رابطه آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» و آيه عدم پذيرش غيراسلام
رابطه آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» و آيه عدم پذيرش غيراسلام
چگونه آيه (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)(بقره،آيه 256) با آيه ديگرى كه مىفرمايد: «و هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود» (آل عمران،آيه 85)، سازگار است؟
براى برخى اين گونه تداعى شده كه نبايد ديگران را ملزم كنيم كه دين خاصى را بپذيرند؛ بلكه هر دينى از اديان را داشته باشند، كافى است.
آن چه مهم است، اين است كه انسان به خدا ايمان داشته باشد و طبق يكى از برنامههاى خدايى، عمل كند؛ چه مسيحى، چه يهودى و چه اسلام!
در پاسخ بايد گفت كه عدم اجبار بر پذيرش دين خاصى، دليل بر حق بودن تمام اديان و مسلكها نمىباشد؛ بلكه دليل بر احترام به آزادى انسان در انتخاب دين و عدم ثمربخشى اجبار در گرايش به دين خاصى است.
از سوى ديگر، حق بودن اديان و شريعتها در طول تاريخ، دليلى بر حقيقتجو بودن پيروان آنان، پس از ظهور شريعت كاملتر و تجلى حقِ آشكارتر، نخواهد بود. بنابراين، حقيقتجوى واقعى، كسى است كه به تمام مظاهر حق در طول تاريخ، ايمان داشته باشد و به كاملترين شريعت عمل كند.
بنابراين، «مسلمان حقيقى» در طول تاريخ، كسى است كه به پيامبر عصر خود و تمام پيامبران پيشين، ايمان داشته باشد و در برابر آخرين شريعت و فرمانهاى خداوند، «تسليم» باشد.[1] شهيد مطهرى در اينباره مىنويسد:[2] درست است كه در دين، اكراه و اجبارى نيست؛ (لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ)، ولى اين سخن به اين معنا نيست كه دين خدا در هر زمانى، متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم، انتخاب كنيم؛ چنين نيست. در هر زمانى، يك دين حق وجود دارد و بس.
هر زمان پيغمبر صاحب شريعتى از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند كه از راهنمايى او استفاده كنند و قوانين و احكام خود را چه در عبادات و چه در غير عبادات، از او فراگيرند؛ تا نوبت به حضرت خاتمالانبياء رسيده است. در اين زمان، اگر كسى بخواهد به سوى خدا راهى بجويد، بايد از دستورات دين او راهنمايى بجويد.
قرآن كريم مىفرمايد: (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الآْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ)[3]؛ «هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر، از جمله زيانكاران خواهد بود». اگر گفته شود كه مراد از واژه«اسلام»، خصوص دين ما نيست، بلكه منظور، تسليم خدا شدن است.
پاسخ اين است كه البته اسلام، همان تسليم است و دين اسلام، همان دين تسليم است؛ ولى حقيقت تسليم در هر زمانى، شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن، همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتمالانبياء، ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد.
به عبارت ديگر، لازمه تسليم خداشدن، پذيرفتن دستورهاى اوست و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا، همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است. در نتيجه، اگر چه نبايد شريعت اسلام را بر پيروان اديان ديگر تحميل كرد، امّا اين به معناى امضاى حقانيت اديان، به موازات هم ديگر نيست؛ بلكه بايد با گفت و گو و تبليغ، آنان را به سوى جلوه كامل حق، در اين عصر و زمان-/ يعنى شريعت اسلام- دعوت كرد. روش پيامبر در صدر اسلام و ديگر امامان و بزرگان دين در طول تاريخ اسلام، اينگونه بوده است.
بنابراين، پلوراليسم به معناى حقانيت تكثر اديان، مردود است؛ امّا به معناى زندگى مسالمتآميز پيروان اديان مختلف، بدون اشكال است.
در قرآن مجيد مىخوانيم: (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ)[4]؛ «و به كسانى كه اهلكتابند و به مشركان بگو: آيا اسلام آوردهايد؟ پس اگر اسلام آوردند، قطعاً هدايت يافتهاند و اگر روى برتافتند، فقط رساندن پيام بر عهده توست».
از اين آيه شريفه به خوبى آشكار مىشود كه در پذيرفتن شريعت اسلام، هيچگونه اجبارى نيست و مسلمانان نبايد ديگران را مجبور سازند؛ اما عدم اجبار، دليل بر حقانيت پيروان اديان ديگر نيست؛ بلكه اگر با آگاهى به حقانيت پيامبر اسلام، به انكار بپردازند و كفر بورزند، در «قيامت»، جايگاه آنان جهنم خواهد بود.
در قرآن مجيد مىخوانيم: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ اهل الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِى نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها)[5]؛ «كسانى از اهل كتاب كه [به آن چه پيامبر اسلام آورده است]، كفر ورزيدهاند و [نيز] مشركان در آتش دوزخند [و] در آن، همواره مىمانند».
از اين آيه شريفه به خوبى آشكار مىشود كه مراد از آياتى كه پيروان اديان ديگر را اهل نجات دانسته[6]، يقيناً منكران حقانيت اسلام و صفآرايان در مقابل شريعت اسلام نيستند و چه بسا كسانى كه توانايى شناخت حقانيت اسلام را داشتهاند، ولى به آسانى از كنار شناخت حق گذشتهاند نيز در قيامت عذرى نداشته باشند.[7]
[1] ر. ك: بقره( 2)، آيه 285.
[2] ر. ك مجموعه آثار، ج 1( عدل الهى)، ص 277.
[3] آلعمران( 3)، آيه 85.
[4] آلعمران( 3)، آيه 20.
[5] بينه( 98)، آيه 6.
[6] ر. ك: مائده( 5)، آيه 69.
[7] عليرضا مستشارى، دفتر سى و ششم(تفسير آيات برگزيده-جلد 1) پرسش ها و پاسخ هاى دانشجويى، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: پنجم، 1390.
(به نقل از: نرم افزار پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، دفتر سی و ششم - تفسیر آیات برگزیده، ج1)
Tags: