواهند سپرد ، در عمل آنان را در انتخاب دوست یاری کنند . نه به صورت امرو نهی آشکار ، بلکه بطور غیر مستقیم ، با شمردن صفات زشت و زیبایی اشخاص مورد تنفر و با احترام جامعه ، پیام خود را به آنان گوشزد نمایند.
والدین نمی توانند به فرزندشان بگویند : با فلان کس دوست شو ، و با فلانی دوستی نکن . چنین پیشنهادی غالبا مورد قبول واقع نخواهد شد . کاری که آنان می توانند انجام دهند این است که در بین بچه های خویشان یا همسایگان یا دوستان افراد خوب و مودبی را پیدا کنند و وسیله بازی و معاشرت فرزند خود را با آنان را فراهم سازند این وضع را تا مدتی و به دفعات مکرر ادامه دهند . و در حوال این مدت به طور مستقیم مراقب انان باشند ، چنانچه احساس کردند که با یک یا چند نفر از آنها انس گرفته و طرح دوستی ریخته ، وسیله ارتباط و رفت و آمد بیشتر آنان را فراهم سازند .(محرابی ، 73:1385)
کار دیگری که والدین می توانند انجام دهند این است که موضوع دوست گیری را رسما با فرزند خود در میان بگذارند و بگویند : ما می دانیم که تو میل داری یک نفر یا چند نفر دوست خوب و صمیمی داشته باشی مانعی ندارد ، این فکر خوبی است ولی باید توجه داشته باشی که دوست خوب ، بسیار مفید و سودمند و اسباب آبروی انسان است ، ولی دوست بد هم بسیار خطرناک و زیانبخش است . آنگاه فواید دوستی و دوست خوب و مضرات دوست بد را برایش بیان کنند و سپس علائم و صفات دوست خوب و بد را برایش کاملا توضیح دهند و بگویند : مراقب باش با افراد بد ، دوستی نکنی . بعد از آن که به طور غیر مستقیم بر ارتباطات رفت و آمدهای فرزند خویش نظارت کردند اگر دیدند با افراد خوب و صالح طرح دوستی ریخته وسیله ارتباط بیشتر او را فراهم سازند و چنانچه احساس کردند با افراد ناشایسته ای معاشرت می کند ، با کمال نرمی و زبان خوش به او یاد آور شوند که : این دوست تو ، دارای فلان عیب و نقش است و صلاح نیست با او معاشرت کنی و آثار و عواقب معاشرت با او را توضیح دهند و از او بخواهند که معاشرت با او را قطع نماید . و اگر با نرمی و مدارا حاضر به ترک معاشرت با دوستان بد نشد باید به هر طریقی ممکن ، جلوی او را گرفت چون دوست بد بسیار خطرناک و زیانبار است و والدین نمی توانند در این باره کوتاهی کنند والا سعادت فرزند خود را در خطر خواهند افکند .
همچنین والدین برای ایجاد دوستی فرزندشان با افراد شایسته می توانند به شکل های زیر زمینه سازی کنند :1-با خانواده های خوب و مناسب رفت و آمد نمایند 2-از طریق ارتباط با مسئولین مراکز آموزشی و محل تحصیل فرزندشان ، با دانش آموزان شایسته آشنا و ارتباط ایجاد نمایند .
کسانی که شایسته دوستی نیستند
روز قیامت صحنه های عجیبی دارد بخشی از آن که مربوط به حسرت فوق العاده ظالمان از گذشته خویش است در آیات قرآن کریم بیان شده است . آیات قرآن بیان می دارد که ظالم بیدادگر که در دنیائی از تاسف فرو رفته می گوید : یا وللیتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا (فرقان/28) روشن است که منظور از ((فلان)) همان شخصی است که او را به گمراهی کشانده است .(مکارم شیرازی 1372،ج1569:)
براستی گاه نقش دوست ر خوشبختی و بدبختی یک انسان از هر عاملی مهمتر است ، گاه او را تا سرحدفنا و نیستی پیش می برد و گاه او را ه اوج افتخار می رساند بنابراین ضرورت دارد بدانیم از دوستی با چه کسانی باید بپرهیزیم و چه کسانی شایسته دوستی نیستند . زیرا وقتی از ما خواسته شده در انتخاب دوست نهایت دقت را نماییم تنها صلاح ما را در نظر نگرفته اند ، بلکه صلاح جامعه نیز در میان است .
1-دوستی با احمق
نتایجی که بر دوستی احمق می شود عبارتند از :
الف) با توجه به نظریه تاثیر پذیری انسان از دوستان ، قطعا کسی که با احمق دوستی کند ، حماقت به او سرایت خواهد کرد . از حضرت صادق(ع) نقل است که فرمود : ” کسی که از دوستی نادان دوری نکند ، دیر یا زود متخلق به اخلاق او خواهد شد “
ب) احمق ، به دلیل افکار نادرستی که دارد ، حتی اگر بخواهد به کسی که با وی از در دوستی در آمده ، سودی برساند ، ضرر می رساند . حضرت صادق (ع)می فرمایند : “زنهارکه با احمق مصاحبت نکنی ، که هر چه بیشتر به وی نزدیک گردی ، بیشتر در زیان خواهی افتاد .”
ج) امروزه هم از دیدگاه من و هم از دیدگاه علم مشخص گردیده که صفت حماقت قلب را می میراند . و دل مردگی از نتایج مسلم دوستی با احمق ها و همراهی آنهاست ، وقتی انسان دل مرده و وجدانش خشک شده از ارتکاب هیچ جنایت و گناهی رو نخواهد گرداند . و خدا می داند که چه آینده تاریکی در انتظار جامعه ای است که احمق ها در آن رو به افزونی می رود . حضرت علی (ع) می فرمایند :(( عافیت ده جز ء دارد که نه تی آن ها در سکوت است و یکی در ترک مجاست سفهیان .))
مشکل اصلی با احمق در این است که نمی توانید کارهایی را که از او سر می زند بپذیرید و از بابت آن ها از او تشکر کنید . زیرا ممکن است کارهای او از نیت خوبی سرچشمه گرفته باشند . ولی از عاقبت زیان بار آن برای دوست ناآگاه باشد . بهر حال دوست است . با وی چه می توتن کرد ؟!
(المدرسی ،73:1372)
دوم – دوستی با بخیل
حضرت علی (ع) می فرماید : (( از دوستی بخیل برحذر باش ، که او ضروری ترین صفات را از تو زایل بخل از صفات تحریم شده در اسلام است . و یکی از عوامل ورود به آتش به شمار می رود .
روزی رسول خدا (ص) به دور کعبه طواف می فرمودند، صدای طائفی بر گوششان رسید که چنین می گفت : ” خدایا مرا ببخش ، هر چند می دانم که مرا نخواهی بخشید ! ” پیامبر اکرم (ص) به سوی آن مرد رو کرد و فرمود …..گناه تو چیست ؟ گفت : یا رسول الله ، من مردی هستم که خداوند ثروت بزرگی به من عطا فرموده ولی طالب حاجتی که به سوی من آید گوئی با شعله ای از آتش بطرفم می آید . پیامبر فرمود : از من دورشو ، مرا با آتش خود مسوزان ، قسم به کسی جانم به دست اوست ،اگر با همین حالت میان رکن و مقام بایستی تا از چشمانت رودخانه هائی از اشک جاری شود و در همان حال بمیری ، خداوند تو را با صورت به آتش جهنم خواهد انداخت . مگر قول خداوند را نشنیده ای که می فرماید : (( و من یوق شح نفسه فأولیک هم المفلحون .)) (همان 77)
سوم : دوستی با فاجر
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید : (( ان الابرار لفی نعیم ، و ان الفجار لفی حجیم ……(انفطار/14)
واقعیت این است که دوستی با انسان های فاجر به دلایل زیر ، زیانبار است :
1-انسان فاجر شما را از انسان های خوب و برگزیده دوری سازد . پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرماید : (( کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد ، با هیچ کافه ی عقد اخوت نمی بندد و با هیچ فاجری معاشرت نمی کند ، و هر که با کافری عقد اخوت بست یا با فاجری معاشرت کرد ، خود نیز کافر و فاجر است ))
2-فاجر به هر شکل که شده اثر اعمال ناشایست خویش را در وجود شما بر جای می گذارد .
3-دوست فاجر حرمت شما را نگاه نخواهد داشت .
از آنجا که انسان فاجر حرمت خدا را نگاه نمی دارد ، به طریق اولی حرمتی هم برای شما قائل نخواهد شد .
4-ممکن است فاجر به چشم خداوند گرفتار شود و تو نیز مشمول آن گردی . امام صادق (ع) : (( بر مسلمان لازم است که از عقد پیوند اخوت فاجر ، احمق و دروغگو پرهیز نماید .)) (همان :80)

چهارم : دوستی با دروغگو
حضرت علی (ع)می فرماید : (( از دوستی دروغگو پرهیز کن ، زیرا انسان دروغگو به سرابی می ماند که دور را به تو نزدیک و نزدیک را از تو دور می سازد .)) (همان ، 80)
بنابراین شایسته است که انسان مسلمان از دوستی با سه گروه بپرهیزد : بخیل ، احمق و دروغگو زیرا شخص بخیل آنچه دارد را از انسان دریغ می کند و شخص احمق ، هم انسان را به خیر و صواب راهنمایی نمی کند ، و در باز داشتن بدی از انسان به او امیدی نیست ، حتی اگر بکوشد که سودی به انسان برساند ولی زیان می رساند و همچنین دروغگو زیر سخن انسان را نزد دیگران می برد و سخن دیگران را نزد انسان می آورد و هر گاه چیزی را نقل کند آن را با چیزهای دیگر پر و بال می دهد . چنانچه حتی وقتی راست می گوید . تصدیق نمی شود . مردم را به دشمنی بر می انگیزد و در سینه ها کینه می رویاند .

نتیجه گیری
دوستی حاصل از حس مهرورزی نسبت به دیگری و لذت بردن از همکلامی با او است و اهداف و انگیزه های ایجاد در رابطه دوستی ممکن است منافع و تمتع و نفس و یا دوستی برای خدا صورت گرفته باشد که دوستی برای خدا پایدارترین دوستی است . نیاز به دوست از نیازهای عاطفی و روانی انسان هاست که همانطور که نیازهای مادی و جسمانی مهم هستند نیاز به دوست و همدم هم از نیازهای اساسی انسان است زیرا میل به دوستی و معاشرت در ضمیمه وجود انسان نهاینده شده و انسان موجودی اجتماعی است و ناگزیر از بنابراین انسان نیاز به دوست دارد و از آنجایی که دوست در اعتقادات و اخلاق و عادات دوست خود تاثیر می گذارد بنابراین نقش مهمی را در تعیین سرنوشت افراد دارد زیرا دوست خوب انسان را به خیر و خوبی هدایت می کند و دوست بد انسان را به انحراف و بدی خواهد کشاند بنابراین در انتخاب دوست و همنشین باید کمال دقت را نمود تا شخص را که برای دوستی بر می گزینیم مطابق با معیارهای باشد که در دین اسلام بر آن ها تاکید شده است زیرا در متون دینی از دوستی با اشخاص با صفات مذموم نهی کرده اند زیرا هدف از آفرینش انسان رسیدن به کمال است بنابراین انسان باید در این راه همنشینی را انتخاب کند تا نه تنها از او چیزی کاسته نشود بلکه روز به روز بر کمالاتش نیز افزوده شود .

فهرست منابع
1-انصاری ، غلامحسین ، آیین دوستان ، تهران : سازمان تبلیغات اسلامی شرکت چاپ و نشر بین الملل .1388.
2-اجتالی تبریزی ، محمود ، روانشاسی تربیتی ، انتشارات کوثر،1370.
3-خلیل جبران ، جبران –پیامبر (ترجمه الهی قمشه ای ) تهران : انتشارات روزنه ، 1378.
4-شیخ طوسی ، محمد بن حسن ، امالی ، قم : دارالثقافه – 1414 ه.ق
5-فتحعلی خانی ، محمد ، علم اخلاق 2-مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی ، 1389.
6-فلسفی ، محمدتقی ، اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های اسلامی – بی تا ، انتشارات نسریه هیئت نشر معارف اسلامی .
7-قائمی ، علی ، شناخت ، هدایت و تربیت نوجوان و جوان ، انتشارات امیری ، 1378.
8-مصلح الدین ، سعدی ، گلستان ، تهران : انتشارات قدیانی -1370.
9-مجلسی ، محمد باقر ، بحارالانوار ، موسسه الوفاء (بیروت).1414ق.
10-مطهری ، مرتضی ، جاذبه و دافعه امام علی (ع) ، انتشارات صدرا ، 1372
11-مطهری ، مرتضی ، تعلیم و تربیت در اسلام – انتشارات صدرا ، 1372
12-مصباح یزدی ، محمد تقی ، پندجاوید ، قم : موسسه آموزشی و پژهشی امام خمینی (ره) ، 1380
13-محرابی ، سمیه ، تحقیق پایانی دوستی در اسلام ، 1385.

 نظر دهید »

نقش احترام متقابل زوجین بر کاهش اختلافات خانوادگی از منظر دین

13 اردیبهشت 1395 توسط غریبی فر

نقش احترام متقابل زوجین بر کاهش اختلافات خانوادگی از منظر دین زهرا میرهدی
چکیده
این مطالعه با هدف بررسی نقش احترام متقابل زوجین برکاهش اختلافات خانوادگی از منظر دین نگارش شده است و سئوال اساسی تحقیق این بوده است که آیا احترام متقابل زوجین می تواند برکاهش اختلافات خانوادگی مؤثر باشد؟
تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش گردآوری داده ها، کتابخانه ای(اسنادی) می باشد، در این روش مطالب مرتبط با اهداف و سئوالات با مراجعه به منابع مکتوب، گردآوری و نقد و بررسی می گردد.
از دستاوردهای مهم این تحقیق یکی این است که مشورت، همکاری، خوش زبانی، خوش خلقی، پرهیز از ترش رویی، احترام به روحیات، محبت، به رخ نکشیدن کارها و… از جمله نمودهای عینی احترام بین زوجین می باشد.
واز جمله راه های عملی کاهش اختلافات زوجین عبارت اند از: احترام در صدا زدن، سلام کردن، بدرقه کردن شوهر، گوش دادن به سخنان همدیگر، دلجویی به هنگام بحران و گرفتاری، در میان گذاردن احساسات، توجه به نیازهای همدیگر و…
کلید واژه ها: احترام متقابل زوجین، اختلافات خانوادگی، دین
مقدمه
مسأله ازدواج و همسرداری انسان ها سابقه ای بس طولانی دارد به طوری که به طور یقین می توان گفت اولین کانون خانواده بین اولین مرد و زن کره ی زمین تشکیل شده است که طبق نظر صاحبان ادیان نخستین ازدواج بین آدم و حوا صورت گرفته است و پس از ازدواج بین فرزندان آنان باعث تکثیر نسل بشری شده وتا کنون به این مرحله رسیده است.
با توجه به اینکه پیشینه تشکیل خانواده به زمان پیدایش انسان بر روی زمین برمی گردد و تشکیل خانواده به عنوان نیاز ضروری هر فرد به شمار آمده و طبیعی ترین شکل آن را نیز در برقراری پیوند دائمی بین زن و شوهر می دانند، انسانها در طول تاریخ همواره در پی کشف راه هایی برای حفظ شکل طبیعی این بنیان بوده اند. کوشش مصلحان جامعه- مخصوصاً پیامبر خدا- این بوده است که نظام خانواده یک نظام مستحکم و پایداری باشد و هیچ عاملی نتواند این کانون سعادت را متلاشی گرداند. روابط زن شوهر نزدیک ترین رابطه انسانی است که این نزدیکی و خصوصی بودن نباید احترام متقابل را میان آنان کم رنگ کند. احترام زن و مرد به یکدیگر زندگی را شیرین و پایدار می سازد.
متزلزل شدن بنیان خانواده که نشانه ای است از اشاعه انواع اختلافات در نهاد خانواده می باشد از جمله دغدغه هایی است که در ذهن اکثر کارشناسان خانواده وجود دارد.یکی از موثر ترین عوامل کاهش اختلافات بین زوجین احترام متقابل می باشد. احترام به شخصیت، حقوق و نظرات یکدیگر موجب مودت و صمیمیت بیشتر می شود در نتیجه کانون خانواده از امنیت بیشتری برخوردار خواهد بود.
احترام متقابل زوجین
همه انسانها برای شخصیت خود ارزش قایل هستند و حاضر نیستند ارزش وجودی خود را با هیچ چیزی معامله کنند. مخصوصاً این که قرآن مجید انسان را موجودی با ارزش معرفی می کند و می فرماید: «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدم» «به تحقیق انسانها را گرامی آفریدیم».
روابط زن و شوهر نزدیک ترین و خصوصی ترین رابطه انسانی است که در زندگی بشر مقرر شده است. این نزدیکی و خصوصی بودن نباید احترام متقابل را میان آنان کم رنگ کند. احترام زن و مرد به یکدیگر حس ارزشمندی بسیار بالایی در هر دو به وجود می آورد و زندگی را شیرین و پایدار می سازد.
رعایت ادب و احترام، نسبت به دیگران، علاوه بر ارزش ذاتی، ادب و احترام آنان را نیز برمی انگیزد، چنان که عکس آن نیز صادق است و هر کس نسبت به دیگران، بی ادبی کند، قهراً نسبت به او بی ادبی خواهد شد.
امام صادق(علیهم السلام): «چه سعادتمند است زنی که شوهرش را گرامی بدارد و او را نیازارد و او را در هر حال اطاعت کند.»
قابل ذکر است که هرچه زن و شوهر در مقابل دیگران یکدیگر را تکریم و احترام کنندباعث می شود که افرادی که این احترام متقابل را می بینند هم، به زوجین احترام بگذارند ولی از بین بردن شخصیت همدیگر و توهین و عدم رعایت احترام نسبت به هم باعث می شود که دیگران نیز احترام ایشان را نگه ندارند.
توجه به اصل مشورت و اهمیت آن
اگر همفکری و مشاوره به عنوان یک اصل در تصمیم گیری و اداره و پیشبرد امور زندگی مشترک، پذیرفته شود، روابط خانوادگی به درستی تنظیم می گردد و بسیاری از بدفهمی ها و اختلاف ها رفع می شود. البته مشاوره و همفکری به معنای نفی شخصیت یکی در برابر دیگری نیست. همفکری در زندگی خانوادگی، درک متقابل و هم سویی در امور مشترک است.
اگر در زندگی خانوادگی، یک سلیقه و نظر مهم باشد و دیگران حق اظهار نظر نداشته باشند، شادی حقیقی و آرامش واقعی و روابط پرنشاط، دچارآسیب جدی خواهد شد. بنابراین بر همسران لازم است تا هرگونه خودمحوری و خودمداری را از خود دور نمایند. تا بتوانند به راحتی به سوی تفاهم در زندگی گام بردارند واز میوه های شیرین همفکری در زندگی برخوردار گردند.
اگر زن و شوهر درباره تمام دوستی ها، رفت وآمدها و مهمانی ها و حتی مکالمات تلفنی و پیامک های تلفنی خود، با همسرشان مشورت و همفکری کنند، قطعاً درصد خطاها و اشتباهاتشان کم شده ودر نتیجه خانواده از آسیب های اجتماعی و اخلاقی محفوظ می ماند.
همکاری
جامعه کنونی، جامعه ای است که کارها چه در منزل وچه در بیرون بین زن و مرد تقسیم شده است و این طور نیست که خریدهای بیرون و کارهای مرتبط به بیرون فقط بر عهده ی مرد باشد و یا اینکه کارهای درون منزل فقط برعهده ی زن باشد، گاهی اوقات در زندگی پیش می آید که زن، برخی کارهای بیرون منزل از جمله خرید و کارهای اداری را انجام می دهد و گاهی اوقات هم مرد در خانه به همسرش کمک می کند. زوجین عاقل و فهیم باید بدانند که طرف مقابلشان به آنها لطف می کند، اگر مرد به سر کار می رودتا مایحتاج زندگی را فراهم کند، زن باید این کار مرد را لطف او قرار دهد اگر چه در اسلام به عنوان وظیفه ی مرد در نظر گرفته شده است و مرد هم باید بداند که زن هیچ وظیفه ای ندارد جز تمکین همسرش و اگر کارهای منزل و بچه داری برعهده اش می باشد این لطف زن است.
خوش زبانی
از آن جا که زن و شوهر، بیشتر وقت خود را در کنار یکدیگر می گذرانند، باید به طور جدی مراقب زبان خویش باشند و نه تنها با بدزبانی سبب رنجش دیگری نشوند، بلکه همواره با سخنان حکمت آمیز، منطقی و شیرین، دل یکدیگر را به دست آورند و سبب انبساط خاطر همسر خود گردند و چه نیکوست زن و شوهر بسان نخستین روزهای زندگی با یکدیگر سخن بگویند.
امام علی (علیهم السلام)می فرماید: «همواره با زنان مدارا کنید و با آنان به نیکی سخن گویید؛ تا آنان نیز سخن نیکو بگویند.»
اصول سخن گفتن شوهر با زن
1- معشوق توست و از کلمه های عاطفی و عاشقانه استفاده کن.
2- با کلماتی توجه به موجودیت او را در زندگی اظهار کن.(از او زیاد قدردانی کن)
3- همواره با جملاتی از زیبایی او و اعمالش تعریف کن.
4- اشتباه و خطاهایش را به رخ او نکش.
5- وقتی در مورد موضوعی با احساس سخن می گوید، سراپا گوش باش وبه احساسات او ارج بگذار.
6- زمانی که با ناراحتی مطلبی را بیان می کند، او را نصیحت نکن بلکه فقط با او همدردی کن.
7- در مورد کارها و اتفاقات روزمره اش از او بپرس، او از این عمل حس نزدیکی و علاقه را احساس می کند.
8- پیش دیگران، خصوصاً فزرندان و نزدیکان از او تعریف کن.
9- به حس خودآرایی و خودنمایی او توجه کن وبا جملاتی زیبا این حس او را برآورده ساز.
اصول سخن گفتن زن با شوهر
1- سرور توست مورد تکریم توست، از کلمه هایی که تأیید کننده ی اوست استفاده کن.
2- با کلماتی، ریاست او را درزندگی اظهار کن.(به او دستور نده بلکه پیشنهاد کن)
3- همواره با جملاتی، اعمال و برنامه هایش را تأیید کن.
4- عیوب و ضعفش را به رخ او نکش.
5- وقتی درمورد برنامه ریزی های خود با غرور سخن می گویدسراپا گوش باش وبرای موفقیت برنامه اش تشویقش کن.
6- زمانی که از مطلبی ناراحت است از او علت ناراحتی اش را نپرس بلکه او را برای مدتی تنها بگذار تا خود ش علت ناراحتی اش را بگوید.
7- پیش دیگران، خصوصاً فرزندان و نزدیکان از قدرت تصمیم او تعریف کن.
8- در مورد کارها و اتفاقات روزمره اش از او مپرس، او این عمل را به عنوان بازجویی از خود تلقی می کند.
خوش بینی
بعضی از مردان به همسر خود بدگمان می شوند، یا در حفظ عفت و پاکدامنی او تا سرحد وسواس پیش می روند، وبر او سخت گیری بی جا می کنند.می گویند: کفش زنانه را نباید مهمان مرد ببیند، اسم همسرم را نباید هیچ مردی بداند.
این مردان اگر مسلمان و شیعه علی ابن ابی طالب (علیهم السلام) هستند باید بدانند که آن حضرت آنان را از این عمل زشت منع می کندو می فرماید:
«این گونه سخت گیری ها زن سالم را به فساد می کشاند و پاکدامن را به سوی آلودگی می برد.»
زوجین فهیم، باید بدانند سوء ظن، باعث به وجود آمدن اختلافات می گردد ودر نهایت ممکن است کار به طلاق بکشد. سخت گیری های بی جای زن نسبت به مرد که شب و روز شوهر خود را چک می کند ومورد بازپرسی قرار می دهد باعث برانگیختن شک می گردد. اعتماد داشتن به طرف مقابل وباور داشتن او، نوعی احترام گذاشتن می باشد، مرد هم باید بداند که از سخت گیری های بی جا و اعتماد نداشتن به همسرش پرهیز کند.
درک مشکلات همسر
هر یک از زن و شوهر حوزه ی فعالیت مخصوصی دارد. در حوزه ی هر یک از آن ها مشکلات و موانع خاصی وجود دارد که در حوزه ی فعالیت دیگری نیست، از این رو درک مشکلات هر یک برای دیگری، بسیار مشکل است ولی چون این دو موجود، به حکم اجبار غریزی و نیاز اجتماعی و اقتصادی، کنار هم قرار گرفته و زندگی مشترک تشکیل داده و زیر یک سقف نشسته وروی یک بالش سر می گذارند، مسکلات هر یک از آن ها با دیگری ارتباط پیدا می کند وباید آن دیگری در مشکلات همسرش فکر کند و عجولانه قضاوت نکند.
به عنوان نمونه: بانویی به واسطه ی ضعف اعصاب یا گریه کودک، شب را تا صبح نخوابیده و گیج و بی حال است، شوهر عاقل نباید، صبح زود بیدار شدن و صبحانه درست کردن را از او انتظار داشته باشد، باید به او اجازه دهد، قدری استراحت کند، بلکه اگر وقت دارد، خودش صبحانه مقوی و لذیذی برای همسرش آماده کند.
و نمونه دیگر: زن مطالبه ی پول یا خرید جنسی می کندوشوهر می گوید پول ندارم، زن نباید بگوید من پول لازم دارم«ندارم» را نمی فهمم و اصرار وپافشاری کند تا درگیری و نزاعی برپا شود، باید مشکل شوهر را درک کند و چند روز صبر نماید.
تشکر کردن از همسر
شوهرانی هستند که زنان خود را دوست می دارند واز خانه داری آن ها راضی می باشند، ولی هیچ گاه دوستی خود را اظهار نمی کنند و تشکری برزبان نمی آورند.. اینها یا فکر می‌کنند: تشکر و اظهار محبت، شخصیت آنها را پایین می‌آورد یا زن خودش را لوس می‌کند، ولی باید بدانند که این فکر بر خلاف دستور اسلام است.
بعضی دیگر از شوهران فکر می کنند که فقط با پول دادن زیاد و کفش و جوراب خریدن بسیار، می توانند همسر خود را راضی نگه دارند این گونه شوهران هم در اشتباهند و نمی دانند که گاهی گفتن یک کلمه ی «متشکرم» بیشتر از یک دست لباس خریدن در روح زن تأثیر می گذارد.
همچنین زن باید گاهی از شوهرش تشکر کند، زحمات فراوان و عرق ریزی های او را به زبان آورد و قدرشناسی نماید.
عیب پوشی
زن در روی کره زمین، نزدیک تر و محرم تر از شوهر کسی را ندارد و شوهر هم نزدیک‌تر و محرم‌تر از زن کسی را پیدا نمی‌کند. خداوند متعال زن و شوهر را نسبت به یکدیگر تشبیه به لباس و جامه می‌کند یعنی چنان که لباس، حافظ تن است و حجابی است روی عیب‌های بدن، زن و شوهر هم نسبت به یکدیگر باید چنین باشند.
«هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ أَنتُم لباسٌ لَهُنَّ»
زنان لباس شما هستند و شما لباس زنان هستید.
عیب پوشی زن و شوهر از همدیگر در حفظ انسجام خانواده بسیار موثر است زن و شوهر اگر عیبی دارند باید وقتی تنها هستند آن را با زبانی نرم ودر وقت مناسب به هم بگویند.
اگر زن، عیب شوهرش را و مرد عیب زنش را میان جمع بازگو کند موجب از بین رفتن احترام بین آن ها می شود در نتیجه دلسردی و اختلاف بین آن ها بوجود می آید.
گذشت و اقماض
هیچ کس، جز معصوم، مصون از خطا واشتباه نیست. زن و مردی که زندگی مشترک را شروع می کنند، به ویژه در ابتدای راه، ممکن است، برخی گفتار و رفتار یکدیگر را ناصواب بدانند، در این گونه موارد باید با سعه صدر، رفتار کنند، برخی لغزش ها را بر یکدیگر ببخشند، برخی را با تصریح وکنایه اصلاح کنند و با تدبیر ودرایت از وقوع برخی دیگر پیشگیری نمایند.
هرگاه یکی از طرفین، دچار اشتباه و خطا شد و بعد فهمید که اشتباه کرده و عذرخواهی کرد باید همسرش این عذرخواهی را با روی باز بپذیرد. زیرا همین موضوع، راه حلی است برای خوب شدن روابط، پذیرش عذرخواهی با روی باز این امکان را به دو طرف می دهد تا علاقه خود را نسبت به یکدیگر بیشتر ابراز کنند.
احترام به روحیات و حساسیت ها
چه مردها و چه زن ها برای خود روحیاتی داشته و نسبت به مسائل خاصی حساسیت دارند؛ مثالاً مردها از نظر روانی دوست دارند که همسرانشان برای آن‌ها آرایش کنند یا زن‌ها دوست دارند که همسرانشان همیشه محبتشان را نسبت به آن‌ها ابراز کنند. به این نوع از روحیات، «روحیات نوعی» می‌گوییم؛ یعنی روحیاتی که در نوع مردان یا زنان وجود دارد. روحیاتی هم هست که به آن‌ها «روحیات شخصی» می‌گوییم؛ یعنی روحیاتی که در یک مرد یا یک زن وجود دارد و عمومی نیست؛ مثل اینکه کسی به مهمان زیاد حساس است و دیگری به دوری از پدر و مادر برای اینکه زن و شوهر بتوانند در کنار هم به آرامی زندگی کنند، باید به روحیات هم احترام بگذارند. یکی از دلایل اصلی اختلاف در زندگی مشترک، توجه نکردن به همین روحیات و حساسیت‌ها است.
محبت
بهانه گیر شدن بسیاری از همسران، چه مرد و چه زن به این جهت است که طرف مقابلشان به نیاز محبتی او پاسخ نگفته. پر بودن فضای خانه از عطر محبت، ضامن بقای محیط گرم خانواده و خالی بودن این فضا از چنین بویی، عامل تخریب آن است.
این کافی نیست که زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند؛ بلکه باید این محبت را همیشه ابراز کرد.
این نکته را فراموش نکنیم که برای ابراز محبت نباید منتظر اقدام همسر بود. باید محبت کرد تا محبت دید.
اذیت نکردن همسر
مرد نباید زودباور و ساده لوح باشد و همسرش را به خاطرحرف دیگران مورد آزار و اذیّت قرار دهد. چه بسا افرادی هستند که به خاطر حسادت و کینه توزی و انتقام گرفتن از مرد، از همسرش بدگویی می کنند.
امام صادق(علیهم السلام)می فرماید:
«اگر از برادرت چیزی به تو گفتند و چهل گواه هم تأیید کردند که از وی شنیده اند ولی او بگوید که نگفتم از وی بپذیر.»
پیامبراکرم(صلوات الله علیه)فرمودند: «هر کس زنی داشته باشد که شوهر را بیازارد خداوند نماز وهیچ عملی از او را نمی پذیرد تا این که شوهر را یاری و راضی سازد. اگر چه آن زن همه ی عمرش را روزه گرفته و شب ها را تا صبح عبادت کرده و بردگان فراوانی را آزاد ساخته و اموال فراوانی را در راه خداوند انفاق نموده باشدو آن زن اوّل کسی است که وارد آتش می شود سپس فرمود: بر مرد نیز چنین آثار سوء و عذاب می باشد اگر همسرش را بیازارد و به او ظلم نماید.»
به رخ نکشیدن کارها
–کسی که به همسر خود احترام می گذارد هرگز نباید کارهایی که در منزل و بیرون منزل انجام می دهد را –به رخ همسرش بکشد بلکه انسان باید در تمامی کارها اخلاق داشته باشد.
برای ایجاد ارتباط خوب میان خود و همسرتان از برشمردن کارهای خود بپرهیزید.اگر شما چند کار مثبت در خانه یا بیرون خانه انجام داده اید آن ها را به همسرتان یادآوری نکنید و انتظار نداشته باشید که او مدام از شما تشکر کند زیرا چنین شیوه ای موجب زدگی و کدورت می شود.
مصادیق اختصاصی احترام از ناحیه ی زن
1. آرایش زن برای همسر
آرایش کردن زن، احترام گذاشتن به شوهر است زیرا زنی که برای شوهرش احترم بگذارد و زینت و آرایش خود را برای نامحرم به نمایش نگذارد وفقط برای شوهرش نمایان کند باعث تحکیم رابطه ی بین آن ها خواهد شد. با این کار زن، مرد دیگر به زنان دیگر نظر نمی کند زیرا زن خود را زیباترین زن دنیا می داند واز این که زن او فقط برای شوهرش آرایش می کند احساس افتخار می کند.
2. تکبر و بخل و ترس
تکبر و بخل و ترس باعث احترام گذاشتن به مرد از ناحیه ی زن است.
زن باید در برابر غیر شوهرش با غرور و خودبزرگ بینی مشاهده شود، نه رام و منقاد، تا جوانان هرزه در او طمع نکنند بلکه باید علاوه بر تکبر، از زن حالت سرپیچی و امتناع و سرکشی مشاهده شود.پیغمبر(صلوات الله علیه) می فرماید:«زن شایسته مانند غراب اعصم(کلاغ یک پا سفید) است که کسی نمی تواند بر اودست یابد.»
بخل زن خوب است برای این که مال شوهر را حفظ کند و ترس او خوب است تا از افتادن در دام شیادان هرزه مصون باشد. این سه صفت را خداوند متعال به مقتضای حکمت خویش در سرشت زن نهاده است.
مصادیق اختصاصی احترام از ناحیه ی مرد
1. سخاوتمند بودن مرد
یکی دیگر از مصادیق احترام که از جانب مرد باید رعایت گردد این است که در برابر خانواده اش سخاوتمند باشد و خساست نورزد. اسلام عزیز، علاوه بر آن که دستور می دهد که مرد هیچ گاه از سفر دست خالی به خانه وارد نشود، دستور می دهد که او در هر روز عیدی مانند عید فطرو عيد قربان، شيريني و هديه‌اي بخرد و به خانه بياورد تا كام همسر و فرزندانش را شيرين كند.مرد خانه اگر بخل و خسّت ورزد، زن و فرزند تمناي مرگ او را مي‌كنند!
شهاب گويد: به امام صادق(علیهم السلام) عرض كردم: حق زن بر شوهرش چيست؟ فرمود: … و هر ميوه‌اي كه همه مردم از آن مي‌خورند، بايد به اهل‌ بيتش بخوراند و خوراكي را كه مخصوص ايام عيد است و در غير ايام عيد، به آنها نمي‌رساند، در ايام عيد به آنان برساند.
2.حضور در خانه
اگر مرد با زن و فرزند خود هم نشینی نداشته باشد و بخواهد با دوستان ناباب رفت و آمد کند موجب فساد خود و خانواده اش می شود.اگر مرد خانه بخواهد دین و دنیای او سالم بماند و از زندگی زناشویی لذت ببرد باید از دوستی با آلودگان بپرهیزد، زیرا هم نشینی اثر خود را ناخودآگاه بر روح و روان انسان می گذارد.
پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) می فرماید:
«انسان بر منش رفیقش خواهد بود.»
بعد از ازدواج باید اوقات فراغت را در کنار خانواده سپری نمود وشادی خود را با ایشان تقسیم کرد.یک مرد خوب، یک همدم خوب برای همسر می باشد.
رسول خدا(صلوات الله علیه) می فرماید:
«حضور پدر در کنار خانواده اش پاداشی معادل پاداش اعتکاف در مسجد مرا به همراه دارد.»
دور از انصاف است که مرد شب به دنبال خوش گذرانی و غیره برود، درحالی که همسرش در انتظار او به سر می برد!!!
3. هر کسی را به خانه مبر
چقدر زیبا می فرماید امیرالمومنین علیه السلام که نسبت به حفظ خانواده ات همان گونه که در بیرون رفتن آن ها از خانه مراقبت داری، در وارد شدن مرد نامطمئن هم مراقبت داشته باش.
امین زن نسازی هیچ مردی که اینجا نقل زنبور است و انگور
هزارش مرد اگر زهد است و تقوی ز یک دیدن نپرهیزد مگر کور
البته قابل ذکر است که اگر مرد بخواهد کسی را به خانه بیاورد در ابتدا با همسرش مشورت کند تا زن هم آمادگی جهت پذیرایی داشته باشد.
توصیه هایی به آقایان
1- وقتی که او تلوزیون تماشا می کند کانال را عوض نکنید.
2- درجمع با او مهربان باشید
3- یاد بگیرید که از چه چیزی خوشش می آید برایش تهیه کنید. مثلاً از چه نوع غذای خاص.
4- اجازه بدهید احساس کندکه از بچه ها مهم تر است.
5- وقتی که برای بیرون رفتن از خانه دیر حاضر می شودبه موقعیتش توجه کنیدو مرتب نگویید که زود باش و عجله کن دیر شد، حوصله کنید تا کاملاً آماده باشد.
6- به مناسبت هایی مثلاً سالگرد ازدواج یا تولد از او عکس بگیرید.
7- بگذار ببیند که عکس او در کیف پول شماست.
8- اگر خسته است برایش چای بریز.
9- وقتی به تنهایی به مسافرت می روید به او بگویید دلتان برای او تنگ می شود.
10- گاهی با هم و دونفری به پیاده روی بروید.
11- به او بگویید که مادر خوبی برای بچه ها و همسر خوبی برای شماست.
12- به قول و قرار خود با خانمتان پایبند باشید.
13- هیچ وقت او را تحقیر نکنید چه در پیش دیگران وچه در تنهایی.
14- اگر خانمتان مدتی به خانه پدر و مادرش نرفته است پیشنهاد کنید به خانه والدینش بروید.
15- او را آشکار سازید.
16- برای او ترانه ای بخوانید.
17- اجناس استثنایی فروشگاه را برایش انتخاب کنید.
18- روزهای مخصوص را علامتگذاری کنید.
19- به او استراحت بدهید.
20- دامادی باش که عروس را روی دستهایش می برد.
21- یک کارت بابت هر روز که دور هستید به او بدهید.
22- در جایی از خانه هدیه ای برایش مخفی کنید.
23- در همه جا یادداشت بچسبانید.
24- حرف خود را روی پارچه ساتن بنویسید.
25- یک روز مرخصی بگیرید.
26- با هم در انظار ظاهر شوید.
27- حمامی گرم برایش آماده کنید.
28- قرار نهار با هم بگذارید.
29- اتومبیلی درجه یک برای گردش برایش کرایه کنید.
30- او را برای یافتن «هدیه»بفرستید.
31- بی هیچ مناسبتی برایش هدیه بفرستید.
32- برایش لباس بخرید.
33- در شب مهتابی با او قدم بزنید.
34- دوران نوجوانی را زنده کنید.
35- از او تعریف و تمجید کنید.
36- نامه ای عاشقانه برایش بنویسید.
37- برایش شعر بخوانید.
38- در زیر باران آواز بخوانید.
39- با هم در کلاسی نام نویسی کنید.
40- ترتیب سفری دریایی را با او بدهید.
41- در زیر آسمان پرستاره بخوابید.
42- نشان افتخار برایش بخرید.
43- ملکه یک روزه برای خانه تان انتخابش کنید.
44- جعبه موسیقی بخرید.
45- به او بگویید اینجا کسی چشم انتظار توست.
46- با هم غذا بپزید.
47- به او آرامش بدهید.
48- شام بخرید و به خانه بیاورید.
49- نمایشی بزرگ از دوست داشتن بدهید.
50- جشن کوچکی به افتخارش برپا کنید.
51- او را برای یک روز لوس کنید.
52- یک نوار کاست به او بدهید.
53- برایش مهمانی بگیرید.
54- به محض آنکه لامپی می سوزد، سریع آنرا عوض کنید.
55- چاقوهای آشپزخانه را تیز کنید.
56- گاهی اوقات وقتی با او صحبت می کنید، دست خود را روی بازوانش قرار دهید و او را لمس کنید.
57- وقتی خانه را ترک می کنید، او را ببوسید و از او خداحافظی کنید.
58- برای او شیرینی یا دسری را که دوست دارد، از بیرون بخرید.
59- روزی چهار بار او را در آغوش بگیرید.
60- از دست پخت و آشپزی او تعریف کنید.
61- جای گذاشتن مدارک و اسناد مهم را مانند سند خانه، پاسپورت و هر چیزی که به نظرتان مهم است به او بگویید تا او فکر نکند که به او اعتماد ندارید.
62- به احساسات او پی ببرید ودر مورد آن صحبت کنید؛ مثلاً به او بگویید امروز خوشحال به نظر می رسی؟
2-20- توصیه هایی به خانم ها
1- واکنش های طبیعی او را بپذیرید مثلاً این که صبح تا شب کار می کند. نگو که اصلاً به خانواده نمی رسی و فقط به کارت فکر می کنی.
2- انتظارت خودتان را با امکانات و توانایی های او هماهنگ سازید.
3- قبل از اینکه با کسی قول و قرار بگذارید با آقا مشورت کنید.
4- از رفتار و گفتاری که موجب رنجش همسرتان شود خودداری کنید.
5- سعی کنید که برای آقا جذاب تر باشید.
6- انتظار نداشته باشید که بین توجه به شما وتوجه به پدر و مادرش یکی را انتخاب کند.
7- شکایت های خود را به درخواست تبدیل کنید یعنی اگر از چیزی ناراحت هستید یا اگر می خواهید که کاری انجام دهید، به جای شکایت درخواست کنید.
8- اگر شوهرتان زیاد کار می کند، غذایی برای او تهیه کنید که با کار سنگین او تناسب داشته باشد وانرژی لازم را تأمین کند.
9- با شوهرت مهربان باش.
10- ویژگی های اخلاقی، فکری، روحی و … شوهرت را بشناس.
11- در مهمانی ها وجود شوهر را نادیده مگیر.
12- هرگز شوهرت را با لقب ها و اسامی تحقیرآمیز صدا مزن.
13- آبروی شوهرت را در نزد دیگران کاملاً حفظ کن.
14- از خواسته هایی که شوهرت دوست ندارد، دست بردار.
15- شوهرت به محبت تو نیازمند است اگر تو نیازش را تأمین نکنی، دیگران نیازهایش را تأمین خواهند کرد.
16- هنگام آمدن او به منزل، با وضع مناسب و ظاهری آراسته و با لبی خندان استقبال کن وپس از خوش آمدگویی، بگو:«عزیزم! خسته نباشی؛ در این مدت که تو نبودی، دلم برایت خیلی تنگ شده بود.»
17- گاهی اوقات به شوهرت بگو:«عزیزم! تو را دوست دارم.»
18- در برابر کسانی که از شوهرت بدگویی می کنند، از او به خوبی دفاع کن.
19- جلو پای شوهرت برخیز وبه او احترام کن وبه فرزندانت نیز روش احترام کردن به پدرشان را بیاموز.
20- بر سر مسایل جزیی وبی اهمیت بنای ناسازگاری با او را مگذار.
21- هرگز رفتارها و شخصیت و امکانات مردان دیگر را به رخ شوهرت مکش و از آنها تعریف و توصیف مکن.
22- چنان با شوهرت رفتار کن که هر موقع که تو را می بیند، تو را فرشته نجات بداند، نه فرشته عذاب.
23- هرگز غرور شوهرت را نشکن، که غرور تو هم شکسته می شود.
24- در برابر مشکلات زندگی به شوهرت روحیه داده و او را تشجیع کن.
25- هرگز به شوهرت مگو از تو خیری ندیده ام چرا که با این کلمه، همه نیکی ها و خوبی های تو از بین میرود
26- وسایل و لوازم و لباس هایی را که خریده است، نا چیز و کم اهمیت مشمار و از آنها عیب جویی مکن؛ اگر آن ها را هم نمی پسندی به روی خود نیاور، بپذیر واز شوهرت سپاسگذاری کن.
27- تو دلبری و شوهرت دلداده، طنّازی ها، شوخی ها، عشوه گری های خود را به شوهرت اختصاص بده.
28- از عوامل تخریب روابط مشترک(عیب جویی، اعتراض، سرزنش، تهمت، تحقیر، توهین، ایرادجویی، قهر و دعوا) بپرهیز.
29- درباره خواستگاران و دوستان قبلی خود و آرزوهایی که دربارۀ آنها داشتی فکر مکن و اسناد و مدارک، عکس، نامه، هدایا و … همه ی آنها را از بین ببر و به شوهرت نشان مده.
30- خود و شوهرت را با زنان و مردان دیگر مقایسه مکن.
31- تو که همه ی وجود و سرمایه ی گران بهایت را به او بخشیدی، چرا حاضر نیستی خطا و اشتباه او را تحمل کنی و ببخشی؟
32- اگر زنی از شوهرت تعریف و تمجید کرد، خوش غیرتی مکن و شوهرت را به خیانت متهم مساز.
33- با مردان بیگانه گرم مگیر.
34- محیط خانه را آرام، با نشاط و شاداب نگاه دار.
35- شوهر خود را همان گونه که هست بپذیر و سعی مکن او را تغییر دهی.
36- اگر دیدی شوهرت غمگین و ناراحت و عصبانی است، او را سئوال پیچ مکن.
37- اتاق خواب را مرتب ومعطر کن.
38- با افتخار شوهرت را به بستگانت معرفی کن.
39- هیچ چیز را به شوهرت ترجیح مده.
40- بهترین آرام بخش شوهرت باش تا در کنارت آرام گیرد و اندوه و ناگواری های زندگی را فراموش کند.
41- مگذار برنامه استراحت شوهرت را کسی برهم بزند، زیرا آشفته کردن خواب ، خشم او را برمی انگیزد.
42- هر چه می توانی به شوهرت خدمت کن. پیامبر اسلام(صلوات الله علیه) فرموده است:«زنی که به شوهرش لیوان آبی دهد، بهتر از عبادت یک ساله است.»
43- چیزی را که شوهرت قدرت خرید آن را ندارد، درخواست مکن. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) چیزی از شوهرش درخواست نکرد به علی(علیهم السلام) عرض کرد: «از خدای خود حیا می کنم که از تو چیزی بخواهم که قدرت خرید آن را نداشته باشی.»
44- مطلبی که مربوط به تو و شوهرت می باشد، با کسی در میان مگذار.
45- لجبازی مکن، پیامبر اسلام(صلوات الله علیه) فرموده است:«بدترین زنان، زنی است که با شوهرش لجبازی کند.»
46-این حق را به شوهرت بده که گاهی اوقات با خودش خلوت کند.
47- شوهرت نیازمند اعتماد، پذیرش، قدردانی، تحسین، تأیید و تشویق است؛ به شوهرت به چشم یک قهرمان نگاه مکن.
48- پیامبر اسلام(صلوات الله علیه) فرمود:«هر زنی که در مقابل بداخلاقی شوهرش بردباری کند، خدوند ثواب آسیه همسر فرعون را به وی عطا خواهد کرد.»
49- در طبخ غذا مهارت کافی داشته باش و با ذوق و سلیقه، غذای خوشمزه و مطبوع برای شوهرت تهیه کن.
50- هر شب مسواک بزن وبا دهان معطر وارد بستر شو.
51- اکثر مردانی که در دام فساد و اعتیاد گرفتار شده اند، کسانی هستند که همسرانشان آنها را درک نکرده وبا دعوا و نزاع شوهر را از خانه گریزان کرده اند.
52- پیامبر اسلام(صلوات الله علیه) فرمود:«هرگاه مرد، زن خویش را به بستر فراخواند وزن سرپیچی نماید، فرشتگان تا صبح آن زن را لعنت می کنند».
53- شوهرت را از شربت شیرین همبستری محروم مکن، زیرا محرومیت های دیگری به سراغت خواهد آمد.
54- شوهرت را از نظر روحی و جنسی، چنان کامیاب کن که هوس زن دیگری را در سر نپروراند.
55- خود را به زیاد شندیدن عادت بده، نه به زیاد حرف زدن.
56- توشاهکار طبیعت و خلقت هستی، این شاهکار را در دسترس سارقان قرار مده.
نتیجه گیری
خانواده به عنوان هسته مرکزی زندگی اجتماعی، اولین نهادی است که انسان را از فردیت خود خارج می سازد عقد ازدواج قرارداد همه جانبه ای میان دو همسر است که همۀ وجود آنها را پیوند می دهد. نتیجۀ این پیوند می تواند آرامش نسبی باشد که نسیب زوجین می گردد.
دنیای امروز، دنیای اضطراب و پریشانی است و علارقم پیشرفت های حیرت انگیز علم و صنعت، در مسئله ی خانواده با مشکلات بزرگی روبه رو است. انسانها در طول تاریخ همواره در پی کشف راه هایی برای حفظ شکل طبیعی این بنیان بوده اند.
کوشش مصلحان جامعه- مخصوصاً پیامبر خدا- این بوده است که نظام خانواده یک نظام مستحکم باشد و هیچ عاملی نتواند این کانون سعاد ت را متلاشی کند.
یکی از عوامل کاهش اختلافات خانوادگی و استحکام بنیان خانواده، احترام متقابل می باشد. احترام به شخصیت، حقوق و نظرات یکدیگر موجب مودّت و صمیمیت بیشتر می شود. در نتیجه کانون خانواده از امنیت بیشتری برخوردار خواهد بود.
مشورت، خوش خلقی، خوش زبانی، خوش بینی، درک یکدیگر، قدردانی، عیب پوشی، گذشت و محبت از جمله مصادیق احترام می باشند.
با احترام صدا کردن، سلام و خداحافظی کردن، پیشواز و بدرقه رفتن، گوش دادن به سخن یکدیگر، پرستاری هنگام بیماری، دلجویی هنگام گرفتاری و آراستگی از جمله راه های عملی احترام می باشند.
منابع
* قرآن
* نهج البلاغه
1- اکبری، محمود، زندگی شیرین، چاپ پنجم، قم: انتشارات گلستان ادب، 1383
2- الهامی نیا، علی اصغر، فقه خانواده، چاپ ششم، قم: انتشارات زمزم هدایت،1391
2- داود زاده، میر ناصر، نکته عملی برای زن و شوهرها، ، چاپ اول،اردبیل : انتشارات باغ اندیشه، 1381
3- رمضانی ، قدرت الله ، زیباترین نکته ها برای شوهران، ، چاپ اول، مشهد: انتشارات پیوند با امام (ره)، 1389
4- عباسی ولدی ، محسن ، تا ساحل آرامش، ،جلد یک، قم: انتشارات جامعه الزهرا(علیهم السلام)، 1390
5- عیسی زاده، عیسی، خانواده قرآنی(ویژگی هاو وظایف اعضای آن)، ،چاپ چهارم، قم:انتشارات موسسه بوستان کتاب، 1391
6- کردیدمن، الن ، چراغ دل زنت را روشن کن، ، مترجم: عباس چینی-شیرین نوروی، چاپ دوم، تهران:انتشارات البزر، 1380
7- ماجراجو، محسن، نیازها و روابط زن و شوهر، ، چاپ چهارم، قم :انتشارات قدسیان، 1392
8- مصطفوی، جواد، بهشت خانواده، ، چاپ اول، قم: انتشارات دارالفکر، 1390
9- ملکی، حسن، با مشکلات همسرم چه کنم؟، ، چاپ چهارم، اصفهان: انتشارات حدیث راه عشق، 1388
10- موسوی، حافظ، 1000 نکته در روابط عاشقانه همسران، ، چاپ چهارم،اربیل: انتشارات نیک آموز، 1387
11- وحیدی ، محمد ،احکام خانواده(1)، ، چاپ سوم، قم: انتشارات هاجر،1388

 نظر دهید »

مراحل تحقیق 2

15 اسفند 1394 توسط غریبی فر

-اهمیت و ضرورت تحقیق :

دراین قسمت پژوهشگر باتوجه به بررسی ای که درزمینه ی پیشینه و سابقه ی پژوهش انجام داده است ، ضرورت انجام پژوهش رابیان می کند؛ یعنی با نشان دادن مسأله به صورت مشکل ( علمی و عملی ) و نبود راه حل مناسب ، ضرورت انجام پژوهش را توصیه می کند . علاوه براین ممکن است به کاربردهای علمی و عملی نتیجه ی پژوهش نیز اشاره داشته باشد .

3- پیشینه تحقیق :

دراین قسمت پژوهشگر باید سابقه ای از مسأله ای از مسأله را معرفی نماید و همراه با آن ، پژوهش هاییث که دیگران قبل از او انجام داده اند به صورت چکیده معرفی و نقد کند . برای معرفی اشاره به نام پژوهشگران قبلی ، تاریخ و نام پژوهش کافی است . دراین قسمت مطلوب است نظریه های اصلی موجود پیرامون مسأله بیان شود .

4- سوالات تحقیق :

در پژوهش های توصیفی در شکل های مختلف آن ، حرکت پژوهش مبتنی بر سوالات پژوهش است که پژوهشگر باید سوالات را به صورت دقیق بیان کند. سوالات بامسأله ی ااصلی تحقیق در ارتباط باشد و سوالات به دوصورت اصلی و فرعی یا کلی و جزیی بیان می شود .

 نظر دهید »

مراحل تحقیق

23 آذر 1394 توسط غریبی فر

مراحل  تحقیق :

1- طرح و نقشۀ ابتدایی

طرح و نقشۀ ابتدایی در تحقیق ، مانند طرح ئاولیه ساختمان برای معمار ، طرح سیمکشی ساختمان برای برق کار یا نقشۀ مسیر راه برای راننده است . محقق دراین طرح ، کلیاتی را مورد توجه قرار می دهد؛ مانند مسافری که قبل از حر کت ؛ مقصد، زمان شروع سفر ، طول مدت سفر ، وسیلۀ سفر ، هزینۀ آن و …را مشخص می کند. مطالب مورد توجه در طرح ابتدایی عبارتند از : 1) موضوع کلی (دینی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و…)، ب) نوع نوشته (مقاله ، رسالۀ علمی ، کتاب ) ؛ ج)هدف نوشته ( توصیف ، اثبات مطلب، تهیه گزارش )؛ د) روش تحقیق ( مشاهده ،عمومی، کتابخانه ای)؛ ه) نوع مخاطب (سواد آموز ، دانشگاهی ، حوزوی و…) ؛ و) حجم اثر؛ ز) مهلت ارائه اثر ؛ ح) توانایی محقق ط) هزینه تحقیق .

2) انتخاب موضوع

انتخاب موضوع کلی تحقیق ، بستگی به زمکینۀ تخصصی محقق و جهان بینی او دارد . محقق برای انتخاب موضوع باید از تجارب خود و دیگران استفاده کند . او با تامل در مطالب ذهنی خود و تحقیقات انجام شده ، ضرورت طرح موضوعات مختلف رااز نظر می گذارند و با مراجعه به کتابشناسیها و فهرستها و مشورت با متخصصان امر و با توجه به نیازها و اولویتها ، موضوعی را متناسب با مطالب مطرح شده در طرح و نقشۀ ابتدایی ، انتخاب می کند.

شرایط موضوع :

موضوع انتخابی برای تحقیق باید دارای شرایط ذیل باشد :1) اساسی و گره گشا ؛ یعنی دردهای جامعه را درمان کند؛ بنابراین به جای بررسی مثلاً «ادبیات قومی گمنام » باید به مسائل اعتقادی پرداخت.هیچ پژشکی قبل از درمان بیماری خطرناک به جراحی لکۀ صورت نمی پردازد.2) درخور توانایی محقق ؛ ( موضوعات میدانی ، گاهی نیاز به سفرهای طولانی ، زندگی دراز مدت با مردم یک منطقه و تحمل خطرات و سختیها دارد.

3) متناسب با دانش و تخصص محقق 4) مورد علاقه محقق 5) دارای منابع و ماخذ 6) اطمینان نسبی به موفقیت آمیز بودن آن 7) تکراری نباشد 8) خیالپردازانه نباشد 9) تنش دینی ، سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و …ایجاد نکند.

 نظر دهید »

شیوه صحیح مطالعه

23 آبان 1394 توسط غریبی فر

متاسفانه در مدرسه و دانشگاه  چیزی راجع به چگونه درس خواندن نمی آموزند . یادگیری و مطالعه ، رابطه ای تنگاتنگ و مستقیم با یکدیگر دارند، تا جایی که می توان این دو را لازم و ملزوم یکدیگر دانست. برای اینکه میزان یادگیری افزایش یابد باید قبل از هرچیز مطالعه ای فعال و پویا داشت .

شیوه صحیح مطالعه ،چهار مزیت عمده زیر را به دنبال دارد:

۱- زمان مطالعه را کاهش میدهد.

۲- میزان یادگیری را افزایش میدهد .

۳-مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانی تر می کند.

۴- بخاطر سپاری اطلاعات را آسانتر می سازد.

برای داشتن مطالعه ای فعال وپویانوشتن نکات مهم درحین خواندن ضروری است تابرای مرورمطالب،دوباره کتاب رانخوانده ودر زمانی کوتاه ازروی یادداشتهای خودمطالب رامرور کرد .

یادداشت برداری ، بخشی مهم و حساس از مطالعه است که باید به آن توجهی خاص داشت . چون موفقیت شما را تا حدودی زیاد تضمین خواهد کرد و مدت زمان لازم برای یادگیری را کاهش خواهد داد. خواندن بدون یادداشت برداری یک علت مهم فراموشی است.

شش روش مطالعه :

خواندن بدون نوشتن ،خط کشیدن زیرنکات مهم، حاشیه نویسی وخلاصه نویسی، کلید برداری خلاقیت و طرح شبکه ای مغز

۱-خواندن بدون نوشتن: روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآیندی فعال و پویا است وبرای نیل به این هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند بلند ادا کرد و نکات مهم را یادداشت کرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز ، خصوصا” قبل از امتحان ، بتوان از روی نوشته ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجددا” به خاطر سپرد .

۲- خط کشیدن زیر نکات مهم :این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر است ولی روش کاملی برای مطالعه نیست چرا که در این روش بعضی از افراد بجای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب داشته باشند ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد .حداقل روش صحیح خط کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملا” درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند نه آنکه در کتاب بدنبال نکات مهم بگردند تا زیر آن را خط بکشند .

۳- حاشیه نویسی :این روش نسبت بدو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.

۴- خلاصه نویسی : در این روش شما مطالب را میخوانید و آنچه را که درک کرده اید بصورت خلاصه بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی بهتر می باشد چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست .

۵- کلید برداری :کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است . در این روش شما بعد از درک مطالب ، بصورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می کنید و در واقع کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین ،بهترین وپرمعنی ترین کلمه ای است که با دیدن آن، مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود .

۶- خلاقیت وطرح شبکه ای مغز : این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصا” فراگیری مطالب درسی است .در این روش شما مطالب را میخوانید بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و بصورت کلیدی یادداشت می کنید و سپس کلمات کلیدی را بروی طرح شبکه ای مغز می نویسد ( در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می کنید و نکات اصلی و فرعی را مشخص می کنید)تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب ، فقط به طرح شبکه ای مراجعه کرده وبا دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بروی طرح شبکه ای مغز ، آنها را خیلی سریع مرور کنید . این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش میدهد و درس خواندن را بسیار آسان می کند. و بازده مطالعه را افزایش میدهد

 نظر دهید »

اصول حاكم بر محتوای مقاله علمی

10 آبان 1394 توسط غریبی فر

مطالعه بسیارو پیگیر در مسائل علمی باعث شکوفایی عقل می شود. (امام علی (ع))

 

علاقه به کتاب و کتابخوانی ، باید از کودکی به و جود آید. از راه های علاقه مند کردن کودکان به کتاب و کتاب خوانی ، این است که بزرگ ترها هم چنان که خود مطالعه می کنند، آثار کودکانه مناسبی را انتخاب و در فرصت های مطلوب ، برای کودکانشان بخوانند. این کار باعث می شود کودک، دوستدار کتاب و علاقه مند به کتاب خوانی پرورش یابد .

شرایط مطالعه :

1-آغاز درست : برای موفقیت در مطالعه ، باید درست آغاز کنید.

2-برنامه ریزی : یکی از عوامل اصلی موفقیت ، داشتن برنامه ریزی منظم است .

3-نظم و ترتیب : اساس هر ساز مانی به نظم آن بستگی دارد.

4- حفظ آرامش : آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال می کند.

5- استفاده صحیح از وقت : بنیامین فرانکلین «آیا زندگی را دوست دارید؟پس وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است .»

6- سلامتی و تندرستی : عقل سالم در بدن سالم است .

7- تغذیه مناسب : تغذیه صحیح نقش مهمی در سلامتی دارد.

8- دوری از مشروبات الکلی : مصرف مشروبات الکلی موجب ضعف حافظه می شود.

9-ورزش: ورزش کلید عمر طولانی است .

10- خواب کافی : خواب فراگیر ی و حافظه را تقویت می کند.

11-درک مطلب : آنچه در حافظه بلند مدت باقی می ماند،  یعنی مطالب است .

 نظر دهید »

پیش نیاز ها و بایسته های پایان نامه و تحقیقات پایانی

28 شهریور 1394 توسط غریبی فر

«بایسته های نگارش تحقیقات پایانی»

برخی  نگارش پایان نامه راتنها یک کار پژوهشی و تحقیقی می پندارند و تعدادی آن را شایستگی پژوهشی  و پاره ای آن را مشارکت دردانش  بشری  معرفی  می کنند. اما برای دست یابی  به اهداف  پژوهشی ، باید به موارد زیر دقت کافی داشته باشیم تاباتحصیل آن ها ، بر غنای کیفی تحقیقات پایانی وپایان نامه و دست یابی به اهداف ، توفیق بیشتری یابیم:

1- نیاز شناسی موضوعی

پاسخ به نیازهای واقعی مخاطبان هدف ، اهمیت بسیاری دارد. بنابراین ، تلاش علمی باید برای پاسخ گویی به نیازها در عرصه نظری یاعملی باشد؛

2-روش شناسی

بدون روشمندی ،نمی توان به نتایج قابل قبولی دست یافت. در حقیقت ، موضوع های گوناگون و نوع پزوهش ها ، نیازمند روش خاص و مختص به خود است . به عبارت دیگر ف روش تحقیق مجموعه ای از قواعد ، ابزارها و راه های معتبر و مطمئن و نظام یافته برای بررسی واقعیت ها، کشف امور مجهول و دست یابی به راه حل مسائل است ؛

3- جامع نگری

پرداختن به جنبه های گوناگون مسئله و برقراری ارتباط و انسجام منطقی و تجزیه و تحلیل علمی براساس نظریه های گوناگون برای دست یابی به اهداف ف بسیاری ضروری  است ؛

4- هدفمندی در پاسخ گویی به سوالات تحقیق

هرپایان نامه ای ، برای پاسخ به سوال و کشف حقیقی مجهول طراحی می شود. بنابراین دست یابی به سوالات مورد انتظار است ؛ سوالات تحقیق ، می تواند به د صورت کلی و فرعی مطرح شود ؛

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

فاطمه زهرا (س) بندر ترکمن

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس